نگاهي به روش تاريخ نگاري طبري
ابوجعفر محمدبن جريربن كثيربن غالب الطبري، در سال 224 يا225 ه. ق در آمل زاده شد. درگذشت وي در سن 86 سالگي و در سال 310 هجري در بغداد رخ داد.1 جسد وي را از ترس حنبليان، پنهاني در خانهاش به خاك سپردند و مرثيههاي بسياري دربارهي او سرودند. از جمله، از مرثيهي ابندريد ميتوان ياد كرد. 2
خطيب بغدادي مينويسد: «گروه بسياري بر جنازة طبري گرد آمدند كه شمار آنها را غيز از خداوند عاليمان، كسي نميداند. مردم چند ماه روز و شب بر سر قبر او نماز خواندند و مرثيههاي بسياري سرودند.» 3
طبري در روزگار خويش، بيشتر به عنوان دانشمندي ديني و سخنگوي نامي شهرت داشت تا يك تاريخنگار. 4 در نخستين سفر براي فراگرفتن دانشِ حديث به شهر ري رفت. 5 در آن زمان، دانش حديث از مهمترين دانشهاي انساني بود و شهر ري نيز يكي از مراكز علمي و جايگاه رفت و آمد دانشمندان بود. از استادان مشهور طبري در اين شهر، يكي محمدبن حميد رازي ود يگري مثنيبن ابراهيم ابلي را ميتوان برشمرد. چنان كه مشهور است، طبري نزديك به هزار حديث از ابنحميد نوشت. در منابع، چگونگي تحصيل طبري در ري و دولاب به تفصيل بيان شده است. 6
مهمترين اثر طبري، تاريخ چند جلدي پيامبران و شاهان است كه نوشتهي كامل آن به جا نمانده7 و آنچه برجاست، در بردارندهي 30 جلد ميباشد كه براي نخستين بار در پايان سدهي گذشته (1879م) به چاپ رسيده است. 8 «تاريخ طبري» از آغاز نگارش و انتشار، آوازه و شهرتي بسزا پيدا كرد و با استقبال همگان روبهرو شد. در حالي كه از تاريخ درگذشت طبري 50 سال نگذشته بود، كتاب وي در سال 352 هجري به زبان فارسي برگردان شد. 9وي در بخش تاريخ كه جنبهي تاريخ عمومي دارد، از منابع كهنتر به زبان عربي كه روايت عربي كتاب «خودتاي نامك» نيز در بين آنها بوده، استفاده كرده و تاريخ زمان حضرت محمد(ص) را از روايت ابن اسحق برگرفته است. در بخش مربوط به آغاز تاريخ عربها، منبع طبري كتاب هاشم بن محمد كلبي دربارة شجرهي عربها بوده است. 10 وي از نوشتههاي واقدي، ابنسعد و ابن مقفع نيز استفاده كرده است. 11 بنابراين، طبري افزون بر جستارهايي كه خود جمعآوري كرده، از روايتهاي تاريخي هم كه نويسندگان پيش از او گردآوري كردهاند، بهره جسته است. وي داستان «حضرت آدم و حوا» و چگونگي فريبخوردن آنان از ابليس را بيان و سپس به گفتن داستانها و تاريخ پيامبران الوالعزم و غيرالوالعزم، پادشاهان ايران، روم و ملوك الطوايف (اشكانيان) پرداخته تا اين كه رشتهي جستار را به ميلاد و مبعث حضرت رسول اكرم (ص) رسانده و تاريخ اسلام را تا سال 302 هجري قمري شرح داده است. روش طبري در بيان رويدادهاي پس از اسلام، از روي تاريخ هجري و سال به سال است. 12
طبري شيوهي نويني به نام «گردآوري تاريخ بر پايهي دانش حديث» پيريزي كرد و به وسيلهي او، «مكتب اخباري در گردش استقرايي بر پايهي حوليات پيگيري رخدادها بر حسب سال رخداد» پا در پهنهي تاريخنگاري اسلامي نهاد. 13
طبري دربارهي پادشاهان ايران، مطابق كتابهاي «سيرالملوك» يا «شاهنامه» شرح گستردهاي بيان كرده است. دربارهي ساسانيان كه به زمان نويسنده نزديكتر بوده و مآخذ و روايتهاي بيشتري در دسترسش قرار داشته، مفصلتر جستار كرده و اين جستارها روشن و مفيدتر است. 14 همچنين دربارهي سياست خارجي و داخلي ايران دورهي ساساني و مناسبتهاي متقابل شاهان و بزرگان، آگاهيهاي زيادي ارائه ميدهد. 15 اما طبري چون مسلمان بوده، بيشتر جستارهاي كتاب خود را دربارهي عربها نوشته است؛ به ويژه عربهاي باديهنشين. با روي آوردن به جنبهي عمومي بودن كتاب طبري، در مييابيم كه كتابش براستي تاريخ اسلام است و هم روزگاران وي نيز اين كتاب را همچون تاريخ اسلام ارزيابي كردهاند؛ زيرا طبري به تاريخ يمن، داستان كودكي پيامبر (ص) و نبرد زوقار به تفصيل بيشتري پرداخته است؛ اما دربارهي نبردهاي ايران در شمال شرقي، آگاهيهاي بسيار همگاني داده است. 16 به همين دليل تاريخ طبري مأخذ عمدهي كساني است كه پس از او به نوشتن تاريخ اسلام پرداختهاند؛ زيرا همهي كساني كه پس از او به نگارش تاريخ اسلام دست زده اند، روايتهاي او را برگرفتهاند و از آنها استفاده كردهاند. 17 بدرستي هدف عمدهي طبري آن بوده است كه همه آگاهيهاي مهم مسلمانان دربارهي تاريخ را جمعآوري و ضبط كند.18
بايد يادآور شويم كه طبري بخشي از كاركنان فرمانروايي عباسي به حساب ميآمد. بنابراين، در نوشتههاي خود سوي فرمانروايان را نگه ميداشت و به سود آنان نگاشته است. چنان كه دربارهي زنگيان كه بيش از نويسندگان ديگر به آن پرداخته، اين موضوع آشكا است؛ به ويژه هنگامي كه عليبن محمد رهبر زنگيان را خبيث مينامد، اين سوگيري به گونهاي آشكار ميشود. 19
كتاب طبري با نام آن برابري دارد؛ زيرا بدرستي، تاريخ پيامبران و پادشاهان است. در اين كتاب، وضع داخلي دولتها در دوران مختلف به عنوان ثمرهي كاميابي يا ناكامي پادشاهان، نگاره شده است. براي نمونه در كتاب طبري از حسن توجه هرمز چهارم به قشر تهيدست و ستم وي بر بزرگان اشاره شده و نوشته است كه نخستين گروه از هرمز پشتيباني كرده و گروه دوم از او نفرت داشتهاند؛ ولي طبري دليل پشتيباني هرمز از قشر تهيدست را روشن نميكند و بهرام چوبين را به گونهاي ساده،زورستان مينامد؛ در صورتي كه شيوهي برخورد هرمز با بهرام درستكارانه نبوده و هرمز به دنبال خارج كردن بهرام از صحنهي قدرت بوده است. 20 بنابراين، چون در درستي مآخذ و روايتها ژرفانديشي نكرده و همواره خود روايتها را بيان كرده، كتابش با وجود فراگيري و گستردگي از ديدگاه اعتبار و ارزش نوشتهها همهجا مورد قبول نيست و به دليل نداشتن هماهنگي و تناسب روايتها با زمان و جايگاه رويدادها، آن را دور از گسترهي دانش تاريخ ميدانند. 21
به هر حال آن روح نقادي و آن دقتنظري كه نياز چنين كاري است، در كتاب او پاس داشته نشده است؛ به ويژه هرچه به رويدادهاي زمان زندگي نويسنده نزديكتر شده است، از آن فراگيري و تفصيل هم كه در بخشهاي پيشين كتاب موجود است، اندكاندك كاسته ميشود. اين كاستي به ويژه در رخدادهاي دوران زندگي وي بيشتر مشهود است. همانا چنان كه بروكلمان مينويسد، دليلش رسيدن او به دورهي پيري ميباشد. 22
كولسنيكف مينويسد: تاريخ طبري مجموعهاي از جستارهاي گوناگون است و او سعي نكرده آن جستارها را به يكديگر پيوند دهد. شرح رويداد به هم پيوند ندارند و از منابع گوناگون برگرفته شدهاند. طبري روايتهاي مختلف در مورد رويدادها را ميآورد، بدون اين كه براي هيچكدام از آنها برتري قائل شود؛23 اما با وجود اين اشكالها، اثر طبري ارزش بسياري دارد؛ زيرا در اين كتاب، جستارهاي راستين نيز به جا مانده است. طبري چنان كه در پيشگفتار كتاب خويش مينويسد، بر آن نيست كه روايتها را در ترازوي سنجش گذارد و يا تعديل كند و دربارهي آنها سخني گويد. در هر صورت، تاريخنويسان از او جستارهاي بسياري گرفتهاند و برپايهي نگرش خويش بدان جستارها شكل و سوي ويژهاي دادهاند. 24
هدف عمدهي طبري، گردآوري مايههاي تاريخ و ارائه همگي آنها به خواستاران تاريخ است. «تاريخ طبري» سرچشمهاي جوشان از روايتهاي درست و نادرست است كه وي آنها را به آهنگ نگهداري در كتاب خويش گردآورده است. 27 و بررسي درستي آنها را به عهدهي خوانندگان واگذار كرده است. 28
بنابراين، كتاب طبري مجموعهاي از انديشههاي ديگران است؛ زيرا وي تنها بازگويي واژه و بازگو كردن از ديگران را ضامن درستي جستار ميداند. 29 طبري جستارهاي منابعي را كه با يكديگر اختلاف داشتهاند، بدون هيچگونه دخل و تصرفي در كنار يكديگر گذاشته است؛ اما همين روش ارزش كاري او را تا اندازهاي بالا برده است؛ زيرا به اين آرايش، رويدادهاي كهن دل آسودهتر و برگزيدهتر به دست ما رسيده است. 30 طبري سندها را تا رسيدن به گويندهي اصلي دنبال ميكند و از منابعي كه استفاده كرده است، آشكارا نام ميبرد و گاهي از نويسندگان بدون ذكر نام كتاب ياد ميكند. وي رويدادهاي تاريخ را همچون رشتهاي مينگرد كه از آغاز تا پايان بيكم و كاست و بدون پيشداوري ذهن و عقل سير الهي خود را برابر با خواست خداوند ميپيمايد. 31
بنابراين، راهي كه طبري در تاريخنگاري و آرايش تاريخ خود پيموده، همان راهي است كه حديث گويان اهل سنت در بازگو كردن حديث و نقد رجال پيمودهاند. 32 اينگونه تاريخنويسان كه بيشتر به تاريخنويسان ثقه مشهورند، در بازگو كردن رويدادها تلاش و كوشش خود را صرف جرح و تعديل زنجيرهاي سندها كردهاند و غالباً از بيان بازگو كردن انديشههاي ديگران در تاريخشان خودداري ميكنند. 33
اما طبري كمال امانت داري و راستگويي را از خود نشان ميدهد و تاريخ ملتهاي كهن را كه جز بازگويي سينه به سينه از گذشتگان به آيندگان وحفظ كردن نسلهاي بعدي نيست، در نظر داشته است و با بازگو كردن گفتههاي افراد برگزيده، كتاب خويش را گسترش داده است. 34
به هر حال، اتكاي تاريخنويسان به طبري، گرچه از جهتهايي سودمند بوده، ولي نبايد منكر زيانهايي كه ديدگاه طبري در برداشته و تاريخنويسان را تحت تأثير قرار داده است، بشويم، طبري كه فرمانروايان زمان را به عنوان اولوالامر پذيرفته بود، هرگز نميتوانست نسبت به انقلابها و شورشهايي كه عليه نظام رخ داد، خوشبين باشد و از آنها به نام فتنه و خروج ياد نكند. در ديدگاه طبري، «انقلابيون» زورستانانند و رهبر آنان پست و از فرومايگان. 35 وي چون ابناثير، نويري و ديگران، پيروزي انقلاب را از آفتهايي ميدانند كه خداوند براي آزمايش مسلمانان را به آن دچار ميكند. طبري در دانشهاي ديگر نيز يگانهي زمان خويش بود. ذهبي مينويسد: «اودر علوم عصر خود همتايي نداشت. قرآن را از حفظ و در احكام آن فقيه بود. به گفتار اصحاب و تابعين آشنا و نسبت به زندگاني و اخبار مردم زمان خويش بصير بود.»
وي علاوه بر كتاب معروف: تاريخالامم «كتابهاي ديگري از جمله «تفسير قرآن» كه مثل او كسي ننوشته و همچنين كتاب «تهذيب الآثار» كه از لحاظ معني كسي مثل آن نديده است، به رشته تحرير درآورده است؛ ولي طبري موفق به اتمام تهذيبالآثار نشد. 36
از: دكتر سيدحسن موسوي، عضو هيأت علمي دانشگاه شيراز
به نقل از رشد آموزش تاريخ، سال سوم،شماره 6
منابع:
1. شهابي، علياكبر، احوال و آثار طبري، چاپ دوم، انتشارات اساطير، 1363، ص 1 و 2.
2. مدرس، محمدعلي ريحانۀالادب، چاپخانه شفق، تبريز، بيتا، 4/42.
3. همان 4/43.
4.روزنتال، تاريخنگاري در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس، 1365، ص 68.
5. طبري در بصره، كوفه و شهرهاي سوريه، فستات (قاهره قديم) كه مراكز علمي جهان اسلام بود، دانش بسياري آموخت و بيشتر سالهاي عمرش در بغداد به سربرد و در همانجا درگذشت.
6. شهابي، علياكبر، پيشين، ص 3.
7.طبري جز تاريخ، فقه و تفسير قرآن كه شغل و تخصص اصلي او بود، به شعر و فقهاللغه، صرف و نحو، رياضيات، پزشكي و علمالاخلاق نيز ميپرداخت.
8. كولسنيكف، ايران در آستانهي يورش تازيان، ترجمه يحيايي، انتشارات آگاه، 1355، ص 75 / شهابي، پيشين، ص 48.
9.تاريخنامه طبري، به تصحيح و تحشيه محمد روشن، نشر نو، 1366، 1/12.
10. كولسنيكف، پيشين، ص 75 / شهابي، پيشين، ص 48.
11. حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات آگاه، 12366، ص 449.
12. شهابي، پيشين، ص 40.
13. آيينهوند، صادق، علم در تاريخ اسلام، وزارت ارشاد، 1364، ص 63.
14. شهابي، پيشين، ص 44.
15. كولسنيكف، پيشين، ص 78.
16. تاريخنامه طبري، ص 11 / كولسنيكف، پيشين، ص 77.
17. عبدالحسين زرينكوب، تاريخ مردم ايران بعد از اسلام، اميركبير، 1362، ص 26، 27.
18. همان، ص 26.
19. آژند، يعقوب، قيام زنگيان، اميركبير 1364، ص 10.
20. كولسنيكف، پيشين، ص 78.
21. عسكري، مرتضي، نقد متد تاريخنگاري طبري، كيهان انديشه، سال پنجم، مرداد و شهريور 68، ص 25.
22. عبدالحسين زرينكوب، پيشين، ص 26.
23. كولسنيكف، پيشين، ص 76.
24. محسن مهدي، فلسفه تاريخ ابن خلدون، ترجمه مجيد مسعودي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1358، ص 174.
25. تاريخنامه طبري، پيشين، 1/11 / آئينهوند، پيشين، ص 44، 74.
26. همان، 1/12/همان، ص 51.
27. مسكويه،پيشين،1/35.
28. زرين:وب، عبدالحسين، تاريخ در ترازو، اميركبير،1354، ص 68.
29. اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه فلاطوري، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364، 1/21.
30. تاريخنامه طبري، 1/11.
31. آيينهوند، پيشين، ص 73.
32. همان.
33. همان، ص 5.
34. ابناثير مينويسد: «من در ميان مورخان به طبري اعتماد دارم؛ زيرا براستي، پيشوايي درستكار است و جامع دانش و صحت عقيده و راستگو...»
35. آيينهوند، پيشين، ص 8.
36. ذهبي، شمسالدين محمد، تاريخ الاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام، دارالكتب العربي، بيروت، 1414، 23/280.
منبع: www.dowran.ir
خطيب بغدادي مينويسد: «گروه بسياري بر جنازة طبري گرد آمدند كه شمار آنها را غيز از خداوند عاليمان، كسي نميداند. مردم چند ماه روز و شب بر سر قبر او نماز خواندند و مرثيههاي بسياري سرودند.» 3
طبري در روزگار خويش، بيشتر به عنوان دانشمندي ديني و سخنگوي نامي شهرت داشت تا يك تاريخنگار. 4 در نخستين سفر براي فراگرفتن دانشِ حديث به شهر ري رفت. 5 در آن زمان، دانش حديث از مهمترين دانشهاي انساني بود و شهر ري نيز يكي از مراكز علمي و جايگاه رفت و آمد دانشمندان بود. از استادان مشهور طبري در اين شهر، يكي محمدبن حميد رازي ود يگري مثنيبن ابراهيم ابلي را ميتوان برشمرد. چنان كه مشهور است، طبري نزديك به هزار حديث از ابنحميد نوشت. در منابع، چگونگي تحصيل طبري در ري و دولاب به تفصيل بيان شده است. 6
مهمترين اثر طبري، تاريخ چند جلدي پيامبران و شاهان است كه نوشتهي كامل آن به جا نمانده7 و آنچه برجاست، در بردارندهي 30 جلد ميباشد كه براي نخستين بار در پايان سدهي گذشته (1879م) به چاپ رسيده است. 8 «تاريخ طبري» از آغاز نگارش و انتشار، آوازه و شهرتي بسزا پيدا كرد و با استقبال همگان روبهرو شد. در حالي كه از تاريخ درگذشت طبري 50 سال نگذشته بود، كتاب وي در سال 352 هجري به زبان فارسي برگردان شد. 9وي در بخش تاريخ كه جنبهي تاريخ عمومي دارد، از منابع كهنتر به زبان عربي كه روايت عربي كتاب «خودتاي نامك» نيز در بين آنها بوده، استفاده كرده و تاريخ زمان حضرت محمد(ص) را از روايت ابن اسحق برگرفته است. در بخش مربوط به آغاز تاريخ عربها، منبع طبري كتاب هاشم بن محمد كلبي دربارة شجرهي عربها بوده است. 10 وي از نوشتههاي واقدي، ابنسعد و ابن مقفع نيز استفاده كرده است. 11 بنابراين، طبري افزون بر جستارهايي كه خود جمعآوري كرده، از روايتهاي تاريخي هم كه نويسندگان پيش از او گردآوري كردهاند، بهره جسته است. وي داستان «حضرت آدم و حوا» و چگونگي فريبخوردن آنان از ابليس را بيان و سپس به گفتن داستانها و تاريخ پيامبران الوالعزم و غيرالوالعزم، پادشاهان ايران، روم و ملوك الطوايف (اشكانيان) پرداخته تا اين كه رشتهي جستار را به ميلاد و مبعث حضرت رسول اكرم (ص) رسانده و تاريخ اسلام را تا سال 302 هجري قمري شرح داده است. روش طبري در بيان رويدادهاي پس از اسلام، از روي تاريخ هجري و سال به سال است. 12
طبري شيوهي نويني به نام «گردآوري تاريخ بر پايهي دانش حديث» پيريزي كرد و به وسيلهي او، «مكتب اخباري در گردش استقرايي بر پايهي حوليات پيگيري رخدادها بر حسب سال رخداد» پا در پهنهي تاريخنگاري اسلامي نهاد. 13
طبري دربارهي پادشاهان ايران، مطابق كتابهاي «سيرالملوك» يا «شاهنامه» شرح گستردهاي بيان كرده است. دربارهي ساسانيان كه به زمان نويسنده نزديكتر بوده و مآخذ و روايتهاي بيشتري در دسترسش قرار داشته، مفصلتر جستار كرده و اين جستارها روشن و مفيدتر است. 14 همچنين دربارهي سياست خارجي و داخلي ايران دورهي ساساني و مناسبتهاي متقابل شاهان و بزرگان، آگاهيهاي زيادي ارائه ميدهد. 15 اما طبري چون مسلمان بوده، بيشتر جستارهاي كتاب خود را دربارهي عربها نوشته است؛ به ويژه عربهاي باديهنشين. با روي آوردن به جنبهي عمومي بودن كتاب طبري، در مييابيم كه كتابش براستي تاريخ اسلام است و هم روزگاران وي نيز اين كتاب را همچون تاريخ اسلام ارزيابي كردهاند؛ زيرا طبري به تاريخ يمن، داستان كودكي پيامبر (ص) و نبرد زوقار به تفصيل بيشتري پرداخته است؛ اما دربارهي نبردهاي ايران در شمال شرقي، آگاهيهاي بسيار همگاني داده است. 16 به همين دليل تاريخ طبري مأخذ عمدهي كساني است كه پس از او به نوشتن تاريخ اسلام پرداختهاند؛ زيرا همهي كساني كه پس از او به نگارش تاريخ اسلام دست زده اند، روايتهاي او را برگرفتهاند و از آنها استفاده كردهاند. 17 بدرستي هدف عمدهي طبري آن بوده است كه همه آگاهيهاي مهم مسلمانان دربارهي تاريخ را جمعآوري و ضبط كند.18
بايد يادآور شويم كه طبري بخشي از كاركنان فرمانروايي عباسي به حساب ميآمد. بنابراين، در نوشتههاي خود سوي فرمانروايان را نگه ميداشت و به سود آنان نگاشته است. چنان كه دربارهي زنگيان كه بيش از نويسندگان ديگر به آن پرداخته، اين موضوع آشكا است؛ به ويژه هنگامي كه عليبن محمد رهبر زنگيان را خبيث مينامد، اين سوگيري به گونهاي آشكار ميشود. 19
كتاب طبري با نام آن برابري دارد؛ زيرا بدرستي، تاريخ پيامبران و پادشاهان است. در اين كتاب، وضع داخلي دولتها در دوران مختلف به عنوان ثمرهي كاميابي يا ناكامي پادشاهان، نگاره شده است. براي نمونه در كتاب طبري از حسن توجه هرمز چهارم به قشر تهيدست و ستم وي بر بزرگان اشاره شده و نوشته است كه نخستين گروه از هرمز پشتيباني كرده و گروه دوم از او نفرت داشتهاند؛ ولي طبري دليل پشتيباني هرمز از قشر تهيدست را روشن نميكند و بهرام چوبين را به گونهاي ساده،زورستان مينامد؛ در صورتي كه شيوهي برخورد هرمز با بهرام درستكارانه نبوده و هرمز به دنبال خارج كردن بهرام از صحنهي قدرت بوده است. 20 بنابراين، چون در درستي مآخذ و روايتها ژرفانديشي نكرده و همواره خود روايتها را بيان كرده، كتابش با وجود فراگيري و گستردگي از ديدگاه اعتبار و ارزش نوشتهها همهجا مورد قبول نيست و به دليل نداشتن هماهنگي و تناسب روايتها با زمان و جايگاه رويدادها، آن را دور از گسترهي دانش تاريخ ميدانند. 21
به هر حال آن روح نقادي و آن دقتنظري كه نياز چنين كاري است، در كتاب او پاس داشته نشده است؛ به ويژه هرچه به رويدادهاي زمان زندگي نويسنده نزديكتر شده است، از آن فراگيري و تفصيل هم كه در بخشهاي پيشين كتاب موجود است، اندكاندك كاسته ميشود. اين كاستي به ويژه در رخدادهاي دوران زندگي وي بيشتر مشهود است. همانا چنان كه بروكلمان مينويسد، دليلش رسيدن او به دورهي پيري ميباشد. 22
كولسنيكف مينويسد: تاريخ طبري مجموعهاي از جستارهاي گوناگون است و او سعي نكرده آن جستارها را به يكديگر پيوند دهد. شرح رويداد به هم پيوند ندارند و از منابع گوناگون برگرفته شدهاند. طبري روايتهاي مختلف در مورد رويدادها را ميآورد، بدون اين كه براي هيچكدام از آنها برتري قائل شود؛23 اما با وجود اين اشكالها، اثر طبري ارزش بسياري دارد؛ زيرا در اين كتاب، جستارهاي راستين نيز به جا مانده است. طبري چنان كه در پيشگفتار كتاب خويش مينويسد، بر آن نيست كه روايتها را در ترازوي سنجش گذارد و يا تعديل كند و دربارهي آنها سخني گويد. در هر صورت، تاريخنويسان از او جستارهاي بسياري گرفتهاند و برپايهي نگرش خويش بدان جستارها شكل و سوي ويژهاي دادهاند. 24
طبري در دفاع از خويش مينويسد:
و باز مينويسد:
هدف عمدهي طبري، گردآوري مايههاي تاريخ و ارائه همگي آنها به خواستاران تاريخ است. «تاريخ طبري» سرچشمهاي جوشان از روايتهاي درست و نادرست است كه وي آنها را به آهنگ نگهداري در كتاب خويش گردآورده است. 27 و بررسي درستي آنها را به عهدهي خوانندگان واگذار كرده است. 28
بنابراين، كتاب طبري مجموعهاي از انديشههاي ديگران است؛ زيرا وي تنها بازگويي واژه و بازگو كردن از ديگران را ضامن درستي جستار ميداند. 29 طبري جستارهاي منابعي را كه با يكديگر اختلاف داشتهاند، بدون هيچگونه دخل و تصرفي در كنار يكديگر گذاشته است؛ اما همين روش ارزش كاري او را تا اندازهاي بالا برده است؛ زيرا به اين آرايش، رويدادهاي كهن دل آسودهتر و برگزيدهتر به دست ما رسيده است. 30 طبري سندها را تا رسيدن به گويندهي اصلي دنبال ميكند و از منابعي كه استفاده كرده است، آشكارا نام ميبرد و گاهي از نويسندگان بدون ذكر نام كتاب ياد ميكند. وي رويدادهاي تاريخ را همچون رشتهاي مينگرد كه از آغاز تا پايان بيكم و كاست و بدون پيشداوري ذهن و عقل سير الهي خود را برابر با خواست خداوند ميپيمايد. 31
بنابراين، راهي كه طبري در تاريخنگاري و آرايش تاريخ خود پيموده، همان راهي است كه حديث گويان اهل سنت در بازگو كردن حديث و نقد رجال پيمودهاند. 32 اينگونه تاريخنويسان كه بيشتر به تاريخنويسان ثقه مشهورند، در بازگو كردن رويدادها تلاش و كوشش خود را صرف جرح و تعديل زنجيرهاي سندها كردهاند و غالباً از بيان بازگو كردن انديشههاي ديگران در تاريخشان خودداري ميكنند. 33
اما طبري كمال امانت داري و راستگويي را از خود نشان ميدهد و تاريخ ملتهاي كهن را كه جز بازگويي سينه به سينه از گذشتگان به آيندگان وحفظ كردن نسلهاي بعدي نيست، در نظر داشته است و با بازگو كردن گفتههاي افراد برگزيده، كتاب خويش را گسترش داده است. 34
به هر حال، اتكاي تاريخنويسان به طبري، گرچه از جهتهايي سودمند بوده، ولي نبايد منكر زيانهايي كه ديدگاه طبري در برداشته و تاريخنويسان را تحت تأثير قرار داده است، بشويم، طبري كه فرمانروايان زمان را به عنوان اولوالامر پذيرفته بود، هرگز نميتوانست نسبت به انقلابها و شورشهايي كه عليه نظام رخ داد، خوشبين باشد و از آنها به نام فتنه و خروج ياد نكند. در ديدگاه طبري، «انقلابيون» زورستانانند و رهبر آنان پست و از فرومايگان. 35 وي چون ابناثير، نويري و ديگران، پيروزي انقلاب را از آفتهايي ميدانند كه خداوند براي آزمايش مسلمانان را به آن دچار ميكند. طبري در دانشهاي ديگر نيز يگانهي زمان خويش بود. ذهبي مينويسد: «اودر علوم عصر خود همتايي نداشت. قرآن را از حفظ و در احكام آن فقيه بود. به گفتار اصحاب و تابعين آشنا و نسبت به زندگاني و اخبار مردم زمان خويش بصير بود.»
وي علاوه بر كتاب معروف: تاريخالامم «كتابهاي ديگري از جمله «تفسير قرآن» كه مثل او كسي ننوشته و همچنين كتاب «تهذيب الآثار» كه از لحاظ معني كسي مثل آن نديده است، به رشته تحرير درآورده است؛ ولي طبري موفق به اتمام تهذيبالآثار نشد. 36
از: دكتر سيدحسن موسوي، عضو هيأت علمي دانشگاه شيراز
به نقل از رشد آموزش تاريخ، سال سوم،شماره 6
منابع:
1. شهابي، علياكبر، احوال و آثار طبري، چاپ دوم، انتشارات اساطير، 1363، ص 1 و 2.
2. مدرس، محمدعلي ريحانۀالادب، چاپخانه شفق، تبريز، بيتا، 4/42.
3. همان 4/43.
4.روزنتال، تاريخنگاري در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس، 1365، ص 68.
5. طبري در بصره، كوفه و شهرهاي سوريه، فستات (قاهره قديم) كه مراكز علمي جهان اسلام بود، دانش بسياري آموخت و بيشتر سالهاي عمرش در بغداد به سربرد و در همانجا درگذشت.
6. شهابي، علياكبر، پيشين، ص 3.
7.طبري جز تاريخ، فقه و تفسير قرآن كه شغل و تخصص اصلي او بود، به شعر و فقهاللغه، صرف و نحو، رياضيات، پزشكي و علمالاخلاق نيز ميپرداخت.
8. كولسنيكف، ايران در آستانهي يورش تازيان، ترجمه يحيايي، انتشارات آگاه، 1355، ص 75 / شهابي، پيشين، ص 48.
9.تاريخنامه طبري، به تصحيح و تحشيه محمد روشن، نشر نو، 1366، 1/12.
10. كولسنيكف، پيشين، ص 75 / شهابي، پيشين، ص 48.
11. حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات آگاه، 12366، ص 449.
12. شهابي، پيشين، ص 40.
13. آيينهوند، صادق، علم در تاريخ اسلام، وزارت ارشاد، 1364، ص 63.
14. شهابي، پيشين، ص 44.
15. كولسنيكف، پيشين، ص 78.
16. تاريخنامه طبري، ص 11 / كولسنيكف، پيشين، ص 77.
17. عبدالحسين زرينكوب، تاريخ مردم ايران بعد از اسلام، اميركبير، 1362، ص 26، 27.
18. همان، ص 26.
19. آژند، يعقوب، قيام زنگيان، اميركبير 1364، ص 10.
20. كولسنيكف، پيشين، ص 78.
21. عسكري، مرتضي، نقد متد تاريخنگاري طبري، كيهان انديشه، سال پنجم، مرداد و شهريور 68، ص 25.
22. عبدالحسين زرينكوب، پيشين، ص 26.
23. كولسنيكف، پيشين، ص 76.
24. محسن مهدي، فلسفه تاريخ ابن خلدون، ترجمه مجيد مسعودي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1358، ص 174.
25. تاريخنامه طبري، پيشين، 1/11 / آئينهوند، پيشين، ص 44، 74.
26. همان، 1/12/همان، ص 51.
27. مسكويه،پيشين،1/35.
28. زرين:وب، عبدالحسين، تاريخ در ترازو، اميركبير،1354، ص 68.
29. اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه فلاطوري، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364، 1/21.
30. تاريخنامه طبري، 1/11.
31. آيينهوند، پيشين، ص 73.
32. همان.
33. همان، ص 5.
34. ابناثير مينويسد: «من در ميان مورخان به طبري اعتماد دارم؛ زيرا براستي، پيشوايي درستكار است و جامع دانش و صحت عقيده و راستگو...»
35. آيينهوند، پيشين، ص 8.
36. ذهبي، شمسالدين محمد، تاريخ الاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام، دارالكتب العربي، بيروت، 1414، 23/280.
منبع: www.dowran.ir