گر نقاب از جمال باز کني شاعر : عطار کار بر عاشقان دراز کني گر نقاب از جمال باز کني پرده از روي کار باز کني ور چنين زير پرده بنشيني عاشقي را که اهل راز کني از همه کون بي نياز شود که مبادا که در فراز کني جگرم خون گرفت از غم آن هر زمانم به زير گاز کني گرچه چون شمع سوختم ز غمت چون مرا سوختي چه ساز کني گفتيم ساز کار تو بکنم عمر بگذشت چند ناز کني وعده دادي به وصل جان مرا گر به وصليش بي نياز کني بکشد ناز تو به جان عطار ...