روايت مشاغل ازميان رفته اصفهان
انتخاب:محمد طلوعي
يکي از راه هاي با خبري ناصرالدين شاه از اوضاع ولايات بزرگ ايران گزارش ها بود،گزارش هايي که با سفرنامه يا رساله هاي آدم هاي ساکن ولايات به دستش مي رسيد.اين ميل با خبري از اوضاع ولايت که بعدها تبديل به تفنني دائمي براي ناصرالدين شاه شد،نوشته هايي ر ابه ما رسانده که مجموعه اي بزرگ از توصيفات در خشان از اوضاع و احوال آن روزهاي ايران و مردمانش است.رساله جغرافياي اصفهان يکي ازبسياري رساله هاي آن دوره است که نه تنها به توصيف جغرافياي اصفهان مي پردازد بلکه شرح مبسوطي از آب و هوا و محصولِ صيفي و درختي و حيوانات و آدم هاي آن دوره اصفهان دارد،آن هم وقتي اصفهان ديگر رونق سال هاي صفوي را ندارد و با حکومت ظل السلطان-پسر بزرگ ناصرالدين شاه-بيشتر ويرانه اي است براصفهان باشکوه گذشته.اصفهان آن روز انگارشبح پايتختي اش را درساباط هاي خلوت و رباط هاي بي رفت و آمدش حفظ مي کند،درمسجد هاي عظيم و ميدانگاهي هاي فراخ.اصفهان خالي مانده که هنرمندان و صنعتگرانش به تهران کوچ کرده اند و بسياري از شغل ها يا از رونق افتاده يا متروک و کاسد شده.با گداها و دوره گردها و لوطي هاي باقيمانده ازآن شکوه.
در وصف انواع خلايق و صنعت که مشتمل بر يکصد و نود و نه نوع است مانند:
جماعت زرکش
صنعت زرکشي از صنعت هاي خوب اصفهان است،دستگا ه با حکمت و اسبا ب دقيق دارد،دقت را قديم به جايي رسانده بودند که از يک مثقال طلا هزار و دويست ذرع نخ گلابتون درست مي کردند.
جماعت عصار روغن
که سنگ عصارخانه آن ها روغن چراغ مي گيرد.عظمت بنا هاي عصارخانه هاي اصفهان واستحکام آلات قوي هيکل منصوبه ومخصوصه با آن ها خيلي غرابت دارد.با اين وضع و کيفيت عصار خانه منحصراست به اصفهان و ساير ايران يافت نمي شود،حتي دارالخلافه تهران، بلکه به اين طرز دردول خارجه هم به هم نمي رسد،طهران و بعضي بلاد ها نمونه اي از اين ها خواسته اند بسازند،نشده است.عمده اسبابش سنگ و چوب طويل و قطور سخت و متراکم است.تير هاي عظيم متکاثف قايم،عناصرکه به آن ها منصوب است درهيچ ولايت نيست،مگرميان چنار هاي دويست ساله اصفهان،سنگ بي رگ و ريب به آن عظمت و گراني که در اين جا هاهست جايي پيدا نمي شود الا در کوه آتشگاه و هَتم آباد.اين ولايت شالوده ديوار هاي
صفحه102@
عريض مرتفع عصارخانه ها را به اب رسانيده اند و با سنگ هاي گران روي هم چيده اند تا هشت و نه زرع از روي خاک بالا برده اند که مانند قله کوهي شده است و توانسته است قوت ده هزار من گراني تيرها و لنگر و ثقل قواي ادوات و سنگيني طاق هاي عظيمه را مقاومت نمايد.کرچک و کهکج و بزرک و کافشه وامثال ها که تخم شان مصرف ندارد الا براي روغن چراغ و گرفتن روغن آن ها هم به اسباب آب و آتش در معرض عسرت و تفريط است،منفعت و سهولت ندارد مگر به عصر اين عصار خا نه ها که آن چنان در زمان قليل حبوبات مسطوره را مي فشارد که در يک خروار بار آن ها ده مثقال روغن باقي نمي گذارد.
جماعت ده يک روز
آن ها هستند که با نخ هاي نقره و طلا که ده يک نخ گلابتون دارد روي پار چه هاي حرير و غيره ده يک دوزي مي کنند.
جماعت سکمه دوز
اشخاصي از زن و مرد هستند که شبکيه روبنده زن ها را مي دوزند و کمافي السابق باقي اند.
جماعت جهک بافت
اشخاصي هستند که يراق زنانه از جهک و مژگان و موج و پور چوک و غيره مي بافند.استرآبادي و نوارهم کار همين اشخاص است که براي علاقه بند درست مي کنند.اين سنت بعضي از متا ع اين ها جهت يراق زنان شهري ،متروک و قديمي شده است،خريدارش زن هاي دهات اند.
جماعت پيزر باف
که دور کپ ها و قرابه ها را پيزر مي گيرند و سبد هاي پيزري و امثال اين ها را مي بافند.
جماعت طبق کش
اشخاصي هستند قوي هيکل گردن کلفتِ باقوه در ولايت،شغل شان طبق کشي است که نوعي از حمالي باشد.طبق هاي بسياربزرگ دارند، زمان هاي اثمار و اشجاروبوستان ها ،مي روند به باغات وبساتين بيرون شهر،ميوه هاي لطيف مرغوب که در حمل و نقل به صدمه ثقل اکثارو لطمه تنگ بار معيوب مي شود از قبيل توت وزرد آلو و هلو و شليل و گلاب و انگور،همه را با نزاکت تمام مرتبه به مرتبه روي طبق ترتيب مي دهند.مابين مراتب را ورق ورق برگه هاي خرم مي چينند.ميان اين اشخاص پهلوانان ورزيده هستند که کار نمايي و زورآزمايي دارند،به خصوص درحمل توت سه طبقه برمي دارند و قانون و اصطلاح آن اين است که سه طبق بسيار بزرگ پرازتوت بالاي يکديگر مي گذارند،روي طبقات بالا پايه قرار مي دهند و روي هم سوار مي کنند.بعضي هم درعرشه سيم طبقه ،کرسه بلند پايه استوارمي کنند و طفل نابالغ بالايش مي نشانند و اطراف آن ها را از گل ولاله و آينه و چراغ آيين مي بندند(70)الي(80)مه به وزن تبريز وزن به هم ميرسانند،به اين هيات سه طبقه را بر سر مي نهند،با يک دسته مقلد پيش رو و
اوباش کثير عقب سر از بازارها و معبر ها گذر مي کنند و خود را جاهلانه به دکان ميوه فروشي مي رسانند و ازشدت مشق و عادت سالم در مي روند،به ندرت هم اتفاق افتاده که گردن شان شکسته و به گردن فرورفته است.
عمليت مچه داران شتر قرباني
اين دستگاه دراصفهان اوضاع غريبي دارد؛عمله اي که از غره ذي حجه الي شب عيد اضحي همه جا در گردش خا نه هاي محلات همراه شترند:کارد دار دو نفر،هر نفري سه کار فولادي قديمي قيمتي غريب الشکل مع مصقل و ساير ادوات و اسباب،تبر فولاد منبت کرده نيزه دار.يک نفر ساطور دار،دو نفر بيدق دار،دو نفر طاس داريک نفر با طاس بزرگ سر پوش داربرنجي منبت برون و درون آيات و طلسمات کنده شده که وجوهات در يوزه نيازات و انعامات هرروزه درآن ضبط مي شود.روز دهم موافق بنيچه قديم ميان تمام اجزا تقسيم مي گردد خطيب که در هر خانه ميروند خطبه به نام پادشاه زمان و فاتحه به رفتگان صاحب مکان مي خواند.يک نفر مهار دار شتر که زينت هاي قرباني را در ايام عشره به دست او مي سپارند و شتر را دور مي گرداند؛يکنفر عمله نقاره خانه به استثنا رقاص از سنج و دهل و نقاره و ني و سرنا وکرنا هر کدام متعدد.
مچه داران شتر قرباني
تفصيل آن ها آنکه اجزاي بدن قرباني به موجب حکم فرمان از قديم،هر موضعي اش حق رئيس دسته اي است و صاحب قسمت را مچه دار مي گويند.هر مچه داري دسته[اي]داردو رسوماتي.نصف مچه ها ازحيدري خانه است و نيمه ديگرازنعمتي.اين دو سمت هميشه با هم در خصومت و جدالند.هر دسته را که راه مي اندازند به رغم يکديگر اوضاع و اسباب زياد فراهم مي آورندازعمله و غيره،فقره به فقره با ترتيب و نظام،هر کدام هزارنفرمتجاوزجمعيت دارند.مقدمه الجيش اوباش چوب به دست،بعد سواران مکمل و مسلح،دنبال آن ها،شتر سواران از نيزه داران سپاه مخالف وشبيه خوانان سيله پوش واسراء کربلا وهودج هاي زري و اوضاع بازار شام که متأخرين الحاق نموده.بعد از اينها مير حاج با اسباب تجمل وتجلل بسيار از نقاره خانه ها کوس وکرنا وسنجو سرنا روي شترها وفراشان پياده با چوب و فلک وسواران مسلح با بيدق ويدک وقطارهاي شترهاي حاجيان احرام بسته ،سر برهنه،قطيفه به دوش ومحمل هاي زياد با چاووش وحمله دار جلو آن ها.پس از آن صاحب مچه با لباس مخصوص وپيشخدمت وآبداروسپرو قداره بند زياد ورجاله پياده،يمين ويسار حرکت مي کنند.دسته جات دهات هم هر کدام با سه چهار هزار جمعيت وساز هاي کوس وسرناو سنج وجريده هاي بزرگ وعلم هاي بلند بسيار مي آيند ومي روند،به دسته جات حيدري ونعمتي شهري ملحق مي شوند.روز عيد قربان در هر سال به همين منوال هر دسته از جاي خود حرکت مي کندواز محلات وبازار ها عبور مي نمايند تا وارد ميدان نقش جهان مي شوند.درب علي قاپي خطيب خطبه و فاتحه مي خواند و دسته به دسته از سان حاکم ولايت که بالاي تالارمرتفع جلو علي قاپي جلوس نموده مي گذرند و بعد از راه چهار باغ شاه عباسي مي روند واز نايب الحکومه که روي
سکوي سنگ مرمرجلو خوان درب مدرسه شاه نشسته شيريني وانعام خود را مي گيرندو ازچهارباغ وپل سي وسه چشمه رودخانه رد مي شوند وهمه چا دنبال رودخانه مزبوره مي روند تا به مصلي ونحر گاه شتر مي رسند.
جماعت تحاف
بنکدار ميوه فروشان اند وايشان باغات وبوستان هاي دهات حوالي شهر را اوقات اثمار اجاره دارند،بعضي از ثمر ها را تازه وبه ميوه فروش جزو و برخي را خشک مي نمايند،به خشکبار فروش مي فروشند.بعضي دون بعضي را انبار مي کنند و زمستان تا بعد از عيد نوروز به مصرف مي رسانند.
جماعت فولادگر
اشخاصي هستند که بعضي اسباب فولاد مي سازند از قبيل سر غليان فولادي وکرمک شمسير و زير فنجان قهوه خوري و کمربند و قاب قرآن هيکلي وچهرآيينه و کلاهخود و ميانه غليان پايي و قبه سپر و اسباب متفرقه.
جماعت قوطي ساز
بعضي قوطي هاي قندوچاي وهزار بيشه وغيره از چوب چنار جوهري در اينجا ساخته مي شود و دور چوهر هاي چوب را با قلم مو طلا گيري و تذهيب مي نمايندو رويش را رنگ سريشم وزعفراني و روغن کمان مي زنند که بسيار جلوه و استحکام دارد،قيمتش هم زياد است.
جماعت پاشنه ساز
آن ها که پاشنه توي کفش هاي چرمي را از شاخ هاي سياه گاو غيره و استخوان هاي سفيد عاج و شير ماهي مي تراشند.
جماعت طحان
جمعي هستند آسيابان،غير از طواحين بلوکات و محلات که گندم آن صفحات را خرد کرده به شهر مي آورند،آسياب هاي بسيار در اين شهر دارد،هم آيي هم شتري و همم قاطري و هم دستي و پايي که با دست و پاي انسان گردش مي نمايند.اول آن هايي که آبي است،مادهي ها و نهرها عديده از رودخانه جدا مي شود و از محلات شهر مي گذرد،در فراز و نشيب ِمجراهاي
اينها آسياب ها ساخته شده که سالي هشت ماه آب رودخانه بي حساب و مستمر مي آيد.آنها مدام به گردش است و چهار ماه ديگر که آب به نوبه و وغيش گردش مي نمايد.آن طواحين هم تابع گردش آب است،گاهي لنگ و گاهي درکار.دوم آن ها که قاطري و شتي است که از قديم مخصوص خشک سالي و تنگ آبي سه چهار ماهه تابستان.طواحين بسيار در شهر ساخته اند که باشتر و قاطر ثلث از سال به گردش است.سوم آن ها که دستي و پايي است،در زمان سابق اهل اين شهر به کرات صدمات گراني و محاصره واغتشاش کشيده اند،اغلب خانه ها آسياب هاي دستي وپايي درست کرده اند که در نا امني ها دست آس مي نمايند که حاجت بيرون رفتن به هم نرسانند.
جماعت برياني
چند دکان در اصفهان هست که تمام شهر را بريان مي دهد و بريان آن ها تماما در يک کارخانه پخته مي شود،اين مطبوخ بازاري اصفهان بسيارمطبوع است و معروف،تهران خواستند مجري کنند رواج نگرفت تا چه رسد به ولايات ديگر.برزخ مابين کباب و گوشت آب پز است،از هردو ماکول تر و گواراتر.تنورهاي بزرگ وسيع دارند در کارخانه مزبوره گوسفند هاي بزرگ چاق را بعد از تفته شدن تنور در ميان آن ها مي آويزند و ته تنور ديگي را نصفه آب جوش مي گذارند،و درب تنور مزبور را محکم مي گيرندو از شب تا به صبح مي گذارند،وقتي بر مي دارند گوشت از بخار آب چنان محرا شده که بعضي اعضا از استخون سوا گرديده،ضمناآب گوشتِ و چربي ها يش آنچه بيرون آمده ميان ديگ آب جوش رفته،آب گوشت غليظ خوبي شده،آبش را عليحده مي فروشند.گوشتش را روي طبق مي گذارند و به دکان بريان فروشي مي فرستند،با کارد بزرگ ساطوري مي کنند و خرد خر د مي فروشند.
جماعت عطايي
در ولايت کهنه چيني مي کنند.جل کهنه،پلاس کهنه،لباس کهنه،چيني شکسته،شيشه خورده در خانه ها مي خرند به عوض آن ها سوزن، سنجاق،قندران چرخ مالي مي دهند و آن چه جمع آوري مي نمايند،شيشه و بلور شکسته را شيشه گر مي گيرد،پلاس ولباس کهنه را جور به جورمي کنند.بعضي به کار کهنه فروش مي خورد و برخي به کار کاغذ گر،پوسيده هاي آن ها به کار قوتِ زمين زراعت شلتوک.
منبع:داستان همشهري شماره 1(دوره جديد)