خيز و از مي آتشي در ما فکن شاعر : عطار نعرهي مستانه در بالا فکن خيز و از مي آتشي در ما فکن خويش را خوش در بن دريا فکن چون نظيرت نيست در دريا کسي پس ز راه ديده بر صحرا فکن خون رز بر چهرهي گل نوش کن ديده بر روي گل رعنا فکن تا کيم خاري نهي مي خور چو گل خرقهي جان بر هزار آوا فکن چون هزار آوا نميخفتد ز عشق شب مخسب و شورشي در ما فکن گر تو را مستي و عشق بلبل است خويش را در پيش سر غوغا فکن شير گيران جمله غوغا کردهاند عمر مستان را...