يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز

يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز شاعر : عطار با مريدي گفت دايم در گداز يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز پس شوي از ضعف چون مويي مدام تا چو اندر عشق بگدازي تمام جايگاهي سازدت در زلف يار چون شود شخص تو چون مويي نزار بي شک او مويي شود در موي او هرک چون مويي شود در کوي او موي در موي اين چنين بين درنگر گر تو هستي راه بين و ديده ور هفت دوزخ سر برآيد از بديت گر سر مويي نماند از خوديت
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز
يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز
يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز

شاعر : عطار

با مريدي گفت دايم در گدازيک شبي معشوق طوس، آن بحر راز
پس شوي از ضعف چون مويي مدامتا چو اندر عشق بگدازي تمام
جايگاهي سازدت در زلف يارچون شود شخص تو چون مويي نزار
بي شک او مويي شود در موي اوهرک چون مويي شود در کوي او
موي در موي اين چنين بين درنگرگر تو هستي راه بين و ديده ور
هفت دوزخ سر برآيد از بديتگر سر مويي نماند از خوديت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما