اين رضا، آن تقي نيست!

«با دوستان به چمنزاري با صفا در نزد يکي همدان رفته بود يم. از من خواستند ترانه اي بخوانم. من هم در آن آبادي « شد خزان» را خواند م!؟ ميانه هاي راه بود م که ديدم پيرمردي خود را با علاقه اي وافر به من مي رساند. منتظر تعريف هايش بود م. گفتم شايد من را شناخته و مي خواهد قربان صدقه ام برود. نزديک تر شد. نگاهش را که به دليل خميد ه بودن
چهارشنبه، 1 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اين رضا، آن تقي نيست!

اين رضا، آن تقي نيست!
اين رضا، آن تقي نيست!


 

نويسنده: حسين احتسابي




 
«با دوستان به چمنزاري با صفا در نزد يکي همدان رفته بود يم. از من خواستند ترانه اي بخوانم. من هم در آن آبادي « شد خزان» را خواند م!؟ ميانه هاي راه بود م که ديدم پيرمردي خود را با علاقه اي وافر به من مي رساند. منتظر تعريف هايش بود م. گفتم شايد من را شناخته و مي خواهد قربان صدقه ام برود. نزديک تر شد. نگاهش را که به دليل خميد ه بودن قدش روي زمين افتاد ه بود بالا آورد و با نگاه مادرانه اي گفت اين شعر را ناقص خواندي. شعر براي عارف قزويني بود. شعرهايش آن قدر بي فراز و نشيب و ساد ه و راحت خوان بودند که نواي چوپان هاي جوان باشد. مرد م در هر گوشه کناري مي توانستند به راحتي شعرهايش را بخوانند. من هم گفتم اين چوپان از همان جوان هاي قد يم است که با شعرهاي عارف بزرگ شد ه. بعد شروع کرد برايم شعر را کامل خواند؛ بدون هيچ غلطي و البته از نظر خودش با اصلاح شعري که من مي خواند م. پرسيدم که هستي؟ گفت من همان عارف قزويني مشهور هستم که به اين روز افتاده ام.»(جواد بد يع زاد ه)
عارف يک ساد ه دل عاشق پيشه بود؛ کسي که به ساد گي احساساتش تحريک مي شد و به سختي مي توانست جلوي اشکش را بگيرد. او در نوجواني خط و آواز را با اصرار پدر مي آموزد ولي عاشقي امانش نمي د هد و ساد ه دلي نوجوانانه اش او را درگير خانواد ه معشوق مي کند و او راهي تهران مي شود. هرچند آن عاشقي ثمري نمي د هد و او مجبور به ترک زن خود مي شود اما ورودش به تهران سبب رفت و آمد او به دربار مي شود. عارف با شعرهايش شاه را مجذوب خود مي کند. اما دل به شاه نمي د هد و در کنارش نمي ماند و به همان دربار بسند ه مي کند تا زماني که تقد ير او را به مشهد مي کشاند. به گمان او تنها مرد دوران که به شايستگي حق سياست دارد محمد تقي پسيان است. او کسي است که عارف را به مشهد مي آورد تا در دولت زود گذرش از استعداد او بهره ببرد. عارف هم شيداي وطن خواهي اوست. عارف قرار است کنسرتي براي معماري آرامگاه فردوسي برپا کند که خبر مي آورند سر سردارش در قوچان بر توپ رفته. مرادش با مظلوميت کشته شد ه و او نمي تواند جلوي خودش را بگيرد. کنسرت را به ياو او با گريه و عزا به پا مي دارد و ديگر کمرش راست نمي شود.« اين سر که نشان سرپرستي ست/ امروز رها ز قيد هستي ست/ با ديد ه عبرتش ببينيد / کاين عاقبت وطن پرستي است.»
عارف اين باره آواره تهران و قزوين مي شود که در آن د يار مشروطه پا گرفته است. او نه از متجدد ين وابسته دل خوشي دارد و نه با شاه آبش در يک جوي مي رود. طرفدار مجاهد ين است و زماني که مي بيند همين مجاهد ين جان بر کف از مشروطه خيري نديد ه اند، شاهکار زمانش را مي سرايد؛« از خون جوانان وطن لاله دميد ه/ از ماتم سر و قدشان سرو خميد ه/ در سايه گل بلبل ازين غصه خزيد ه/ گل نيز چو من در غمشان جامه دريد ه/ چه کج رفتاري اي چرخ/ چه بد کرداري اي چرخ/ سر کين داري اي چرخ/ نه د ين داري نه آيين داري اي چرخ».
عارف وقتي کشتن فرزندان انقلاب مشروطه را به چشم مي بيند؛ دلگير شد ه و از آن به بعد بيشتر به شعر اجتماعي علاقه مند مي شود. تصنيف هاي ديگر او البته خريداري هم ندارد. دوران به رضاخان مي رسد و او محو جمهوريت کنسرتي به پا مي کند. چيزي نمي گذرد که جمهوريت مي شود سلطنت و عارف مي فهمد اين رضا آن تقي نيست. مهر رضاخاني هم شامل حالش مي شود و خود به خود راهي د هاتي در همدانش مي کند. همد مش يک خدمتکار خانم است و چند سگ. زن را به عقد خود درمي آورد . از ميان آن همه شاهزاد گان ناصري و دختر کان متجد د خيابان لاله زار، همين کنيز همد م او شد ه. دوران پيري او دوران اندوهناکي است. سينه اش درد مي کند. اما پول مداوا ندارد. کامل از ميان مي رود؛ از صدا مي افتد. زبان بسته او باعث مي شود تا هرکس هرچه مي خواهد بگويد تهمت و افترا بالا مي گيرد و اصلاً همين ها باعث مي شود او به تبعيد راضي باشد؛ « حالا که هنگام زوال آفتاب عمر و پايان روزگار به غفلت گذراند ه زند گاني است، تازه دانسته ام تنها دوستان من اين دو تا سگ هستند که معني وفا و محبت و دوستي را در آنها دريافته ام.» جيران مي گويد کمي قبل از وفات به کنار پنجره رفت و شعري خواند و به بستر رفت و براي هميشه خوابيد؛ « ستايش مر آن ايزد تابناک/ که پاک آمد م پاک رفتم به خاک».
منبع: همشهري جوان 295



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط