اي آفتاب از ورق رويت آيتي شاعر : عطار در جنب جام لعل تو کوثر حکايتي اي آفتاب از ورق رويت آيتي سرسبزتر ز خط سياه تو آيتي هرگز نديد هيچ کس از مصحف جمال کرد از حروف زلف تو عالي روايتي بر نيت خطت که دلم جاي وقف ديد دل ندهدم که در قلم آرم شکايتي از مشک خط خود جگرم سوختي وليک تا کي ز عکس لعل تو يابد هدايتي آب حيات در ظلمات ظلالت است بنگر گرفت سايهي زلفت حمايتي خورشيد را که سلطنت سخت روشن است زان پي نميبرم شکنش را نهايتي هر دم ز زلف...