اي دلم مستغرق سوداي تو

اي دلم مستغرق سوداي تو شاعر : عطار سرمه‌ي چشمم ز خاک پاي تو اي دلم مستغرق سوداي تو عاشق ياقوت جان افزاي تو جان من من عاشقم از ديرگاه فتنه‌ي آن نرگس رعناي تو مانده کرده عالمي دل ديده را دل نبودي اين چنين شيداي تو گر چنين زيبا نبودي عارضت باد ايثار رخ زيباي تو صد هزاران جان عاشق هر نفس تا بديدم قامت و بالاي تو از دل من جوي خون بالا گرفت زان شدم يکباره ناپرواي تو نيست يک ذره تو را پرواي خويش غرقه گشتم در بن درياي تو دست گير آخر...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي دلم مستغرق سوداي تو
اي دلم مستغرق سوداي تو
اي دلم مستغرق سوداي تو

شاعر : عطار

سرمه‌ي چشمم ز خاک پاي تواي دلم مستغرق سوداي تو
عاشق ياقوت جان افزاي توجان من من عاشقم از ديرگاه
فتنه‌ي آن نرگس رعناي تومانده کرده عالمي دل ديده را
دل نبودي اين چنين شيداي توگر چنين زيبا نبودي عارضت
باد ايثار رخ زيباي توصد هزاران جان عاشق هر نفس
تا بديدم قامت و بالاي تواز دل من جوي خون بالا گرفت
زان شدم يکباره ناپرواي تونيست يک ذره تو را پرواي خويش
غرقه گشتم در بن درياي تودست گير آخر مرا از بي دلي
تا بگويم قصه‌ي سوداي توبا تو مي‌بايد به کام دل مرا
عرضه خواهد داشتن بر راي توقصه‌ي عطار چون از سر گذشت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط