احمد منزوي ؛ فرهيختهاي سختكوش
نويسنده: دكتر احمد تميمداري
ميخواستم دربارهي احمد منزوي مقالهاي عالمانه بنويسم مثلاً اين كه در كي و كجا به دنيا آمد و چگونه با ادبيات فارسي آشنا شد و در كجا دبير بود و چگونه به مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان آمد و چه كتابهايي در باب فهرست نسخههاي خطي نوشت. مدارك و منابع را جمع كردم، چند بار هم آنها را جابهجا كردم امادلم راضي نشد و نتوانستم مانع عواطف و احساسات خود باشم چون بنده آن مقدار كه رغبت و عواطف به منزوي دارم، علم ندارم يعني نميخواهم فقط با دانش با او برخورد كنم. مآخذ را از دست خارج كردم، پارهاي از خاطرههاي خودم را دربارهاش مينويسم.
با منزوي از طريق جناب استاد و دوست محترم اكبر ثبوت آشنا شدم. در سال 1366 به عنوان مدير مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان روز هجدهم اسفندماه به مركز تحقيقات فارسي در اسلامآباد رسيدم. همان روز نخست با احمد منزوي و آقاي محمدحسين تسبيحي و مهندس محمود محمدي و ديگر كاركنان آن مركز محترم آشنايي يافتم. منزوي دستياران خوبي داشت و كار خود را برخلاف بسياري از مؤسسات كه از ساعت 10 صبح يا 11 به فعاليت ميپرداختند، از ساعت 5/7 يا 8 آغاز ميكرد و تا پاسي از شب گذشته ادامه ميداد.
من بعدازظهر پس از تعطيلي مركز در پايان وقت اداري به منزل ميرفتم، زماني چند استراحت ميكردم و دوباره در تنهايي خودم در اسلامآباد به اطاق منزوي در مركز تحقيقات ميرفتم. او مرا پذيرا ميشد. از هر دري سخن به ميان ميآمد از فرهنگ، ادبيات، اخبار سياسي وضع انقلاب اسلامي در ايران، تأليف كتاب، حضور فرهنگ ايران در شبهقاره، شخصيتها و رجال فرهنگي و بسياري چيزهاي ديگر... منزوي از تمام لحظههاي خود استفاده ميكرد. به زبان فارسي و فرهنگ مثبت ايراني عشق ميورزيد. در هنگام غروب يك ساعت پيادهروي ميكرد و پس از خريد مواد و وسايل ضروري به محل استراحت و كار خود بازميگشت. در منزل هم كار ميكرد.
بر روي تخت دراز ميكشيد، تصوير تلويزيون را بدون صدا تماشا ميكرد به اخبار راديو گوش ميداد و نسخههاي اخير كتاب خود را كه از چاپخانه رسيده بود تصحيح ميكرد و با مهمان شبانه كه بنده بودم يا ديگر دوستان سخن ميگفت، هيچ كاري مانع كار ديگر او نميشد. از روي تصوير تلويزيون حدس ميزد كه سخن درباره چيست بنابراين نياز به صداي تلويزيون نبود. اگر ناگهان، تصوير مهيج وجالب ميشد تلويزيون را به صدا درميآورد. به صداي آرام راديو گوش ميداد خبرهاي ساده و سطحي را مثل صفحههاي كتاب، ميگذراند و اگر نشانهها يا كلمههاي جالب خبري از راديو شنيده ميشد صداي آن را بلند ميكرد. جثهاي ضعيف و استخواني داشت اما پر از كار و نشاط. روزها بيشتر از 14 ساعت كار ميكرد اگر بيشتر هم كار ميكرد من نميديدم. اما حتماً شبها تا ديروقت به فعاليت خود ادامه ميداد.
من كه پيش از سال 1366 سالها در ايران به تدريس و تحقيق و مديريتهاي دانشگاهي اشتغال داشتم ميدانستم كه حتماً بايستي از رهنمودها و راهكارهايي كه منزوي نشان ميداد استفاده كنم او سالها پيش از من به پاكستان آمده بود و تجربههاي ذهني و فكري و عملي و فرهنگي فراواني داشت. در هنگام كار چندان سخن نميگفت مگر براي راهنمايي دستياران و شاگردانش. محمدعباس و برادرش، طلعت فرزند استاد مرحوم دكتر سبط حسن رضوي، حميد انجم و دوست همكلاسش... همه از كارمندان بخش تحقيقات مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان بودند. آنان علاوه بر كارمند بودن، شاگردان و دانشجويان منزوي هم به شمار ميآمدند. شاگردان در كار بر يكديگر پيشي ميگرفتند و منزوي ميزان كارآيي و استعداد ايشان را تك تك ميشناخت منزوي به طور متوسط هر ساله يك مجلد كتاب نسبتاً قطور با عنوان فهرست نسخههاي خطي به چاپ ميرسانيد. كتابي را كه براي چاپ در دست ميگرفت و تنظيم ميكرد همچون كودكي زيبا و دوستداشتني، حراست و حفاظت ميكرد.
قدم به قدم و روز به روز وضعيت چاپ كتاب را همچون سايه تعقيب ميكرد. همه ما را به ماجراي چاپ كتاب ميكشانيد و ميكوشيد تا همچون او نسبت تأخير در امر چاپ حساس شويم. همه در مقابل آفات و تأخيرهاي چاپ كتاب منزوي شرطي شده بوديم و دستكم بنده بدون تذكر منزوي هم موضوع چاپ را تا آخرين مرحله پيگيري ميكردم. وقتي كتاب چاپ شده به مركز تحقيقات ميرسيد كار توزيع شروع ميشد و دوباره نگراني منزوي گل ميكرد كه هرچه زودتر كتاب بايد به مركزهاي تحقيقاتي و كتابخانههاي بزرگ و كوچك ايران و سراسر جهان، ميرسيد. بايد براي او دوستانه گزارش ميكرديم كه كتاب براي چه كساني و چه مراكزي ارسال شده است. منزوي جز كار و كار و كار هيچ چيز ديگري نميشناخت و تمامي ذهن و زبان و حافظه و همت خود را بي آن كه شعار براي شرق و غرب بدهد صرف كارهايي ميكرد كه با امكانات كم مركز تحقيقات، به نتيجه برسد. منزوي در هنگام كار بسيار جدي بود اگر كساني به او مراجعه ميكردند تا در خدمتش چاي بنوشند و گپ بزنند زود عذر مهمان مزاحم را ميخواست و ميگفت:
... من ديگر حرفي ندارم لطفاً مزاحم كار من نشويد هر سؤالي را به اندازه جواب ميداد نه كم و نه زياد. در دههي هفتاد هجري شمسي و اوائل دههي هشتاد هنوز كامپيوتر كاملاً رايج نشده بود يا در مركز تحقيقات راه نيافته بود اگرچه به بازار آمده بود. منزوي بيش از سيصد هزار برگه در برگهدانها مكتوب و محفوظ كرده بود و به كسي اجازه نميداد كه دست بر آنها بسايد. آن چنان كه كودك نوزاد را مواظبت ميكنند از برگهها محافظت ميكرد. اجازه نميداد آنها در ديسكتهاي كامپيوتر ثبت شود ميخواست برگهها و برگهدانها را با همان حجم انبوه رؤيت كند زيرا كه سالهاي بسيار براي آنها كوشش كرده بود!
هر روز جامع اخبار شب پيش راديوهاي فارسي زبان بود در عين كار مطالب مهم اخبار را به خاطر ميسپرد. هر روز صبح كه بر سر كار ميآمدم از اخبار ميپرسيدم و او با كمال جديت و اشتياق، خبرهاي مهم را توضيح ميداد.
ايران و فرهنگ ايراني مهمترين مسأله زندگي منزوي است، نشر و اشاعه فرهنگ ايراني را از وظايف خود ميشمارد. در خانهي فرهنگ راولپندي در پاكستان در زمان مديريت دوست محترم جناب آقاي شهبازي هفتهاي يك جلسه كلاس مثنوي مولوي به پيشنهاد بنده برگزار ميشد كه استادان پاكستاني از راه دور و نزديك به محفل مثنويخواني ميآمدند و با اشتياق و دقت فراوان به قرائت و تفسير مثنوي گوش ميسپاردند. جناب دكتر عليرضا نقوي، پروفسور مقصود جعفري، دكتر محموده هاشمي، دكتر سبط حسن رضوي... و ديگر استاداني كه متأسفانه نام همه در خاطرم نيست، در بزم مثنوي شركت ميكردند، جناب منزوي در اين محفل با همهي اشتغالها و كارهايي كه داشت، شركت ميجست و بر ادامه اين نشست تأكيد و تأييد داشت.
همزمان دوستان ديگري در خانهي فرهنگ پيشاور آقايان وَهّاج و خليلي، نظير همين نشست را تشكيل دادند و اين بنده هفتهاي يك جلسه هم ــ با همهي مشكلات راه و رفت و آمد ـ به خانهي فرهنگ پيشاور ميرفتم همراه استادان گروه فارسي دانشگاه پيشاور و ديگر پيشكسوتان زبان و ادب پارسي همچون پروفسور ستّي، سركار خانم عصمت نسرين، پرفسور جان، به قرائت و تفسير مثنوي مولوي ميپرداختيم. يادش به خير باد كه همه از لحظههاي فراموش ناشدني است. از جناب آقاي موسي حسيني رايزن فرهنگي بايد نام بياورم كه همواره يار و مددكار مركز تحقيقات فارسي و فعاليتهاي علمي و فرهنگي بودند. جناب دكتر سيداحمد حسيني، دكتر سيدكمال حاجسيدجوادي رايزنان فرهنگي به مركز تحقيقات التفات داشتند. علي نياكان از همكاران ايراني، فردي فرهنگدوست و متدين بود كه مجلهي رايزني را سر و سامان ميدارد و در كلاسهاي مثنوي شركت ميكرد و يار و مددكار اين بنده بود.
منزوي هميشه آرزو ميكرد كه يك سال بيش از پدرش ــ حاجآقا بزرگ تهراني ــ در حيات باشد و يك قرن عمر داشته باشد، تا خدمات فرهنگي و علمي نسبتاً جامعي ارائه دهد چه آرزوي خوبي، عمر براي تأليف و تحقيق. به افراد و عالم و دانشمند احترام ميگذاشت يادم هست كه روزي مرا خواست و گفت براي بزرگداشت فردوسي كه يونسكو برگزار ميكند دلم ميخواهد مقالهاي بنويسي اكنون نه، ميتواني در طول يك هفته با آرامش به اين كار بپردازي، بنده كه علاقهي بسياري به فردوسي و شاهنامه داشتم در همان لحظه در حدود پنج صفحه اخلاص و احساس خود را در برابر منزوي دربارهي فردوسي و شاهنامه نوشتم. او بسيار خوشحال شد و با زبان تشويق گفت: آقاي دكتر تو از مايههاي علمي برخورداري حتماً اين كار را ادامه بده و رها نكن.
همين تشويق و كمك او موجب شد تا مقالهي مفصلي بنويسم با عنوان «مقلدان شاهنامه در شبهقاره» منزوي و شاگردانش كمك كردند و اين مقاله به كتابي تبديل شد و حدود پانصد اثر منظوم يافتيم كه زير نفوذ شاهنامه فردوسي سروده شده بود. در آغاز باوركردني نبود كه شاهنامه عظيم فردوسي تا اين اندازه در كشوري ديگر نفوذ يافته باشد. شاگردان منزوي به توصيهي او در چندين كنفرانس ديگر مرا ياري دادند. كنفرانس ميرسيدعلي همداني در كشمير ــ اسكردو، خواجه فريدالدين گنج شكر يا شكرگنج در لاهور، رونمايي (نمايشگاه) كتاب مخزن چشت در لالپور (فيصلآباد جديد) برگزار شد و در تمامي اين كنفرانسها اعضاي مركز تحقيقات مرا كمك دادند تا بتوانم در آن مجالس حضور يابم و مقاله ارائه دهم. در سال 1990 در دو كنفرانس خارج از پاكستان مربوط به بزرگداشت شاهنامه و فردوسي در آلمان و بنگلادش شركت كردم و مقاله خواندم در همهي اين موارد منزوي از جهت تهيه منابع و مآخذ و فهرستها كمك ميداد و تشويق ميكرد.
از جناب آقاي علي پيرنيا و خانواده محترمشان بايد نام ببرم كه در مؤسسهي زبانهاي نوين وابسته به دانشگاه «قائد اعظم» به تدريس فارسي اشتغال داشتند و از دوستان منزوي بودند و در امر تهيه و غذا و ديگر امور رفاهي كمك كار منزوي بودند اگرچه منزوي با قناعتي كه داشت و كارهاي جانفرسايي كه انجام ميداد به كمك چنداني نياز نداشت، انساني كه در 24 ساعت به اندازهي دو نعلبكي چايخوري، غذا ميخورد چهقدر ميتوانست از ديگران ياري جويد؟ اما اين دوستان مخلص او بودند كه خدمت به او را از وظايف خود ميشمردند.
فهرست نسخههاي خطي كتابخانهها و مراكز فرهنگي پاكستان، فهرست مشترك و فهرست كتابخانهي داتا گنج بخش و فهرستواره يا فهرست فهرستها همه از آثار كوششهاي منزوي است كه او را پايدار و جاويد زبان فارسي ميسازد. اگر بسياري از كتابهايي كه او فهرست كرده در اثر حوادث ايام از ميان رفته باشد خود اين فهرستها به عنوان شناسنامه و تذكرههاي آثار فارسي است كه به عنوان متن فارسي و حفظ و معرفي سوابق فارسي از ارزش و اهميتي فوقالعاده برخوردار است.
از فعاليتهاي جناب آقاي اكبر ثبوت مدير اسبق مركز تحقيقات بايد نام بياورم كه همواره از كمك منزوي برخوردار بود و تا آن جا كه ميتوانست با احترام امكانات در اختيار منزوي قرار ميداد. دهها نسخهي فارسي كه ارزش ايراني، فارسي و اسلامي داشت به چاپ رسانيد يا در دست چاپ قرار داد. وقتي بنده به آن مركز اعزام شدم همان فعاليتهاي ايشان را ادامه دادم. دستگاههاي ميكروفيلمبردار را تعمير كرديم دستگاه خواننده و چاپگر ميكروفيلم ( Reader-Printer ) و تكثير ميكروفيلم ( Dubicator ) با هزار خون دل خريداري كرديم و دست كم حدود چهارصد هزار صفحه ميكروفيلم تهيه كرده و از نسخههاي نفيس خطي به كتابخانهي مركزي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فرستاديم. بنياد دائرةالمعارف اسلامي با مديريت جناب آقاي بجنوردي با تأمين بخشي از هزينهها براي تهيه ميكروفيلم سفارش دادند كه براي كتابخانهي آن مركز محترم ارسال گرديد. مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان و بهويژه بخش تحقيقات مركز تحقيقات محل آمد و شد دانشجويان و استادان زبان و ادبيات فارسي بود نهتنها از ايران بلكه از سراسر جهان.
مركز تحقيقات فارسي وظايف مهمي به عهده داشت كه سهگونه از مهمترين آنها عبارتند از:
1 ــ جستار و شناسايي آثار مكتوب فارسي (به صورت چاپ جديد، چاپ سنگي و نسخهي خطي)
2 ــ حفظ و نگهداري اين آثار از آفات و بليات زمان
3 ــ چاپ و نشر و ارسال آنها به مراكز فرهنگي ايران و جهان
4 ــ راهنمايي استادان و دانشجويان زبان و ادبيات فارسي، تهيه منابع و مآخذ براي تحقيقاتشان، برطرف كردن اشكالات ايشان در قرائت و تفسير متون ادبي فارسي و دهها كار ديگر همه از وظايف مهم مركز تحقيقات فارسي به شمار ميرود و پيوسته در اين راه موفق بوده است.
و سرانجام باز هم از منزوي ياد كنم كه پيوسته ميگفت انسان در كار صيقل ميخورد و جوهر هر كس فقط در كار و كار و كار آشكار ميشود. من از او سختكوشي و مقاومت آموختم و اين كه با كوشش و تلاش از امكاناتي كم و كوچك ميتوان آثاري بزرگ ساخت. يادش به خير و عمرش دراز باد. آنچه آوردم تحفهاي ناقابل است و مآخذي در دست نداشتم. بيان كمي از احساس و عاطفه من بود نسبت به انساني سختكوش و فرهيخته و منزوي، منظورم «احمد منزوي» است.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372
با منزوي از طريق جناب استاد و دوست محترم اكبر ثبوت آشنا شدم. در سال 1366 به عنوان مدير مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان روز هجدهم اسفندماه به مركز تحقيقات فارسي در اسلامآباد رسيدم. همان روز نخست با احمد منزوي و آقاي محمدحسين تسبيحي و مهندس محمود محمدي و ديگر كاركنان آن مركز محترم آشنايي يافتم. منزوي دستياران خوبي داشت و كار خود را برخلاف بسياري از مؤسسات كه از ساعت 10 صبح يا 11 به فعاليت ميپرداختند، از ساعت 5/7 يا 8 آغاز ميكرد و تا پاسي از شب گذشته ادامه ميداد.
من بعدازظهر پس از تعطيلي مركز در پايان وقت اداري به منزل ميرفتم، زماني چند استراحت ميكردم و دوباره در تنهايي خودم در اسلامآباد به اطاق منزوي در مركز تحقيقات ميرفتم. او مرا پذيرا ميشد. از هر دري سخن به ميان ميآمد از فرهنگ، ادبيات، اخبار سياسي وضع انقلاب اسلامي در ايران، تأليف كتاب، حضور فرهنگ ايران در شبهقاره، شخصيتها و رجال فرهنگي و بسياري چيزهاي ديگر... منزوي از تمام لحظههاي خود استفاده ميكرد. به زبان فارسي و فرهنگ مثبت ايراني عشق ميورزيد. در هنگام غروب يك ساعت پيادهروي ميكرد و پس از خريد مواد و وسايل ضروري به محل استراحت و كار خود بازميگشت. در منزل هم كار ميكرد.
بر روي تخت دراز ميكشيد، تصوير تلويزيون را بدون صدا تماشا ميكرد به اخبار راديو گوش ميداد و نسخههاي اخير كتاب خود را كه از چاپخانه رسيده بود تصحيح ميكرد و با مهمان شبانه كه بنده بودم يا ديگر دوستان سخن ميگفت، هيچ كاري مانع كار ديگر او نميشد. از روي تصوير تلويزيون حدس ميزد كه سخن درباره چيست بنابراين نياز به صداي تلويزيون نبود. اگر ناگهان، تصوير مهيج وجالب ميشد تلويزيون را به صدا درميآورد. به صداي آرام راديو گوش ميداد خبرهاي ساده و سطحي را مثل صفحههاي كتاب، ميگذراند و اگر نشانهها يا كلمههاي جالب خبري از راديو شنيده ميشد صداي آن را بلند ميكرد. جثهاي ضعيف و استخواني داشت اما پر از كار و نشاط. روزها بيشتر از 14 ساعت كار ميكرد اگر بيشتر هم كار ميكرد من نميديدم. اما حتماً شبها تا ديروقت به فعاليت خود ادامه ميداد.
من كه پيش از سال 1366 سالها در ايران به تدريس و تحقيق و مديريتهاي دانشگاهي اشتغال داشتم ميدانستم كه حتماً بايستي از رهنمودها و راهكارهايي كه منزوي نشان ميداد استفاده كنم او سالها پيش از من به پاكستان آمده بود و تجربههاي ذهني و فكري و عملي و فرهنگي فراواني داشت. در هنگام كار چندان سخن نميگفت مگر براي راهنمايي دستياران و شاگردانش. محمدعباس و برادرش، طلعت فرزند استاد مرحوم دكتر سبط حسن رضوي، حميد انجم و دوست همكلاسش... همه از كارمندان بخش تحقيقات مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان بودند. آنان علاوه بر كارمند بودن، شاگردان و دانشجويان منزوي هم به شمار ميآمدند. شاگردان در كار بر يكديگر پيشي ميگرفتند و منزوي ميزان كارآيي و استعداد ايشان را تك تك ميشناخت منزوي به طور متوسط هر ساله يك مجلد كتاب نسبتاً قطور با عنوان فهرست نسخههاي خطي به چاپ ميرسانيد. كتابي را كه براي چاپ در دست ميگرفت و تنظيم ميكرد همچون كودكي زيبا و دوستداشتني، حراست و حفاظت ميكرد.
قدم به قدم و روز به روز وضعيت چاپ كتاب را همچون سايه تعقيب ميكرد. همه ما را به ماجراي چاپ كتاب ميكشانيد و ميكوشيد تا همچون او نسبت تأخير در امر چاپ حساس شويم. همه در مقابل آفات و تأخيرهاي چاپ كتاب منزوي شرطي شده بوديم و دستكم بنده بدون تذكر منزوي هم موضوع چاپ را تا آخرين مرحله پيگيري ميكردم. وقتي كتاب چاپ شده به مركز تحقيقات ميرسيد كار توزيع شروع ميشد و دوباره نگراني منزوي گل ميكرد كه هرچه زودتر كتاب بايد به مركزهاي تحقيقاتي و كتابخانههاي بزرگ و كوچك ايران و سراسر جهان، ميرسيد. بايد براي او دوستانه گزارش ميكرديم كه كتاب براي چه كساني و چه مراكزي ارسال شده است. منزوي جز كار و كار و كار هيچ چيز ديگري نميشناخت و تمامي ذهن و زبان و حافظه و همت خود را بي آن كه شعار براي شرق و غرب بدهد صرف كارهايي ميكرد كه با امكانات كم مركز تحقيقات، به نتيجه برسد. منزوي در هنگام كار بسيار جدي بود اگر كساني به او مراجعه ميكردند تا در خدمتش چاي بنوشند و گپ بزنند زود عذر مهمان مزاحم را ميخواست و ميگفت:
... من ديگر حرفي ندارم لطفاً مزاحم كار من نشويد هر سؤالي را به اندازه جواب ميداد نه كم و نه زياد. در دههي هفتاد هجري شمسي و اوائل دههي هشتاد هنوز كامپيوتر كاملاً رايج نشده بود يا در مركز تحقيقات راه نيافته بود اگرچه به بازار آمده بود. منزوي بيش از سيصد هزار برگه در برگهدانها مكتوب و محفوظ كرده بود و به كسي اجازه نميداد كه دست بر آنها بسايد. آن چنان كه كودك نوزاد را مواظبت ميكنند از برگهها محافظت ميكرد. اجازه نميداد آنها در ديسكتهاي كامپيوتر ثبت شود ميخواست برگهها و برگهدانها را با همان حجم انبوه رؤيت كند زيرا كه سالهاي بسيار براي آنها كوشش كرده بود!
هر روز جامع اخبار شب پيش راديوهاي فارسي زبان بود در عين كار مطالب مهم اخبار را به خاطر ميسپرد. هر روز صبح كه بر سر كار ميآمدم از اخبار ميپرسيدم و او با كمال جديت و اشتياق، خبرهاي مهم را توضيح ميداد.
ايران و فرهنگ ايراني مهمترين مسأله زندگي منزوي است، نشر و اشاعه فرهنگ ايراني را از وظايف خود ميشمارد. در خانهي فرهنگ راولپندي در پاكستان در زمان مديريت دوست محترم جناب آقاي شهبازي هفتهاي يك جلسه كلاس مثنوي مولوي به پيشنهاد بنده برگزار ميشد كه استادان پاكستاني از راه دور و نزديك به محفل مثنويخواني ميآمدند و با اشتياق و دقت فراوان به قرائت و تفسير مثنوي گوش ميسپاردند. جناب دكتر عليرضا نقوي، پروفسور مقصود جعفري، دكتر محموده هاشمي، دكتر سبط حسن رضوي... و ديگر استاداني كه متأسفانه نام همه در خاطرم نيست، در بزم مثنوي شركت ميكردند، جناب منزوي در اين محفل با همهي اشتغالها و كارهايي كه داشت، شركت ميجست و بر ادامه اين نشست تأكيد و تأييد داشت.
همزمان دوستان ديگري در خانهي فرهنگ پيشاور آقايان وَهّاج و خليلي، نظير همين نشست را تشكيل دادند و اين بنده هفتهاي يك جلسه هم ــ با همهي مشكلات راه و رفت و آمد ـ به خانهي فرهنگ پيشاور ميرفتم همراه استادان گروه فارسي دانشگاه پيشاور و ديگر پيشكسوتان زبان و ادب پارسي همچون پروفسور ستّي، سركار خانم عصمت نسرين، پرفسور جان، به قرائت و تفسير مثنوي مولوي ميپرداختيم. يادش به خير باد كه همه از لحظههاي فراموش ناشدني است. از جناب آقاي موسي حسيني رايزن فرهنگي بايد نام بياورم كه همواره يار و مددكار مركز تحقيقات فارسي و فعاليتهاي علمي و فرهنگي بودند. جناب دكتر سيداحمد حسيني، دكتر سيدكمال حاجسيدجوادي رايزنان فرهنگي به مركز تحقيقات التفات داشتند. علي نياكان از همكاران ايراني، فردي فرهنگدوست و متدين بود كه مجلهي رايزني را سر و سامان ميدارد و در كلاسهاي مثنوي شركت ميكرد و يار و مددكار اين بنده بود.
منزوي هميشه آرزو ميكرد كه يك سال بيش از پدرش ــ حاجآقا بزرگ تهراني ــ در حيات باشد و يك قرن عمر داشته باشد، تا خدمات فرهنگي و علمي نسبتاً جامعي ارائه دهد چه آرزوي خوبي، عمر براي تأليف و تحقيق. به افراد و عالم و دانشمند احترام ميگذاشت يادم هست كه روزي مرا خواست و گفت براي بزرگداشت فردوسي كه يونسكو برگزار ميكند دلم ميخواهد مقالهاي بنويسي اكنون نه، ميتواني در طول يك هفته با آرامش به اين كار بپردازي، بنده كه علاقهي بسياري به فردوسي و شاهنامه داشتم در همان لحظه در حدود پنج صفحه اخلاص و احساس خود را در برابر منزوي دربارهي فردوسي و شاهنامه نوشتم. او بسيار خوشحال شد و با زبان تشويق گفت: آقاي دكتر تو از مايههاي علمي برخورداري حتماً اين كار را ادامه بده و رها نكن.
همين تشويق و كمك او موجب شد تا مقالهي مفصلي بنويسم با عنوان «مقلدان شاهنامه در شبهقاره» منزوي و شاگردانش كمك كردند و اين مقاله به كتابي تبديل شد و حدود پانصد اثر منظوم يافتيم كه زير نفوذ شاهنامه فردوسي سروده شده بود. در آغاز باوركردني نبود كه شاهنامه عظيم فردوسي تا اين اندازه در كشوري ديگر نفوذ يافته باشد. شاگردان منزوي به توصيهي او در چندين كنفرانس ديگر مرا ياري دادند. كنفرانس ميرسيدعلي همداني در كشمير ــ اسكردو، خواجه فريدالدين گنج شكر يا شكرگنج در لاهور، رونمايي (نمايشگاه) كتاب مخزن چشت در لالپور (فيصلآباد جديد) برگزار شد و در تمامي اين كنفرانسها اعضاي مركز تحقيقات مرا كمك دادند تا بتوانم در آن مجالس حضور يابم و مقاله ارائه دهم. در سال 1990 در دو كنفرانس خارج از پاكستان مربوط به بزرگداشت شاهنامه و فردوسي در آلمان و بنگلادش شركت كردم و مقاله خواندم در همهي اين موارد منزوي از جهت تهيه منابع و مآخذ و فهرستها كمك ميداد و تشويق ميكرد.
از جناب آقاي علي پيرنيا و خانواده محترمشان بايد نام ببرم كه در مؤسسهي زبانهاي نوين وابسته به دانشگاه «قائد اعظم» به تدريس فارسي اشتغال داشتند و از دوستان منزوي بودند و در امر تهيه و غذا و ديگر امور رفاهي كمك كار منزوي بودند اگرچه منزوي با قناعتي كه داشت و كارهاي جانفرسايي كه انجام ميداد به كمك چنداني نياز نداشت، انساني كه در 24 ساعت به اندازهي دو نعلبكي چايخوري، غذا ميخورد چهقدر ميتوانست از ديگران ياري جويد؟ اما اين دوستان مخلص او بودند كه خدمت به او را از وظايف خود ميشمردند.
فهرست نسخههاي خطي كتابخانهها و مراكز فرهنگي پاكستان، فهرست مشترك و فهرست كتابخانهي داتا گنج بخش و فهرستواره يا فهرست فهرستها همه از آثار كوششهاي منزوي است كه او را پايدار و جاويد زبان فارسي ميسازد. اگر بسياري از كتابهايي كه او فهرست كرده در اثر حوادث ايام از ميان رفته باشد خود اين فهرستها به عنوان شناسنامه و تذكرههاي آثار فارسي است كه به عنوان متن فارسي و حفظ و معرفي سوابق فارسي از ارزش و اهميتي فوقالعاده برخوردار است.
از فعاليتهاي جناب آقاي اكبر ثبوت مدير اسبق مركز تحقيقات بايد نام بياورم كه همواره از كمك منزوي برخوردار بود و تا آن جا كه ميتوانست با احترام امكانات در اختيار منزوي قرار ميداد. دهها نسخهي فارسي كه ارزش ايراني، فارسي و اسلامي داشت به چاپ رسانيد يا در دست چاپ قرار داد. وقتي بنده به آن مركز اعزام شدم همان فعاليتهاي ايشان را ادامه دادم. دستگاههاي ميكروفيلمبردار را تعمير كرديم دستگاه خواننده و چاپگر ميكروفيلم ( Reader-Printer ) و تكثير ميكروفيلم ( Dubicator ) با هزار خون دل خريداري كرديم و دست كم حدود چهارصد هزار صفحه ميكروفيلم تهيه كرده و از نسخههاي نفيس خطي به كتابخانهي مركزي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فرستاديم. بنياد دائرةالمعارف اسلامي با مديريت جناب آقاي بجنوردي با تأمين بخشي از هزينهها براي تهيه ميكروفيلم سفارش دادند كه براي كتابخانهي آن مركز محترم ارسال گرديد. مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان و بهويژه بخش تحقيقات مركز تحقيقات محل آمد و شد دانشجويان و استادان زبان و ادبيات فارسي بود نهتنها از ايران بلكه از سراسر جهان.
مركز تحقيقات فارسي وظايف مهمي به عهده داشت كه سهگونه از مهمترين آنها عبارتند از:
1 ــ جستار و شناسايي آثار مكتوب فارسي (به صورت چاپ جديد، چاپ سنگي و نسخهي خطي)
2 ــ حفظ و نگهداري اين آثار از آفات و بليات زمان
3 ــ چاپ و نشر و ارسال آنها به مراكز فرهنگي ايران و جهان
4 ــ راهنمايي استادان و دانشجويان زبان و ادبيات فارسي، تهيه منابع و مآخذ براي تحقيقاتشان، برطرف كردن اشكالات ايشان در قرائت و تفسير متون ادبي فارسي و دهها كار ديگر همه از وظايف مهم مركز تحقيقات فارسي به شمار ميرود و پيوسته در اين راه موفق بوده است.
و سرانجام باز هم از منزوي ياد كنم كه پيوسته ميگفت انسان در كار صيقل ميخورد و جوهر هر كس فقط در كار و كار و كار آشكار ميشود. من از او سختكوشي و مقاومت آموختم و اين كه با كوشش و تلاش از امكاناتي كم و كوچك ميتوان آثاري بزرگ ساخت. يادش به خير و عمرش دراز باد. آنچه آوردم تحفهاي ناقابل است و مآخذي در دست نداشتم. بيان كمي از احساس و عاطفه من بود نسبت به انساني سختكوش و فرهيخته و منزوي، منظورم «احمد منزوي» است.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372