اي خرد را زندگي جان ز تو

اي خرد را زندگي جان ز تو شاعر : عطار بندگي از عقل و جان فرمان ز تو اي خرد را زندگي جان ز تو صد هزاران درد بي درمان ز تو هر زمان قسم دل پر درد من باز يابم بي سخن صد جان ز تو گر ز من جان مي‌بري از يک سخن تو نه‌اي اما همه احسان ز تو من نيم اما همه زشتي ز من مانده بس حيران و سرگردان ز تو پاي از سر کرده سر از پاي چرخ هست در هر قطره صد طوفان ز تو قطره‌ي اشکم که آن را نيست حد چند بارد بي‌تو چون باران ز تو روز و شب بر جان من درد و دريغ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي خرد را زندگي جان ز تو
اي خرد را زندگي جان ز تو
اي خرد را زندگي جان ز تو

شاعر : عطار

بندگي از عقل و جان فرمان ز تواي خرد را زندگي جان ز تو
صد هزاران درد بي درمان ز توهر زمان قسم دل پر درد من
باز يابم بي سخن صد جان ز توگر ز من جان مي‌بري از يک سخن
تو نه‌اي اما همه احسان ز تومن نيم اما همه زشتي ز من
مانده بس حيران و سرگردان ز توپاي از سر کرده سر از پاي چرخ
هست در هر قطره صد طوفان ز توقطره‌ي اشکم که آن را نيست حد
چند بارد بي‌تو چون باران ز توروز و شب بر جان من درد و دريغ
تا برون آيم ازين زندان ز تويوسف عهدي برون آي از حجاب
چند خواهم داشتن ديوان ز توذره ذره در زمين و آسمان
تا شود هر دو جهان پنهان ز توبا عدم بر جمله و پيدا بباش
خلق خود گردند جان افشان ز توتو نقاب از چهره برگيري بس است
تا بسوزد اين دل بريان ز تووارهان عطار را يکبارگي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط