مفهوم حقوق شهروندي در نهج البلاغه(4)
نويسنده:مهديه عربي فر*
عمق شهروندي در نهج البلاغه
در مقوله عمق شهروندي، بررسي مي كنيم كه برداشت ما از شهروندي بايد تا چه حد عميق و پرمايه باشد؟ منظور اين است كه شهروندان تا چه حد بايد هويت خود را به عنوان يك شهروند طلب كنند و تا چه حد بايد هويت شهروندي شان را برديگر منابع هويت اجتماعي و ادعاهاي متعارضي كه در زمانه شان دارند، نظير تعهدات خانوادگي يا تأمين معاش، مقدم بدارند؟
در سخنان پيش گفته امام به بيان وظايف شهروندان مي پردازد. نخست مي فرمايد: اما حق من برشما اين است كه در بيعت خويش وفادار باشيد. بيعت، در واقع همان پيماني است كه ميان امت و امام برقرار مي شود؛ پيماني محكم و لازم الاجرا. براساس اين پيمان امام و حاكم بايد درهمه جا مصلحت امت را در نظر بگيرد و امنيت و نظم را برقرار سازد و با دشمنان به مبارزه برخيزد و اسباب پيشرفت و تكامل جامعه را فراهم سازد وامت نيز بايد پشت سرامامش بايستد و مانند بازويي نيرومند براي او عمل كند و هرگز كاري برخلاف اين عهد وپيمان انجام ندهد.
حضرت در مورد حق دوم مي فرمايد: «در آشكارا و نهان خيرخواهي را[در حق من] به جا آوريد» مانند متعلمان چاپلوس يا منافقان چند چهره نباشيد كه در حضور من از دوستي و محبت و اخلاص سخن گوييد و اعلام خيرخواهي كنيد، اما در پشت سريا بي اعتنا باشيد يا طريق خيانت و فساد را در پيش گيريد. اگرمن همه جا حاضر نيستم، خداي من همه جا حاضر و ناظراست و اين جهان جايش، محضر خداست و براي انسانهاي با ايمان حضور و غياب من تفاوتي نمي كند.
حضرت بعد به سراغ سومين حق مي رود و مي فرمايد: «هروقت شما را بخوانم اجابت كنيد.» مانند افراد سست و ناتوان و بيمار نباشيد كه در اجابت دعوت ها تعلل مي ورزند. هميشه بايد گوش به فرمان امامتان باشيد كه گاه ساعتها و لحظه ها سرنوشت ساز است و اندكي تعلل و سستي و تأخير ممكن است زيان هاي جبران ناپذيري به بار آورد. اين انضباط و گوش به فرمان بودن، بايد برهمه امت حاكم باشد.
حضرت در چهارمين و آخرين حق مي فرمايد: «هر زمان به شما فرمان دهم، اطاعت كنيد» ممكن است كه گروهي فراخواني امام(ع) را بپذيرند و به دعوت او لبيك گويند، اما هنگامي كه به حضور او آمدند و فرمان سخت و سنگيني كه حافظ منافع امت است صادر شد، اطاعت نكنند. بنابراين، هم اجابت دعوت لازم است و هم اطاعت فرمان. بديهي است منافع اين حقوق چهارگانه امام برامت، مستقيماً به خود آنان باز مي گردد. آنها منتي در انجام دادن اين امور برامام ندارند، بلكه امام برآنها منت مي نهد كه با استفاده از اين حقوق امنيت و آبادي و آزادي و افتخارات آنها را تضمين مي كند. بعضي از شارحان نهج البلاغه در اينجا افزودند كه اين حقوق
چهارگانه متقابل، (در هر طرف چهارحق)، مخصوص امام عادل و منصوب از ناحيه خداست و نه همه زمام داران، اعم از خوب و بد به همين دليل امام فرموده است: «ان لي عليكم حقا» ولي به نظر مي رسد آنچه در اين بيان مبارك امام آمده، برنامه اي است كه براي هر قوم و ملتي تنظيم شده است و هر پيشوايي؛ خواه از ناحيه خدا باشد يا به مصداق«لابد للناس من امير بر او فاجر».
هراميري در هرجامعه اي برسركار آيد، اگر بخواهد كار او پيشرفت كند، بايد اين حقوق چهارگانه را محترم بشمارد و نيز هر ملتي اگر بخواهد از وجود امير خود بهره گيرد، بايد اصول چهارگانه را به كار بندد. در واقع آنچه در اين خطبه آمده، ارشاد و راهنمايي به حكم عقل و منطق است.(1)
با دقت و تأمل در كلام امام در نهج البلاغه درمي يابيم كه توصيه هاي آن حضرت به شهروندان راجع به چگونگي و ميزان احساس تعلق آنها به اجتماع، نيز حول همين چهارمحور اساسي، يعني لزوم وفا به بيعت و حمايت حاكم، لزوم خيرخواهي و وفاداري به حاكم درنهان و آشكار، اطاعت فرمان و اجابت دعوت خلاصه مي شود.
در باب لزوم وفاداري به بيعت، اميرمؤمنان(ع) سخنان متعددي بيان فرموده است.(2) همچنين ياري كردن حق، اطاعت وفرمانبرداري و امانتداري و اصلاح و آباداني در شهرها نيز ازنظر امام(ع)، ميزان دخالت شهروندي را درحوزه عمومي نشان مي دهد و اين مسئله، از سخنان ايشان برمي آيد، از جمله سخناني كه پس از جنگ نهروان در نكوهش لشكريان خود در سال38هجري- كه براي نبرد نهايي با معاويه سستي مي ورزيدند- ايراد كرد.(3)
با توجه به اين سخنان حضرت مي توان دريافت كه نظر و ديد ايشان به شهروندي، شهروندي عميق را مدنظر دارد؛ چرا كه از سخنان ايشان در مقاطع مختلف مي توان تأکيد بر احساس تعلق شهروندان به جامعه و حكومت را فهميد.(4)
نوع شهروندي در نهج البلاغه
ممكن است در يك الگوي شهروندي، شهروندي عميق مطرح باشد، اما افراد انگيزه و كشش لازم را براي مشاركت عملي از خود نشان ندهند. از اين رو افزودن گونه ها(تيپ هاي شهروندي) فعال/ منفعل مي تواند اين مسئله را در شاخص يابي شهروندي برجسته كند و با اين ديد است كه به سخنان اميرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه رجوع كرديم تا ديد آن حضرت را درباره نوع شهروندي دريابيم.
نوع تلقي از نقش مردم در حكومت، از امور تعيين كننده در نوع حكومت چه نقشي دارند و آيا اساساً مردم در حكومت نقش دارند يا خير، آيا بايد براي مردم در حكومت اعتباري قائل شد يا نه و اينكه مردم در حكومت نقشي فعال و اساسي دارند يا نقشي غيرفعال و انفعالي.
برخي براين باورند كه عموم مردم هيچ نقشي اساسي در حکوکت ندارند و حکومت امري پيچيده، تخصصي و علمي است كه جز نخبگان و خبرگان اين امر كسي را درآن نظر و نقش نيست و مردم در حكومت نقشي تبعي و سايه اي و ابزاري دارند. برخي ديگر معتقدند مردم تا اندازه اي در حكومت نقش دارند و اين اندازه را نخبگان تعيين مي كنند كه در اينجا نيز به واقع مردم هيچ نقشي اساسي در حكومت ندارند. بنابر باوري ديگر، نقش اصلي و كليدي در حكومت ازآن مردم است؛ بدين معنا كه
حكومت بدون مردم و بدون خواست آنان تحقق نمي يابد و بدون اقبال و رأي مردم مشروعيت سياسي پيدا نمي كند و بدون حضور و مشاركت همه جانبه مردم به درستي اداره نمي شود و فارغ از محور قرار دادن مردم، حکومت سلامت نخواهد داشت و راست قامت نخواهد بود؛ بنابراين، مردم نقشي ايجادي در حكومت دارند. در انديشه سياسي و سلوك حكومتي امام علي(ع) مردم چنين نقشي دارند. آن حضرت تحقق حكومت خود را اينگونه معرفي كرده است: «آري، به حق آن كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود...بي ترديد رشته حكومت را از دست مي گذاشتيم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتيم و چون گذشته، خود را به كناري مي كشيدم.»(5) پس از بيست و پنج سال، مردم يكپارچه و سراز پا نشناخته، در حركتي عمومي خواستار پذيرش حكومت از جانب علي(ع) شدند وبا اصرار فراوان، امام را راضي كردند تا حكومت را بپذيرد. آن حضرت درباره نقش مردم دراين امر چنين فرموده است: «دستم را[براي بيعت] گشوديد و من آن را بستم و به سوي خود كشيدند و من آن را برگرفتم. سپس برمن هجوم آورديد، همچون شتران تشنه كه روز آب خوردن به آبگيرهاي خود درآيند و به يكديگر پهلو زنند. چندان كه[از هجوم مردمان] بند پاي افزار پاره شد و ردا از دوش افتاد و ناتوان پايمال گرديد و خشنودي مردمان در بيعت با من بدانجا رسيد كه كودكان به وجد آمده بودند و سالخوردگان لرزان لرزان براي ديدار اين منظره به راه افتاده بودند و بيماران به كمك ديگران بدانجا آمده بودند و دختران جوان بي نقاب حاضر شده بودند.»(6)
حق حكومت به سبب شايستگي لازم از آن امام علي(ع) بود و با اقبال مردم تكليف اداره امور بر دوش آن حضرت گذاشته شد و روشن است كه تا مردم نخواهند، آن حق محقق نمي گردد و تكليف اداره امور بردوش آن كه شايسته است گذاشته نمي شود و حكومتي مردمي شكل نمي گيرد.
اميرمؤمنان(ع) در همان زمان كه مردمان آمادگي خود را براي بيعت با آن حضرت و تشكيل حكومت وي اعلام كردند، در مسجد مدينه همگان را مخاطب قرار داد و اين حقيقت را كه سرنوشت اجتماعي و سياسي مردمان بايد به دست خود آنان باشد و هيچ كس حق ندارد كه به جاي آنان تصميم بگيرد و مردمان خود بايد سرنوشت حكومتي خويش را رقم بزنند، به صراحت بيان فرمود.(7)
تعيين سرنوشت سياسي و اجتماعي و برپا ساختن حكومت به دست مردمان و پيروي همگان از قوانين دولت در هر جامعه اي موجب نظام يافتگي و پايداري است. براي اينكه مردم نقشي جدي و اساسي در حكومت داشته باشند، بايد زمينه و بستر مناسب آن فراهم آيد و امام علي(ع) مي كوشيد با فراهم ساختن مناسباتي سالم و به دور از خودكامگي و خودكامگي پذيري مردمان را به صحنه حكومت بكشاند و اينگونه آنان را مخاطب قرار داده است.(8) وهرگونه رابطه جبارانه و مستبدانه را زيرپا گذاشته تا مردمش با صراحت و صداقت، و از سر احساس مسئوليت به مشاركت در امور حكومت برخيزند و حق را به پا دارند و عدالت را پاسداري كنند و ميان خود و واليان فاصله اي نبينند و زمامداران را نصيحت و خيرخواهي كنند: «از جمله حقهاي خدا بر بندگان، يكديگر را به مقدار توان اندرز دادن است و در برپاداشتن حق ميان خود، يكديگر را ياري نمودن.»(9)
بنابراين، بهترين حكومت و والاترين درايت ونيكوترين سياست بدون حمايت و مشاركت مردم راه به جايي نخواهد برد. بنابراين، آن حضرت به مشاركت فعال شهروندان در عرصه سياسي جامعه معتقد است و به نقش تعيين كننده خواست و اراده مردم در تعيين نوع حكومت و حاكميت باور دارد.
پي نوشت ها :
*كارشناس ارشد علوم سياسي، دانشگاه باقرالعلوم.
1- ناصرمكارم شيرازي، پيام امام، شرح جامع و تازه اي بر نهج البلاغه، ج2، ص349-347.
2- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خ8، ص60؛ خ72، ص170، ن7، ص843.
3- همان، خ25، ص89.
4- همان، خ207، ص604.
5- همان، خ3، ص51.
6- همان، خ220، ص722.
7- الكامل في التاريخ، خ3، ص193-192، به نقل از مصطفي دلشاد تهراني، همان، ص109.
8- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خ207، ص686.
9- همان، خ207، ص683.