اندیشه شهید دکتر شقاقي
فهمي هويدي، انديشمند و روزنامهنگار مصري
درآمد
فهمي هويدي كه به عنوان يك انديشمند و روزنامهنگار مصري سالهاست كه روند جريانات فلسطين را از نگاه يك محقق و نويسنده دنبال ميكند، تأثير باور عميق و متعهدانه شهيد شقاقي و يارانش را به جهاد در راه آزادي فلسطين و كاشتن نهالي كه با خون شهداي اين سرزمين آبياري ميشود تا ثمرهاي جز نجات و رهايي فلسطين از چنگال دشمنان اسلام نداشته باشد.، به گونه ميبيند كه حقيقت ذات ملت فلسطين و بزرگي و قهرماني امت مسلمان را هر روز بيش از پيش به نمايش خواهد گذاشت. نگرش او را به اين مهم در مقاله زير ميخوانيد.
براي افرادي مثل من دشوار است كه درباره شهيد بنويسند. وقتي برابر انسان نمونهاي كه زندگي خود را در راه يك انديشه و يك آرزو فدا كرد قرار ميگيرم، احساس ترس و وحشت و حتي ناتواني ميكنم، شما هر چه ميخواهيد درباره اين واژه (شهيد) و نقش آن در آغاز يا پايان و نيز درباره بهايي كه انسان براي گفتن كلمه آزاديخواهانه ميپردازد سخن بگوييد، اما همه آنچه ميگوييم و همه سختيهايي كه ميبينيم در برابر عظمت شهيد و جايگاه شهادت ناچيز است. زيرا خون در اينجا بالاتر از واژه قرار ميگيرد به خصوص وقتي شهيد، دكتر فتحي شقاقي است، سخن گفتم دشوارتر ميشود چون او يك نمونه استثنايي از روشنفكراني است كه استعدادها، تواناييها و آفاق متعددي را در اختيار و در پيش رو داشت و ميتوانست با استفاده از آنها خود را رشد دهد و يا حتي به آرمانش و اهدافش دست يابد. اما او از آغاز ورود به عرصههاي سياسي، راه خود را مشخص كرد و هدفش را برگزيد. او مبارزه مسلحانه را در پيش گرفت و خود رابه سنگرنشينان ملحق ساخت او با آن ديد شفافش اين حقيقت را دريافت كه مسأله فلسطين جز در سرزمين فلسطين حل نخواهد شد و جهاد تنها راه رسيدن به اين هدف است. در دهه هفتاد مجله «المختار الاسلامي» در شماره نخست خود، قصيده شقاقي را به چاپ رساند، او در اين قصيده ميگويد: «اگر فراموش كنم قدس مرا ميخواند، تمام حروفت اي فلسطين مرا ميخوانند. ميهن در بند من، تمام حروفت مرا ميخوانند، چه مرا ببخشي و چه فراموش كني».
وقتي شقاقي در زمان حضورش در مصر (81-1974) نوشتههاي خود را با امضاي «عزالدين الفارس» چاپ ميكرد ميخواست اعلام كند كه نسبت به راه برگزيده و هدف اصيل خود آگاهي دارد و ميخواهد راه شهيد فلسطين عزدالدين القسام را بپيمايد و با ادامه راه و انتخاب شيوهاش آرزويش را محقق سازد. شقاقي به هدفش رسيد و به كاروان شهدا پيوست. اما او در ميان ماست و از ما دور نشده است. او و ساير شهدا در دلهاي همه جاي گرفتهاند و ارواح پاكشان در آسمان ما و نيز در درون و احساسمان حضوري هدايتگرانه و الهامبخش دارند. شقاقي و قافله شهدا بااين حضور قوي و نيرومند در ميان جمع ما شعله مبارزه امت را فروزان نگهداشتند و باعث شدند آرزوهاي آنان زنده و روشن و قابل تحقق باقي بماند.
اين نگرش همچنان باقي خواهد ماند كه بر اثر تلاش شقاقي و دوستانش، جهاد ارزش خود را در فلسطين باز يافت. آنان به بصيرتي دست يافتندكه نتوانستند با آن به صحنه مبارزه حقيقي براي ازادي يعني به سرزمين فلسطين قدم گذارند همچنين با شجاعتي كه كسب كردند توانستند دژ نفوذناپذير دشمن را آسيبپذير كنند طوري كه سربازان اسرائيلي در مواجهه با مجاهدين فلسطيني فرار را بر قرار ترجيح ميدهند، علاوه بر اين آنان (شقاقي و ساير دوستانش) با بهرهمندي از ايمان، آرامش، ثبات دروني و صلابت روحي توانستند در برابر تبليغات و اقدامات اغواگرانه سازشكاران مقاومت كنند، آنان آتش را در دست گرفتند اما حاضر نشدند به كاروان نااميدان، سازشكاران، ترسوها و بيانگيزهها بپيوندند. نهالي كه توسط اين شهدا در سرزمين فلسطين كاشته شد، بعدها ثمره خود را نشان داد. ثمرهاش اين بود كه ملت فلسطين در جريان انتفاضه و عملياتهاي بعدي حقيقت ذات خويش و بزرگي و قهرماني خود را به نمايش گذاشت و به نيروهاي اشغالگر و رهبران اسرائيل فهماند كه نميتوانند در برابر اين گروه از انسانها مقاومت كنند. چون آنان عاشق مرگ و شيفته آنند و براي رسيدن به شهادت في سبيلالله از هم پيشي ميگيرند.
آخرين بار او را در جريان اولين كنفرانس ملي اسلامي در بيروت (كه در هفته اول ژوئيه 1994) برگزار شد، ديدم و چون صندليهاي ما بر اساس حروف الفبا تعيين شده بود لذا در كنار هم نشسته بوديم و اين فرصت خوبي بود تا به بسياري از سخنان و نقطه نظراتش گوش دهم، برايم جالب بود كه او علاوه بر روحيه بالا از شوخطبعي نيز برخوردار بود. از جمله نظراتش اين بود كه وضعيت ناهنجاري كه اكنون براي مسأله فلسطين پيش آمده خالي از خير نيست، چون باطن و نيات همه را بر ملا ساخت و به ملت فلسطين و اعراب اين فرصت را داد كه بدون هيچ مانعي حقيقت افراد و مسائل را مشاهده كنند.
من از او درباره علت اصرار و علاقهاش به گفتوگوي جناحهاي ملي و اسلامي پرسيدم. در پاسخ گفت كه او از سالها پيش منتظر چنين فرصتي بوده چون معتقد است كه نجات امت اسلامي تنها در اين است كه همه آنها با تمام گرايشات ملي و اسلامي خود در يك صف متحد به مقابله با دشمن حقيقي هر دو گرايش برخيزند. او اظهار داشت كه اتحاد سازمانهاي فلسطيني مخالف سازش در دمشق نمود عملي آرزويي است كه كنفرانس بيروت در صدد پياده كردن آن است. او همچنان كه داشت سخن ميگفت، لحظهاي مكث كرد و آنگاه با خنده به من گفت: راستي مدتي است كه ميخواهم مطلبي به تو بگوييم و آن اين است كه به گردان جهاد فلسطين ملحق شوي و پيش از آنكه از كم و كيف قضيه سؤال كنم، ادامه داد: اشتباه متوجه نشوي، ما در صدد هستيم پس از گرفتن مجوز از حكومت ملي عرفات نشريه جديدي در غزه راهاندازي كنيم و ميخواهيم روز سهشنبه مقاله تو را در اولين شماره انقلاب اسلامي منتشر سازيم، من قبول كردم.
اما اين موافقت صورت عملي به خود نگرفت زيرا سردبير نشريه يعني (هاني عابد) پس از مدتي توسط سازمان جاسوسي اسرائيل كشته شد، خود نشريه هم كه موسوم به «استقلال» بود توسط حكومت عرفات توقيف شد، مدتي بعد هم خود فتحي شقاقي ترور شد.
شقاقي بارها ميگفت كه بيش از آنچه لازم است زنده مانده و شهادت ـ كه آرزويش بود ـ بيش از انتظارش به تأخير افتاده است. اما نخستوزير اسرائيل «اسحاق رابين» بدون آنكه بخواهد او را به آرزويش رساند، رابين و امثال او اگر گمان ميكردند كه با اين اقدام طومار عمر شقاقي را در هم پيچيدهاند. اين حقيقت را درك نكرده بودند كه شهيد زنده است و نميميرد، شقاقي پس از شهادت از يك فرد و يك سمبل، تبديل به يك ارزش شد و خون پاكش درخت جهاد را تا روز قيامت، آبياري كرد.
او با شهادتش به كاروان پيامبران و صديقين پيوسته است. بي شك به جايگاهي دست يافته كه شايستهاش بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
درآمد
فهمي هويدي كه به عنوان يك انديشمند و روزنامهنگار مصري سالهاست كه روند جريانات فلسطين را از نگاه يك محقق و نويسنده دنبال ميكند، تأثير باور عميق و متعهدانه شهيد شقاقي و يارانش را به جهاد در راه آزادي فلسطين و كاشتن نهالي كه با خون شهداي اين سرزمين آبياري ميشود تا ثمرهاي جز نجات و رهايي فلسطين از چنگال دشمنان اسلام نداشته باشد.، به گونه ميبيند كه حقيقت ذات ملت فلسطين و بزرگي و قهرماني امت مسلمان را هر روز بيش از پيش به نمايش خواهد گذاشت. نگرش او را به اين مهم در مقاله زير ميخوانيد.
براي افرادي مثل من دشوار است كه درباره شهيد بنويسند. وقتي برابر انسان نمونهاي كه زندگي خود را در راه يك انديشه و يك آرزو فدا كرد قرار ميگيرم، احساس ترس و وحشت و حتي ناتواني ميكنم، شما هر چه ميخواهيد درباره اين واژه (شهيد) و نقش آن در آغاز يا پايان و نيز درباره بهايي كه انسان براي گفتن كلمه آزاديخواهانه ميپردازد سخن بگوييد، اما همه آنچه ميگوييم و همه سختيهايي كه ميبينيم در برابر عظمت شهيد و جايگاه شهادت ناچيز است. زيرا خون در اينجا بالاتر از واژه قرار ميگيرد به خصوص وقتي شهيد، دكتر فتحي شقاقي است، سخن گفتم دشوارتر ميشود چون او يك نمونه استثنايي از روشنفكراني است كه استعدادها، تواناييها و آفاق متعددي را در اختيار و در پيش رو داشت و ميتوانست با استفاده از آنها خود را رشد دهد و يا حتي به آرمانش و اهدافش دست يابد. اما او از آغاز ورود به عرصههاي سياسي، راه خود را مشخص كرد و هدفش را برگزيد. او مبارزه مسلحانه را در پيش گرفت و خود رابه سنگرنشينان ملحق ساخت او با آن ديد شفافش اين حقيقت را دريافت كه مسأله فلسطين جز در سرزمين فلسطين حل نخواهد شد و جهاد تنها راه رسيدن به اين هدف است. در دهه هفتاد مجله «المختار الاسلامي» در شماره نخست خود، قصيده شقاقي را به چاپ رساند، او در اين قصيده ميگويد: «اگر فراموش كنم قدس مرا ميخواند، تمام حروفت اي فلسطين مرا ميخوانند. ميهن در بند من، تمام حروفت مرا ميخوانند، چه مرا ببخشي و چه فراموش كني».
وقتي شقاقي در زمان حضورش در مصر (81-1974) نوشتههاي خود را با امضاي «عزالدين الفارس» چاپ ميكرد ميخواست اعلام كند كه نسبت به راه برگزيده و هدف اصيل خود آگاهي دارد و ميخواهد راه شهيد فلسطين عزدالدين القسام را بپيمايد و با ادامه راه و انتخاب شيوهاش آرزويش را محقق سازد. شقاقي به هدفش رسيد و به كاروان شهدا پيوست. اما او در ميان ماست و از ما دور نشده است. او و ساير شهدا در دلهاي همه جاي گرفتهاند و ارواح پاكشان در آسمان ما و نيز در درون و احساسمان حضوري هدايتگرانه و الهامبخش دارند. شقاقي و قافله شهدا بااين حضور قوي و نيرومند در ميان جمع ما شعله مبارزه امت را فروزان نگهداشتند و باعث شدند آرزوهاي آنان زنده و روشن و قابل تحقق باقي بماند.
اين نگرش همچنان باقي خواهد ماند كه بر اثر تلاش شقاقي و دوستانش، جهاد ارزش خود را در فلسطين باز يافت. آنان به بصيرتي دست يافتندكه نتوانستند با آن به صحنه مبارزه حقيقي براي ازادي يعني به سرزمين فلسطين قدم گذارند همچنين با شجاعتي كه كسب كردند توانستند دژ نفوذناپذير دشمن را آسيبپذير كنند طوري كه سربازان اسرائيلي در مواجهه با مجاهدين فلسطيني فرار را بر قرار ترجيح ميدهند، علاوه بر اين آنان (شقاقي و ساير دوستانش) با بهرهمندي از ايمان، آرامش، ثبات دروني و صلابت روحي توانستند در برابر تبليغات و اقدامات اغواگرانه سازشكاران مقاومت كنند، آنان آتش را در دست گرفتند اما حاضر نشدند به كاروان نااميدان، سازشكاران، ترسوها و بيانگيزهها بپيوندند. نهالي كه توسط اين شهدا در سرزمين فلسطين كاشته شد، بعدها ثمره خود را نشان داد. ثمرهاش اين بود كه ملت فلسطين در جريان انتفاضه و عملياتهاي بعدي حقيقت ذات خويش و بزرگي و قهرماني خود را به نمايش گذاشت و به نيروهاي اشغالگر و رهبران اسرائيل فهماند كه نميتوانند در برابر اين گروه از انسانها مقاومت كنند. چون آنان عاشق مرگ و شيفته آنند و براي رسيدن به شهادت في سبيلالله از هم پيشي ميگيرند.
آخرين بار او را در جريان اولين كنفرانس ملي اسلامي در بيروت (كه در هفته اول ژوئيه 1994) برگزار شد، ديدم و چون صندليهاي ما بر اساس حروف الفبا تعيين شده بود لذا در كنار هم نشسته بوديم و اين فرصت خوبي بود تا به بسياري از سخنان و نقطه نظراتش گوش دهم، برايم جالب بود كه او علاوه بر روحيه بالا از شوخطبعي نيز برخوردار بود. از جمله نظراتش اين بود كه وضعيت ناهنجاري كه اكنون براي مسأله فلسطين پيش آمده خالي از خير نيست، چون باطن و نيات همه را بر ملا ساخت و به ملت فلسطين و اعراب اين فرصت را داد كه بدون هيچ مانعي حقيقت افراد و مسائل را مشاهده كنند.
من از او درباره علت اصرار و علاقهاش به گفتوگوي جناحهاي ملي و اسلامي پرسيدم. در پاسخ گفت كه او از سالها پيش منتظر چنين فرصتي بوده چون معتقد است كه نجات امت اسلامي تنها در اين است كه همه آنها با تمام گرايشات ملي و اسلامي خود در يك صف متحد به مقابله با دشمن حقيقي هر دو گرايش برخيزند. او اظهار داشت كه اتحاد سازمانهاي فلسطيني مخالف سازش در دمشق نمود عملي آرزويي است كه كنفرانس بيروت در صدد پياده كردن آن است. او همچنان كه داشت سخن ميگفت، لحظهاي مكث كرد و آنگاه با خنده به من گفت: راستي مدتي است كه ميخواهم مطلبي به تو بگوييم و آن اين است كه به گردان جهاد فلسطين ملحق شوي و پيش از آنكه از كم و كيف قضيه سؤال كنم، ادامه داد: اشتباه متوجه نشوي، ما در صدد هستيم پس از گرفتن مجوز از حكومت ملي عرفات نشريه جديدي در غزه راهاندازي كنيم و ميخواهيم روز سهشنبه مقاله تو را در اولين شماره انقلاب اسلامي منتشر سازيم، من قبول كردم.
اما اين موافقت صورت عملي به خود نگرفت زيرا سردبير نشريه يعني (هاني عابد) پس از مدتي توسط سازمان جاسوسي اسرائيل كشته شد، خود نشريه هم كه موسوم به «استقلال» بود توسط حكومت عرفات توقيف شد، مدتي بعد هم خود فتحي شقاقي ترور شد.
شقاقي بارها ميگفت كه بيش از آنچه لازم است زنده مانده و شهادت ـ كه آرزويش بود ـ بيش از انتظارش به تأخير افتاده است. اما نخستوزير اسرائيل «اسحاق رابين» بدون آنكه بخواهد او را به آرزويش رساند، رابين و امثال او اگر گمان ميكردند كه با اين اقدام طومار عمر شقاقي را در هم پيچيدهاند. اين حقيقت را درك نكرده بودند كه شهيد زنده است و نميميرد، شقاقي پس از شهادت از يك فرد و يك سمبل، تبديل به يك ارزش شد و خون پاكش درخت جهاد را تا روز قيامت، آبياري كرد.
او با شهادتش به كاروان پيامبران و صديقين پيوسته است. بي شك به جايگاهي دست يافته كه شايستهاش بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج