گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(5)
روحيات فيض
به جز كتاب انيسي دلم نمي خواهد
زهي انيس و زهي خامشي، زهي صحت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفيق
من وخدا و كتابي و گوشه خلوت
هزار شكر كه كاري به خلق نيست مرا
خداپسند بود فيض را زهي همت
البته گوشه گيري فيض هرگز مانع او از اعمال اجتماعي و اسلامي و برگزاري مراسم مذهبي از قبيل اقامه جمعه و جماعت و نمازهاي عيد نگرديد، بلكه فيض ازكساني كه شعائر ديني و انجام مراسم اجتماعي- اسلامي را رها نموده و ترك جمعه و جماعت كرده و سبب شده بودند كه مردم در مراسم ديني سستي نشان دهند و از راه و رسم مذهبي رميده گردند، دلخوري دارد و مي گويد:
گمرهان فضلا ترك جماعت كردند
تا رميدند زرسم و ره دين عامي چند!
جمعه و عيد و مصلا همه را دربستند
رهزن عام فريبي بد خوش نامي چند(2)
شور وشوق او كه دراكثر غزلياتش نمود دارد، وي را پايبند دنيا نكرده و از عالم رستاخيز منصرف ننموده، بلكه با همه شوريده حالي خويش، از دنيا ودنياداران وحشت داشته است. بدين علت انزوا طلبي و گوشه گيري او از مردم و اشتغال دائم به عبادت و تأليف و تصنيف و انديشه درباره عالم رستاخيز، براي او حالت ثانوي گرديده بود.
فيض از رفتن به مهماني ها و نشست و برخاست با افراد حكومت خودداري ورزيده، براي تكاپوي علمي و جستجوي اهل كمال مسافرت هاي بسياري كرد و در راه گسترش عقايد شيعه هراسي به خود راه نداد و مدام خود را مقلد قرآن و حديث مي خواند.
فيض در پايان عمر كه ناتوان و خسته شده بود، تنها يك آرمان داشت و آن فيض ديدن و زيارت امام غايب بود. وي بارها در اشعار خود در فراق معشوقش مي سوزد و مي نالد:
يادمهدي چه كنم صبر به صحرا فكنم
و اندرين كار دل خويش به دريا فكنم(3)
فيض و شاعري
اشعار فيض حكمت محض است، شعر نيست
كي لايق طريقه او شعر گفتن است؟!
فيض و ديگر فقهاي نامدار از باب تفنن و دلگرمي شعر مي گفته اند و نه به عنوان رشته تخصصي و هنر نمايشي. آنان تنها اوقات بيكاري و زمان استراحت را به سرايش شعر مي گذرانده اند.
اگر ازملااحمد نراقي، شيخ بهايي، حاج ملاهادي سبزواري، شيخ محمدحسين اصفهاني و ديگران مجموعه هاي شعري به ياد مانده از همين باب است. از اين رو نبايد شعرآنان را با اشعار ديگران كه شعر گفتن را حرفه وكار خويش قرار داده اند به قياس گرفت. با اين حال فيض بيش از بسياري شعرا سروده و آثار متعدد شعري دارد، از جمله: مثنوي سلسبيل، تسنيم، ديوان غزليات، ديوان قصائد و مراثي و قطعات، شوق الجمال، شوق المهدي، شوق العشق، دهر پرآشوب و آب زلال.(4) ديوان غزليات او بارها چاپ شده. شوق مهدي هم با تحقيق و تحشيه مرحوم حجت الاسلام علي دواني انتشار يافته است.
از خواندن ديوان اشعار او پيداست كه غزليات خود را روان و با حال و بي تكليف سروده است. فيض در شعر بيشتر تحت تأثير حافظ شيرازي و مولاناي بلخي قرار داشته است؛ چنان که اين هر دو مانند خود او در سطح والاي علوم عقلي وشرعي قرار داشته اند. بدين لحاظ فيض قسمتي از اوقاتش را صرف مطالعه افكارعلمي، فلسفي و عرفاني اين دو تن نموده است. «به علاوه جذبه و شوري كه در شعر اين دو هست و در شعر ديگران نيست و فيض نيز اهل جذبه و حال بوده است.»(5)
فيض و دمسازي با حافظ
در شعر بزرگ روم، اسرار بسي درج است
شيرين نبود اي يار، الا غزل حافظ
اي فيض تتبع كن طرز غزلش چون نيست
شعري كه بود مختار، الا غزل حافظ(6)
حافظ تحصيل كرده مدراس شيراز و از دانشمندان صاحب نام در معقول و منقول بوده و پيشگام تر ازديگر شعراي بزرگ پارسي گوي، حقايق علمي، ديني و عرفاني را سروده است، منتها غالباً با كنايه و با تعبيرات ويژه شعري و معمول عصر خويش و همين علل سبب شده است كه فيض اين دانشمند فرزانه و استاد عاليقدر حكمت، فقه، حديث، تفسير و طرفدار فلسفه و عرفان، از ميان استادان فن، به دو تن ازايشان يعني جلال الدين محمدبلخي و خواجه شمس الدين محمدحافظ شيرازي كه مانند خود فيض پيش از اينكه شاعر باشند، عالم و دانشمندند، دلبستگي يابد.
علاوه بر شوق مهدي كه فيض آن را بر مبناي ديوان حافظ و سبك اوزان غزليات او سروده است، در ديوان بزرگ شعرش نيز بيشتر به سبك و تعبيرات حافظ توجه
داشته و روش او را به كار گرفته است.
فيض حتي يك غزل با لفظ و قافيه «غزل حافظ» دارد بدين گونه:
اي يار مخوان زاشعار، الا غزل حافظ
اشعار بود بيكار، الا غزل حافظ
در شعر بزرگان، جمع، كم يابي تو اين هر دو
لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ
استاد غزل سعديست نزد همه كس ليكن
دل را نكند بيدار، الا غزل حافظ
غواض بحار شعر، نادر به كفش افتد
نظمي كه بود دُر بار، الا غزل حافظ
شعري كه پسنديده است، آنست كه او دارد
آن نيست بهر گفتار، الا غزل حافظ
فيض و فياض
فيض و فياض هر دو دوست صميمي و همدرس در شهر قم و هردو استاد معقول بودند با اين فرق كه فياض (عبدالرزاق لاهيجي) در همان معقول ايستاد و درآن رشته كتاب ها نوشت و تدريس نمود. ولي فيض كاشاني، پس از فراگيري معقول و استادي درآن، به منقول يعني حديث و فقه و شيوه اخباري پرداخت و بيشتر آثار خود را در فقه و حديث و تفسير و اخلاق اسلامي پديد آورد، و لطائف حكمي را با نكات قرآن جمع كرد.
فيض و فياض، همدرس و باجناق، هر دو شاعر نيز بوده اند. اشعار اين دو دانشمند، روان و دلپذيرند، با اين فرق كه ذوق شعري فيض بيشتر به مولوي در ديوان شمس شباهت دارد، يا مانند سعدي درگلستان است و فياض نسبت به او حكم حافظ را دارد. فيض در ديوان خود گاهي از فياض نام برده است؛ چنان که فياض نيز در ديوانش چندجا از فيض نام مي برد.
در هرصورت فيض از قدرت شعري سرشاري برخوردار بوده است. نمونه هاي عالي آن را كه با حال و شور، سوز و گداز سروده است، مي توان در ديوان وي يافت واينك نمونه اشعار او كه بيانگر فزوني علاقه او به اهل بيت(ع) عصمت و حديث آثار آنهاست:
بيا بيا زسخن هاي فيض، فيض ببر
كه هرچه گفت و نوشت او زكردگار گرفت
زپيش خويش نگويد، حديث بنويسد
كه در طريق ادب راه هشت و چار گرفت
درگذشت فيض
نتيجه گيري
پي نوشت ها :
*كارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره).
1- جمعي از پژوهشگران، همان، ص228.
2- ملامحسن فيض كاشاني، شوق المهدي، ص97.
3- همان، ص122-123.
4- علي دواني، همان، ج7، ص118.
5- ملامحسن فيض كاشاني، شوق المهدي، ص39.
6- همان، ص131.
7- علي دواني، همان، ج7، ص29.
- احمدپور، مهدي و ديگران، كتابشناخت اخلاق اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامي، 1358.
- امين، سيدمحسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف، 1403ق.
- اميني، عبدالحسين، الغدير، تهران، دارالكتب، 1366.
- تنكابني، ميرزامحمد، زندگي دانمشندان، قم، حضور، 1380.
- تهراني، شيخ آقا بزرگ، الذريعه، ط. الثانيه، بيروت، دارالضواء، بي تا.
-جزايري، سيدنعمت الله، زهر الربيع، بي جا، منشورات السوسن، 1414ق.
- جمعي از پژوهشگران، گلشن ابرار، قم، معروف، 1379.
- جوانشير، كريم، نامداران راحل، تبريز، سالار، 1375.
- حسيني طهراني، محمدحسين، مهر تابان، بي جا، باقرالعلوم، بي تا.
- حسيني قمي، سيدعلي، داستان هاي علماي شيعه، قم، نصر، 1382.
- دواني، علي، مفاخر اسلام، تهران، مركز فرهنگي قبله، 1372.
- علم الهدي، محمد، معادن الحكمه في مكاتيب الائمه(ع)، قم، جماعه المدرسين، 1409ق.
- غفاري، علي اكبر، مقدمه المحجه البيضا، قم، اسلامي، بي تا.
فيض كاشاني، ملامحسن، ده رساله فارسي، اهتمام رسول جعفريان، اصفهان، مركز تحقيقات امام اميرالمؤمنين، 1371.
-ـــ، ديوان، قم، اسوه، 1371.
- ــــ، شوق المهدي، با مقدمه علي دواني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1398ق.
- قمي، شيخ عباس، الكني و الالقاب، تهران، مكتبه الصدر، 1368.
- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1374.
- موسوي خوانساري، سيدمحمدباقر، روضات الجنات، قم، اسماعيليان، بي تا.
- نوري، ميرزا حسين، خاتمه مستدرك الوسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياءالتراث، 1408ق.
منبع:نشريه معرفت، شماره 156