تاوان خواستن
شاعر :عطار
بود در کاريز بي سرمايه اي
عاريت بستد خر از همسايه اي
رفت سوي آسيا و خوش بخفت
چون بخفت آن مرد، حالي خر برفت
گرگ آن خر را بدّريد و بخورد
روز ديگر گشت و تاوان خواست مرد
هر دو تن مي آمدند از ره دوان
تا به نزد مير کاريز آن زمان
قصه پيش مير بر گفتند راست
زو بپرسيدند: کاين تاوان که راست؟
مير گفتا: هر که گرگ گرسنه
سر دهد در دشت و صحرا هر سنه (1)
بي شک اين تاوان بر او باشد درست
هر دو را تاوان از او بايست جست!
منطق الطير
عاريت بستد خر از همسايه اي
رفت سوي آسيا و خوش بخفت
چون بخفت آن مرد، حالي خر برفت
گرگ آن خر را بدّريد و بخورد
روز ديگر گشت و تاوان خواست مرد
هر دو تن مي آمدند از ره دوان
تا به نزد مير کاريز آن زمان
قصه پيش مير بر گفتند راست
زو بپرسيدند: کاين تاوان که راست؟
مير گفتا: هر که گرگ گرسنه
سر دهد در دشت و صحرا هر سنه (1)
بي شک اين تاوان بر او باشد درست
هر دو را تاوان از او بايست جست!
منطق الطير
پي نوشت ها :
1. سال
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.