شاخصه های عرفان اصیل اسلامی از نگاه امام خمینی (ره)

یکی از ابعاد شخصیتی حضرت امام(ره) که در حجاب چهره سیاسی ایشان قرار گرفت، و در نتیجه چنانچه بایسته است بر نسل معاصر آشکار نشد، چهره عرفانی ایشان است.
شنبه، 14 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاخصه های عرفان اصیل اسلامی از نگاه امام خمینی (ره)

 

 

 

شاخصه های عرفان اصیل اسلامی از نگاه امام خمینی (ره)
شاخصه های عرفان اصیل اسلامی از نگاه امام خمینی (ره)


 

نویسنده: سیدمحمود طاهری



 
امام خمینی شخصیتی چند جانبه داشتند و از ویژگیهای گوناگونی برخوردار بودند؛ به گونه ای که تاریخ، شخصیتی به جامعیّت ایشان کم تر به خود دیده است. به تعبیر مقام معظم رهبری:
«آن بزرگوار، قوّت ایمان را با عمل صالح، و ارادة پولادین را با همت بلند، و شجاعت اخلاقی را با جزم و حکمت، و صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست، و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت، و ابهت و صلابت رهبری را با رقت و عطوفت، و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعة آن در قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را با هم داشت. او عبد صالح و بندة خاضع خداوند و نیایش گر گریان نیمه شبها و روح بزرگ زمان ما بود. او با عمری که روزها و ساعتها و لحظه هایش با مراقبه و محاسبه سپری می شد، صدها آیة قرآن را که در توصیف مخاطبین و متقین و صالحین است. مجسّم و عینی ساخت. او به انسانها کرامت، و به مؤمنان عزت، و به مسلمانان قوت و شوکت، و به دنیای مادی و بی روح معنویت، و به جهان اسلام حرکت، و به مبارزان و مجاهدان فی سبیل الله شهامت و شهادت داد. او به همه فهماند که انسان کامل شدن و علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست.»[1]
یکی از ابعاد شخصیتی حضرت امام(ره) که در حجاب چهرة سیاسی ایشان قرار گرفت، و در نتیجه چنانچه بایسته است بر نسل معاصر آشکار نشد، چهرة عرفانی ایشان است. امام(ره) با آثار اغلب عارفان بزرگ آشنا بود و دیدگاههای - عرفانی آنان را در بیش تر آثار خویش- از جمله «مصباح الهدایه»، «شرح دعای سحر»، «سرّ الصلوة» و «آداب الصلوة» - بازتاب داده، در کنار اجتهادهای عرفانی خویش و دیدگاههای مستقل و درخور توجّهی که خود در این راه داشته اند، از اندیشه های عرفانی آن بزرگان بهره های فراوان برده اند. آنچه در این باره قابل یادآوری است اینکه: جاذبه های سرزمین عرفان، هرگز ایشان را از دیگر حقایق جهان هستی بازنداشت و سدّ راه فقاهت، شریعت محوری و مردم گرایی ایشان نگشت.
از این رهگذر، عرفان ایشان افزون بر اینکه «عرفان نما» نبوده، در جامعیّت و برخوردار بودن از حقایق ریشه دار وحیانی، دورنمایی از عرفان اهل بیت: بوده است. بی گمان چنین عرفان نابی از مؤلّفه ها و شاخصه های ویژه ای شکل می گیرد که در این نوشتار به برخی از این شاخصه های مثبت اشاره خواهد شد.

1. خدا محوری
 

یکی از ویژگیهای سلوک عرفانی حضرت امام(ره)، فراگیری عرفان برای خدا، و «خدامحوری» در زندگی ایشان است.
اساساً در عرفان راستین، محور سیر و سلوک و کعبة دلها، تنها خداوند می باشد و بس. به تعبیر شیخ الرئیس ابو علی سینا: «العارفُ یُرید الْحَقَّ الاَوّلَ لا لِشَیءٍ غَیرِه، وَ لا یُؤْثِرُ شَیْئَاً عَلی عِرْفانِهِ، وَ تَعَبُّدُهُ لَهُ فَقَط لِاَنَّهُ مُسْتَحَقٌّ لِلْعِبادَةِ ؛ عارف، حقّ نخستین را می خواهد، نه برای چیزی غیر از او. و هیچ چیز را بر شناخت وی برتری نمی نهد و تنها او را می پرستد؛ چون تنها او سزاوار عبادت است.»[2]
خدا محوری نشانه هایی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
الف. گریزان بودن از نام و شهرت
عارف خدامحور از نام و شهرت گریزان است و تنها سر در هوای دوست داردو دل در آرزوی نام آوری در ملکوت و آستان قدس ربوبی.
از نگاه حضرت امام(ره): «کسی که اخلاق حسنة خود و ملکات فاضلة نفس را به چشم مردم بکشد و ارائه به مردم بدهد، قدمش قدم نفس است و خودبین و خودخواه و خودپرست است. ای عزیز! برای یک خیال باطل، و یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجّه قلبی مردم، خود را مورد سخط و غضب الهی قرار مده، و آن محبّتهای الهی و کرامتهای غیرمتناهی را به یک محبوبیت پیش خلق که مورد هیچ اثری نیست، مفروش. ای عزیز! نام نیک را از خداوند بخواه؛ از صاحب قلبها (خداوند) بخواه که قلوب مردم با تو باشد. تو کار را برای خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامتهای اخروی و نعمتهای آن عالَم در همین عالم هم به تو کرامتها می کند؛ تو را محبوب می نماید؛ موقعیت تو را در قلوب زیاد می کند؛ و تو را در دو دنیا سربلند می فرماید.»[3]
مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی درباره گریزان بودن حضرت امام(ره) از نام و شهرت، در ضمن خاطره ای چنین می فرمود: «امام کتابی دارند به نام «کشف الاسرار». این کتاب، ردّ کتابی است که یکی از شخصیّتهای علمی نوشته بود، به نام «اسرار هزار ساله» که در آن مسائل اعتقادی شیعه را به تمسخر گرفته و به روحانیت و امامت جسارت کرده بود. امام بزرگوار، درس و بحثِ خود را به یکباره تعطیل کردند و به نوشتن جواب این کتاب پرداختند، و در مدّت دو ماه این کار را به انجام رساندند، و نام کتابشان را «کشف الاسرار» گذاشتند، اَمّا برای پرهیز از خودنمایی، هرگز نام خود را در چاپ اول و دوم کتاب نیاورد که این امر از اخلاص ایشان حکایت می کند، و اینکه ایشان از نام و شهرت طلبی گریزان هستند.»[4]
الا یا اَیّها الساقی ز می پُرساز جامم را
که از جانم فرو ریزد، هوای ننگ و نامم را
از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
برون سازد زهستی هسته نیرنگ و دامم را
از آن می ده که جانم را زقید خود رها سازد
بخود گیرد زمامم را، فرو ریزد مقامم را
ب. رها بودن از حبّ ریاست بر دیگران
دستاوردهای عرفانی در معرض لغزشگاه حب ریاست بر دیگران است؛ گاهی برخی از عارف نماها، آشنایی با چند اصطلاح عرفانی را ابزاری برای فخرفروشی، و حکمرانی و ریاست بر مردم قرار می دهند و بدین گونه به جای اظهار عبودیت در برابر آفریدگار، آدمیان را به بندگی و خاکساری در برابر خویش فرا می خوانند و خود را ارباب و ولیّ نعمت مردمان می پندارند. نوشته های امام خمینی(ره) در این باره این چنین است، «در میان اینان، یک دسته پیدا می شوند که برای ریاست بر یک دستة بیچاره، این اصطلاحات بی مغز را مایة کسب معیشت قرار داده ند و با الفاظ فریبنده و اقوال جالب، در صدد صید قلوب صافیة بندگان خدا هستند، اینها شیاطینی هستند اِنسی که ضررشان از ابلیس لعین کم تر نیست. این بیچارگان نمی دانند که قلوب بندگان خدا منزلگاه حق است و کسی را حق تصرّف در آن نیست. اینها مریضانی هستند که به صورت طبیب خود را درآورده اند تا مردمان را به مرضهای گوناگون مهلک گرفتار کنند. اینها سخنانی بسیار فریبنده دارند که خود را در عین حال که به قذارات دنیویّه هزارگونه آلودگی دارند، در نظر مریدان تطهیر کنند و از اهل الله بنمایانند.»[5]

2. شریعت مداری
 

در عرفان اصیل و مثبت، شریعت اسلامی، سیره و سخن پیامبر اکرم(ص) و اولیای دین، محور و میزان سنجش تمامی باورها و رفتارهاست و نشانة عرفان راستین آن است که حتّی در خوش ترین حالات و جذبه های عرفانی، ریزترین حکم شریعت فروگذار نمی شود. اساس عارف حقیقی کسی است که بیش ترین اهتمام را نسبت به احکام شریعت روا می دارد.
ابونصر سرّاج طوسی از عارفان بزرگ اسلام در این باره چنین می گوید: «فقها با مخالفان دین و گمراهان به صورتی مستدل و معقول سخن گفته اند و برهانهای روشن آورده اند و به متن قرآن و نصّ حدیث چنگ آخته اند و اوامر و نواهی و واجب و حرام و مستحب و مکروه را بیان کرده اند. مذهب عارفان نیز باید چنین باشد که حتی به انجام مکروهات نیز دست نیازند. آنان پس از انجام واجبات و مستحبات، و ترک محرمات و مکروهات، حتی باید از کردارهای بی فایده نیز اجتناب نمایند.»[6]
عرفان امام خمینی(ره) عرفانی برخاسته از آیات و روایات و هماهنگ با آموزه های اسلام ناب است.
از نگاه حضرت امام(ره)، عرفان راستین و مثبت، آن است که هرگز به وانهادن دستورهای شرع و تکالیف دینی نیانجامد و جاذبه های سیر و سلوک عرفانی به کم فروغی نور شرع منجر نشود. ایشان در این باره چنین می فرمایند: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود، مگر آنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت، و تا انسان مؤدب نشود به آداب شریعت حقّه، هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود، و نور معرفت الهی در قلب او جلوه نکند، و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف نشود، و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم باطن پیدا شود؛ یا پس از پیداش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد. و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت. انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند، و ظاهرش ظاهر رسول اکرم(ص) باشد، و تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک.»[7]
تاریخ زندگی حضرت امام(ره) سرشار از حکایتهایی است که در آن پایبندی فوق العاده ایشان به شریعت بازتاب یافته است. به عنوان نمونه؛ دختر ایشان، خانم فریده مصطفوی، می گوید: «تازه مکلف شده و شب خوابیده بودم که آقا با اخوی وارد شدند. خیلی سرحال و خوشحال بودند، پرسیدند: «نماز خوانده ای؟» من فکر کردم چون آقا الآن سرحال هستند، دیگر نماز خواندن من هم برایشان مسئله ای نیست. گفتم: نه. ایشان به قدری تغییر حالت دادند و عصبانی شدند که ناراحتی سراسر وجودشان را فرا گرفت، و من خیلی ناراحت شدم که چرا با حرف و عملم مجلس به آن شادی را تلخ کردم». دختر امام(ره) همچنین می افزاید: «امام در منزل با بچه ها خیلی صمیمی و مهربان بودند و به جز در مسائل شرعی، در بقیة مسائل خیلی سخت گیری نمی کردند.»[8]
«باری، عرفانی که سر در آبشخور شرع نداشته باشد، همان عرفان مجازی است که نام دیگرش عرفان منفی می باشد. چنین عرفانی جز تخیلات و مقداری حرکات و سکنات به عنوان عبادات نخواهد بود.»[9]

3. آمیختگی با حماسه
 

آیا جمع بین عرفان و حماسه میسّر است یا نه؟ آیا ممکن است کسی از یک سو دارای روحی عرفانی، لطیف و پرگذشت باشد و از سوی دیگر دارای روحی حماسی و سازش ناپذیر؟ اگر روحی دارای خصیصة جهاد و فداکاری بود، آیا می تواند روح زمزمه و نجوای با حق نیز باشد؟ بی گمان سیرة عملی حضرت امام(ره) به ما آموخت که جمع بین حماسه و عرفان، ممکن است. و اینکه یک عارف می تواند در همان هنگام که از خوف خدا در چشمانش اشکی ریزان دارد، در دستانش تیغی برّان جهت زدودن خارهای راه داشته باشد. بدین گونه وجودش آمیزه ای از مهر و قهر باشد. به تعبیر حکیم نظامی گنجه ای:
محیطی چه گویم چو بارنده میغ[10]
به یک دست گوهر به یک دست تیغ[11]
حضرت امام(ره) نقطة اوج تلاقی میان عرفان و جهاد بودند. در شمار آن دسته از عارفانی نبودند که کنج عافیت را به دشواری مجاهدت ترجیح دهند، و از اسلام چهره ای تهی از حماسه و جهاد ارائه دهند. همانگونه که مقتدای ایشان، حضرت امیر المؤمنین (ع) نیز چنین بوده اند؛ که در دل شب از خوف خدا بیهوش شده و در روز در اوج شجاعت و رشادت به پیکار با دشمنان خدا و دین خدا برمی خاستند.
آیت الله جوادی آملی دراین باره می گویند: «... درباره سالار شهیدان(ع) ما می بینیم که از یک سو آن حضرت دارای دعای عرفه است که سراسر عرفان است و عشق و شعف و اظهار بندگی در پیشگاه خداوند، و از سوی دیگر شاهد حماسة کربلای او هستیم، و اظهار تبرّی از بیگانه، و فرمان به قیام، و دستور به مبارزه. در عصر ما دربارة امام راحل7 نیز می بینیم که وصیت نامه سیاسی الهی ایشان در عین اینکه ما را به ادامة مبارزه با ابرقدرتها فرا می خواند، به دعای عرفه و صحیفة سجادیه نیز دعوت می کند. روح او در عین پرخاشگری علیه هرگونه طغیان، روح عرفان و غزل بود، و این سیرة علمی و عملی امام راحل; بوده است.»[12]
عرفان راستین، شجاعت پرور است، و صاحبان عرفان حقیقی، سالکان شجاعی هستند که به هنگام و به موقع، عَلَم جهاد را بر می افرازند، و با آفریدن حماسه، دامن دین و جامعة اسلامی را از انحرافها و طغیانها پیراسته می دارند؛ که نمونة والای یک انسان عارف مجاهد را در زمان معاصر، در شخصیّت متعالی امام راحل; متجلّی دیدیم: «من از کسانی نیستم که فکر کنم راه زندگی اسلامی من منحصر به عبادت در مسجد است؛ اگر احساس کنم قدرتهای استکباری منافع ملت اسلام را مورد تعرض قرار دادند، از خانه بیرون می آیم و داد خواهم زد. من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همة دنیای آنان خواهیم ایستاد، و در این راه یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگ تری که شهادت است می رسیم.»[13] «من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح در دست بگیرم! من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیّه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم.»[14]

4. ولایت مداری
 

راه پیمودن و به مقصد رسیدن در وادی رازآلود و پرپیچ و خم عرفان و مقامات معنوی، جز به مدد و راهنمایی راهبرانی کامل، شایسته و به مقصد رسیده، بسیار دشوار و غالباً ناشدنی است. به تعبیر زیبای حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی[15]
ملا صدرا در شرح خود بر احادیث «باب الحجة» اصول کافی می نویسد:
«افراد بشری در مواجهة خود با حقایق الهی و شناخت طرق هدایت، دو دسته اند: برخی همانند انبیا و اولیای الهی دارای بصیرت و معرفت و شهودند. و با مشاهدة راه آخرت و آگاهی از شیوه های سیر و سلوک، نیازی به راهنما و راهبری غیر از خداوند ندارند؛ اما عده ای دیگر که عموم افراد بشر را تشکیل می دهند، نسبت به شناخت حق و تشخیص راه در حجاب اند. از اینرو برای آنها لازم است از امامی که واسطة هدایت و ارشاد بین خدا و مردم و راهنمای طریق نجات است پیروی کنند.»[16]
از نگاه آموزه های دینی، تمسّک به ولایت اهل بیت: اصل اساسی و رکن رکین ایمان و اسلام است، که بدون این ولایت، جامة مسلمانی بر اندامِ شخص، راست نخواهد آمد، و تمام کارهای نیک او از حقیقت تهی خواهد بود. امام باقر(ع) می فرماید: «یَخْرُجُ أَحَدُکُمْ فَرَاسِخَ فَیَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِیلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْکَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِکَ دَلِیلا؛[17] یکی از شما که برای مسافرت چند فرسخی از محل خود بیرون می رود، برای خویش در طلب راهنمایی برمی آید و حال آنکه تو به راههای آسمان ناآگاه تر از راههای زمین هستی، پس برای خود راهنمایی طلب کن.» در حدیثی دیگر در این باره از امام صادق(ع) می خوانیم که: «وَ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ؛[18] اگر کسی تمام شب به عبادت برخیزد و هر روز روزه بدارد و تمام مالش را صدقه دهد و همة عمرش را حج کند، اما ولایت ولی خدا را نشناسد تا از او پیروی کند، و همة کارهایش به راهنمایی او باشد، او را بر خدای عزوجلّ حق ثوابی نیست و از اهل ایمان نباشد.»
امام راحل; با توجه به این اصل محوری در اسلام و اینکه جان مایة عرفان راستین، آموزه های وحیانی اهل بیت: است، و بدون دستگیری و هدایت آنها آدمی دست بگریبان تباهی و گمراهی خواهد بود، می فرماید: «در سلوک این طریق روحانی، و عروج این معراج عرفانی، تمسّک به مقامِ روحانیّت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت که واصلان الی الله و عاکفان علی الله اند، حتم و لازم است، و اگر کسی با قدم انانیت خود بی تمسّک به ولایت آنان بخواهد این راه را طی کند، سلوک اوالی الشیطان و الهاویه است. و ارتباط قلوب ناقصه و ارواح نازله محدود با آن موجود تامّ و مطلق از جمیع جهات، بی واسطه های روحانی و رابطه های غیبی تحقق پیدا نکند. بالجمله، تمسّک به اولیای نعم که خود راه عروج به معارج را یافته و سیر الی الله را به اتمام رسانده اند، از لوازم سیر الی الله است.»[19] از نگاه امام راحل;، ولایت اهل بیت عصمت: امانتی الهی در میان ما است که عدم تبعیّت از آنها خیانت به این امانت خواهد بود.
«ولایت اهل بیت طهارت، و دوستی خاندان رسالت:، و عرفان به مقام مقدس آنها، امانت حق است؛ چنانچه در احادیث شریفه کثیره، «امانت» را در آیه تفسیر فرموده اند به ولایت امیر المؤمنین (ع)؛ و چنانچه غصب ولایت و سلطنت آن حضرت، خیانت به امانت است، ترک تبعیت آن بزرگوار از مراتب خیانت به امانت است.»[20]
حافظ از دست مده دولت این «کشتی نوح»
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت[21]

5. مردم گرایی و اهتمام به سرنوشت مردم
 

آیین اسلام، آیین مردم گرایی است و نسبت به سرنوشت انسانها دغدغه دارد، و به آنان که نسبت به امور یکدیگر اهتمام نمی ورزند، چنین هشدار می دهد: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ مَنْ شَهِدَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ! فَلَمْ یُجِبْ فَلَیْسَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ آنکه صبح کند، در حالی که اهتمامی نسبت به امور مسلمانان [و سرنوشتشان] نداشته باشد، از آنان نیست؛ و [همچنین] کسی که شاهد باشد که شخصی کمک می طلبد و یا مسلمانان می گوید؛ اما او را پاسخ ندهد، پس از مسلمانان نیست.»[22]
سعدی شیرازی در ضمن حکایتی، در بیان تفاوت میان عابد و عارف، عابد را کسی می داند که تنها سر در سودای خویش دارد، در حالی که عارف دل در هوای دیگران دارد؛ و عابد بر آن اندیشه است که فقط «گلیم خویش از موج به در برد»؛ ولی عارف می کوشد که «بگیرد غریق را»:
صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عارف چه فرق بود؟
تا اختیار نمود از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می برد زموج
وین سعی می کند که بگیرد غریق را[23]
از مرحوم آیت الله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایّام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانه ای وارد شدم، گفتند: رسول خدا(ص) آنجا تشریف دارد. وارد شدم و سلام کردم، و در آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا(ص) در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگان از علما و زهّاد در کنار ایشان نشسته اند و مقدّم بر همه و نزدیک تر از سایرین به رسول اکرم(ص) سید جواد طباطبایی برادر کوچک تر علامه سید مهدی بحر العلوم نشسته است. به فکر فرو رفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالم تر از سید جوادند و هم زاهدتر از او، چرا این امتیاز نصیب سید جواد شده است؟ در همین اندیشه بودم که نبی اکرم(ص) فرمود: سید جواد به کار مردم و اهل حاجت از همه کوشاتر بوده است.»[24]
امام خمینی(ره) امتیازی که نسبت به بسیاری از عارفان داشت این بود که آنان در بریدن از خلق و سیر به سوی خدا و تقرّب به او متوقف شده بودند؛ اما ایشان پس از پایان این سیر معنوی به میان مردم آمد، تا از آنان دستگیری به عمل آورد. امام وارث پیامبران بود که همانند انبیاء، وارد جریان تاریخ شد تا جهان تازه ای از کمالهای مطلوب را بیافریند.»[25]
مردم گرایی حضرت امام(ره) تنها در اهتمام ایشان به سعادت، و خوشبختی آنان و در دغدغة ایشان نسبت به سرنوشت مردم خلاصه نمی شد، بلکه ایشان در مقام رهبری عارف، به مردم عشق می ورزید، و با انتخاب یک زندگی ساده، با آنان همدردی می نمود، و خود را خدمتگزار این ملّت، و مردم را ولی نعمت خود می دانست: «مردم شریف ایران! من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم و شما می دانید که من به شما عشق می ورزم، شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم.»[26]
مقام معظم رهبری مدّ ظله العالی در این باره می فرماید: «کم تر کسی را دیده ایم که به قدر امام، نسبت به مردم از عمق دل احساس محبت و اعتماد کند. او به شجاعت و ایمان و وفا و حضور مردم باور داشت.»[27]
امام(ره) در پاریس با وجود آن هوای سرد و علیرغم کهولت سنّی که داشتند، دستور دادند وسایل گرمازای خانه مسکونی ایشان را خاموش کنند، تا با مردم ایران که در زمستان 57 دچار کمبود شدید نفت بوده و مجبور بودند سرما را تحمّل کنند، وضعی مشابه داشته باشند و با آنها همدردی نمایند.»[28]
یکی از خدمتکاران حضرت امام(ره) می گوید: «من طبق معمول از نانوایی جماران برای بیت امام نان می خریدم، یک روز نانوا که متوجه شد من نان را برای امام می خواهم، آن را با خشخاش پخت و خیلی سفارشی به من داد. وقتی نان را خدمت امام بردم، ایشان با دقت خاصی که داشتند، نگاهی به نان کردند و فرمودند: «نانوا برای همة مردم این گونه نان تهیه می کند؟ عرض کردم: خیر! نان سفارشی است. فرمود: نخیر، برگردانید؛ مثل همة مردم و از همان نانهایی که به همة مردم می فروشد، بخرید.»[29]

6. عرفان به همراه سیاست
 

بسیاری از افراد، عرصة سیاست را شایستة ورود انسانهای عارف و صالح نمی دانند و بر آن باورند که سیاست؛ یعنی نیرنگ و فریب. آنان با توجه به آنچه از سیاستمداران جهان می دیدند که عبارت است از نابودی و حذف رقیب از صحنة سیاست، برادرکشی، و فرزند کشی و زیرپا نهادن تمام فضیلتهای اخلاقی و انسانی، کشتی سیاست را از سکانداری انسانهای پاک مبرّا می خواهند و بر این اساس، دین را از سیاست جدا می دانند.
کُدی [30] در مقاله ای با عنوان «سیاست و دستهای آلوده» می کوشد تا این واقعیت تلخ را اثبات کند که سیاست با منزّه طلبی و پاک ماندن سازگار نیست، و هر که می خواهد وارد عرصه سیاست شود، باید پیه بدنامی، رذالت، تباهی و هرگونه آلودگی را بپذیرد؛ چرا که اقتضای سیاست و وضعیت بشری چنین است. این در حالی است که رویکرد امام خمینی(ره) به این مسئله از سنخ دیگری است و ایشان بر این باور است که سیاست می تواند و باید اخلاقی باشد؛ چرا که سیاست، چیزی نیست جز امتداد اخلاق در عرصه های گسترده تر جامعه و تحقق آرمانها و اهداف دینی.[31]
به تعبیر حضرت امام(ره): «مگر سیاست چیست؟ روابط حاکم بر ملت، روابط مابین حاکم با سایر حکومتها، و جلوگیری از مفاسدی که هست، همة اینها سیاساتی است که هست.»[32]
«سیاست آن است که رهبر جامعه، جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و همة ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است.»[33] «شما ببینید پیغمبر اکرم(ص) کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ آن حضرت دولت تشکیل می داد، با اشخاصی که به ضدّ اسلام، و ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه و جنگ می کرد.»[34]
مرحوم علامه محمد تقی جعفری در این باره می گویند: «سیاست انسانی، عبارت است از مدیریت و توجیه مردم جامعه به سوی عالی ترین هدفهای مادی و معنوی آنان، هم در قلمرو فردی و هم در قلمرو حیات اجتماعی. بر این اساس، یکی از عبادات بزرگ انسانها، فعالیتهای سیاسی است؛ زیرا بدون توجیه و تنظیم حیات انسانها هیچ کس توفیق عمل به عبادت و اخلاق و برخورداری از فرهنگ سالم را نمی تواند به دست بیاورد. از اینرو سیاست، ارتباطی وسیع و گسترده با عرفان راستین دارد.
نکتة دیگر در این باره آنکه: عرفان مثبت اسلامی با نظر به ماهیتی که دارد، نمی تواند آلت دست سیاستهای «ماکیاولی» باشد که در آن هر حقیقتی به عنوان وسیله، قربانی هدفهای سیاستمداران قرار می گیرد. سیاست ماکیاولی، تنها، اراده و هدف گیری سیاستمدار و پدیده های قابل بهره برداری برای سیاست را به رسمیت می شناسد، و بقیة حقایق مانند: عرفان، فرهنگ، دین، اخلاق، حیثیّت و شرافت انسانی و حیات معقول را نادیده می انگارد. در عرفان اسلامی و مثبت، سیاست از تزویر و نیرنگ پیراسته می شود و در خدمت خدا و خلق خدا قرار می گیرد.»[35]
آیت الله جوادی آملی نیز با اشاره به سخن معروف مدرس: «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» و اینکه امام راحل; مصداق آشکار این سخن بوده است، می نویسند:
«امام راحل شاخصه ای داشتند که نه طریقتیان داشتند و نه شریعتیان و نه حقیقتیان؛ چون شریعتیان می گفتند: شریعت منهای سیاست است، و طریقتیان می گفتند: طریقت منهای سیاست است. و حقیقتیان هم باورشان این بود که: حقیقت، منهای سیاست است؛ ولی امام امت، هم سخن مرحوم مدرّس5 را فرمود که: «شریعت و دیانت ما عین سیاست است»، و هم بالاتر از مدرّس، آنچه را که ما از مدرّس نشنیده بودیم فرمود، که: «طریقت ما هم همان سیاست است»، و بالاتر از آن اینکه: «حقیقت ما عین سیاست است»؛ البته سیاست در شریعت، به سبکی و در طریقت، به سبکی دیگر، و در حقیقت نیز به روش خاص خود می باشد. امام راحل5 وقتی که به عنوان رهبر جامعه، کشور را اداره می کردند، شریعت را با سیاست هماهنگ کرده، و وقتی دستور تهذیب نفس می دادند، طریقت را با سیاست هماهنگ می کردند؛ چنانکه در تمام سخنرانیهایی که به مناسبت دو عید سعید فطر و قربان - که برجسته ترین و مهم ترین ایام سال است - از امام امت5 به یادگار مانده است، اولین سخن، همان راهنمایی به طریقت بود، و بعد مسئله سیاست. ابتدا تبیین معنای ضیافت الله یا شرح مناجات شعبانیه مطرح بود، سپس مسئله سیاست، و البته تهذیب، مقدم بر سیاست بود.»[36]
همین درآمیختگی عرفان حضرت امام با سیاست بود که ایشان را به برافراشتن بنای بلند حکومت اسلامی موفق ساخت، و سبب شد تا شجرة طوبای جمهوری اسلامی، در این مرز و بوم بروید؛ چرا که ایشان بر این باور بود که: «نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه های آنهاست؛ چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر (ابلیس) با آنچه مناسب او است، همانند: خودبینی و خودخواهی و غرور و عجب و خودبزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفّی و امثال آنها او را از حق دور و به شرک می کشاند. و چه بسا متصدّی امور حکومت که با انگیزه ای الهی به معدن قرب حق نائل می شود، همانند داود نبی و سلیمان پیامبر:، و بالاتر و والاتر، چون نبیّ مکرم9 و خلیفة بر حقش، علی بن ابی طالب(ع)، و چون حضرت مهدی4، در عصر حکومت جهانیش.»[37]
امام تا آنجا پیش می رود که به صراحت، اخلاق و سیاست دینی را یکی می شمارد و بر نظریه یگانگی این دو تأکید می کند و می فرماید:
«اسلام، احکام اخلاقی اش هم سیاسی است؛ همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است. اگر مؤمنین، طوایف مختلفه ای که در اسلام هستند و همه هم مؤمن به خدا و پیغمبر اسلام هستند، اینها با هم برادر باشند، همانطوری که برادر با برادر نظر محبت دارد، همة قشرها با هم نظر محبت داشته باشند، علاوه بر اینکه یک اخلاق بزرگ اسلامی است و نتایج بزرگ اخلاقی دارد، یک حکم بزرگ اجتماعی است و نتایج بزرگ اجتماعی دارد.»[38]

7. ریاضت مشروع
 

«ریاضت؛ تحمل سختی و دشواری در سیر و سلوک عرفانی است، که از شرایط تهذیب نفس می باشد.»[39] خواجه نصیر الدین طوسی; در بیان مفهوم اصطلاحی ریاضت چنین می گوید: «ریاضت، منع نفس حیوانی است از انقیاد و مطاوعت قوه شهوی و غضبی؛ و باز داشتن نفس ناطقه از متابعت قوای حیوانی و رذائل اخلاق و اعمالی مانند: حرص و حقد و حسد و... .»[40]
بی گمان اصل ریاضت مورد پذیرش و توصیة اسلام است، و آیاتی همانند دو آیه ذیل به مشروعیت ریاضت نفس و مجاهده در راه سیر و سلوک عرفانی اشاره دارد:
الف. «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَن»؛ «کسانی که در راه ما مجاهده کنند، حتماً آنان را به راههای خویش رهنمون خواهیم ساخت.»[41]
ب. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی»؛ «و اما آنکه از مقام پرورگارش بترسد و نفس خود را از هوا باز دارد، پس همانا جایگاه او در بهشت است.»[42]
امام راحل; در تأیید اصل ریاضت و اینکه ریاضت از لوازم سیر و سلوک است، چنین می فرماید: «اجتناب محرّمات الهیّه کار بسیار مشکلی نیست؛ بلکه انسان با جزئی ریاضت نفس و اقدام می تواند ترکِ جمیع محرّمات کند. انسان اگر بخواهد اهل سعادت و نجات باشد، و در تحت ولایت اهل بیت، و مشمول کرامت حق تعالی باشد، اندکی پافشاری و تحمل ریاضت لازم است و یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضاتِ شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبه مُلک، تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آنها مؤثر شود، و ملکوت نفس بر مُلک، غالب شود. و اگر ریاضت سالک، حق و شرعی شد، حق تعالی از او دستگیری می کند، پس کارش به سعادت منجر می شود.»[43]
اما نباید از نظر پنهان داشت که از نگاه اسلام، ریاضت، راه و روش و قالبهای مخصوص به خود را دارا می باشد که در پی ریزی آنها از ظرفیتهای روحی و توانایی افراد بشری غفلت نشده و وُسع و طاقت آنها لحاظ شده است. بر این اساس، خروج از جاده «ریاضت شرعی» و روی آوردن به ریاضتهای طاقت فرسا، خطر عنان گسیختگی ناگهانی نفس را در پی خواهد داشت، و اینکه نفس در اثر فشار بیش از اندازه، به ناگاه به تمام عبادتها و طاعات الهی پشتِ پا زده، و در ورطة انواع گناهان و خوشگذرانیهای نامشروع فرو افتد.
امام راحل; به خطر این دست از ریاضتها کاملاً آگاه بوده و در مقام یادآوری چنین می فرماید: «از مهمّات باب ریاضت، «مراعات» است. و آن، چنان است که سالک در هر مرتبه که هست، چه در ریاضات و مجاهدات علمیّه یا نفسانیّه یا عملیّه، مراعات حال خود را بکند، و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند؛ خصوصاً برای جوانها و تازه کارها این مطلب از مهمّات است که ممکن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نکنند و حظوظ طبیعت را به اندازة احتیاج آن از طرق حلال ادا نکنند، گرفتار خطر عظیمی شوند که جبران آن نتوانند کرد، و آن خطر آن است که گاه نفس به واسطة سخت گیری فوق العاده و عنان گیری بی اندازه، عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بدهد، و اقتضاءات طبیعت که متراکم شد و آتش تیز شهوت که در تحت فشار بی اندازة ریاضت واقع شد، ناچار شعله ور شود و مملکت را بسوزاند. و اگر خدای نخواسته سالکی، عنان گسیخته شود، یا زاهدی بی اختیار شود، چنان در پرتگاه افتد که روی نجات را هرگز نبیند، و به طریق سعادت و رستگاری هیچ گاه عود نکند.»[44]
خلاصه آنکه از نگاه عرفان مثبت و مبتنی بر کتاب و سنت، راه کسب تعالی روحی و خروج از حجابهای ظلمانی، نه ریاضتهای سلیقه ای و نسخه بدلهای غیر اصیل و دروغین است و نه نهضتهای نو پدید و باطن گرا و معنوی منهای دین.

پی‌نوشت‌ها:
 

[1]. حدیث ولایت، ج1، ص24.
[2]. الاشارات و التنبیهات، ابوعلی سینا، شرح: خواجه نصیر الدین طوسی و قطب الدین رازی، قم، نشر البلاغه، 1375 چاپ اول، ج3، ص375 (نمط نهم).
[3]. چهل حدیث امام خمینی(ره)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی(ره)، چاپ چهارم، 1372، صص41 و 45.
[4]. برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، به کوشش غلامعلی رجایی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ;، چاپ چهارم، 1385، ج3، ص208.
[5]. امام خمینی، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، 1373، چاپ چهارم، ص169.
[6]. اللّمع فی التصوف، ابونصر سرّاج طوسی، ترجمه، دکتر مهدی محبّتی، تهران، اساطیر، 1382، چاپ اول، ص70.
[7]. چهل حدیث، ص8.
[8]. مهر و قهر، به کوشش: محمد رضا سبحانی نیا سعید رضا علی عسکری، اصفهان، مرکز فرهنگی شهید مدرس، 1385، چاپ ششم، ص247.
[9]. عرفان اسلامی، علامه محمد تقی جعفری، تهران، نشر کرامت، 1378، چاپ سوم، ص188.
[10]. ابر
[11]. کلیات خمسه، حکیم نظامی گنجه ای، امیر کبیر، 1377، چاپ هفتم، ص845.
[12]. عرفان و حماسه، آیت الله جوادی آملی، قم، نشر فرهنگی رجاء، 1372، چاپ اول، صص62، 63 و 79.
[13]. صحیفه نور، امام خمینی(ره)، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی، 1376، ج20، ص118.
[14]. همان، ج1، ص65.
[15]. دیوان حافظ، تصحیح: غنی قزوینی، تهران، ققنوس، 1377، چاپ اول، ص363، غزل 488.
[16]. شرح اصول کافی، ملاصدرا، ترجمه و تعلیق: محمد خواجوی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383، چاپ دوم، ص446.
[17]. اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، تهران، اسوه، 1385، چاپ هفتم، ج2، ص70.
[18]. همان، ج4، ص66.
[19]. آداب الصلوة، صص135 و 136.
[20]. چهل حدیث، ص480.
[21]. دیوان حافظ، ص99، غزل 18،
[22]. النوادر، ضیاء الدین راوندی، تحقیق: سعید رضا علی عسکری، قم، دار الحدیث، 1377، چاپ اول، ص142.
[23]. کلیات سعدی، تصحیح: محمد علی فروغی، تهران، ناهید، 1375، چاپ اول، ص212.
[24]. مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، قم، سیدالشهداء، 1373، چاپ اول، ج4، ص117.
[25]. بنیان مرصوص، آیت الله جوادی آملی، قم، اسراء، 1375، چاپ اول، ص73.
[26]. صحیفه نور، ج20، ص241.
[27]. مجله حوزه، ش94 95، ص19.
[28]. مهر و قهر، ص107.
[29]. همان، ص110.
[30]. نام یکی از نویسندگان و شخصیتهای معاصر.
[31]. «امام، اخلاق، سیاست، سید حسن اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1385، چاپ دوم، ص221.
[32]. صحیفه نور، ج3، ص227.
[33]. همان، ج13، ص432.
[34]. همان، ج13، ص432.
[35]. عرفان اسلامی، صص105 و 106.
[36]. بنیان مرصوص، ص88 و 89.
[37]. نقطه عطف، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی5، 1385، چاپ هشتم، صص15 و 16.
[38]. صحیفه نور، ج13، ص130.
[39]. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، تهران، طهوری، 1375، چاپ سوم، ص437.
[40]. اوصاف الاشراف، خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1377، چاپ چهارم، ص35.
[41]. عنکبوت/69.
[42]. نازعات/40.
[43]. چهل حدیث، برگرفته از صص45، 125 و 475.
[44]. آداب الصلوة، ص25.
 

منبع :سایت حوزه
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb


 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط