بررسي جايگاه، پيشينه و دامنه امور حسبه
در شكل گيري فقه سياسي (از ديدگاه شيعه و اهل سنت) (2)
تطورات نظرات فقها پيرامون فقه سياسي يا فقه حكومتي
الف. آراء فقهاي دوره متقدم
ب. آراء فقهاي دوره متأخر
ج. آراء فقهاي دوره معاصر
د. عصر تجديد حيات فقه حكومتي و سياسي (عصر انقلاب اسلامي ايران)
نكته مهم و شايان ذكر پيرامون ادوار مختلف اين است كه درهر يك از ادوار، هرگاه ركودي بر تفكرات فقها عارض مي گشته مجددي هم دركنار ان مشاهده مي شده است كه در پويايي فقه و مخصوصا فقه حكومتي شيعه مؤثر بوده اند. مثلا بعد از شيخ طوسي (485-560هـ ق) حوزه ها دچار ركود گرديدند و بالندگي خود را از دست دادند، اما با درخشش فقهايي مانند شهيد اول (734-786هـ ق)و فاضل مقداد (726هـ ق)كه تفكي سياست وديانت را محال مي دانست ومعتقد بود:
دين و حكومت دو همزاد و دو همراهند كه يكي را بدون ديگري فايده اي نخواهد بود، مقتضاي حكمت آن است كه اين دو در يك تن فراهم آيند والا اگر عالم مجتهد از حضور و آگاهي بر زمان و حاكميت وارائه فكر و نظر براي هدايت اجتماعي جدا شود، نقض
غرض لازم مي آيد. (1)
فقه حكومتي و سياسي عملا تجديد حيات مي نمود، اگر چه عدم واگذاري مديريت كلان جامعه در اداره تنظيم امور به فقها موجب مي گرديد كه اين آرا و نظريات، در حد يك نظريه باقي بماند، مگر در مقاطع خاصي كه به ندرت اداره امور در بعضي از مسائل بر عهده فقها گذارده مي شد.
بعد از اين دوره، ركود مجددي به صورت آفت بر تفكرات فقها عارض گشت، دوره حاكميت تفكرخشك و افراطي و ضد تعقل «اخباري گري»كه باعث گرديد باب اجتهاد براي مدتي بسته گردد. ولي با ظهور فقهاي گرانقدري چون علامه وحيد بهبهاني (متوفي 1208 هـ ق) اين آفات رفع گرديد و فقه سياسي حكومتي وارد عرصه نوين خود گشت.
الف. عصرفقهاي متقدم:از جمله فقهاي بزرگوار و مشهور اين عصر مي توان شيخ كليني (328هـ ق)شيخ صدوق(305-381هـ ق)، شيخ مفيد، سيد مرتضي و سيد رضي را نام برد. جمع اوري نهج البلاغه كه از غني ترين منابع درزمينه فقه حكومتي است، در اين عصر صورت گرفته است. از ديگر فقهاي اين عصر مي توان به ابوالصلاح حلبي شاگرد سيد مرتضي و شيخ طوسي(متوفي 460 هـ ق)اشاره كرد. بعد ازشيخ طوسي نيز علامه حلي، محمدبن ادريس، شهيد اول و فاضل مقداد فقهاي دهه هاي آخر اين عصر مي باشند. (2)
ب. عصر فقهاي متأخر:منظور از اين عصر دهه هاي آغازين قرن دهم يعني روي كار آمدن دولت صفوي تا انقراض اين دولت و روي كار آمدن سلسله زنديه وقاجاريه است. در اين عصر، رشد ديدگاه هاي شيعي و گسترش مسائل مربوط به فقه حكومتي و فراز و نشيب هاي
فراواني استنباط مي شود. علامه محمد باقر مجلسي صاحب بحار الانوار، محقق ثاني و محقق كركي، شيخ بهايي، ميرداماد، شهيد ثاني، ملامحسن فيض كاشاني ومقدس اردبيلي فقهاي صاحب نام اين عصر مي باشند.
مشخصات بارز اين دوره تاثير فقها در تغيير شيوه حكومت حكام است كه موجب مي شود از اين دوره به عنوان«نقطه عطف تاريخي فقه حكومتي»ياد شود.
شيخ طوسي، از فقهاي متقدم، پذيرفتن ولايت را از ظرف سلطان جائر درصورتي مستحب مي داند كه براي انجام واجبي مانند امربه معروف و نهي از منكر يا گرفتن خمس و زكات براي مصارف تعيين شده در شريعت باشد. (3) نظير همين فتوا را شيخ مفيد درالمقنعه (4) دارد وعملكرد شاگردان شيخ، يعني سيد رضي و برادرش سيد مرتضي در پذيرش منصب قاضي القضاتي از طرف القادر بالله و بهاءالدوله ديلمي و نوشتن رساله «في العمل مع السلطان»، در همين راستا تأمل برانگيز است. ابن ادريس نيز معتقد است كه اگر امري از سوي سلطان جائر به فردي واگذار شد، بر اوست كه قبول كند و مهم اين است كه آن شخص شرايط لازم را داشته باشد. از جمله اين شرايط جامع الشرايط بودن در علم، عقل، رأي، جزم، تحصيل، بردباري وسيع، بصيرت به مواضع صدور فتاواي متعدد و امكان قيام به آنها و
عدالت است. شخص جامع الشرايط در واقع از جانب ولي امر داراي نيابت است، اگر چه ظاهرا از سوي سلطان ستمگرتعيين شده باشد. او رد كردن اين مقام را بر اين شخص حرام مي داند و شيعه را موظف مي داند كه به چنين شخصي مراجعه نمايد و حقوق اموال خويش نظير خمس و زكات را به او تحويل دهد. (5)
احتمالا بر مبناي ديدگاه فقهاي متقدم است كه محقق كركي از فقهاي متأخر از سال 916 هـ ق به دربار شاه اسماعيل صفوي راه يافت و در مدتي كوتاه بر شاه تسلط معنوي يافت و نظر خود را بر اركان دربار حاكم نمود. بعد از دوران شاه اسماعيل، دوران شاه طهماسب است. شاه طهماسب آن چنان مجذوب استدلال هاي محقق پيرامون ولايت فقها مي شود كه تحت تأثير مقبوله عمر بن حنظله پيرامون«ولايت فقيه»حكمي مبني بر انتقال قدرت به محقق صادر مي كند. متن فرمان شاه طهماسب صفوي بدين شرح است :
چون از كلام حقيقت بار حضرت امام صادق (ع) كه فرمودند :
«توجه كنيد چه كسي از شما سخن ما را بيان مي كند و دقت و مواظبت در مسائل حلال و حرام ما دارد و به احكام ما شناخت دارد، پس به حكم و فرمان او راضي شويد كه به حقيقت من او را حاكم بر شما قرار دادم، بنابراين اگر در موردي فرمان داد وشخص قبول نكرد بداند كه با حكم خداوند مخالفت ورزيده و از فرمان ما سر بر تافته و كسي كه فرمان ما را زمين بگذار مخالفت امر حق كند واين خود در حد شرك است. »
چنين آشكاري شود كه سرپيچي ازحكم مجتهدان كه نگهبانان شريعت سيد پيامبران هستند با شرك در يك درجه است، بر اين اساس هر كس از فرمان خاتم مجتهدان و وارث علوم پيامبر اكرم (ص)ونايب امامان معصوم (ع)، علي بن عبدالعالي كركي كه نامش علي است و همچنان سربلند و عالي مقام باد اطاعت نكند و تسليم محض اوامر او نباشد، دراين درگاه مورد لعن و نفرين بوده، جايي ندارد و با تدبير اساسي و تأديب هاي بجا
مؤاخذه خواهد شد. (6)
با توجه به فرمان شاه طهماسب صفوي معلوم مي شود كه جايگاه فقها از جمله محقق كركي در بالاترين جايگاه بوده است، اما عده اي با اعتراض به اين امر و مشاركت محقق كركي در امور دربار مي گويند:« او فقط شيخ الاسلام(7)منصوب شاه بود، و ولايتي بر شاه نداشته است. »در پاسخ به اين اشكال بايد اذعان كنيم كه بنابراستدلالات شيخ مفيد كه قبلا آمد، اشكالي در پذيرفتن اين منصب نبود؛ علاوه بر آن شاه طهماسب طي فرماني گفته است :
انت احق بالملك لانك النائب عن الامام (ع)و انما اكون من عمالك اقوم بأوامرك و نواهيك (تو شايسته تر از من به سلطنت هستي زيرا تو نايب امام(ع)هستي و من از كارگزارانت بوده به اوامر و نواهي تو عمل مي كنم. )(8)
همچنين او طي فرماني رياست عاليه مملكتي را به محقق ثاني (شيخ كركي)تقديم نمود:
هر كس از دست اندركاران امور شرعيه در ممالك تحت اختيار و از لشگر پيروز اين حكومت را عزل نمايد بر كنار خواهد بود و هر كه را مسئول منطقه اي نمايد مسئول خواهد بود و مورد تأييد است و در عزل و نصب ايشان احتياج به سند ديگري نخواهد بود و هر كس را ايشان عزل نمايد تا هنگامي كه از جانب آن عالي منقبت نصب نشود بركنار خواهيم گمارد. (9)
مطالعه اين اسناد تاريخي بيانگر اين است كه هر گاه فقها فرصتي مناسب جهت اجراي احكام مي يافتند. اقدام نموده وسعي درتوسيع فقه سياسي و اجراي شريعت مبين داشته اند. چنان كه تاريخ نگاران در مورد اعمال ولايت محقق كركي بعد از فرمان شاه اين گونه نگاشته اند:
محقق در پي فرماني كه شاه برايش نوشت و امور مملكت رابه واگذار نمود، به تمامي نواحي قلمرو صفويه در خصوص نحوه اداره امور مملكت فرماني صادر كرد. (10)
در انتهاي اين مبحث بايد اضافه كرد كه فقط محقق كركي در امر پذيرش اين منصب از طرف شاهان صفوي منحصر به فرد نبوده است، ازجمله فقهاي ديگري كه اين گونه عمل كردند مي توان به علامه مجلسي، شيخ الاسلام عصر شاه سلطان حسين، اشاره نمود. عده اي معتقدند كه اين عملكرد فقها موجب شد تا نفوذ ايشان در تصميم گيري و اجراي احكام تا حدي جايگاه خود را پيدا كند. نتيجه اين عملكرد حذف صوفيان دربارشاهان صفوي بود. صوفيان درعصرصفوي قدرت اول را داشتند و شاه به عنوان نماينده آنها قدرت دوم بود. با گرايش شاه به تشيع كم كم قدرت صوفيان تقليل يافت و فقهاي اماميه مشروعيت خود را به عنوان نيابت ازامام زمان به دست گرفتند و ظاهرا به فرمان شاه عمل مي كردند. در اين فرآيند كم كم صوفيان حذف شدند و درصحنه سياست دو نيروي سياسي با دو منشأ مشروعيت كه از نظر شيعه تنها يكي درست بود، در صحنه باقي ماند. اين تركيب سياسي در طول دوران صفويه و قاجار و در نظر اين گروه حتي در دوره پهلوي وتا پيروزي انقلاب اسلامي (بهمن 1357)باشدت و ضعف ادامه يافت.
خلاصه اي كه به عنوان كيفيت عملكرد فقها در عصر صفوي به عنوان نقطه عطف بيان شد، از ديد انديشه سياسي و كيفيت قدرت شاه و قياس آن با قدرت فقها به تأمل نياز دارد كه با بحث هاي فقهي بايد ارزيابي گردد.
ج. عصر فقهاي معاصر:اين مرحله ازدوران مرحوم علامه وحيد بهبهاني (متوفي 1208 هـ
ق) و شاگرد نامدار او سيد مهدي بحرالعلوم شروع مي شود و به فقيه مجاهد حضرت امام خميني (ره)ختم مي شود. ديگر فقهاي مشهور اين دوره عبارت اند از:ملا احمد نراقي، ميرفتاح حسيني مراغه اي، صاحب جواهر، فاضل دربندي، شيخ مرتضي انصاري، ميرزاي شيرازي، شيخ فضل الله نوري، علامه محمد حسين نائيني، آخوند خراساني، ميرزا محمد حسن آشتياني، ملا عبدالله مازندراني و شهيد آيت الله مدرس.
اين عصر به عنوان درخشان ترين دوره در تاريخ فقه سياسي و حكومتي است وداراي ويژگي هاي مهمي است. از جمله:
1. پيدايش نظم و انتظام مشخص در اداره حوزه هاي علميه وافزايش تأليف و گسترش ابعاد و دامنه آن اعم از فقه حكومتي و غيره.
2. افزايش تك نگاري ها در فقه حكومتي اسلام كه قبل از اين تاريخ در ضمن مباحثي مانند امر به معروف و نهي ازمنكر، جهاد، بيع و قضاو... بيان مي گرديد.
3. تمركز نسبي مباحث فقه حكومتي از جمله بحث ولايت فقيه در آثار ملا احمد نراقي در عوايد الايام و سيد بحرالعلومي در بلغه الفقيه و ديگر فقها.
4. تأثير و رهبري فقها به طور مستقيم در مسائل سياسي و نظامي و ضد استعماري.
5. انجام تحقيقات و مطالعات مقارن و تطبيقي در فقه اسلامي، حقوق سياسي و اقتصادي رايج در جهان كنوني.
د. عصر تجديد حيات فقه حكومتي(سياسي): در اين عصر ازامام خميني (ره)به منزله بزرگ ترين مجدد و احياگر فقه اسلامي خصوصا در بعد حكومتي بايد ياد كرد.
به حق مي توان گفت امام اولين فقيهي است كه زمينه تشكيل يك حكومت الهي را بعد از پيامبر (ص)و ائمه (ع)فراهم آورد و راه را براي اجراي احكام فقهي اسلام خصوصا فقه حكومتي باز نمود. امام خميني (ره)علاوه بر بيان مباني نظري فقه حكومتي وفقه سياسي، در بعد عملي نيز الگويي بي نظيردرتاريخ فقه حكومتي مي باشد. ايشان مي فرمايد :
حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه علمي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي
بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماعي از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم. همه ترس استكبار از همين مسأله است كه فقه واجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان را به وجود آورد. (11)
مهم تر اينكه عملكرد امام خميني (ره)درجهت الگوسازي براي رشد و توسعه فرهنگ اصيل اسلامي در تمامي ابعاد انكارناپذير است. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، گسترش فقه حكومتي در بين كشورهاي اسلامي به ويژه در بعد علمي و عملي مشاهده مي شود و اميد اين مي رود كه با ثبات جمهوري اسلامي ايران، تفكر و انديشه بنيانگذار آن ماندگار و زنده و پويا باشد.
نكته اي كه ضروري است در پايان بررسي تطورات آراء فقها در ادوار مختلف بيان گردد اين است كه چرا در ادوار مختلف تدوين فقه سياسي(حكومتي)، بابي مستقل به اين گونه امور اختصاص داده نشده و احكام مختلف فقه سياسي و حكومتي در ميان ابواب مختلفي مانند جهاد، امر به معروف، مكاسب، امور حسبه، حدود، ديات، قصاص، و... مطرح شده است ؟
در پاسخ بايد گفت علت اصلي اين مسأله، حاكم نبودن تفكر شيعي در مديريت كلان جامعه در ادوار مختلف تدوين فقه بوده است.
بعد از احياي مجدد فقه اجتهادي در دوره معاصر، تحولي در فقه سياسي به وجود آمد و فقها با مطرح كردن مسأله ولايت فقيه، كليه مسائل و مباحث فقه سياسي را براين محور قرار دادند و مسائل حكومت رابه طور مستقل در اين مبحث بررسي كردند. درخود يادآوري است كه بحث ولايت در ابعاد مختلف براي فقها در كليه ادوار تدوين فقه مطرح بوده است، اما در عصر فقهاي متأخر و معاصر، بحث هاي فقه سياسي تمركز بيشتري پيدا كرده و توسعه و تعميق آن با عنوان ولايت فقيه صورت گرفته است.
پي نوشت ها :
1. فاضل مقداد،اللوامع الالهيه في مباحث الكلاميه،ص 264.
2. شيخ كليني در اصول كافي باب «كتاب الحجه» شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه،شيخ مفيد در المقنعه،ابوالصلاح حلبي در الكافي في الفقه،شيخ طوسي در تهذيب الاحكام،علامه حلي در قواعد الاحكام،ابن ادريس در السرائر،شهيد اول در كتاب اللمعه الدمشقيه و فاضل مقداد در اللوامع الالهيه في مباحث الكلاميه آراء خود را در خصوص فقه حكومتي و سياسي آورده اند.
3. رسول جعفريان،دين و سياست در دوره صفوي،به نقل از النهايه،ص 356،357.
4. همان،به نقل از المقنعه،ص 811 و 812.
5. ابن ادريس،السرائر،ج3،ص 537-539.
6. محمد باقر موسوي خوانساري،روضات الجنات في احوال العلما و السادات،تهران،ناصر خسرو،ج4،ص 362، 363.
7. از مناصب مهم ديني در عصر صفوي،عنوان شيخ الاسلام بوده است.از جمله وظايف شيخ الاسلام منصب قضا و نظارت بر امور شرعيه و رسيدگي به دعاوي شرعي،امر به معروف و نهي از منكر،طلاق شرعي،رسيدگي به ضبط اموال غايب،يتيم و بيوه زنان و صاحب منصب امور شرعي و مدني نام برده اند. در خور ذكر است كه در عصر صفوي منصب «صدر» هم به فقها داده مي شد كه وظايفي مانند شيخ الاسلام داشت و در اينكه كدام يك از جايگاه بالاتري برخوردار بوده اند،اختلاف وجود دارد.
8. رسول جعفريان،همان،به نقل از روضات الجنات،ج4،ص 361.
9. جهان بزرگي،پيشينه تاريخي ولايت فقيه،به نقل از رياض العلماء،و حياض الفضلاء،ص 456.
10. علي دواني،مفاخراسلام،ج4،ص 441.
11. صحيفه امام،همان.