رابعه گفتي که اي داناي راز شاعر : عطار دشمنان را کار دنيا ميبساز رابعه گفتي که اي داناي راز زانک من زين کار آزادم مدام دوستان را آخرت ده بردوام کم غمم گر يک دمت مونس شوم گر ز دنيا و آخرت مفلس شوم زانک دايم تو بسي از تو مرا بس بود اين مفلسي از تو مرا يا بجز تو هيچ خواهم، کافرم گر بسوي هر دو عالم بنگرم هفت دريا زير پل او را بود هرکرا او هست، کل او را بود مثل دارد، جز خداوند عزيز هرچ بود و هست و خواهد بود نيز اوست دايم بينظير...