بهائيان در مسند قدرت(2)

از ديگر فرماندهان و امراي بهايي ارتش بايد از سپهبد پرويز خسرواني نام برد. بر اساس خاطرات ارتشبد فردوست، خسرواني از دانشجويان فقير دانشکده افسري بود که از همان هنگام در جست و جوي يک زن پولدار بود تا از...
چهارشنبه، 26 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهائيان در مسند قدرت(2)

بهائيان در مسند قدرت(2)
بهائيان در مسند قدرت(2)


 

نویسنده: احمد اللهياري




 

سپهبد پرويز خسرواني
 

از ديگر فرماندهان و امراي بهايي ارتش بايد از سپهبد پرويز خسرواني نام برد. بر اساس خاطرات ارتشبد فردوست، خسرواني از دانشجويان فقير دانشکده افسري بود که از همان هنگام در جست و جوي يک زن پولدار بود تا از رهگذر ازدواج با وي بتواند به وضع نابسامان مالي خود نظم ببخشد. سرانجام دختري پولدار از يک خانواده بهايي را پيدا کرد و کوشيد تا خود را عاشق و شيداي او وانمود کند. پرويز خسرواني هر روز بعد از ظهر با دوچرخه به اطراف منزل اين دختر مي آمد و گهگاه نامه هاي عاشقانه اي به داخل خانه آنها مي انداخت. او پس از مدتي رفت و آمد فهميد که پدر اين دختر از سران متعصب فرقه بهائيت است. به همين سبب خود را علاقه مند به تحقيق پيرامون بهائيت معرفي کرد و به هر طريق ممکن، در چند جلسه تبليغي که پدر آن دختر براي اغفال جوانان مسلمان برگزار مي کرد، حضور يافت و سرانجام به بهائيت گرويد و با اين تمهيدات با خانواده مذکور وصلت کرد و به عنوان داماد سرخانه ساکن خانه پدر عروس شد. پس از چند ماه، پدر عروس در مجاورت خانه خود که در خيابان بلوار کشاورز کنوني قرار داشت، خانه اي مجلل براي دخترش ساخت و خسرواني و همسرش به آن نقل مکان کردند. اين خانه بسيار بزرگ بود و تنها باغ آن پنج هزار متر مربع مساحت داشت.
پرويز خسرواني در سال 1330 هنگامي که درجه سرگردي داشت باشگاه ورزشي تاج را داير کرد و عده اي از باج خورهاي تهران را در آن گرد خود آورد. در جريان کودتاي 28 مرداد، اشرف پهلوي که در جستجوي اراذل و اوباش بود، با خسرواني ديدار کرد و مبالغي پول نقد در اختيار وي گذاشت. خسرواني با بخشي از اين پول عده اي از اراذل و اوباش و عوامل باج خورهاي تهران را براي حمايت از شاه گرد آورد.
خسرواني پس از کودتاي 28 مرداد زير پوشش گسترش باشگاه تاج به غارت اموال و اراضي مردم پرداخت. او در اين ايام راه مي افتاد و در هر جا که زميني مرغوب مي يافت، يک پرچم سلطنتي در آن زمين فرو مي کرد و يک دسته ژاندارم به آن محل مي فرستاد و به صاحب ملک پيغام مي داد که اين زمين را براي شاه مي خواهد و با زور و تهديد آن را به نام خود مي کرد. وي در اين سال ها فرمانده هنگ ژاندارمري تهران بود.
همسر سپهبد پرويز خسرواني مليحه نعيمي نام داشت و پدرش عبدالحسين نعيمي از ماموران قديمي اينتليجنس سويس بود. در گزارش مورخه 1345/7/10 ساواک چنين آمده است:
«خانم نعيمي [دختر عبدالحسين نعيمي]... که اکنون همسر سرلشکر خسرواني مي باشد، يکي از بهايي هاي متعصب و با نفوذ فرقه بهائيان ايران است. عبدالحسين نعيمي در سال 1320 تا 1324 رئيس کميته (شبکه) محرمانه سفارت انگليس در تهران بود. وي از لحاظ بهايي گري جزو گروه کارگردانان بهايي ها در تهران مي باشد که آقاي ثابت پاسال در واقع لزوم از نظريه و افکار نعيمي استفاده مي نمايد... دختر آقاي نعيمي زن سرلشکر خسرواني در چند سال قبل توانست به طور محرمانه شوهرش را به دين بهايي گرايش دهد. سرلشکر خسرواني در حضور آقاي دکتر علي محمد ورقا استاد دانشگاه که از بهائيان متعصب و يکي از روحانيون بهايي هاست با حضور آقاي نعيمي رسما به دين بهايي گرويد و قرار بر اين شد که از لحاظ حفظ پرستيژ شئون نظامي بعضي از پست هايي که به وي محول گرديده، بهايي بودن وي از چهار چوب ديوار خانوادگي تجاوز نکند.»
پس از چندي پدر زن خسرواني که نعيمي نام داشت، مرد و ميليون ها تومان پول نقد و چندين باغ مشجر در شميرانات و کرج و دهها خانه و آپارتمان در خيابان ولي عصر کنوني، خصوصا اطراف دوراهي يوسف آباد و چندين ويلاي گرانقيمت در جنوب فرانسه به خسرواني رسيد. ساواک در مورد فعاليت هاي پرويز و عطاءالله خسرواني و خدمات آنان به بهائيان چنين گزارش داده است:
«در جلسات «لجنه» در منزل سرلشکر [پرويز] خسرواني...مهندس سيروس ارجمند، دکتر [شاپور] راسخ عضو سازمان برنامه، مهندس پرتو اعظم [مدير کل وزارت کار] و در بيشتر جلسات عطاءالله خسرواني [برادر پريز خسرواني]، مهندس سيروس مجد معاون وزارت کار و عده اي ديگر شرکت مي کنند. جلسات آنان در روزهاي سه شنبه و به طور سيار در منزل يکي از اعضا تشکيل مي شود. رابط آنها عطاءالله خسرواني وزير کار با سپهبد ايادي است که نمايندگي و سرپرستي فرقه بهايي را در ايران به عهده دارد.» (141)
پس از قيام حضرت امام خميني (ره) و حمايت علما و مردم از اين قيام که به سرکوب و کشتار خونين 15 خرداد 1342 منجر شد، بهائيان که در قتل و غارت سابقه اي طولاني دارند، تنها 5 روز بعد از اين واقعه، ضمن ابراز خوشحالي از اين کشتار وحشيانه (که نهايت مدنيت و اخلاق آنان را مي رساند) در قالب نامه اي از پرويز خسرواني فرمانده ژاندارمري ناحيه مرکز به عنوان يکي از سردمداران اين جنايت تشکر کردند:
«سرتيپ پرويز خسرواني فرماندهي ژاندارمري ناحيه مرکز
تاريخ يکصد و بيست ساله جهان بهايي، بخصوص در ايران همواره مشحون از شهادت نفوس و تاراج دارايي و اموال آنان به دست اراذل و اوباش و به تحريک ارباب عمائم و يا افرادي نادان بوده است؛ ولي در خلال صفحات اين تاريخ همواره ستاره هاي درخشاني در مقامات دولتي وجود داشته اند که با توجه به وظايف اساسيه وجدانيه و اجتماعي خود نوع دوستي و عدالت گستري نموده و به کرات مانع تجاوز رجاله و يا علماي بدعمل شده اند. در اثر همين حسن تشخيص و ميهن دوستي و نوع پروري واقعي آنان در واقع آبروي کشور مقدس ايران تا اندازه اي محفوظ مانده و ازسوء شهرتي که ديگران ايجاد نموده اند کاسته شده است.
زحمات و خدمات و سرعت عمل نيز در جلوگيري از تجاوز اراذل و اوباش و رجاله کرارا در سنين اخيره در اين محفل مذکور شده [است]، بخصوص در اين ايام که به حمدالله اولياي امور نيز به رأي العين سوءعمل جهلاي معروف به علم را مشاهده کرده و هر ديده منصفي رذالت و جهالت و پستي فطرت اين افراد را گواهي مي دهد.
يقين است عموم دوستداران مدنيت و علم و اخلاق و ديانت زحمات را با ديده احترام و تقدير نگريسته و تاريخ امر بهايي آن جناب را در رديف همان چهره هاي درخشان حافظ و نگهبان مدنيت عالم انساني ثبت و ضبط خواهد نمود.
با رجاي تاييد
[42/3/20] منشي محفل»(142)
پرويز خسرواني در سال 1343 به پاس خدمات فراوانش به رژيم پهلوي و خيانت هاي غير قابل وصف به مردم مسلمان ايران، معاون ژاندارمري کل کشور شد و اندکي بعد از سوي امير عباس هويدا به عنوان معاونت نخست وزير و سرپرست سازمان تربيت بدني منصوب گرديد. او در اين ايام به همراه ناصر گلسرخي وزير بهايي منابع طبيعي و منوچهر پرتو وزير وقت دادگستري، يک باند اخاذي داير کرده بود. آنها هزينه باخت هاي کلان خودشان در قمار را از بازاريان و سرمايه داران مي گرفتند.
خسرواني زيرزمين خانه اش را مبدل به قمارخانه کرده بود و هر روز در آنجا ميليون ها تومان برد و باخت مي شد. ماجراي اخاذي آنها از اين قرار بود که يکي از اعضاي باند خسرواني به نام جلال آهنچيان (143)
- که ظاهرا از تجار بزرگ و کلان سرمايه داران بازار تهران بود - اطلاعاتي درباره ملاکين بزرگ اراضي مرغوب اطراف تهران و شهرستان هاي بزرگ کسب مي کرد. پس از آن به ناصر گلسرخي، وزير منابع طبيعي مي گفت که مثلا فلان شخص يک ميليون متر زمين در فلان منطقه دارد که متري چند هزار تومان مي ارزد. ناصر گلسرخي هم فورا در جرايد کثيرالانتشار آگهي مي داد و با چاپ کروکي زمين مربوطه، اعلام مي کرد که اين اراضي به استناد ماده 56 منابع طبيعي، ملي اعلام شده است. پس از آن جلال آهنچيان با مالک اين زمين وارد گفت وگو مي شد و پس از دريافت ميليون ها تومان رشوه، بار ديگر ناصر گلسرخي آگهي مي داد که اشتباه شده است و از آن زمين رفع توقيف مي کرد. آنگاه اين رشوه ها بين خسرواني، گلسرخي، پرتو و آهنچيان تقسيم مي شد.
خسرواني در سال هاي آخر حيات رژيم پهلوي زنش را طلاق داد و مبلغ 5 ميليون تومان پول نقد به اضافه معادل چند ميليون تومان جواهرات و البسه گرانقيمت به او بخشيد و خود به دنبال عياشي رفت. خسرواني در زمان انقلاب از ايران فرار کرد و به اسپانيا رفت و پس از مدتي به آمريکا مهاجرت کرد و در آنجا ساکن شد.

سپهبد حسين رستگار نامدار
 

او از فعالان بهايي در ارتش بود که برخي از مسئوليت هاي وي عبارتند از: فرماندهي مرکز توپخانه و موشک هاي اصفهان، عضو تشکيلات «رام» (رهبري ارتش ملي)، رئيس رکن دوم ارتش (نيروي زميني)، فرمانده لجستيکي نيروي زميني طي سال هاي 1353 تا مرداد 1357 که در اين سمت امراي ارتش آمريکا را دعوت کرد و
اصولا مستشاران آمريکايي را در ارتش به کار گرفت، تامين کننده وسايل و مهمات و ساز و برگ نظامي و وسايل سنگين نظامي اعم از توپ و تانک و هلي کوپتر براي سرکوب مردم ظفار و مردم مسلمان ايران در زمان اوج گيري انقلاب اسلامي، مدير عامل بانک ايرانيان متعلق به هژير يزداني، رئيس رکن چهار لشکر گارد، از سرکوبگران عشاير و مردم مسلمان جنوب در اسفند 1341 تا تير 1342 به فرماندهي ارتشبد بهرام آريانا، از شرکت کنندگان در شوراي فرماندهان به همراه ارتشبد غلامعلي اويسي، سپهبد خاتمي، ارتشبد طوفانيان و... و مسئول کامپيوتريزه کردن نيروي زميني ارتش بود؛ که با وجود حيف و ميل فراوان هيچ گاه نيروي زميني کامپيوتريزه نشد. وي همچنين با صرف هزينه بسيار بالا کليه مبلمان و تزئينات باغ عفيف آباد را از خارج وارد کرد و هزينه گزافي بر دوش مردم مستضعف ايران گذاشت.( 144)

سرهنگ مهتدي
 

يکي ديگر از افسران بهايي مطرح در دوران قبل از کودتاي 28 مرداد سرهنگ مهتدي بود. سرهنگ مهتدي يارغار و مشير و مشاور دکتر مظفر بقايي، رهبر حزب زحمتکشان بود. او که سوداي نام آوري داشت و دلش مي خواست تا در محافل روشنفکران و مجامع سياسي اعتبار و عزت داشته باشد، به فکر و تهيه چند کتاب افتاد ؛ اما توان نگارش نداشت. به همين سبب به سراغ ذبيح الله منصوري رفت و با بهره گيري از اعتياد و فقر منصوري، چند کتاب از ترجمه هاي او را در ازاي پرداخت مبالغي اندک خريداري کرد و به نام خود انتشار داد.
از جمله کتاب هايي که توسط ذبيح الله منصوري ترجمه شده ولي به نام سرهنگ مهتدي انتشار يافته است، بايد از کتاب «روح القوانين» اثر معروف «مونتسکيو» ياد کرد. ذبيح الله منصوري در ازاي دريافت مبلغ سه هزار تومان اين کتاب را ترجمه کرد و در اختيار سرهنگ مهتدي گذاشت و وي آن را به نام خود به چاپ رساند.

سرلشکر مقربي
 

وي نيز يکي از امراي بهايي ارتش بود. او در سال هاي آخر حيات رژيم پهلوي زير نظر ارتشبد طوفانيان (معاونت تسليحاتي) و در قسمت خريد سفارشات نظامي و جنگ افزارها کار مي کرد و پول کلاني هم از رهگذر برخي خريدهاي لوازم کم اهميت ارتش که دخالت در آنها در شأن ارتشبد طوفانيان نبود، نصيبش مي شد. اما او جاسوس شوروي ها بود و ليست سلاح هاي مورد تقاضاي ايران و نيز کاتالوگهاي اسلحه هايي را که توسط آمريکا يا انگليس براي فروش به ايران پيشنهاد و يا موافقت مي شد در اختيار شوروي ها قرار مي داد.
در اواسط سال 1356 پرده از راز جاسوسي سرلشکر مقربي برداشته شد و نمي دانم اهميت اطلاعات کاتالوگ هايي که او به شوروي داده بود تا چه حد بود که وي را در فاصله چند روز پس از دستگيري محاکمه و تيرباران کردند.
عده اي اين اقدام سرلشکر مقربي را محصول روحيه منفعت طلبي بهائيان مي دانند و بر اين اعتقادند که وي به خاطر پول، دست به اين کار زده است. زيرا او توده اي يا کمونيست نبود که به خاطر گرايش ها و علايق ايدئولوژيک دست به اين کار زده باشد.
البته کار جاسوسي براي روسيه يا انگلستان هيچ گونه قبحي در ميان بهائيان ندارد؛ تا جايي که خود عبدالبهاء، سرکرده بهائيان به خاطر اين گونه خدماتش از پادشاه انگلستان لقب «سر» دريافت کرد. رهبر و سرکرده بهائيان جان خود را مديون انگليسي ها مي دانست و همکاري با انگلستان را جزو وظايف مهم بهائيان اعلام کرده بود و خود نيز چند لوح در حمايت و دعا براي پادشاه انگلستان صادر کرده بود که در کتاب هاي بهائيان آمده است. لذا بعد از جنگ جهاني، بهائيان براي انگليسي ها هر کاري مي کردند. البته جاسوسي براي شوروي توسط بهائيان نيز بي سابقه نبود و عبدالبهاء - دومين سرکرده اين فرقه - جاسوس روسيه نيز بود.

سرتيپ هدايت الله سهراب
 

سرتيپ هدايت الله سهراب از خويشاوندان ميرزا احمد سهراب بهايي (145) و از کارکنان ارتش بود که بخشي از کتاب Bilble of menkind احمد سهراب را پس از ترجمه از انگليسي به فارسي و بدون آنکه نامي از فراهم آورنده [احمد سهراب] ببرد به چاپ رساند. در پشت جلد و ديباچه نوشته بود اين دفتر به دستور وزارت فرهنگ و ستاد ارتش چاپ و پخش شد.(146)

سرتيپ علي اکبر درخشاني
 

يکي ديگر از امراي بهايي ارتش که به کار جاسوسي براي دولت شوروي اشتغال داشت، سرتيپ علي اکبر درخشاني بود. او در سال 1274 شمسي در يک خانواده بهايي به دنيا آمد. خواندن و نوشتن را به شيوه معمول زمان در مکتب خانه فرا گرفت. پس از آن به مدرسه نظام رفت و خدمت خود را به عنوان افسر در ژاندارمري آغاز کرد. در جريان قيام ميرزا کوچک خان با درجه ستوان دومي عازم گيلان شد و با نيروي هاي جنگل به جنگ پرداخت. در سال 1302 شمسي از رضاخان درجه سرهنگي گرفت و به فرماندهي قواي گيلان منصوب شد. پس از آن فرمانده فوج آذربايجان شد. در سال 1318 رياست بازرسي املاک رضاخان را برعهده گرفت. سال 1322 به معاونت لشکر تبريز منصوب شد و در سال 1323 هنگامي که سپهبد رزم آرا براي دومين بار به رياست ستاد ارتش رسيد، درخشاني را به عنوان استاندار آذربايجان غربي و فرمانده پادگان رضاييه انتخاب کرد. از سال 1324 علي اکبر درخشاني به درجه سرتيپي ارتقا يافت. در همين ايام جعفر پيشه وري با حمايت و پشتيباني نيروهاي شوروي، در ايران فرقه دموکرات را به وجود آورد و پس از خلع سلاح نيروهاي تحت امر سرتيپ درخشاني، اعلام خودمختاري کرد.
سرتيپ درخشاني در آذر ماه 1324 به تهران آمد. اما به دليل عدم مقاومت در برابر نيروهاي تجزيه طلب فرقه دموکرات بازداشت و در دادرسي ارتش محاکمه شد. دادگاه اول او را به حبس ابد محکوم ساخت، ولي کانون هاي قدرت بهايي به تکاپو برخاستند و از رهگذر اعمال نفوذ آنان، ابتدا دادگاه تجديد نظر ميزان محکوميت او را به پانزده سال تقليل داد و پس از مدت زمان کوتاهي از زندان آزاد شد و پس از آزادي مجددا به خدمت در ارتش بازگشت. پس از بازداشت سرلشکر مقربي، سرتيپ علي اکبر درخشاني هم در فروردين 1357 به اتهام جاسوسي براي شوروي دستگير شد، اما از شدت ترس و وحشت، چند ساعت پس از انتقال به زندان سکته کرد و مرد. خانواده و فرزندان سرتيپ درخشاني پس از پيروزي انقلاب به آمريکا رفتند و خاطرات او را به زبان فارسي انتشار دادند. درخشاني در خاطرات خود به فعاليت هايي که در ارتباط با فرقه بهائيت در ارتش انجام داده اشاره کرده است.

سپهبد ابولحسن سعادتمند
 

وي يکي ديگر از امراي بهايي و از مديران ارشد ساواک بود. او در سال 1298 به دنيا آمد و در سال 1319 از دانشکده افسري فارغ التحصيل شد. در 1329 که درجه سرگردي داشت به اداره ضد اطلاعات ارتش پيوست و در سال 1332 درجه سرهنگي گرفت و در جريان کودتا با فرمانداري نظامي تهران همکاري کرد. در سال 1336 هنگام تاسيس ساواک به اين سازمان انتقال يافت و مدتي رياست اداره مطبوعات و سانسور کشور با او بود. سپس به رياست اداره يکم و اداره سوم ساواک منصوب شد و در سال 1340 درجه سرتيپي گرفت. در سال 1343 که اميرعباس هويدا نخست وزير شد و سرلشکر پاکروان را به وزارت اطلاعات انتخاب کرد، او سعادتمند را به عنوان معاون اين وزارتخانه منصوب کرد. در سال 1345 سعادتمند درجه سرلشکري گرفت و به رياست روابط عمومي ارتش منصوب و پس از چندي با درجه سپهبدي رئيس دادگاه انتظامي ارتش شد. در آبانماه 1357 که ارتشبد ازهاري به نخست وزيري رسيد، سپهبد سعادتمند را به وزارت اطلاعات برگزيد. او پس از سقوط رژيم شاهنشاهي بازداشت و در دادگاه انقلاب محاکمه و به اعدام محکوم شد.

سرهنگ فردوس
 

پس از کودتاي 28 مرداد که کار اداره و کنترل مطبوعات زير نظر فرمانداري نظامي قرار گرفت چند سرهنگ ارتشي مامور ارتباط با مطبوعات و ابلاغ دستورات فرمانداري نظامي به مديران جرايد و خبرنگاران شدند. يکي از اين افسران سرهنگ فردوس از بهائيان متعصب بود که کار تبليغ بهائيت در منطقه شميرانات بر عهده وي قرار داشت. زماني که بهائيان براي فريب و به دام انداختن جوانان مسلمان، جلسات تبليغاتي برگزار مي کردند سرهنگ فردوس وظيفه بحث و گفت و گو با اين جوانان را برعهده مي گرفت. او در اماکن تبليغي بهائيان چهره اي خندان و مهربان داشت ولي در محيط کار بسيار خشن و سنگدل و از بي رحم ترين افسران ساواک بود و سر و کار هر ناشر يا نويسنده و خبرنگاري که با اين سرهنگ مي افتاد روزگارش سياه بود و همه از خشونت و رفتار بد و فحاشي هايش گله داشتند. او در نهايت قساوت و بي رحمي رفتار مي کرد. درباره نقش سرهنگ فردوس، خبرنگاران سال هاي اوليه کودتا مطالب زيادي نوشته اند.

سرهنگ شاهقلي
 

از ديگر افسران معروف بهايي بايد به سرهنگ شاهقلي اشاره کنم. سرهنگ شاهقلي از بهائيان بسيار متعصب بود و صاحب عنوان موذن حضيره القدس بهائيان تهران بود و در تمام اجتماعات رسمي مذهبي بهائيان، وظيفه اذان گفتن بهائيان را بر عهده داشت. سرهنگ شاهقلي پدر دکتر منوچهر شاهقلي، وزير بهداري در کابينه امير عباس هويدا و از شرکاي عمده بيمارستان پارس بود. زماني که حسنعلي منصور با گلوله هفت تير شهيد محمد بخارايي مجروح شد، او را به بيمارستان پارس بردند و دکتر منوچهر شاهقلي وظيفه جراحي وي را بر عهده گرفت و کوشش فراواني براي جلوگيري از مرگ او انجام داد، اما موفق نشد.
تلاش منوچهر شاهقلي در اين ايام موجب شد تا اميرعباس هويدا وي را به عنوان وزير بهداري به کابينه خود ببرد. دکتر منوچهر شاهقلي از اعضاي موسس «کانون مترقي» - که از سوي آمريکايي ها براي جذب و جلب و کنترل جوانان فارغ التحصيل آمريکا و تربيت نسل جديد سياستمداران ايراني هوادار آمريکا به سرکردگي حسنعلي منصور ايجاد شده بود- به حساب مي آمد. او پس از کناره گيري از مقام وزارت همچنان به دوستي خود با هويدا ادامه داد. به قرار اطلاعات موجود، وي در روز 22 بهمن 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش هايي براي فراري دادن اميرعباس هويدا که در باشگاه ساواک واقع در شيان تحت نظر بود، انجام داد. اما به دليل حضور مردم در صحنه موفق به اجراي اين برنامه نشد.

منوچهر تاييدي
 

يکي ديگر از امراي بهايي ارتش منوچهر تاييدي نام داشت. من از اين پست و مقام تاييدي در ارتش اطلاعي ندارم و او را به مناسبت اينکه پدر فرزانه تاييدي هنرپيشه معروف تئاتر بود، مي شناختم و چند بار وي را در خانه فرزانه تاييدي ديده بودم. فرزانه تاييدي ابتدا با يک هنرپيشه بهايي به نام پرويز کاردان (147) ازدواج کرد، اما پس از چند سال کارشان به طلاق و جدايي کشيد. فرزانه پس از آن به آمريکا رفت.
او که زني بسيار هوسران و بي پروا بود پس از چند ماه با بهروز به نژاد - که چهره اي جذاب داشت و تازه از رشته تئاتر دانشکده هنرهاي زيبا فارغ التحصيل شده بود - آشنا شد و با او بدون ازدواج و به صورت کولي وار زندگي مي کرد. فرزانه تاييدي و بهروز به نژاد از اوايل دهه 1350 آلوده به مواد مخدر شدند و به دليل همين آلودگي و براي تامين هزينه هاي ترياک و مواد مخدر، بي توجه به سوابق و جايگاهشان در عرصه هنرهاي نمايشي، به تئاترهاي لاله زار مي آمدند و پس از چند ماه کار در تئاتر نصر و تئاتر پارس از ايران رفتند. فرزانه تاييدي از طريق مرز ميرجاوه در بلوچستان به پاکستان گريخت و از دولت انگلستان درخواست پناهندگي کرد و چون بهايي بود، فورا پذيرفته شد.
از جمله فعاليت هاي ضد ملي فرزانه تاييدي پس از انقلاب و فرار از ايران، بازي در فيلم ضد ايراني «بدون دخترم هرگز» است.

پي نوشت:
 

141- کابينه حسنعلي منصور به روايت اسناد ساواک، ج2، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات،چاپ اول، تابستان 1384، ص 496.
142- مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده سپهبد پرويز خسرواني.
143- براي آشنايي با شرح حال و عملکرد آهنچيان به کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي مراجعه فرماييد.
144- آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 508/1.
145- مسئول راه اندازي کاروان خاور و باختر در آمريکا.
146- خاطرات صبحي مهتدي، خاطرات انحطاط و سقوط، پيام پدر، ص 400.
147- پرويز کاردان، هنرپيشه اي است که نقش «مراد برقي» را در تلويزيون زمان شاه اجرا مي کرد و هم اکنون از شرکا و مدير برنامه هاي تلويزيون ماهواره اي پارس است و هفته اي دو ساعت برنامه سلطنت طلبان دراين تلويزيون اجرا مي کند.
 

منبع:اللهياري،احمد، نیمه پنهان31-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،1389ش



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط