مفهوم حقوق شهروندي در نهج البلاغه(5)
نويسنده:مهديه عربي فر*
گستره شهروندي در نهج البلاغه
حضرت با نگاه ويژه خود خلقت برابرانسانها را مي پذيرند. دركانون توجه قرار دادن نوع انسان، فارغ از قوم و قبيله و دين و مذهب، محور سياست هاي حضرت علي را تشكيل مي داد.(1)
در نهج البلاغه بارها توصيه اكيد حضرت به تلاش و كار براي تمام شهروندان آمده است؛ يعني ايشان برخورداري از حقوق شهروندي را براي همه شهروندان يك حق تلقي مي كردند و رعايت آن را برحاكم، لازم و واجب مي شمردند.
در سفارشهاي آن حضرت به مالك اشتر درباره شهروندان آمده است: «پس آنها دو دسته اند: دسته اي برادر ديني تو هستند و دسته ديگر در آفرينش باتو همانند»
برهمين اساس بايد همه شهروندان در تمام حقوق و امتيازات باهم برابر باشند كه از جمله اينها تساوي در تقسيم بيت المال، تساوي در بهره بردن از انصاف حاكم، (2) تساوي در اجراي قانون، (3) برابري در فرصت ها و مسئوليت و وظيفه دولت در قبال همه طبقات جامعه(4) است. حتي در كلام امام در نهج البلاغه توصيه ايشان به تلاش براي جلب رضايت عوام تا خواص را مي بينيم: «وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق، و اعمها في العدل، و اجمعها لرضي الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضي العامه»(5)
امام در اين بخش از پيام خود ارزش را به جلب رضايت عموم و سياهه ملت و گسترش عدالت داده است و اينكه ملاك در محبوبيت، ميانه روي در حق است و بس و زمامدار بايد توجه داشته باشد آنچه رضايت عموم را سبب مي گردد، مقدم است برآنچه رضايت خواص و بستگان را دربرمي گيرد؛ زيرا رضايت خواص در صورت خشم و غضب ملت ناچيز است و بكار نمي آيد و نمي تواند مدافع از كيان زمامدار باشد، به خلاف رضايت عموم و ملت و چنانچه در اين صورت خشم و غضب خواص عارض گردد، به جايي صدمه نمي زند و توانايي كاري را ندارد؛ چون غضب خواص در برابر رضايت ملت و عموم ناچيزاست. پس ملاك، بدست آوردن رضايت مردم و عموم ملت است نه رضايت خواص و بستگان و زمامدار زماني عدالت را محقق نموده و گسترش داده است كه عامه مردم از او راضي باشند چه خواص راضي باشند يا نه.
در نامه 53 نهج البلاغه از اين قبيل توصيه ها فراوان است، از جمله سفارش به اجراي حق براي هركس كه باشد، حتي نزديكان و دوستان، توصيه به پرهيز از امتياز دادن به اطرافيان، توصيه به پرهيز از انحصار طلبي و اختصاص دادن اموال عمومي به خود، توصيه به پرهيز ازتجاهل و....
حضرت با اين بيانات به گستره اي باز براي شهروندي قائل است و برخورداري از حقوق شهروندي را براي همه قشرهاي جامعه اسلامي از نزديكان حاكم تا عامه مردم از مسلمانان تا مردم اهل كتابي تحت حاكميت حكومت اسلامي به سرمي برند، يكسان مي داند كه اين گستره باز از جمله شامل تساوي در برخورداري از بيت المال، تساوي در بهره مندي از انصاف حاكم، تساوي در اجراي قانون، تساوي در برخورداري از فرصت هاست.
غايت شهروندي در نهج البلاغه
به طور كلي در بحث مبنايي اينكه ماهيت حكومت چيست و آيا حكومت هدف است يا وسيله، برخي حكومت را هدف و غايت و مقصد تلقي ميكنند و برخي ديگر حكومت را وسيله و طريق ميدانند و از اين رو، حكومت را براي اموري ديگر ميخواهند و در آن جهت به كار ميگيرند، كه در بحث غايت شهروندي نيز ما با اين نگاه وارد بحث شده و به آن پرداختهايم. حال در اينجا نوع هدف و غايت متفاوت است. ممكن است حكومت وسيله و طريق رسيدن به قدرت و مكنت و نگهداري و گسترش اينها باشد و ممكن است حكومت وسيله و طريق خدمتگزاري و دادگري باشد و اعتبارش فقط در اين جهت باشد. اكنون بايد ديد كه اميرمؤمنان علي حكومت را چگونه ديده و براي آن، چه نقشي قائل شده است.
شريف رضي آورده است كه عبدالله بن عباس گويد در «ذي قار» (پيش از جنگ جمل) نزد اميرمؤمنان رفتم. آن حضرت مشغول پينه زدن كفش خود بود. چون مرا ديد، گفت: «بهاي اين كفش چقدر است؟» گفتم: «بهايي ندارد.» فرمود: «به خدا سوگند اين كفش بيارزش نزد من محبوبتر است از حكومت بر شما، مگر آنكه حقي را برپا سازم يا باطلي را براندازم.» (6)
دلالت سخن امام (ع)بر اينكه حكومت فينفسه هيچ ارزشي ندارد و وسيلهاي براي اقامهي حق و دفع باطل بيش نيست، کاملاًً روشن است. در انديشه و سيرهي حضرت علي (ع)حكومت جز وسيلهي خدمت و عدالت نيست و هرگز طريق كسب قدرت و مكنت تلقي نشده است. حضرت پس از آنكه رياست طلبي و ملك و پادشاهي و جمعآوري ثروت را نفي ميكند، ميفرمايد براي نيل به اهداف ذيل حكومت و خلافت را پذيرفتم:
- بازگرداندن نشانههاي دين؛
- اصلاح در شهرها؛
- امنيت و آسايش ستمديدگان؛
- اقامه و برپايي حدود تعطيل شدهي خداوند متعال. (7)
در ديدگاه اميرمؤمنان(ع) علي حكومت تنها زماني اعتبار مييابد كه وسيلهاي در جهت تحقق اهداف انساني و الهي و ابزار برپايي عدالت و رفاه همگاني و حفظ حرمت و حقوق انساني و بستر تعالي آدمي باشد. بر پايهي اين ديدگاه ميتوان گفت كه اميرمؤمنان چهار هدف و غايت مهم از شهروندي مد نظر دارد: برقراري عدالت، تأمين امنيت، تأمين رفاه شهروندان و جامعه و تربيت براي زمينهسازي رشد و تعالي انسانها.
نتيجه گيري
در زمينهي مباني شهروندي در نهجالبلاغه، نگرش آن
حضرت به شهروندي و حقوق و تعهدات مربوط به آن ناشي از مباني و نگرش توحيدي مبتني بر دين است. همچنين امام مشروعيت را الهي مي داند كه اين مشروعيت الهي با اقبال و ارادهي مردم در جامعه محقق ميشود. در ضمن، دين و سياست نيز در كلام و مشي عملي آن حضرت، رابطهاي تنگاتنگ و ناگسستني دارند. پس از بررسي محتواي شهروندي و چگونگي رابطهي فرمانروايان و شهروندان، در مييابيم كه از نظر اميرمؤمنان (ع) اين رابطه بايد دوسويه و متقابل باشد؛ چون حق و تكليف با هماند.
در بحث عمق شهروندي، آن حضرت شهروندي عميق را مدنظر داشته است. به عبارت ديگر ايشان قائل به احساس تعلق خاطر و مسئوليت عميق شهروندان در قبال اجتماع و نظام اجتماعي است. در مقولهي نوع شهروندي، امام علي(ع) شهروندان را به مشاركت فعال در عرصهي اجتماع، خوانده و قائل به نقش تعيين كنندهي خواست و ارادهي مردم در تعيين نوع حكومت و حاكميت است.
گسترهي شهروندي نيز از ديدگاه امير مؤمنان(ع)، باز ميباشد؛ يعني آن حضرت قائل است كه در جامعهي اسلامي همگان بايد از حقوق شهروندي برخوردار باشند و شهروندان در بهرهمندي از اين حقوق مساوي باشند.
در بحث از غايت شهروندي نيز با اين پيشزمينه كه دريافتيم امام علي(ع)، حكومت را ابزار و وسيلهاي براي رشد و تعالي انسانها ميداند، چهار غايت مهم براي شهروندي كشف شد كه عبارتاند از: برقراري عدالت، تأمين امنيت، تأمين رفاه شهروندان و جامعه و تربيت براي زمينهسازي رشد و تعالي انسانها.
پي نوشت ها :
*كارشناس ارشد علوم سياسي، دانشگاه باقرالعلوم.
1- در عين حال كه امام (ع)به تساوي انسانها در خلقت معتقد است از نگاه مساوات طلبانه نيز فاصله مي گيرد و به اعطاي حق (به معناي مطلق كلمه) افراد متناسب با رنج وتلاش افراد عنايتي ويژه دارند: «رنج و تلاش هركسي را عادلانه ارج بنه و به ديگري نسبت مده.»
2- همان، ن53، ص993.
3- همان، خ37، ص121.
4- همان، ن53، ص1002.
5- همان، ن53، ص993.
6- همان، خ33، ص111.
7- همان، خ131، ص406.
- نهج البلاغه، ترجمه سيدعلي نقي فيض الاسلام، چ پنجم، تهران، فقيه، 1379.
- نهج البلاغه، ترجمه محمددشتي، قم، مؤسسه مشهور، 1379.
- امامي، محمدجعفر، انواري از نهج البلاغه، شامل(توحيد، نبوت، امامت، معاد)قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1373.
- باباپور، محمدمهدي، درآمدي برسياست و حكومت در نهج البلاغه، قم، تهذيب، 1379.
- بشيريه، حسين، جامعه شناسي سياسي، تهران، ني، بي تا.
- بهروزلك، غلامرضا، جهاني شدن و اسلام سياسي درايران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386.
- جرداق، جرج، بخشي از زيبايي هاي نهج البلاغه، ترجمه محمدرضا انصاري، تهران، محمدي، بي تا.
- جعفري، محمدتقي، حكمت اصول سياسي اسلام، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1373.
- حجازي، علاءالدين، تجلي امامت در نهج البلاغه، مشهد، آستان قدس رضوي، 1372.
- خادم الذاكرين(خادمي اصفهاني)اكبر، اخلاق اسلامي در نهج البلاغه(خطبه متقين)با استفاده از دروس نهج البلاغه آيت الله مكارم شيرازي، چ3، قم، مدرسه الامام علي بن ابيطالب، 1377.
- دلشاد تهراني، مصطفي، حكومت حكمت؛ حكومت در نهج البلاغه، چ3، تهران، خانه انديشه جوان، 1378.
- سبحاني، جعفر، فروغ ولايت، تاريخ تحليلي زندگاني اميرمؤمنان(ع)، قم، مؤسسه امام صادق، 1374.
- فردرو، محسن، امام علي(ع)، فرهنگ عمومي و همبستگي اجتماعي، تهران، زهد، 1380.
- مدرس وحيد، احمد، شرح نهج البلاغه، قم، احمد مدرس، بي تا.
- مكارم شيرازي، ناصر، پيام امام؛ شرح جامع و تازه اي بر نهج البلاغه، تهران، دارالكتب اسلامي، 1375.
منبع:نشريه معرفت، شماره153..