بهائيان در مسند قدرت (1)
الف)چگونگي فعاليت در ارتش
«موضوع: فعاليت بهائيان
سروان دکتر احمد نبيلي افسر تيپ جام، بهايي بوده و در مورد اشاعه و تبليغ... بهايي در بين مردم خصوصا افسران و درجه داران تيپ جام اقدام به عمل مي آورد. «طيب»
نظريه منبع، در اين باره از وجود کلفت خود که دختر جواني است استفاده مي نمايد.
نظريه رهبر عمليات: صحت خبر فوق و نظريه منبع مورد تاييد است.» (99)
اگر بخواهم به شرح حال و فعاليت هاي افسران بهايي در ارتش شاهنشاهي اشاره کنم، مثنوي هفتاد من کاغذ خواهد شد. البته تا آخرين سالهاي اقتدار محمدرضا پهلوي آمار دقيقي از تعداد افسران و سربازان و کارکنان بهايي ارتش در دست نبود. به همين سبب حضيره القدس شهرهاي لندن و آمريکا طي دستورالعملي از کليه محافل بهائيان در سراسر ايران خواست تا آمار دقيقي از کليه افراد نظامي اعم از افسر و سرباز تهيه کنند. سند زير مربوط به اين موضوع است:
«حضيره القدس تهران طي نامه محرمانه اي به کليه محفل هاي سراسر ايران اعلام نموده [تا] کليه بهائياني را که در نيروهاي مسلح شاهنشاهي خدمت مي نمايند، زير نظر داشته باشند و فورا آمار کليه افراد نظامي ارتش از سربازان تا امراء را طي يک يادداشت به حضيره القدس تهران ارسال، تا به بيت العدل و به مراجع تقليد لندن و «برانداسکات» در آمريکا ارسال گردد...» (100)
در اينجا مناسب است تنها گوشه کوچکي از جنايات بهائيان که در بالاترين سطوح ارتش شاهنشاهي نفوذ کرده بودند، بازگو شود تا نسل هاي آينده، اين فرقه ضاله مدعي مهر و محبت و «جهان وطني» را بهتر بشناسند. آيت الله مسعودي خميني در خاطرات خود از يکي از جنايات بهائيان در شب عاشورا در قم پرده برداشته است و مي نويسد:
«جلسه شبانه بهائيان در باغ اويسي (101) قم
در حدود سال هاي 39 و 40 [ 13]، بهائيان در باغ [ارتشبد غلامعلي] اويسي قم که در حال حاضر در اختيار بنياد مستضعفان است، محفل هاي شبانه اي داشتند. گاهي اوقات برنامه هايي که داشتند، بسيار فجيع و دلخراش بود؛ از جمله شب هاي عاشورا، يک بچه مسلمان را با خود به باغ مي بردند و او را در حين جشن و پايکوبي به قتل مي رساندند و هلهله مي کردند. بنده با يک واسطه از فردي که خود شاهد اين ماجرا بوده نقل مي کنم که مي گفت: «يک بار در يکي از اين محافل، عده زيادي از بهائيان جمع شده بودند و چند نفر سرهنگ هم از تهران به قم آمده و در آنجا حضور داشتند. آنان پسر بچه حدوداً 10ساله اي را در تهران ربوده و با خود به قم آورده بودند. اين ماجرا را رئيس ژاندارمري قم براي رفيق ناقل خبر گفته بود که شب عاشورا بود و من در محل کارم در ژاندارمري نشسته بودم که يکي از دوستانم آمد و گفت: محفلي در باغ اويسي برقرار است. مايلي براي تماشا برويم؟ من موافقت کردم و به اتفاق به باغ رفتيم و از پشت ساختمان ها، نظاره مي کرديم. ديديم که دختر و پسر مي زنند و مي رقصند و غلغله اي است و پسري را هم وسط صحنه روي ميز گذاشته اند و تمام افرادي که دور ميز هستند، هر کدام درفشي در اختيار دارند و همزمان با ميگساري و خوانندگي، ضربه اي هم به تن پسر مي زنند. من (رئيس ژاندارمري) ديدم که در ميان آن جماعت، سرهنگي نشسته است که گويا از همه بيشتر خوش به حالش است! يک لحظه فکر کردم که الان برخي از مردم در مجالس عزاي امام حسين (عليه السلام ) دارند به سر و سينه خود مي زنند و يک عده از خدا بي خبر هم در اينجا مشغول عيش و عشرتند. با اين انديشه خونم به جوش آمد و کنترل از دستم خارج شد. به رفيقم گفتم: علي الله! هر چه باداباد! بعد تفنگ را کشيدم و يک گلوله در مغز سرهنگ خالي کردم! سرهنگ نقش زمين شد و جماعت جيغ کشيدند و محفل به هم خورد. بعد به اتفاق دوستم جلو رفتيم و افراد را با اسلحه تهديد کرديم. در همان حال که دستشان را به نشانه تسليم بالا گرفته بودند، آنان را در يکي از اتاق هاي باغ زنداني کرديم و در را بستيم. بعد نگران شديم که چه بلايي سر جنازه سرهنگ بياوريم. اينجا بود که او را زير مقادير زيادي کود که در باغ تلنبار کرده بودند، پنهان کرديم. بچه مسلمان مصدوم را هم به تهران فرستاديم تا به دست پدر و مادرش بسپارند. بعد با خيال راحت به يکي از مجالس روضه ابي عبدالله (عليه السلام ) رفتيم! صبح روز بعد سر کارمان حاضر شديم؛ انگار نه انگار! مدتي بعد افرادي با داد و قال وارد شدند و گفتند: «يک مشت آدم گم کرده ايم! شما نديده ايد؟» گفتيم: «نه! مگر به دست ما سپرده بوديد؟ در نهايت هم نتوانستند قتل سرهنگ بهايي را به دوش ما بيندازند.»(102)
در پايان اين بخش از مطلب تنها به اسامي چند تن ديگر از بهائيان ارتش که نامشان در تحقيقات و مطالعات پراکنده و يا مشاهداتم در خاطر مانده است اشاره مي کنم:
سرهنگ عباس آذر، عضو دايره اطلاعات ژاندارمري.
سرهنگ غلامرضا آرين، رئيس اداره رهني بانک سپه.
سرتيپ عبدالرحيم ايادي، برادر ارتشبد عبدالکريم ايادي که سال ها قبل از انقلاب مرد.
سرگرد حسين ثابت، مسئول سفارشات در اداره بودجه و اعتبارات ارتش.
سرتيپ عطاءالله علايي، از امراي نيروي هوايي.
عطاءالله منتصري، از امراي نيروي زميني.
حسين کلباسي، رئيس آجوداني نيروهاي مسلح.
سرتيپ عنايت الله ذوقي، از امراي ستاد بزرگ ارتشتاران.
ميثاق الله نورالديني، افسر روان سنج نيروي زميني،
سرهنگ امان الله وثوق، ستاد بزرگ ارتشتاران.
سرگرد عهديه، اداره لجستيکي ارتش.
استوار يکم هاشمي، دفتر آجوداني ارتش.
ب)بهائيان، مستشاران آمريکايي، لايحه کاپيتولاسيون
تلاش بي وقفه بهائيان، از جمله سپهبد اسدالله صنيعي، غلامعباس آرام، محمود جم (پدر فريدون جم)، سپهبد فريدون جم و شرايط عالي و خرج هاي گزاف از بيت المال مسلمين سبب شد تا تعداد مستشاران آمريکايي در ايران از 16 هزار نفر در سال (1972) 1351 به 24 هزار نفر در سال (1976) 1355 افزايش يابد و در گزارش سناي آمريکا آمده است که تعداد آمريکايي ها در ايران مي بايست به واسطه خريدهاي کلان اسلحه از امريکا تا سال 1980 به 60 هزار نفر بالغ شود. قابل توجه آنکه برنامه آمريکاييان و قراردادهاي آنان با مقامات خائن ايراني به نحوي بود که علاوه بر تسلط مستشاران و در حقيقت آمريکا بر ارتش ايران، تعداد کثيري از اتباع آمريکايي در ايران اشتغال يافته بودند و از طريق دولت ايران و با پول مردم ايران تامين مي شدند. اين در حالي بود که هزينه پرسنل نظامي ارتش ايران در سال 1356 بالغ بر 140 ميليارد ريال بود و هزينه مستشاران آمريکايي مقيم ايران در همان سال 170 ميليارد ريال برآورده شده است.
و بالاخره امضاي بهائيان در پاي بسياري از قراردادها (103) از جمله آرام، محمود جم، فريدون جم، اسدالله صنيعي و... گوياي نقش خائنانه آنان در زمينه مستشاران آمريکايي و لايحه ننگين کاپيتولاسيون است که علاوه بر اهانت به ملت فهيم و مسلمان ايران، آنان را سال ها عقب نگهداشته بودند و اگر نبود رشادت و فرياد بزرگ مرد تاريخ اسلام - امام خميني (رحمه الله عليه ) - و حمايت ها و جانفشاني هاي روحانيون آزاده و مردم خداخواه و حق طلب، ايران براي هميشه يکي از مستعمرات آمريکا باقي مي ماند.
حضور بهائيان تنها در ارتش خلاصه نمي شد. آنان در رده هاي مختلف مديريتي کشور به ايفاي نقش مشغول بودند. اين حضور در زمان نخست وزيري امير عباس هويدا بسيار پر رنگ شد و اکثر بهائيان به عرصه مديريت ارشد کشور راه يافتند و چند تن از آنها به عنوان وزير به کابينه آمدند. مئير عزري سفير اسرائيل در زمان پهلوي در ايران مي گويد:
«پشتيباني هاي سازمان يافته گروهي [بهائيان] در ورود به دستگاه هاي دولتي و بالا کشيدن ديگر همکيشان، راه را براي يارگيري هاي بيشتري باز مي کرد.»(104)
در گزارش جاسوسان آمريکايي آمده است:
«گزارش اطلاعاتي وزارت دفاع
محرمانه...
... برنامه ها [ي اصلاحات ارضي و شرکت زنان در انتخابات و...] به دکترين بهايي گري بيشتر شباهت دارد تا به دين اسلام.»(105)
حضور فعال بهائيان در کابينه، موجب جهت گيري بسياري از تصميمات دولت به نفع اهداف اين فرقه صهيونيستي ضد اسلام شده بود. در گزارش محرمانه اطلاعات داخلي «سازمان اطلاعات و امنيت کشور»(ساواک) مورخه 1343/2/17 آمده است:
«کريمي آشتياني که با مهندس روحاني وزير آب و برق ارتباط دوستانه دارد، مي گفت مهندس روحاني اظهار داشته است نظر دوستان ما در کابينه (منظور وزراي پيرو فرقه بهايي گري است که خود روحاني از آن دسته مي باشد) آن است که اختلاف بين دولت و روحانيت ادامه يابد تا اينکه دولت ناچار شود براي ضربه زدن به فعاليت روحانيون با دولت اسرائيل رابطه سياسي برقرار کند و حتي در صورت لزوم با آن دولت قرارداد نظامي منعقد سازد.
کريمي مي گفت به مهندس روحاني گفته ام اين نظر شما را مردم ايران تاييد نمي کنند و ممکن است اگر چنين فکري در ايران عملي شود عکس العمل شديدي نشان داده شود.
روحاني گفته است اگر مقامات روحاني با حکومت مصر به مبارزه برنخيزند ناچاريم اين فکرعقد قرارداد با کشوراسرائيل را عملي سازيم.»(106)
در سال 1347 در يکي از کميسيون هاي فرقه بهائيت، سخنگوي کميسيون پس از ابراز خرسندي از پيروزي اسرائيل در جنگ با اعراب گفت:
«پيشرفت و ترقي ما بهائيان اين است که در هر اداره ايران و تمام وزارتخانه ها يک جاسوس داريم و هفته اي يک بار که طرح هايي تهيه شده و به وسيله دولت که به عرض شاهنشاه آريامهر مي رسد، گزارشاتي در زمينه طرح به محفل هاي روحاني بهايي مي رسد. مثلا در لجنه پيمان کار، کادر بهائيان ايران هر روز گزارش خود را در زمينه ارتش ايران در اينکه چگونه اسلحه به ايران وارد مي شود، چگونه چتربازان را آموزش مي دهند، به محفل روحاني بهائيان تسليم مي نمايد.»(107)
البته بهائيان پيش از حضور با نام و نشان بهائيت خود در کابينه، سال ها در راس احزاب فعال و تاثيرگذار از جمله حزب توده و حتي حزب ايران نوين بودند که نگاهي به اسناد موجود نشانگر حضور فعال و چشمگير آنان در راس هيئت هاي سياسي، اجرايي احزاب سياسي در ايران است. در اين ميان تنها به يک سند اشاره مي شود که ساواک در گزارش مورخه 1344/10/2 خود مي نويسد:
«موضوع: انتخاب اعضاي حزب ايران نوين
طبق اطلاع واصله قرار است آقايان زير به عضويت هيئت اجرائيه حزب ايران نوين انتخاب شوند:
مهندس روجاني، مهندس ساعدي، عطاءالله خسرواني، نصرت الله معينيان، دکتر عاليخاني، دکتر عاملي، خواجه نوري، حسنعلي منصور، يگانه، دکتر هدايتي، هويدا، مهندس کمال دري، ثمر بخش، دکتر سام. »(108)
که از اين ميان حداقل مهندس روجاني، عطاءالله خسرواني، نصرت الله معينيان، يگانه و هويدا بهايي بودند.
امير عباس هويدا بهايي بود، اما ظاهرا سعي داشت تا خود را مسلمان معرفي کند و در مجامع روشنفکران نيز مي کوشيد تا خود را يک روشنفکر لامذهب بشناساند. اما در باطن توجهي ويژه به رشد بهائيت داشت و افراد بهايي را تحت حمايت خود مي گرفت و آنها را به طور مرتب ارتقاء مقام مي داد. مئير عزري سفير اسرائيل در رژيم پهلوي در خاطرات خود مي نويسد:
«بسيار شنيده شده بود که هويدا و برخي از سران لشکري و کشوري در دولت به کيش بهايي پيوسته اند. هويدا بارها اين داستان را نادرست و ساختگي خوانده و براي اثبات گفته هايش به مکه رفت... ولي فراموش نکنيم که چند تن از بستگانش در عکا و حيفا زندگي مي کردند و در بخش هاي پيشين گفتم، در دوره اي که وزير دارايي بود، روزي از من خواست براي گشايش پاره اي دشواري هاي آنان [بهائيان] در اسرائيل ياري اش دهم.»(109)
پدربزرگ و پدر اميرعباس هويدا بهايي بودند و پدر او با برخورداري از توجهات ويژه عباس افندي (عبدالبهاء) درس خواند و به پيشرفت هاي اداري در وزارت امور خارجه نايل آمد. حبيب الله عين الملک - پدر هويدا - به اين سبب در شهرهاي شام و بيروت ماندگار شد که دسترسي اش به مقامات بهائيت آسان تر باشد.
اميرعباس هويدا پس از دستيابي به مقام نخست وزيري توجهي ويژه به اين فرقه مبذول مي داشت و براي بهائيان امتيازات خاص و استثنايي قائل مي شد. فرح پهلوي در يک مصاحبه راديويي که چند سال پيش با حسين مهري انجام داد و از راديو 24 ساعته لس آنجلس پخش شد، به پايبندي و دلبستگي هويدا به فرقه ضاله بهائيت اشاره کرد و گفت:
«هويدا مرتبا به شاه القاء مي کرد که اسلام دين اعراب است و شايسته نيست که ما از آن پيروي کنيم و از او مي خواست تا بند مربوط به رسمي بودن دين اسلام را در قانون اساسي لغو نمايد. هويدا به شاه مي گفت که بهائيت يک دين ايراني است و خاستگاه آن ايران است و از شاه مي خواست تا اين فرقه را تحت حمايت بگيرد و موجبات رشد آن را فراهم سازد ».
درباره ارتباط و تعلق خاطر هويدا به فرقه بهائيت اسنادي در دست است. يکي از اين اسناد نامه اي است که در تاريخ 12 شهريور 1343 يکي از سران بهائيت به نام قاسم اشراقي به مناسبت تصادف اتومبيل هويدا در جاده شمال و شکسته شدن پاي او براي فرهنگ مهر (110 ) - معاون هويدا - ارسال داشته و در آن تاسف خود را از اين حادثه چنين ابراز نموده است:
«جناب آقاي دکتر فرهنگ مهر معاون محترم دارايي
به مناسبت پيشامدي که براي جناب آقاي هويدا وزير محترم دارايي رخ داده، خواهشمند است مراتب تاثر و تاسف اينجانب و برادرانم را به عموم هم مسلکان، بخصوص جناب آقاي ثابت پاسال مدير محترم تلويزيون ايران که بزرگترين خدمتگزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرماييد. احترامات فائقه را تقديم مي دارم.
قاسم اشراقي»(111)
در سند ديگري ساواک، جلسه بهائيان ناحيه 2 شيراز را چنين گزارش نموده است:
«جلسه اي با شرکت 12 نفر از بهائيان شيراز در منزل آقاي هوشمند وزير نظر آقاي فرهنگي تشکيل گرديد. پس از قرائت مناجات شروع و فاتحه و قرائت صفحاتي از کتاب لوح احمد وايقان، آقايان فرهنگي و محمدعلي هوشمند پيرامون وضع بهائيان در ايران صحبت کردند. فرهنگي اظهار داشت بهائيان در کشورهاي اسلامي پيروز هستند و مي توانند امتياز هر چيزي را که مي خواهند بگيرند. تمام سرمايه هاي بانکي و ادارات و رواج پول ايران مربوط به بهائيان و کليميان مي باشد. تمام آسمانخراش هاي تهران و شيراز و اصفهان مال بهائيان است. چرخ اقتصاد اين مملکت به دست بهائيان و کليميان مي چرخد. عده اي از مامورين مخفي که در دربار شاهنشاهي مي باشند مي خواهند هويدا را محکوم کنند ولي او يکي از بهترين خادمان امرالله است و امسال مبلغ 15 هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقايان بهائيان نگذاريد مسلمانان کمر راست کنند.» (112)
به طور کلي بهائيان ايران پيشرفت و موفقيت خود در دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوي را محصول خدمات و پشتيباني هويدا مي دانستند. در يکي از گزارش هاي ساواک به اين نکته اشاره شده است:
«... آقاي اميرعباس هويدا به پشتيباني بيت العدل اعظم مدت سيزده سال بر ايران حکومت کرد و جامعه بهائيت به پيشرفت هاي قابل توجهي رسيد و افراد متنفذ بهايي پست هاي مهمي را در ايران اشغال کردند و پول هاي مملکت را به خارج فرستادند.»(113)
در دوران ديکتاتوري شاه، بويژه در ايام زمامداري هويدا تعداد مديران ارشد بهايي خيلي زياد بودند. من تنها به ذکر اسامي چند تن از آنها اکتفا مي کنم.
در ميان وزرا، سرلشکر ارفع وزير راه، عباس آرام (114) وزير امور خارجه، ناصر يگانه وزير مشاور، منصور روحاني (115) وزير کشاورزي، فرخ روپارساي وزير آموزش و پرورش، اسدالله صنيعي وزير جنگ، عطاءالله خسرواني وزير کشور، منوچهر شاهقلي وزير بهداري، منوچهر تسليمي وزير بازرگاني و همچنين منوچهر گنجي که در اواخر زمامداري هويدا وزير آموزش و پروش شد، بهايي بودند.
ناصر يگانه فرزند ميرزا غفارخان (سالار الدوله)، يکي ديگر از بهائيان است که از سال 1326 در پست هاي حساسي چون داديار دادسراي تهران، مستشار دادگاه استان، داديار ديوان کشور، مدير کل امور قضايي و در سال 1342 بازرس اداره کل بازرسي وزارت کشور، نماينده قزوين در مجلس شوراي ملي و رئيس کميسيون بودجه، در سال 1343 وزير مشاور و معاون پارلماني حسنعلي منصور - نخست وزير وقت - و عضو اصلي شوراي مرکزي حزب ايران بود که بنابر گزارش هاي ساواک خوشنام نبوده و فاسدالاخلاق به شمار مي آمده است. ساواک در گزارش 1347/7/10 خود مي نويسد:
«کميته سري که در حزب ايران نوين، برنامه سياسي حزب را طراحي و سپس به تصويب دفتر سياسي حزب يا شوراي مرکزي مي رساند، عبارتند از دکتر رشتي نماينده، مجلس، دکتر يگانه وزير مشاور، دکتر کلاني نماينده مجلس، اين کميته با مقامات آمريکايي ارتباط دارد.»(116)
وي در سال 1348 رئيس هيئت رئيسه شوراي مرکزي حزب ايران نوين و همزمان عضو دفتر سياسي اين حزب هم بود در دوره ششم مجلس سنا، به عنوان نماينده تهران به مجلس سنا رفت و در سال 1355 نيز رئيس کل ديوان عالي کشور شد.
ناصر يگانه عضو هيئت امناي مرکز آموزش دولتي و دانشکده علوم قضايي و خدمات اداري وزارت دادگستري بود. او در تشکيلات فراماسونري فعاليت داشت و با حمايت باقر عاملي در لژهاي خيام، سقراط، رازي، تهران، کورش نيز عضو بود. در اسناد ساواک همچنين از بدهي سنگين وي به بانک عمران ياد شده که حاضر به پرداخت آن نبوده است. يگانه پس از انقلاب اسلامي به خارج از کشور گريخت و در سال 1372 در نيويورک خودکشي کرد.(117)
برخي ديگر از مهره هاي متنفذ بهايي عبارتند از:
- عزت الله صفار رئيس بانک ايران و انگليس.
- عباس فروتن رئيس حسابداري بانک سپه.
- نورالدين فتح اعظم رئيس حسابداري دربار شاهنشاهي.
- داود فخر رئيس بازرسي انتشارات و تبليغات.
- عطاءالله کاشاني رئيس کارگزيني سازمان تامين اجتماعي.
در بين مديران ارشد و مياني کشور نيز نام عده اي بهايي به چشم مي خورد، از جمله اين افراد بايد از شاپور راسخ مشاور عالي و در واقع گرداننده سازمان برنامه و بودجه و مدير تشکيلات بهائيت در ايران و نبيل، رئيس دفتر فرح، هوشنگ نهاوندي رياست دانشگاه تهران و دکتر هدايت الله نيرسينا (118) ياد کنم. او از مديران ارشد و کارگزاران امور تبليغاتي رژيم پهلوي بود و سال ها به عنوان مدير کل در راديو ايران فعاليت داشت.
ج)بهائيان در ساواک
همان طور که مي دانيم «ساواک» برآمده از فرمانداري نظامي تهران و لشکر دو زرهي و نيز ادارات اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش و شهرباني و ژاندارمري کشور بعد از کودتاي 28 مرداد 1332 بود. بعد از کودتاي 28 مرداد، محمدرضا پهلوي در صدد تثبيت پايه هاي حکومت ديکتاتوري خود برآمد و از سوي ديگر، دولت استعمارگر انگلستان و امپرياليسم نوخاسته آمريکا هم که منافع عمده اي در ايران داشتند، حفظ امنيت و تثبيت ديکتاتوري محمدرضا پهلوي را امري بسيار ضروري مي دانستند. لذا با همکاري يکديگر به تقويت نيروهاي پليسي و امنيتي ايران پرداختند و طرح ويژه اي براي تشکيل سازمان امنيت کشور آماده ساختند و آن را بر اساس طرحي که آمريکا ارائه داده بود، در سال 1335 ايجاد کردند. مطبوعات ايران در تاريخ 11 مهرماه 1335 خبر آغاز فعاليت اين تشکيلات را که سازمان اطلاعات و امنيت کشور نام داشت، حتي قبل از تصويب قانون آن در مجالس شوراي ملي و سنا به اطلاع عموم رساندند. سرانجام اين تشکيلات در سال 1336 فعاليت خود را رسما آغاز کرد.
«ساواک» در حقيقت محصول اوضاع و احوال و شرايط خاص کشور بود. در سال هاي اوليه کودتاي 28 مرداد، فرمانداري نظامي تهران وظيفه سازمان امنيت را بر عهده داشت. اما عدم امکان وجود دائمي فرمانداري نظامي در يک يا چند شهر، مسئولان و کارگزاران امور را به چاره جويي واداشت که نتيجه اين رايزني ها منجر به ايجاد ساواک شد و همان کادر و نيروهاي فرمانداري نظامي که تجربه سرکوب مردم و مبارزان را داشتند، هسته اوليه اين سازمان را به وجود آوردند.
پس از کودتاي 28 مرداد برخي از سران حزب توده از ايران گريختند و تعداد اندکي اعدام شدند و بسياري از آنان اظهار ندامت کردند و حتي در خدمت ساواک قرار گرفتند. اما از آنجا که روحانيت مبارز نقشي انکارناپذير در هدايت مبارزه مردم ايران عليه استعمار انگلستان و در رهبري نهضت ملي کردن نفت داشتند و روحاني جليل القدري همچون آيت الله سيد ابولقاسم کاشاني به عنوان رهبري بي چون و چراي اين نهضت مطرح بودند و در ايام پس از کودتا نيز روحانيوني همچون آيت الله سيدرضا زنجاني و آيت الله طالقاني و ديگر عناصر مذهبي همچون مهندس بازرگان و دکتر يدالله سحابي اعضاي نهضت ملي مقاومت را تشکيل مي دادند، کارگزاران استعماري و طراحان ساواک از همان ابتداي کار کوشيدند افسران غير مسلمان را به اين سازمان انتقال دهند و از وجود آنان در راه تحقق اهداف خود بهره بگيرند. از آنجا که در ارتش ايران افسران يهودي وجود نداشتند، مسئولان امور کوشيدند تا به جاي آنان از افسران بهايي - که قرابت فکري و رفتاري مشابه با يهوديان صهيونيست داشتند و همچون صهيونيست هاي يهودي کينه اي کور و آشتي ناپذير با مسلمانان ابراز مي کردند - در اين سازمان و در برخورد با مبارزان مسلمان سود جويند. به همين دليل بود که برخي از مديران ارشد و مياني ساواک را بهائيان تشکيل مي دادند.
يکي از معروف ترين چهره هاي بهايي ساواک پرويز ثابتي بود. وي در آخرين سال هاي حيات رژيم پهلوي، رياست اداره کل سوم که حوزه هاي مربوط به امنيت داخلي، امور زندان ها و سرپرستي شکنجه گران و بازجويان را در بر مي گرفت، بر عهده داشت.
ثابتي در منطقه «سنگسر» (مهدي شهر کنوني) استان سمنان و در يک خانواده بهايي به دنيا آمده بود. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش گذراند، پس از آن به تهران آمد و دوره متوسطه را در دبيرستان «فيروز بهرام» طي کرد. وي بعد از اخذ ديپلم متوسطه به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و سال ها به عنوان آموزگار در دبستان صابر واقع در منطقه سرآسياب دولاب به تدريس مشغول بود. ثابتي در کنار کار تدريس در دبستان ها به دانشکده حقوق رفت و در سال 1337 موفق به دريافت ليسانس از اين دانشکده شد.
پرويز ثابتي به بهايي بودن خود به صورتي صريح اشاره مي کند و در پرسشنامه سازمان امنيت مي نويسد: «از بدو تولد در يک خانواده بهايي به دنيا آمده و پدر و مادرم بهايي بوده اند.» و اين در حالي بود که در آن دوره [ايام 1337] استخدام بهائيان ممنوع بوده است.( 119)
پرويز ثابتي را مردم به عنوان «مقام امنيتي» مي شناختند. زيرا او با همين عنوان، کليه بريدگان سياسي را براي مصاحبه به تلويزيون مي آورد. از جمله کساني که با او به تلويزيون آمدند و اظهار ندامت کردند بايد به رضا براهني، پرويز نيکخواه، کورش لاشايي، غلامحسين ساعدي و جعفر کوش آبادي اشاره کرد.
پرويز ثابتي پيش از انقلاب اسلامي، در دهه هفتاد [1970] گروه هاي مسلح زيرزميني را کشف و نابود کرد (120) و به دليل همين تجربه شيطاني، پس از انقلاب به مصر رفت و ضربات جبران ناپذيري به گروه هاي فعال اسلامي مصر (که تا حد اعدام انقلابي رئيس جمهور خائن مصر، انورسادات، پيش رفته بودند) وارد ساخت.
اکنون نيز با اوج گيري مبارزات مردمي عليه نظاميان اشغالگر آمريکايي در عراق، آمريکايي ها به طور محرمانه وي را براي نابودي حرکت هاي اسلامي به عراق آورده اند و به منظور سازماندهي مجدد «استخبارات عراق» به طور محرمانه از پرويز ثابتي بهره مي گيرند و قطعا او در اين حضور خود، منافع بهائيت و ضربه زدن به کيان تشيع و نظام اسلامي را نيز در صدر برنامه هاي خويش دارد.( 121)
عموي پرويز ثابتي، روح الله ثابتي، همکار ساواک و کارمند عالي رتبه پپسي کولاي اهواز بود.( 122) در اسناد ساواک در گزارش مورخه 1356/10/11 در مورد روح الله ثابتي و فعاليت هاي او آمده است:
«موضوع: اقدامات روح الله ثابتي
شخصي به نام روح الله ثابتي از اتباع ايراني که داراي مسلک بهايي است و در ابوظبي يک شرکت تجاري را اداره مي کند و همسر او با زن شيخ زايد بسيار نزديک و خود او نيز با اکثر شيوخ در ارتباط است اخيرا چهار نفر دختر نه تا ده ساله براي شيخ حمدان، معاون نخست وزير امارات که به شهوتراني معروف است با خود از ايران برده است که اين موضوع به طريقي از وي (روح الله ثابتي) استفسار گرديده است که نامبرده اظهار داشته که اين مسئله درست است و اين دخترها يتيم هستند و شيخ حمدان قبلا از او خواسته بود که چنانچه چنين دختراني را براي او از ايران بياورد با هزينه خود از هر نظر زندگي آنها را تامين مي نمايد که او نيز در مسافرت اخير خود به ايران آنها را همراه آورده و هم اکنون اين دخترها در نزد شيخ حمدان مي باشند...»(123)
يکي ديگر از شکنجه گران بهايي ساواک سرهنگ زيبايي نام داشت و شايع بود که چند نفر را زير ضربات مشت و لگد خود کشته است. مردم به قدري از سرهنگ زيبايي نفرت داشتند که در آستانه پيروزي انقلاب و در اواسط سال 1357 به خانه وي حمله بردندو محل سکونت او را به آتش کشيدند.
از ديگر مديران ارشد بهايي ساواک، سرهنگ شيروانلو بود. او از زمان فرمانداري نظامي، فعاليت هاي جاسوسي و مبارزه با مردم را دنبال کرد و با اينکه بازنشسته شده بود، همچنان در ساواک به کار اشتغال داشت. سرهنگ شيروانلو آن قدر مورد توجه بود که هر لحظه به شاه دسترسي داشت و بر همين اساس توانست پسرش فيروز شيروانلو را در ساواک استخدام کند و وي را به قائم مقامي کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان و به رياست واحد هنري دفتر فرح پهلوي برساند.
از ديگر افسران ساواک که به بهايي بودن شهرت داشت بايد از احسني نام برد. او تا سال 1357 مامور رابط ساواک با وزارت اطلاعات و مسئول کنترل و سانسور مطبوعات بود.
پي نوشت:
99- جواد منصوري،تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، جلد اول، سند 2/74.
100- جواد منصوري،تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، جلد اول،ص 331.
101- ارتشبد غلامعلي اويسي فرزند غلامرضا در 1297 در قم به دنيا آمد. او پس از کودتاي 28 مرداد 1332 به نشان درجه دو رستاخيز دست يافت و در سال 1339 رئيس ستاد گارد و1341 فر مانده لشکر يک گارد شد و در همين سمت به عنوان فرماندار نظامي تهران به قتل عام قيام کنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. در 1348 فرماندار ژاندارمري کل کشور و در 1351 فرمانده نيروي زميني ارتش شد و در جريان انقلاب اسلامي بار ديگر در سمت فرماندار نظامي تهران قرار گرفت و به علت موقعيتش در رأس نيروي زميني، فرمانداري نظامي ساير شهرها را نيز در کنترل داشت و به عنوان جلاد کشتار خونين 17 شهريور 1357 شهرت پيدا کرد. در ديماه 1357 از ايران گريخت و جزء نخستين افسران عالي رتبه فراري رژيم پهلوي بود که با سرمايه سرويس هاي اطلاعاتي غرب فعاليت تروريستي عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي را از خاک عراق و ترکيه آغاز کرد. در اسناد به دست آمده از رژيم پهلوي، اسناد متعددي از فساد مالي و اخلاقي غلامعلي اويسي، همسر فرزندش محمدرضا اويسي به چشم مي خورد. علاوه بر اين پدر همسر وي، سرهنگ مصطفي سرمد، فرمانده لجستيکي ژاندارمري نيز جزء دزدهاي سابقه دار با دزدي هاي کلان در ارتش به حساب مي آمد که به دليل فساد سازمان يافته او و همکارانش از ارتش اخراج شد که البته توسط شاه، اين اخراج به بازنشستگي با درجه سرتيپي تبديل شد. غلامعلي اويسي سرانجام در تاريخ 1362/11/18 توسط افراد ناشناس در پاريس به قتل رسيد.
102- جواد امامي، خاطرات آيت الله مسعودي خميني، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، پاييز 1381، صص 229 و 230.
103- براي نمونه به کتاب مستشاران آمريکايي در ايران به روايت اسناد، نوشته زينب احيايي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، زمستان 1384 و اسناد لانه جاسوسي جلدهاي 70و71 مراجعه فرماييد.
104- يادنامه خاطرات مئير عزري، جلد يکم، سال 2000 ميلادي، ص 331.
105- اسناد لانه جاسوسي، شماره 37، ص 7.
107- جواد منصوري،تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، جلد اول،سند 2/93.
108- رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواک، جلد 13، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، تابستان 1384، ص 92.
109- يادنامه خاطرات مئير عزري، جلد اول، چاپ اسرائيل، سال 2000 ميلادي، ص 331.
110- فرهنگ مهر زرتشتي است، ولي رشد او در کنار اميرعباس هويدا موجب شده بود تا شايعه بهايي بودن وي بر سر زبان ها بيفتد. وي در سال 1302 شمسي در تهران به دنيا آمد. پدرش مهريان مهر نام داشت. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران گذراند و پس از دريافت ديپلم متوسطه از دبيرستان فيوز بهرام به اروپا رفت و در رشته اقتصاد از دانشگاه لندن درجه دکترا گرفت و پس از بازگشت به ايران به استخدام دولت درآمد. مدتي مدير کل نفت و امتيازات در وزارت دارايي بود و زماني که اميرعباس هويدا به وزارت دارايي رسيد، وي را به عنوان معاون وزير به کار گرفت و زماني که نخست وزير شد، او را به عنوان معاون نخست وزير به کابينه خود برد. فرهنگ مهر مدتي هم رياست دانشگاه پهلوي شيراز را بر عهده داشت. وي پس از انقلاب به خارج از کشور رفت.
111- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوم، ص 208.
112- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوم، ص258.
113- حسين مير، تشکيلات فراماسونري در ايران، انتشارات علمي، چاپ اول، 1371، ص 210.
114- غلامعباس آرام فرزند عليرضا چاي فروش - از مبلغين فرقه ضاله بهايي گري - وزير مختار ايران در واشنگتن، مدير کل سياسي وزارت امور خارجه، وزير امور خارجه در دولت هاي منوچهر اقبال، اسدالله علم، حسنعلي منصور، عباس هويدا و سناتور انتصابي مجلس سنا در دوره هاي ششم و هفتم بود. وي در سال 1363 مرد. برخي از صاحبنظران بخش زيادي از ترقيات آرام را مديون حمايت هاي بي دريغ حسين علا مي دانند.
115- منصور روحاني از اعضاي «کانون مترقي» وزير آب و برق کابينه منصور هويدا و وزير کشاورزي هويدا بود که به شهادت اسناد و حتي همفکرانش، او کشاورزي ايراني را در اين دوره نابود کرد. وي سرپرست امور عمراني بنياد پهلوي و قائم مقام بانک عمران در امور عمراني شهرک غرب تهران و تاسيسات نمک آبرود - که امور عمراني هر دو با روحاني بود - بود. وي در دوران فعاليت، مقادير زيادي ارز از طريق بانک هاي مختلف از کشور خارج کرد. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اعدام محکوم شد. براي آشنايي بيشتر با منصور روحاني به کتاب «معماران تباهي»، جلد چهارم، دفتر پژوهش هاي موسسه کيهان مراجعه فرماييد.
116- رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواک، جلد 13، نصرت الله معينيان، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، تابستان 1384، ص 95.
117- همان، صص 95- 96.
118- در اينجا مناسب است به برادران نير و سينا اشاره کنيم. صبحي در کتاب «پيام پدر» خود مي نويسد: دو برادر بودند از اهل سده اصفهان که شال سياهي به دور سر مي پيچيدند و در سر خرمن به سراغ کشاورزان مي رفتند و به نام اينکه ما فرزند پيغمبريم پنج يک مي خواستند. مسلمانان هم چنان که روششان بود به اين گونه مردم کمک مي کردند. سرانجام اين دونفر به دامن بهائيان افتادند و از مبلغان شدند. برادر بزرگتر خود را «نير» ناميد و کوچکتر «سينا» سينا سه پسر داشت که پسر مياني، همين سيد جلال [به قول يکي از بهائيان سيد جنجال] است که از مبلغان شد. با آنکه دانشي نداشت... سراز عشق آباد درآورد و در آنجا ماند و دختر يکي از بهائيان يزدي را که مردي دارا بود گرفت و اين را هم بدانيد که اين نير و سينا سخنوري هم مي کردند و چون گوينده اي به نام مصطفي قلي سيناي اصفهاني داشتيم گاهي سخنان او را به اسم خود، جا مي زدند. صبحي در ادامه به شعر «گفتمش گل، رخش دميد که من/ گفتمش غنچه، لب گزيد که من...» اشاره مي کند که از شادروان سيناي اصفهاني است و آن را به سيناي سده اي نسبت مي دهند.(خاطرات انحطاط و سقوط، نشر علم، 1384، چاپ اول، صص 296-297.)
119- بهائيت در ايران، ص 242.
120- پيرامون نقش پرويز ثابتي در جلوگيري از نزديکي شاه به علما و ايجاد اختلاف بين آن دو و به زندان افکندن علما، نگاه شود به خاطرات عزالممالک اردلان، ص 414.
121- حاميان شيطان، پيشينه عملکرد بهائيت و تکاپوي آن در جهان معاصر بر ضد اسلام و ايران، 1384، بي نا، ص 12.
122- آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 336.
123- جواد منصوري، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواک، جلد اول، سند شماره 2/75.