بيم است که صد آه برآرم ز جگر من شاعر : عطار تا بي تو چرا ميبرم اين عمر به سر من بيم است که صد آه برآرم ز جگر من و آگاه نيم از بد و از نيک دگر من آگاه از آنم که به جز تو دگري نيست کم آمدم آنجا ز سگ راهگذر من عمري ره تو جستم و چون راه نديدم کردم همه کردار نکو زير و زبر من دل سوخته زانم که کنون از سرخامي وآنگاه بشستم به ميي دامنتر من در کوي خرابات و خرافات فتادم هر لحظه کناري ز خم خونجگر من پر کردم از اندوه به يک کوزهي دردي در نزع...