فهم تروريسم(1)
چکيده
کليد واژه ها:
#مقدمه
تروريسم درادبيات سياسي بسياري از کشورها همواره به عنوان يک مسئله يا موضوع امنيتي مهم مطرح بوده است. اما پس ازحادثه 11سپتامبر،آمريکا براي تبديل شدن مقابله با تروريسم به يک موضوع بين المللي ودرنتيجه گنجاندن ايده ها،عقايد ومنافع خود دردرون گفتمان ترويجي نقشي اساسي داشته است.با اين وجود موضوع مقابله با ترور،تروريست وتروريسم از معدود موضوعاتي است که تقريباً تمامي کشورها وملت ها برروي آن اجماع نظر دارند.البته اين اجماع نظرکلي واجمالي است.
اجمالي وکلي بودن به معناي پذيرش اصل مبارزه با تروريسم توسط اکثريت قاطع ملت ها ودولت ها و وجود اختلافات نسبتاً مهم درخصوص معنا ومصاديق اين موضوع است.اين وضعيت باعث شده که جمهوري اسلامي از سوي دولت آمريکا وبرخي دول اروپايي به حمايت از تروريسم متهم گردد واز سوي ديگرجمهوري اسلامي براساس پديده هاي خشونت محورموجود-درطول 27 سال گذشته-خود يکي از قربانيان اصلي تروريسم شناخته شود.
وجود تشکل ها وجريان هاي خشونت محور فراملي،ملي ومحلي درمناطق وکشورهاي همجوارايران وتضاد عقايد وايدئولوژي اين گروه ها با بنيان هاي عقيدتي جمهوري اسلامي ازيک سو وازسوي ديگرپيوند ميان تروريسم وتکنولوژي ودرنتيجه تبديل شدن تروريسم به يک پديده استراتژيک سطح بالا، آثار وتبعات وجود ابهام و سياسي بودن ملاک ها ومعيارها درتعيين مصاديق گروه ها و اقدامات تروريستي را شدت بخشيده است.
تبيين هاي متفاوت از مباني نظري تروريسم منجربه شکل گيري راهبردها، سياست ها و تصميم هاي متفاوت درخصوص تروريسم گشته است،تا جايي که اختلافات عمده واساسي را درخصوص مصاديق سازمان ها واقدامات تروريستي ايجاد کرده ونتيجه آن نيزبعضاً گسترش منازعه، کشمکش وحتي بحران ميان کشورهاي مختلف مدعي ومتهم بوده است.
با توجه به مجموعه اين مسائل وعوامل، تبيين مباني نظري تروريسم از سوي جمهوري اسلامي ايران ضرورت مي يابد. اين ضرورت از دو هدف عمده ناشي مي شود:اول؛تعيين عناصر شناختي وايجاد منطق عمل ودوم؛ايجاد يک گفتمان مستقل در تروريسم شناسي.براساس هدف اول تعيين معيارهاي تروريسم شناسي باعث شکل گيري منطق عمل خواهد گرديد واز اين طريق نگرش و رفتارجمهوري اسلامي درخصوص تروريسم قابل پيش بيني وشفاف وتابع يک استاندارد خواهد شد. درحالي که براساس هدف دوم جمهوري اسلامي مي توان ازاين ناحيه به جذب ديگر کشورها به توسعه قدرت گفتمان موجود پرداخته وازاين طريق با گفتمان هاي نامناسب وعموماً سياسي غربي از جهت فکري ونظري مقابله نمايد.
مسئله ها واهداف پيش گفته، ما را برآن مي دارد تا سؤال اصلي تحقيق را به شرح زير طراحي نماييم:
«کدام مفهوم وچارچوب نظري از تروريسم ضمن برخورداري از اعتبار مناسب درسطح بين المللي ومنطقه اي ،بيشتر مبتني برعقايد اساسي ومنافع وامنيت ملي جمهوري اسلامي ايران مي باشد؟»
جايگاه تروريسم درمنافع وامنيت ملي کشورها ودرنتيجه تابع ملاحظات امنيتي شدن تروريسم توسط دولت ها،خصوصاً دولت آمريکا، فقدان اجماع نظر در ميان محافل علمي ونهادهاي بين المللي خصوصاً سازمان ملل درخصوص معنا ومصاديق تروريسم ايجاب مي نمايد تا دراين تحقيق ابتدا به بررسي تروريسم شناسي ازنظرگاه هاي مختلف بپردازيم،اما چون تروريسم يک موضوع استراتژيک است از بررسي صرفاً آکادميک خودداري کرده وتروريسم شناسي را از نظرگاه سازمان ملل متحد و شوراي امنيت؛اتحاديه اروپا؛ آمريکا وانديشمندان سياسي مورد نقد و بررسي قرار خواهيم داد،سپس به بررسي تروريسم شناسي از نگاه ايراني خواهيم پرداخت ودرنهايت يک الگوي تروريسم شناسي ايراني ارائه خواهيم داد.
رويکرد دانشگاهي به تروريسم
اين نقد باعث شده اين رويکرد تلاش نمايد مرزشفاهي را ميان پديده هاي خشونت محورتروريستي با پديده هاي خشونت محورغيرتروريستي ترسيم نمايد. بر اين اساس دريک نظرگاه مهم ،اقدام تروريستي يک اقدام سه وجهي واقدام خشونت آميز غير تروريستي يک اقدام دو وجهي درنظر گرفته مي شود.(3)
دراقدام خشونت آميزغيرتروريستي دو طرف شامل قاتل ومقتول يا ضارب ومجروح مي باشد.درحالي که دراقدام تروريستي وجوه آن «انجام خشونت يا تهديد به انجام خشونت»؛انتقال پيام خشونت» و«احساس وحشت جدي» است.
بنابراين بين آماج خشونت (4) وهدف ترور(5) وبين قرباني وحريف تفاوت وجود دارد(الکس .اشميد، 1993، 11).
تفاوت ميان هدف خشونت وهدف ترور که با Target و Goal مشخص شده است حکايت ازآن دارد که دراين رويکرد، مرز ميان تروريسم وديگراقدامات خشونت آميز«فقدان انطباق ميان آماج وهدف» است.برهمين اساس اين رويکرد ميان ترورهاي عمومي وترورهاي تروريستي تفاوت قائل مي شود واولي را قتل هاي غير سياسي ودومي را قتل هاي سياسي به حساب مي آورد.بنابراين بر يکي از مصاديق بسياررايج که از سوي دولت ها وبعضاً عامه مردم به عنوان تروريسم شناخته مي شود خط بطلان مي کشد.
به جزمعيار،فقدان انطباق آماج وهدف، معيارهاي ديگري براي شفاف سازي مرزهاي تروريسم وسايراقدامات خشونت آميزمورد توجه قرارمي گيرد.اين معيارها دررابطه با «جرم،سياست،جنگ وتبليغات» قرار گرفته وتبيين مي شوند.درجرم وتروريسم ،اقدامات تروريستي بيش ازآنکه در حوزه جرايم سياسي قرار گيرد-آن طور که بيشترمورد توجه است-يک اقدام جنايي محسوب مي گردد. اين تأکيد برجنايي بودن اقدام تروريستي از يک سو براي جلوگيري از سوء استفاده تروريست ها مبني برسياسي بودن اقدام آنان واز سوي ديگر با تأکيد برمنفوربودن تروريسم درنزد تمام ملت ها صرف نظرازنوع دولت هاي حاکم است(الکس. اشميد، 1998، 23). زيرا جنايت از جمله جرايمي است که صرفاً به خاطراينکه قانون معين کرده جرم نيست، بلکه به خاطراين جرم است که به ذات خود منفوراست.(6)
اين توضيح از جرم وتروريسم،معيارجنايي بودن اقدامات تروريستي را تعيين مي نمايد، بنابراين بايد يک اقدام خشونت آميز با مشخصه هاي يک اقدام جنايي منطبق باشد تا بتوان آن را درچارچوب يک اقدام تروريستي مورد ملاحظه و بررسي قرارداد.
درتروريسم وسياست،اقدامات تروريستي درچارچوب مناقشه هاي سياسي تبيين مي گردند(الکس.اشميد،1999 ،12). دراين خصوص به مانند اينکه گفته مي شود جنگ ادامه سياسي است اما با ابزاري ديگر، مي توان گفت تروريسم ادامه سياست است اما با ابزاري ديگر.بنابراين اقدامات سياسي به دودسته اقدامات متعارف ونامتعارف تقسيم مي گردد ودراين راستا اقدامات تروريستي در حوزه اقدامات نامتعارف سياسي ودرمجموعه اقدامات نامتعارف خشونت آميزجاي مي گيرد.(7)
تروريسم وجنگ ازمهم ترين وجديد ترين مقوله هايي است که دراين رويکرد براي تبيين تروريسم مورد توجه واقع شده است.اين تبيين براي جداسازي وتعيين مرز اقدامات تروريستي وبرخي اقدامات مناقشه انگيزمانند جنگ هاي چريکي وجنگ هاي رهايي بخش صورت گرفته است(هاروارد اس.لوي،1993).
اولين اقدام تفاوت قائل شدن ميان قوانين جنگ با ماهيت جنگ است.يک جنگ از جهت ماهيت مي تواند عادلانه يا غيرعادلانه ، مشروع يا نامشروع باشد، اما جنگ ها صرف نظرازماهيت خود داراي قوانيني است.بنابراين قانوني بودن يک جنگ با عادلانه بودن متفاوت است.يک جنگ قانوني، جنگي تلقي مي شود که مطابق با قوانين لاهه،درچارچوب جنگ قرار گيرد.(8)
تفاوت قائل شدن ميان جنگ هاي قانوني وغيرقانوني ما را به سوي جنايات جنگي به عنوان يکي ازچهره هاي جنگ هاي غير قانوني رهنمون مي سازد .جنايات جنگي از جمله اقدامات خشونت آميزي است که مدافع نمي تواند براساس قوانين جنگي درزمان جنگ شبيه سازي شده است واستدلال گرديده که اقدامات تروريستي به اين دليل ايجاد وحشت مي کند که ما نمي توانيم براساس قوانين جنگي از خود محافظت کنيم.
نتيجه اي که ازاين مقدمه عايد مي شود اين است که چنانچه مواجهه و رويارويي دوطرف درچارچوب جنگ وقوانين جنگ قابل تبيين باشد- چه مشروع وچه نامشروع- اين مواجهه يک رويارويي جنگي است. بنابراين جنگ هاي ضد استعماري و جنگ هاي ضد اشغالگري چنانچه با قوانين جنگ باشد. قانوني است، لذا اقدام تروريستي تلقي نمي گردد.
تروريسم وتبليغات حوزه ي ديگري است که يکي ازمعيارهاي تروريسم شناسي در رويکرد دانشگاهي را شکل مي دهد.براين اساس خشونت وتبليغات دو بال تروريسم محسوب مي شوند.دراين چارچوب، خشونت به دنبال تغيير رفتار به واسطه ايجاد وضعيت است وتبليغات نيز هدف مشابهي را ازطريق متقاعد سازي دنبال مي کند وتروريسم ترکيبي از اين دواست. لذا تروريسم با استفاده از خشونت به دنبال ايجاد وحشت و متقاعد سازي است( الکس. اشميد،1982، 2).
از آنجا که دراين رويکرد يکي از معيارهاي مهم،فقدان انطباق آماج وهدف در نظر گرفته شد،نقش تبليغات روشن تر وارزشمندترمي گردد .وقتي آماج مورد نظر هدف اصلي نيست،تحقيقاً آماج ابزار رسيدن به هدف است. بنابراين بايد از ابزار به بهترين ومؤثرترين شکل ممکن استفاده به عمل آيد. براساس اين منظور تبليغات روي آماج متمرکزشده وتلاش مي نمايد تا فضاي غير طبيعي و رواني- مجازي را ايجاد کرده ومردم را درآن قرار دهد.
تروريسم شناسي دررويکرد دانشگاهي از چند جهت قابل توجه است.پيوند ميان تروريسم وتبليغات به عنوان يک فرضيه قابل ابطال است. زيرا ضرورتاً ميان اقدامات تروريستي وتبليغات پيوند گسست ناپذيرمشاهده نمي شود.مثلاً ميان عمليات تروريستي يازدهم سپتامبرکه درنوع خود از بزرگ ترين عملياتي تروريستي بين المللي بوده وتبليغات پيوند معنا داري مشاهده نمي شود،زيرا آنقدرکه قربانيان درخصوص اين پديده تبليغ نمودند،تروريست ها به جنبه هاي تبليغاتي اين عمليات توجه چنداني نداشتند ويا درحال حاضر ما شاهد عمليات هاي تروريستي متعددي در داخل عراق هستيم اما تبليغات پيرامون آن اندک است.
انگيزه سياسي داشتن تروريسم واقدامات تروريستي نيزقابل مناقشه است. زيرا مي توان تصورنمود که اقدامات تروريستي با انگيزه هاي فرقه اي ،مذهبي ويا نژادي انجام شود ودرآن هيچ گونه انگيزه سياسي نيزوجود نداشته باشد.با اين وجود مي توان پذيرفت که تمامي اقدامات تروريستي درچارچوب مناقشه هاي سياسي قابل تبيين هستند.به بيان ديگراقدامات تروريستي چنانچه انگيزه هاي سياسي نيز پشت سر آن نباشد چنانچه دريک فرآيند سياسي شود ، اقدام تروريستي است.
رابطه تروريسم وجنايات جنگي وهمچنين رابطه تروريسم وجرم وسه وجهي ديدن تروريسم ازجنبه هاي تعيين کننده رويکرد دانشگاهي درتشخيص تروريسم ازاقدامات خشونت آميزغيرتروريستي است.
پي نوشت ها :
1-رئيس مؤسسه مطالعات وتحقيقات بين المللي ابرارمعاصر تهران
2-بيشترين نقد دراين خصوص از سوي الکس اشميد صورت مي گيرد.وي مدعي است که تعريف ويا تبيين تروريسم توسط يک استاد دانشگاه ومحقق با ديد کساني که به طور قانوني مسئول مبارزه با تروريسم هستند، متفاوت است. به اين علت ايشان به بررسي تعاريف دولتي،خصوصاً تعاريف ارائه شده از سوي دولت فدرال آلمان، انگلستان وکنوانسيون اروپا مي پردازد. براي مطالعه بيشتربنگريد به:(الکس اشميد، 1993، 809)،
3-الکس اشميد اين الگوي مهم را ارائه مي دهد.وي دانشيار دانشکده علوم سياسي دانشگاه لايدن(Leiden) آلمان ويکي از کارشناسان مطرح درزمينه مطالعه تروريسم است وتاکنون برخي آثار دراين زمينه ازسوي ايشان منتشرشده است. مانند؛تروريسم سياسي(2005)، عکس العمل هاي غرب به تروريسم(1993).
4-Target of violence
5-Goal of Terror
6-درقوانين يونان باستان( Mala Prohibita) به معناي اشتباه بودن چيزي به خاطراينکه توسط قانون ممنوع اعلام شده است آمده است.درحالي Mala Peres يعني اشتباه بودن به خاطرنفس عمل ناميده شده است.بنابراين مي توان نتيجه گرفت برخي جرايم تابع مقتضيات سياسي وامنيتي يک دوره زماني به خصوص است،درحالي که برخي جرايم بافطرت انسان رابطه براقر کرده لذا درتمامي شرايط وروزگارها برداشت يکساني از آن وجود دارد.
7-اشميد اقدامات سياسي را به دو دسته متعارف ونامتعارف تقسيم مي کند ودرحوزه اقدامات سياسي متعارف، اقدامات سياسي دولت،اقدامات اعمال حاکميت وقانون، رقابت هاي حزبي، ايجاد اپوزيسيون ولابي کردن را قرار مي دهد. دراقدامات سياسي نامتعارف،يک دسته بندي دو طبقه اي يعني؛«اقدامات سياسي نامتعارف غيرخشونت آميز»و «اقدامات سياسي نامتعارف خشونت آميز»راجاي مي دهد. اقدامات سياسي نامتعارف غيرخشونت آميز درطرف دولتي آن «سياست سرکوب»مانند سانسور،تقلب وقانون شکني قراردارد ودرطرف غير دولتي آن تظاهرات، مداخله هاي غيرخشونت آميز وعدم همکاري با دولت جاي مي گيرد. اين درحالي است که درحوزه اقدامات سياسي نامتعارف خشونت آميز درطرف دولتي آن تروريسم دولتي، ترور،جنگ داخلي، قتل عام، نسل کشي ، سرکوب خشونت آميز ودرطرف غير دولتي آن تخريب فيزيکي ، ترور، تروريسم ، جنگ چريکي،قتل عام،شورش وانقلاب هاي خشونت بارجاي مي گيرد.
8-قوانين لاهه به جنگ و جنگجويان يک ديد وسيعي دارد.دراين چارچوب جنگ داراي فرمانده وسلسله مراتب فرماندهي است، رزمندگان آن بايد نشان قابل تمايز داشته باشند. وازراه دور به عنوان جنگجو قابل شناسايي باشند،بايد تسليحات خود را آشکارا حمل کنند،بايد تاکتيک هاي آن ضد نيرو باشد ونه ضد ارزش. براي مطالعه بيشتر بنگريد به:(اس. وي، بيلي، 1978).