آزادي از ديدگاه فلسفه سياسي اسلام
بخش اول:آزادي از ديدگاه اسلام:
1- منشأ آزادي در اسلام:
«...اين مسئله از مزاياي جهان بيني توحيدي است كه اسلام جلوه تمام عيار آن است.اين اصل آزادي انسان را از هرگونه خطر تعدي و تجاوز ديگران مصون مي دارد لذا برخي از متفكران غربي از اين مسئله به ستايش ياد مي كنند.مارسل بوازار گفته:"در دين اسلام،آزادي و برابري بشر حقي است كه خداوند به او عطا كرده است و تفويض اين حق به انسانها به هيچ وجه در اختيار انسان ديگري نيست،همه مردم بايد از دستور خدا اطاعت كنند و آزادي انسان هاي ديگر را پاس بدارند"»[1]
آزادي از ديدگاه فلاسفه مسلمان:
1-نظريه فارابي:
الف:آزادي به عنوان اختيار:او اجبار و اكراه انسان را در اعمال خويش نفي كرده و معتقد است"مشكل بلكه غير ممكن است اگر انساني كه بر حسب فطرت استعداد كاري را داشته باشد كارهايي را انجام مي دهد كه ضد فطرت اوست ولي هر انساني كه بر شكل و استعدادي خلق شده و به سمت كارهاي نيك يا پست هدايت شده است مي تواند خلاف آن كاري كه ضد استعداد اوست انجام دهد"
ب:آزادي به عنوان فعل خير:
او معتقد است:كارهاي پسنديده همان كارهاي معتدل و ميانه است كه در دو طرف آن شرّ قرار دارد از يك طرف افراط و از طرف ديگر تفريط و آزادي و كرم حالتي است ميان تكبّر و غرور و خود پسندي از يك سوي و خساست و پستي از سويي ديگر.[2]
2-نظريه شهيد مطهري:
استاد مطهري آزادي را وسيله و ابزاري براي رسيدن به كمال مي دانند نه هدف برخلاف برخي ها كه ان را هدف مي دانند.
«آزادي مقدمه كمال است نه خود كمال...خدا انسان را طوري خلق كرده است كه به كمال خودش از راه آزادي و انتخاب و اختيار برسد...ايشان آزادي را "كمال آلي"مي دانند نه "كمال غايي"هدف انسان اين نيست آزاد باشد ولي انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خويش برسد چون آزادي يعني اختيار و انسان تنها موجودي است كه خود بايد راه خود را انتخاب كند.»[3]
شهيد مطهري آزادي را به 2بخش آزادي اجتماعي و آزادي معنوي تقسيم مي كنند و مي فرمايند:
«...آزادي اجتماعي يعني اينكه بشر در اجتماع از ناحيه ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد،ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نداشته باشند...او را استخدام و استبعاد نكنند...
قسم ديگر آزادي معنوي است يعني انبيا"عليهم السلام"آمده اند تا علاوه بر آزادي اجتماعي به بشر آزدي معنوي بدهند و اين قسم از آزادي اهميت و ارزش بيشتري دارد...
آزادي معنوي يعني چه؟انسان موجودي است مركب و داراي قوا و غرايز گوناگوني است،و ممكن است هر انساني اسير و بنده اين قوا و غرايز خود باشد و همچنين ممكن است از همه اينها آزاد باشد...ممكن است انساني كه از نظر اجتماعي آزاد مرد است و زير بار ذلت و بردگي هم نمي رود از نظر اخلاق و معنويت هم آزادي خود را حفظ كرده باشد،يعني وجدان و عقل خويش را آزاد نگه داشته باشد.»[4]
برخي هم قائلند"آزادي سياسي"به عنوان مهم ترين دغدغه اصلي شهيد مطهري مطرح بوده و با مراجعه به آثار ايشان مي توان به اين مهم دست پيدا كرد و مصاديق آن را يافت.
«آزادي سياسي كه يكي از مهمترين مقوله هاي محوري انديشه مدرن است به گونه اي برجسته در آراء و انديشه هاي مطهري به عنوان انديشمندي با دغدغه هاي جديد نمود پيدا كرده است...كه برخي از مصاديق آن عبارتند از:آزادي به عنوان رهايي از سلطه ديگران،آزادي به عنوان حق بيان،آزادي به عنوان حق مشاركت.»[5]
3-نظريه مرحوم امام خميني:
«يكي اينكه غربزدگان تحت تأثير افكار و انديشه هاي ليبراليستي خود، آزادي را در مسير بي بندو باري هاي اخلاق سوق مي دهند و موجب تضعيف پايه هاي اخلاقي و معنوي جامعه انقلابي مي شود و ديگر اينكه امپرياليسم و استعمار خارجي كه با پيروزي انقلاب اسلامي منافع نامشروع خود را از دست داده است،انقلاب را شكست داده و بار ديگر عناصر وابسته به خود را بر ملت مسلط خواهد كرد.ايشان مي فرمايند:
"آزادي يك نعمت بزرگ الهي است يك امانت الهي است كه خداوند نصيب ما كرده است...اسلام دين مستند به برهان و متكي به منطق است و از آزادي بيان و قلم نمي هراسد...ما با آزادي و منطق موافقيم ولي اگر توطئه و خرابكاري باشد تكليف ديگري داريم...ما به دنبال آزادي و استقلالي كه در پناه اسلام است مي گرديم...و در هر مملكتي آزادي در حدود قوانين آن مملكت است مردم آزاد نيستند كه قانون را بشكنند معني آزادي اين نيست كه هر كس بر خلاف قوانين ملت هر چه دلخواهش باشد بگويد اين مملكت اسلامي است و قوانين ايران قوانين اسلام است»[6]
مباني آزادي در فلسفه سياسي اسلام:
در مبحث آزادي پرسش هايي مطرح مي شود از جمله اينكه:آيا اساساً آزادي ارزش ذاتي دارد؟دلايل با ارزش بودن آن چيست؟[8]
در ابتداء مباني آزادي در فلسفه سياسي اسلام را بررسي مي كنيم سپس به مباني فلسفه سياسي ليبراليسم مي پردازيم.
مباني دراين بخش در يك تقسيم بندي كلي به 4دسته تقسيم مي شود:
1-مباني هستي شناختي 2-مباني انسان شناختي 3-مباني معرفت شناختي 4-مباني حقوقي-اخلاقي
1-مباني هستي شناختي:
«آفرينندگي جهان ار آنِ خداوند است و او حاكم مطلق بر اين جهان است...در بعد تشريع خداوند صفت "ربّ" را دارد و به معناي پرورندگي است...در آموزه هاي ديني اين اصل وجود دارد كه در صورت پذيرش ربوبيّت الهي، "كرامت انساني"را به دنبال دارد و موجب مي شود انسان بنده ديگري نباشد...و دين آمده براي ارج نهادن به انسان و كرامت انساني نه براي به خدمت گرفتن آنها...لذا آزادي و رهايي انسان از هر قيد و بندي را به ارمغان خواهد آورد...وبدين وسيله در حقيقت به آزادي فطري و ذاتي خود دست مي يابد.[9]»
پس چنين نگرشي به هستي بر تلقّي ما نسبت به آزادي تأثير گزار مي باشد:
« اگر خدا بجز نقش آفرينندگی واجد نقش پرورندگی نيز هست و علاوه بر خالقيت و الوهيت، شارعيّت و ربوبيّت نيز دارد و معينکننده بايدها و نبايدهای زندگی آدمی است، و اگر انسان موجودی مسؤول است و اعمال او بايد بر مدار هدايت و کمال و تربيت باشد تا هدف نهايی خلقت متجلّی شود و در همان حال مختار است که به جای عزت کمال به ذلت ضلال تن دهد؛ علاوه بر اين چون تربيت اضافه بر حوزه ذهن و نظر، با عالم واقع و عمل پيوندی وثيق دارد، تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی انسان با آزادی او رابطه دارد.»[10]
2-مباني انسان شناختي:
با مراجعه به قرآن كريم ويژگي هاي متعددي را مي توان براي انسان مشاهده كرد از جمله:
الف:خلافت انسان و جانشيني خداوند در روي زمين "وَ اِذ قال ربّك للملائكة انّي جاعلٌ في الارض خليفة"[12]
ب:انسان موجودي فطرتاً خداجو و خداشناس معرفي شده "...فطرة الله الّتي فطر الناس عليها..."[13]
ج:انسان داراي شخصيتي مستقل و آزاد است و در زندگي خود داراي رسالت است.او آفريده شده و در راه انتخاب راه كاملاً آزاد است. "انّا هديناه السّبيل امّا شاكراً و امّا كفراً"[14]
حال بعد از اينكه ويژگي هاي انسان بيان شد مباني انسان شناختي آزادي از ديدگاه اسلام را بررسي مي كنيم:
1-فطرت:فطرت جزءسرشت انساني است و در لغت به معناي آفرينش و ايجاد آمده است و در مورد انسان يعني يك حالت و ويژگي غير اكتسابي در او به وجود آمده كه با آن پا به عرصه گيتي مي نهد.[15]
يكي از وجوه تمايزات در نظريات انسان شناختي اسلامي با غربي پذيرش همين اصل فطرت است چرا كه فطرت پايه و اساس شخصيتِ انساني را شكل مي دهد و اسلام فطرت انسان را موجودي پاك مي داند و پذيرش چنين اصلي تأثير مستقيمي بر اصل آزادي دارد.
«از نظر فلسفه اسلامي آزادي امري فطري است و انسان فطرتاً آزاد آفريده شده است.براين اساس،آزادي قبل از ورود فرد به جامعه در سرشت وي قرار داده شده و جامعه نيز از افراد آزاد شكل مي گيرد...علاوه بر اصل آزادي، آزادي سياسي نيز در فلسفه سياسي اسلام مبتني بر فطرت است.جامعه سياسي از اين ديدگاه،از مجموعه اي افراد آزاد تشكيل شده است كه فطرتاًآزاد آفريده شده اند.»[16]
2-اختيار:بحث جبر و اختيار از كهن ترين مسائل مربوط به انسان است كه در طول تاريخ همواره ميان انديشمندان اختلاف نظر بوده كه در اين مقاله مجال بررسي اختلاف نظرات پيرامون اين مبحث با توجه به اهميت زيادي هم كه دارد،نيست.
به طور كلي مي توان اين امر مهم را يكي از مباني آزادي تلقّي كرد چرا كه تا اصل اختيار نسبت به انسان مورد پذيرش قرار نگيردبحث از آزادي براي او بي فايده و لغو است،چون اگر انسان موجودي مختار نباشد ديگر مشاركت در امور مختلف زندگي و اجتماعي مثل مشاركت در تصميم گيري ها،انجام رفتارهاي سياسي و...براي او معنا نخواهد داشت.پس مي توان به نقش مهم اين اصل در آزادي پي برد.
«بنابراين مي توان گفت كه فلسفه اسلامي با اثبات اراده و اختيار براي آدمي پايه و مبناي محكمي را براي آزادي ها و از جمله آزادي هاي سياسي فراهم ساخته است.»[17]
3-مباني معرفت شناختي:
از جمله مهمترين منابع شناخت و بارزترين مصداق مباني معرفت شناختي "عقل" است.از ديدگاه فلسفه اسلامي "عقل"از مهمترين ويژگي هاي وجودي انسان محسوب مي شود.وجود عقل در آدمي از وي موجودي انتخاب گر و صاحب اختيار ساخته است كه در نتيجه آن مي توان به آزادي انسان حكم كرد.وبه تعبير شهيد مطهري "بشر مختار و آزاد آفريده شده است يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است."[19]
4-مباني حقوقي-اخلاقي:
الف:حق يا تكليف:آيا آزادي حق انسان است و يا تكليف او محسوب مي شود؟
"حق داشتن آزادي" از جمله ديدگاههاي رايج درباره مباني آزادي است كه هم در فلسفه سياسي ليبرال و هم در فلسفه سياسي اسلام مطرح است.و هر دو براي آن ارزش ذاتي قائلند اما در منشأ و خواستگاه اين حق با هم اختلاف نظر دارند.
اسلام اين حق را حق طبيعي و الهي مي داند اما فلسفه ليبرال آن را يك حق طبيعي مي داند.
پس خلاصه سخن اين شد كه خداي متعال آزادي را به عنوان يك "حق" براي انسانها به رسميت شناخته است كه مصاديق متعدد و گوناگوني دارد مثل:آزادي بيان و عقيده،آزادي در تعيين زمامدار و ...
ب:رشد و تكامل انسان:هدف از خلقت به كمال رسيدن انسان است و مطلوبيت رشد و تكامل انسان بدون آزادي ممكن نيست و با ارزش بودن آزادي را مي توان به ارزشمند بودن كمال انساني دانست.
«به گفته مرتضي مطهري بدون شك چون اگر آزادي نباشد انسان نمي تواند به كمال خودش برسد،خدا او را طوري خلق كرده است كه به كمال خودش از راه آزادي و انتخاب برسد.»[20]
ج:مساوات و برابري:از جمله مباني حقوق مي توان به اصل مساوات و برابري اشاره كرد،كه انسانها آزادند و هيچ كس حق ندارد آزادي آنان را از بين ببرد چرا كه انسانها به يك ميزان و درجه از انسان بودن برخوردارند لذا ملاك هايي از قبيل رنگ،نژاد و...باعث برتري آنها نمي شود.نسبت به آزادي سياسي هم همين مطلب مطرح است كه هيچ كس را نمي توان مجبور به پذيرش يك قدرت سياسي كرد مگر با رضايت او.
پينوشتها:
[1] گلپايگاني،علي،آزادي و دموكراسي از ديدگاه اسلام و ليبراليسم،ص75،و گلپايگاني،علي،«مقاله دين و آزادي»مجله كلام اسلامي،زمستان1378،ش32
[2] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص50
[3] سليمي،اسماعيل،«آزادي از ديدگاه استاد مطهري»مجله انديشه حوزه،مهر و آبان 85ش60،ص104
[4] مطهري،مرتضي،آزادي معنوي،انتشارات صدرا،چاپ30،تهران،قم،1384،ص17تا20
[5] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص62 تا67
[6] رباني گلپايگاني،علي،آزادي و دموكراسي از ديدگاه اسلام و ليبراليسم،ص94تا97
[7] شيرخاني،علي،آزادي از نگاه اسلام شيعي،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي،پاييز1386،ص63
[8] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص111
[9] شيرخاني،علي،آزادي از نگاه اسلام شيعي،ص66و67
[10] ظهيري،سيد مجيد،«درآمدي بر مباني معرفت شناختي آزادي در اسلام و ليبراليسم»مجله انديشه حوزه،بهمن و اسفند1378،،ش20،ص42
[11] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص137،و شيرخاني،علي،آزادي از نگاه اسلام شيعي،ص70
[12] بقره(2)آيه30
[13] روم(30)آيه30
[14] انسان(76)آيه3
[15] شيرخاني،علي،آزادي از نگاه اسلام شيعي،ص83
[16] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص145
[17] همان،ص143
[18] شيرخاني،علي،آزادي از نگاه اسلام شيعي،ص95
[19] مطهري،مرتضي،مجموعه آثار،انتشارات صدرا،تهران،1378،ج1،ص385
[20] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص157
ارسال توسط کاربر محترم سایت : alihoseini313
/ج