اي جلوهگر عالم، طاوس جمال تو اي جلوهگر عالم، طاوس جمال توشاعر : عطار سرسبزي و شب رنگي وصف خط و خال تواي جلوهگر عالم، طاوس جمال تودر دق و ورم مانده از رشک هلال توبدري که فرو شد زو خورشيد به تاريکيپرورده به زير پر سيمرغ جمال توصد مرد چو رستم را چون بچهي يک روزهتا بو که به دست آرد يک ذره وصال توزان درفکند خود را خورشيد به هر روزننرسد به رخ خوب خورشيد مثال تومه گرچه به روز و شب دواسبه همي تازدخود هم تک برق آمد شبرنگ خيال توگفتم ز خيال تو رنگي بودم يک شبکشتن شودم واجب از گفت محال توگفتي که تو را از من صبر است اگر خواهيشد گنگ زبان او در وصف کمال توعطار به وصافي گرچه به کمال آمد