بررسي رابطه باورهاي غيرمنطقي اليس و پرخاشگري دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان (2)

نتايج حاصل از تحليل داده هاي اين پژوهش نشان داد كه بين باورهاي غيرمنطقي و پرخاشگري دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان رابطه مثبت معناداري وجود دارد. اين يافته بدين معناست كه هرچه ميزان باورهاي غيرمنطقي دانش آموزان دختر بالاتر باشد، ميزان پرخاشگري آنها نيز بيشتر است.
شنبه، 29 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي رابطه باورهاي غيرمنطقي اليس و پرخاشگري دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان (2)

بررسي رابطه باورهاي غيرمنطقي اليس و پرخاشگري دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان (2)
بررسي رابطه باورهاي غيرمنطقي اليس و پرخاشگري دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان (2)


 

نويسندگان: كبري كاظميان مقدم* / غلامحسين كريمي كهكي **




 

بحث و نتيجه گيري
 

نتايج حاصل از تحليل داده هاي اين پژوهش نشان داد كه بين باورهاي غيرمنطقي و پرخاشگري دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان رابطه مثبت معناداري وجود دارد. اين يافته بدين معناست كه هرچه ميزان باورهاي غيرمنطقي دانش آموزان دختر بالاتر باشد، ميزان پرخاشگري آنها نيز بيشتر است.
يافته حاصل از تحقيق حاضر در اين زمينه با نتايج تحقيقات انجام شده توسط هارت، تورنر، هيتز، كاردوزو و پاراز؛ معتمدين و عبادي و عزتي راد، همسو و هماهنگ است و يافته هاي پژوهشي آنها را تاييد مي كند.اين پژوهشگران تبيين مي كنند كه هرگاه باورهاي غيرمنطقي بالا باشد پرخاشگري افزايش مي يابد.
در تبيين احتمالي تاييد اين فرضيه شايد يكي از بهترين تبيين ها، نظريه عقلاني - عاطفي- رفتاري اليس (1) باشد، زيرا وي معتقد است كه وقتي حادثه فعال كننده اي رخ مي دهد (A)، رفتاري كه از فرد سر مي زند به طور مستقيم از اين حادثه فعال كننده ناشي نمي شود، بلكه بين حادثه فعال كننده و رفتار فرد، (B) و تفكرات فرد و در حقيقت، نظام باورهاي وي قرار دارد كه بر چگونگي و نوع رفتارهاي وي تاثير مي گذارد. بنابراين، رفتاري مانند پرخاشگري مي تواند به عنوان پيادمد (C) باورهاي غيرمنطقي فرد باشد. حال به نظر مي رسد كه وقتي حادثه فعال كننده اي براي دانش آموزان اتفاق مي افتد، دانش آموزاني كه ميزان باورهاي غيرمنطقي آنها بيشتر است تحت تاثير نظام باورهاي غيرمنطقي خود دست به رفتار پرخاشگرانه زده، در حالي كه رفتار پرخاشگرانه بيشتر حاصل فرايند باورها و تفكرات غيرمنطقي خود آنهاست تا حادثه ي فعال كننده. همچنين به نظر مي رسد، پرخاشگري در افراد پرخاشگر، مانند دانش آموزان پرخاشگري كه ميزان پرخاشگري را در پرسش نامه پژوهش حاضر گزارش كرده اند، به صورت يك باور و ايده ثابتي در آمده است كه در مقابل هر پديده اي كه اتفاق مي افتد، بايد با پرخاشگري برخورد كرد. تكرار اين نوع رفتار، اعتقاد به آن را به صورت يك باور غلط و غيرمنطقي در مي آورد. حال آنكه عكس اين قضيه صادق است و باورهاي غيرمنطقي نيز مي توانند در طول زمان، رفتارهاي غيرمنطقي مانند پرخاشگري را نيز در پي داشته باشند.
اين يافته، تاييدي بر نظريه عقلاني- عاطفي- رفتاري اليس است، چرا كه وي معتقد است باورها و افكار فرد بر رفتار وي تاثير مي گذارند و اين نوع باورهاي فرد است كه تعيين كننده رفتارهاي اوست نه حادثه ي فعال كننده يا همان اتفاقي كه رخ داده است. طبق اين ديدگاه، پرخاشگري رفتاري است كه پيامد باورهاي غيرمنطقي فرد است و هرچه ميزان باورهاي غيرمنطقي فرد بالاتر باشد، ميزان پرخاشگري وي نيز بيشتر خواهد بود.
همچنين اين يافته، تاييدي بر نظريه انتقال برانگيختگي است كه به تعامل هيجان و شناخت در شكل گيري رفتار پرخاشگرانه توجيه مي كند. بر اساس اين نظريه، افكار مي توانند ما را به ارزيابي وقايع هيجاني برانگيزنده هدايت كنند و بدين وسيله بر چگونگي واكنش ما در مورد آن وقايع تاثير بگذارند. بنابراين به نظر مي رسد كه داشتن باورهاي غيرمنطقي به عنوان شناخت عمل كرده و پرخاشگري كه حاصل چنين شناختي است، تعامل هيجان- پرخاشگري را ايجاد مي كند. آلبرت اليس نوع خاصي از درمان شناختي به نام درمان عقلاني- عاطفي - رفتاري (REBT) ابداع كرده است. REBT بر اين مقدمه و پيش فرض استوار است كه مردم، هشيارانه تصميم مي گيرند كه چگونه فكر و احساس كنند. در اين ديدگاه، مردم مشكلات عاطفي و احساسي خود را از طريق تفكر غيرمنطقي يا آنچه اليس آن را باورهاي غيرعقلاني مي نامد، به وجود مي آورند. اليس مي گويد كه بدون در نظرگرفتن وراثت و تربيت، افراد مي توانند به صورت هوشيارانه، تصميم به تغيير روش تفكر خود بگيرند، به طوري كه بتوانند مشكلات خود را با «نزاع» با باورهاي خود يا «عملي تر» فكر كردن، حل كنند. (2)
به عقيده اليس، (3) بنيان گذار درمان عقلاني - عاطفي- رفتاري، اختلال عاطفي و به خصوص آنچه امروز نوروتيك يا روان آزردگي ناميده مي شود، خاستگاه هاي متعدد شناختي، عاطفي و رفتاري دارد كه نه تنها از شناخت و تفكر ناشي مي شود، بلكه به طور عمده تحت تاثير آن است. او معتقد است انسان اساساً آسيب پذير متولد مي شود و به مرور زمان در محيط فيزيكي و اجتماعي او رفتار سالم و ناسالم از تعامل بين آمادگي هاي ذاتي و محيط بيروني، به ويژه محيط اجتماعي شكل مي گيرد. او مي گويد: انسان ها به ندرت تفكرات، احساس ها و رفتارهاي خالص دارند. آنها حاصل تعامل بين جنبه هاي مختلف هستند و عواطف و تفكر آنها آن قدر به هم وابسته اند كه گاهي به جاي يكديگر به كار مي روند. اليس بر عوامل شناختي و به خصوص اعتقادات نامعقول انسان ها در ايجاد اختلالات رواني تاكيد دارد. او بر اين باور است كه انسان ها غالباً با بايد ها و حتماً هايي روبه رو هستند كه آنها را از تعامل با ديگران گرفته اند. به نظر وي انسان ها بايد بتوانند اين بايدها و حتماً هاي مطلق خود را زير سؤال ببرند. وي معتقد است كه معمولاً انسان ها مي خواهند از تنهايي خويش، روابط اجتماعي خويش، روابط جنسي خويش با ديگران يا از كاركردن و تفريحات خويش لذت ببرند، ولي عقايد معيوب آنها اجازه نمي دهد به هدفشان برسند. اعتقادات غلط باعث نگاه غلط و رفتار غلط مي شوند. وقتي انسان ها معتقدند بايد هماني اتفاق بيفتد كه آنها مي خواهند، اختلال عاطفي ايجاد مي شود. اين اختلال، به ويژه وقتي پيش مي آيد كه تحمل ناكامي شخص كم است. عقايد نامعقول از ديدگاه اليس سه دسته اند: توقع از خود، توقع از ديگران، توقع از دنيا و زندگي كه اليس براي اشاره به تمام اظهاراتي كه در آنها «بايد» به كار مي رود از اصطلاح «بايد انديشي» استفاده مي كند. برخي از اعتقادات نامعقول از نظر اليس عبارت است از:
1. اعتقاد نامعقول در مورد كفايت و موفقيت؛ 2. اعتقاد نامعقول در مورد عشق و تاييد؛ 3. اعتقاد نامعقول در مورد مظلوم واقع شدن؛ 4. اعتقاد نامعقول در مورد آرامش و امنيت. به نظر اليس هرچه اين عقايد فراوان تر باشند، انسان در برابر اختلال رواني آسيب پذيرتر مي شود. اين را هم به خاطر داشته باشيد كه: انسان هايي كه احساس بدبودن يا بي ارزشي مي كنند كساني هستند كه براي نظرات و ارزش هاي ديگران اهميت بسياري قائل اند. (4)
اليس اختلالات رفتاري را زاده تفكر خيالي و بي معناي انسان مي داند به همين دليل وجود چند اعتقاد را در ذهن خود غيرمنطقي مي داند:

انتظار تاييد از ديگران
 

يكي از باورهاي غيرمنطقي «تاييد ديگران» است؛ يعني شما بر اين باوريد كه به تاييد و حمايت ديگران نياز داريد. در واقع مي خواهيد كه همه، شما را دوست داشته باشند و بپذيرند و احترام كنند. (5) اين تصور غيرعقلاني است، زيرا چنين هدفي غيرقابل دسترسي است و اگر فردي در پي چنين خواسته اي باشد كمتر خود رهبر و بيشتر ناامن و مضطرب و ناقض نفس خويش خواهد بود. اين مطلوب است كه انسان مورد محبت و دوستي قرار گيرد، ولي در عين حال، فرد منطقي و عقلاني هيچ گاه علايق و خواسته هايش را قرباني چنين هدفي نمي كند. (6) اين باور غيرمنطقي مي تواند به دلايل گوناگوني براي انسان مشكلاتي فراهم كند. براي مثال، چون شخص نمي داند كه آيا خواهد توانست مورد تاييد قرار گيرد يا نه، دچار ناراحتي و نگراني مي شود. حال اگر هم تاييد ديگران را به دست آورد بعد نگران خواهد بود كه مبادا آن را از دست دهد، و اين نگراني روي عملكرد او و زندگي آينده اش اثر بد مي گذارد. مورد تاييد همه قرار گرفتن، خواسته اي غير قابل دسترسي است، زيرا معمولاً كارها و گفته هاي ما را عده اي قبول و عده اي رد مي كنند و برخي هم به آن بي تفاوت اند. بنابراين، بهتر است راه صحيح زندگي خود را ادامه داده و بدانيم كه گرچه تاييد ديگران باعث رضايت و خشنودي انسان مي شود، ولي امري ضروري و الزامي نيست. (7)

زياده از خود انتظار داشتن
 

اعتقاد به اينكه لازمه احساس ارزشمندي وجود حداكثر لياقت، كمال و فعاليت شديد است نيز تصوري امكان ناپذير است و تلاش وسواسي در راه كسب آن، فرد را به اضطراب و بيماري رواني مبتلا مي كند و در زندگي احساس حقارت و ناتواني به فرد دست مي دهد. (8) در اين مورد، شما بر اين باوريد كه بايد حتماً فردي موفق باشيد بايد به همه اهدافتان دست يابيد و بايد در هر كاري صلاحيت و توانايي لازم را داشته باشيد تا آن را در سطحي بالا و با موفقيت كامل انجام دهيد. اين يك باور غيرمنطقي است كه مي تواند بر زندگي انسان اثر منفي بگذارد، به ويژه هنگامي كه شخص با شكستي روبه رو مي شود. بعضي افراد وقتي با شكستي روبرو مي شوند احساس مي كنند كه فرد نالايقي هستند و اين تصور نادرست و غيرمنطقي از لحاظ جسماني و رواني آنان را بيمار مي كند. بنابراين، بهتر است هنگام شكست و ناكامي در زندگي، از قضاوت درباره خود اجتناب كنيد. اگر هم در موردي لازم ديديد كه درباره رفتار خود قضاوت كنيد و نهايتاً آن را نادرست يا ناشايست تشخيص داديد، فقط سعي كنيد به اصلاح آن بپردازيد. (9)

سرزنش كردن
 

اعتقاد به اينكه گروهي از مردم شرور و بد ذات هستند و بايد به شدت تنبيه و مزمت شوند (10) نيز باورهاي غيرمنطقي است كه شما درباره خود يا ديگران داريد و معتقديد كه اگر عمل اشتباهي انجام دهيد بايد حتماً سرزنش - يا حتي مجازات- شويد. اين باور مي تواند مشكلاتي به بار آورد. اما قبل از هر چيز بايد بدانيم كه انسان موجود كاملي نيست و فطرتاً جائز الخطاست، از اين رو، هر فردي ممكن است دچار اشتباه شود يا كار غلطي انجام دهد، و چون لازمه اين باور غيرمنطقي اين است كه فرد خطاكار بايد سرزنش و مجازات شود، همين باور نادرست موجب مي شود شما از خودتان يا ديگران خشمگين شده و حتي در مورد خود احساس گناه نموده و دچار افسردگي شويد. اما بايد دانست كه اين نوع احساس تند و خشم آلود نمي تواند اشتباهات را تصحيح و خطاها را جبران كند و اصولاً سرزنش كردن، مسئله را حل نمي كند، بلكه بايد در پي آن باشيم كه چه كنيم تا در آينده دچار چنين اشتباهي نشويم. (11)

واكنش به ناكامي
 

اعتقاد به اينكه اگر وقايع و حوادث آن طور نباشند كه فرد مي خواهد، نهايت بيچارگي و فاجعه است. (12) واكنش به ناكامي نوعي باور غيرمنطقي است كه وقتي كارها آن طور كه بايد پيش نمي رود يا طبق ميل شما انجام نمي گيرد و يا مردم بر خلاف آنچه مورد نظر شماست رفتار مي كنند، در نتيجه، دچار آشفتگي مي شويد. گرفتار شدن به اين آشفتگي يك «باور» است كه يقيناً غيرمنطقي است. (13) سرچشمه فرضيه ناكامي - پرخاشگري طرز فكر غيرعاقلانه واكنش به ناكامي است؛ وقتي به شدت ناكام مي شويد يا در حق شما بي عدالتي مي شود و طرد مي كنند احساس مي كنيد خيلي افتضاح شده و فاجعه هولناكي رخ داده است. (14) اين طرز تفكر غلطي است، زيرا ناكام شدن احساس طبيعي است، ولي حزن و اندوه شديد و طولاني موضوعي غيرمنطقي است، چرا كه اولاً: دليلي وجود ندارد كه وقايع و حوادث بايد متفاوت با آن چيزي باشند كه طبيعتاً هستند، ثانياً: حزن و اندوه شديد نه تنها موجب تغيير موقعيت نمي شود، بلكه اغلب اوقات آن را بدتر مي كند، ثالثاً: اگر يافتن هر نوع چاره اي در موقعيت موجود غيرممكن است تنها راه چاره آن است كه آن را بپذيريم، رابعاً: اگر فرد موقعيت را آن طور كه مي خواهد و در صدد است تغيير و تفسير نكند، محروميت به اختلالات عاطفي منجر نخواهد شد. (15) اپيكتتوس بيش از دو هزار سال قبل گفته است: «كسي كه وقايع اجتناب ناپذير نمي تواند بر او غلبه كند هرگز شكست نمي خورد». شوپنهاور چند قرن پس از اپيكتوس مي گويد: «مهم ترين توشه زندگي، رضا و تسليم است». (16)

بي مسئوليتي عاطفي (كنترل هيجاني)(17)
 

بر اساس اين باور غيرمنطقي تصور مي كنيد كه خوشي ها و ناخوشي ها متاثر از عوامل بيروني و خارج از كنترل انسان است و به همين دليل چون اعمال ديگران ياحوادث روزمره دنيا را مسئول ناراحتي هاي خود مي دانيد معتقديد كه اگر ديگران تغيير كنند يا حادثه اي رخ ندهد احساس راحتي خواهيد كرد. البته چنين باوري هم مي تواند آثار سويي بر جسم و روح انسان بگذارد كه يكي از آنها آشفتگي عاطفي است. (18) اگر فردي بپذيرد كه اختلالات و عواطف نتيجه احساسات و ارزشيابي ها و تلقين فرد به خودش است، در اين صورت كنترل و تغيير آنها ساده و امكان پذير خواهد بود. فرد عاقل و باهوش مي داند كه بخش بسياري از ناراحتي از درون او ناشي مي شود. (19)

نگراني زياد توام با اضطراب(توجه مضطربانه)(20)
 

اعتقاد داشتن به اين تفكر غيرمنطقي كه همواره بايد از وقوع احتمالي برخي رخدادها در آينده احساس نگراني كنيم. (21) يا به عبارتي بايد به هرچيزي خطرناك و ترس آور به نظر مي رسد مشغوليت ذهني پيدا كرد و در مورد آن مضطرب شد، (22) اين تفكري غيرعقلاني است، زيرا ناراحتي و اضطراب زياد، اولاً: مانع ارزشيابي عيني حوادث خطرناك و ترس آور مي شود، ثانياً: اگر اتفاقي بيفتد مانع از مقابله منطقي با آن مي شود، ثالثاً: به ظهور خطر كمك مي كند، رابعاً: امكان وقوع آن بيش از حد افزايش مي يابد، خامساً: در بيشتر موارد نمي توان از وقوع حوادث غيرقابل پيش بيني جلوگيري كرد، سادساً: موجب بدتر شدن حوادث و وقايع خواهد شد. فرد عقلاني مي داند كه خطرهاي بالقوه به آن اندازه اي كه انسان از آنها مي ترسد، وحشتناك نيستند و اضطراب نه تنها از وقوع آنها جلوگيري نخواهد كرد، بلكه باعث افزايش آن خواهد شد. (23) مي توان گفت: وقايع وقتي بدترين وقايع مي شوند كه شما به جاي آنكه به وحشت زا بودن طرز فكرتان فكر كنيد، آن وقايع را هولناك بدانيد. (24)

اجتناب از رويارويي با مسائل(مشكلات)
 

يك باور غيرمنطقي ديگر، دوري جستن از مشكلات است. شما پيش خود فكر مي كنيد دوري گزيدن از مسائل زندگي و شانه خالي كردن از مسئوليت ها خيلي آسان تر و صحيح تر از روبه رو شدن و درگير شدن با آنهاست، از اين رو، در پي چيزهايي هستيد كه مسئله ساز نباشد. (25) اين تفكر، غيرعقلاني است، زيرا دوري و اجتناب از يك كار، سخت تر و دردناك تر از انجام آن است و به مشكلات و نارضايتي هاي بعدي مي انجامد و باعث كاهش اعتماد به نفس مي شود. (26) فرار از مشكلات خود مي تواند مشكل آفرين باشد، زيرا طفره رفتن از كارهاي ظاهراً سخت و ناخوشايند رفته رفته در ضمير ناخودآگاه شما اثر پايداري مي گذارد و موجب مي شود بعدا روبه رو شدن با هر كاري برايتان مشكل و ناخوشايند باشد. به جاي طفره رفتن و فرار از مشكلات، سعي كنيد كارهاي ضروري را- حتي اگر ناخوشايندتان باشد- بدون فغان و شكوه انجام دهيد و در پي آن بلافاصله دست به كاري بزنيد يا برنامه اي را شروع كنيد كه باب طبعتان باشد و در واقع براي كار سختي كه انجام داده ايد به خودتان پاداش و جايزه بدهيد. (27) اگر فرد تسليم شود و دوري را بپذيرد بر خلاف اين ضرب المثل عمل كرده است كه: «نابرده رنج ،گنج ميسر نمي شود». (28)

وابستگي
 

وابستگي يكي از باورهاي غيرمنطقي در زندگي انسان هاست. شما اعتقاد داريد كه همواره بايد فردي قوي تر از خودتان در كنار شما باشد و در همه امور به او تكيه كنيد. وابستگي به اين شدت مي تواند مضر و فلج كننده باشد. ما در تمام مراحل زندگي روزمره خود احتياج به كمك ديگران داريم. اما اين دليل نمي شود كه وابستگي را به آن حد برسانيم كه قبول كنيم نمي توانيم براي خود به تنهايي كاري انجام دهيم. وابستگي به ديگران بيش از حد متعارف، يعني از دست دادن استقلال، و عدم استقلال، يعني لذت نبردن از زندگي و يا به عبارتي گم كردن زندگي. يك فرد متكي به ديگران ممكن است در زندگي خود احساس آرامش كاذبي داشته باشد، زيرا لازمه وابستگي اين است كه اولاً: هميشه بايد سپاس گذار ديگران باشد، ثانياً: با دور شدن شخص حمايت كننده، اين حمايت ها اجباراً قطع مي شود و فرد وابسته، تنها و در تنگنا مي ماند. بنابراين، بهتر است سعي كنيد روي پاي خودتان بايستيد و شخصاً تصميم بگيريد. البته هر كاري ممكن است با شكست يا پيروزي همراه باشد و يقيناً عدم موفقيت ناگوار است، ولي از ارزش فردي شما به عنوان يك انسان فعال نمي كاهد. (29)

درماندگي نسبت به تغيير
 

اعتقاد فرد به اينكه تجارب و وقايع گذشته و تاريخچه زندگي، تعيين كننده مطلق رفتار كنوني هستند و اثر گذشته را در تعيين رفتار كنوني به هيچ وجه نمي توان ناديده انگاشت، عقيده اي غيرعقلاني است. فرد عقلاني در عين حال كه گذشته را مهم مي شمارد، مي تواند با بررسي رفتار گذشته و مورد سؤال قرار دادن عقايد و باورهاي ناراحت كننده گذشته اش، به تغيير رفتار كنوني خوش اقدام كند. فرد سالم بيش از آنچه به گذشته توجه دارد به حال و وضعيت موجود توجه مي كند. (30) اگرچه ممكن است گذشته، حال را تحت تاثير قرار دهد، ولي ضرورتاً تعيين كننده آن نيست، بلكه افراد از تاثير فرضي گذشته، حال را تحت تاثير قرار مي دهند. (31)

كمال طلبي (كمال گرايي)
 

بر اساس اين باور غيرمنطقي، شما فكر مي كنيد كه براي هر مشكلي هميشه يك راه حل كامل وجود دارد. بنابراين اگر به آن راه حل احتمالي دست نيابيد آن را فاجعه اي وحشتناك تلقي خواهيد كرد. (32) اين عقيده، غيرعقلاني است، به اين دليل كه اولاً: هيچ گاه چنين راه حل كاملي وجود ندارد، ثانياً: نتايجي كه فرد از قصور در پيدا كردن چنين راه حلي تصور مي كند، غيرواقعي است و تاكيد بر پيدا كردن چنين راه حل مطلقي به اضطراب، نگراني و ترس شديد و ناراحتي مي انجامد، ثالثاً: اين نوع كمال گرايي به راه حل هاي ناقص تري منجر خواهد شد. فرد عقلاني مي كوشد تا حتي الامكان راه حل هاي متعددي را براي مشكل خويش بيابد و از بين آنها بهترين و عملي ترين را انتخاب كند. (33) اعتقاد به كمال مطلق در زندگي روزمره بر خلاف واقعيت است، زيرا دنياي مادي چيزي به نام قطعيت، كمال يا حقيقت محض وجود ندارد. (34)
سالاري فر (35) بيان مي دارد كه ايمان به خدا موجب مي شود نگرش فرد به تمام هستي، هدف دار و معنادار باشد. عدم ايمان به خدا موجب مي شود كه فرد انسجام و آرامش نداشته باشد و همين امر موجب ضعف و منشا اختلاف هاي بسياري در زندگي مي شود. مذهب باعث صبر و بردباري، احساس همدلي و انعطاف پذيري در روابط با ديگران مي شود.
مارش و دالاس (36) خاطر نشان مي سازند كه اعمال مذهبي از لحاظ درون فردي، فرد را قادر مي سازد تا از لحاظ فيزيولوژيكي، شناختي و عاطفي، پرخاشگري و خشمش را كنترل كند. اين امر به او كمك مي كند تا مسئوليت اعمال خود را در تعارض ها بپذيرد و از لحاظ بين فردي، شرايطي ايجاد كند كه فرد هنگام پرخاشگري و خشم، به خدا توجه كند.
عشق و ايمان به مبدا يكتاست كه مي تواند بشر را، هادي و آرامش بخش باشد، به او تفكر صحيح بخشد و تكاپوي وي را نظم دهد و در برابر ناملايمات، استوار و راسخ بدارد كه او خود فرموده است «آگاه باشيد كه دلها تنها با ياد خدا آرام مي گيرد». (رعد: 28). (37)
انسان گاه پس از چند قرن دوري از عقيده و آرمان هاي الهي، دست خويش را تهي تر از هميشه يافته و در گرداب سرگرداني ها فرو افتاده است، بايد دريابد كه ديگر بار، رو به سوي اعتقادات عميق خويش آورده و با ايمان و اعتقادات ديني اصيل كه پيوندي راستين با خداوند را طراحي مي نمايد، ارتباطي خالصانه يابد و حيات خويش را بر اساس ايمان پي ريزي نموده و هدف هاي خود را بر اين اساس، بنياد سازد و خود را در اين مسير دريابد و بالاخره با بازگشتي زيبا به سوي تنها معبود جهان خلقت، مسير صحيح تكامل انسانيت را جلوه گر سازد.
عميد زنجاني (38) معتقد است كه آرامش، نتيجه ايمان مذهبي است و نه علت آن. آرامش حالتي است كه انسان معتقد به مذهب بر اثر عوامل ايمان، به آن دست مي يابد، بدون آنكه اين حالت در كشيده شدن وي به مذهب تاثير داشته باشد. اصولاً انسان به اين دليل كه آرامش يابد به مذهب كشيده نمي شود، بلكه پس از آنكه معتقد شد اين حالت را به دست مي آورد.
شرقاوي (39) درباره آرامش و سكينه برگرفته از ايمان مي گويد كه اگر بخواهيم خصيصه جامع و فراگيري براي شخصيت ايماني يك فرد مؤمن ياد كنيم، بايد بگوييم اين خصيصه عبارت از سكينه و آرامش اوست. بنابراين، آرامش، حالت مشخص و مستقلي است كه حاكي از توانايي انسان در تسلط بر مملكت دروني و فرمانروايي و تدبير او بر خويشتن است. آرامش مؤمن خصوصيت ويژه اي است كه نمايانگر انسجام روان او و رام بودن نفس از نظر خضوع و رهوار بودن در برابر صاحب آن مي باشد.
پريور (40) معتقد است كه پرستش خداي يگانه، حافظ سلامت جسم و روان انسان است كه سبب ايجاد شخصيت مقاوم و مبارز مي گردد و انسان را آن قدر متكي به مشيت الهي مي گرداند كه از هيچ مشكلي نمي هراسد و از هيچ گرفتاري و برخوردي شكايت نمي كند و در نتيجه، زندگي سالم و با نشاطي به او مي بخشد كه به خوبي مي تواند با اقناع غرايز خود به سوي هدف هاي صحيح و مفيد در راه عشق حقيقي رهسپار شود و از رنج روزگار، رهايي يابد. انسان متدين هرچه بيشتر به خصال انساني آراسته باشد سبب تقويت مراكز رواني مغز مي گردد و سلامت جسمي و رواني فرد را نيز تامين مي كند.
نتايج تحقيق، بيانگر اين مطلب است كه دين مي تواند به عنوان عاملي در بهتر زيستن بشر و ايجاد يك اجتماعي سالم نقش ايفا نمايد و انسان در سايه دين و توكل بر خداوند تبارك و تعالي مي تواند از باورهاي غيرمنطقي خود كه در نهايت به خشم و پرخاشگري و اختلالات رواني مي انجامد جلوگيري كند.

پي نوشت ها :
 

* عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد بهبهان.
** عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول.
1. Ellis, A, Rational- Emotive Therapy, In Four psychotherapies, edited by R. Corsini, PP. 167-206. Itasca, III: peacock.
2.ر مشاك، «مقايسه باورهاي غيرمنطقي، حمايت اجتماعي و اضطراب اجتماعي دانش آموزان دختر داراي مادران شاغل و غيرشاغل دبيرستان هاي شهر اهواز»، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد اهواز. ص154.
3. Ellis, A, Humanistic psychotherapy, The rational - emotive approach, p. 15-17.
4. ر مشاك، همان.
5. م تقي پور، «باورهاي غيرمنطقي و آشفتگي هاي رواني»، مجله بهداشت جهان، ش3، دوره 12، ص55-52.
6. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
7. م تقي پور، همان.
8. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
9. م تقي پور، همان.
10. جورج آر. ال، كريستياني تي. اس. همان.
11. م تقي پور، همان.
12. جورج آر. ال، كريستياني تي. اس. همان.
13. م تقي پور، همان.
14. اليس آ، و هارپر، ر. زندگي عاقلانه، ترجمه مهرداد فيروزبخت، ص119.
15. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
16. اليس آ، و هارپر، ر، همان.
17. emotional irresponsibility.
18. م تقي پور، همان.
19. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
20. anxious over concern (future problem).
21. م تقي پور، همان.
22. اليس آ، و هارپر، ر، همان.
23. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
24. همان.
25. م تقي پور، همان.
26. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
27. م تقي پور، همان.
28. اليس آ، و هارپر، ر، همان.
29. م تقي پور، همان.
30. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
31. جورج آر. ال، كريستياني تي. اس. همان.
32. م تقي پور، همان.
33. ع شفيع آبادي و غ ر ناصري، همان.
34. م تقي پور، همان.
35. ح عليپور بهبهاني، همان.
36. همان.
37. قرآن مجيد، ترجمه مهدي الهي قمشه اي.
38. ح عليپور بهبهاني، همان.
39. همان.
40. همان.
 

منابع:
اليس آ، و هارپر، ر. زندگي عاقلانه، ترجمه مهرداد فيروزبخت، تهران، رشد، 1383.
استاديان، مريم، «اثر بخشي مشاوره گروهي بر عزت نفس و اضطراب امتحان دانش آموزان دختر پايه سوم مقطع راهنمايي شهر بهبهان»، پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره، واحد علوم و تحقيقات خوزستان.
تقي پور، م، «باورهاي غيرمنطقي و آشفتگي هاي رواني»، بهداشت جهان، ش3، دوره 12، 1377.
جورج آر. ال.، كريستياني تي، اس، روانشناسي مشاوره (مشاوره ها، نظريه ها و كاربردها و اهداف و فرآيندهاي مشاوره و روان درمانگري)، ترجمه رضا فلاحي و محسن حاجيلو، تهران، رشد، 1377.
شفيع آبادي، ع و ناصري، غ ر،نظريه هاي مشاوره و روان درماني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1365.
عبادي، غ و معتمدين، م، «بررسي ساختار عاملي آزمون باورهاي غيرمنطقي جونز در شهر اهواز»، دانش و پژوهش در روان شناسي، سال هفتم.
عبادي، غ و معتمدين، م، «نقش باورهاي غيرمنطقي و پرخاشگري بر عملكرد تحصيلي دانش آموزان پسر دوره متوسطه شهر تبريز»، دانش و پژوهش در علوم تربيتي، سال چهارم، شماره 14، 1386.
عزتي راد، م، «بررسي باورهاي هنجاري كودكان و نوجوانان شهر شيراز درباره پرخاشگري و رفتارهاي پرخاشگرانه»، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشكده روان شناسي و علوم تربيتي دانشگاه الزهرا عليه السلام، 1378.
ح عليپور اصفهاني، «بررسي رابطه رضايت زناشويي و خودپنداره در دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي واحد بهبهان»، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات اهواز، 1385.
قائمي، ع، سازندگي و تربيت دختران، انجمن اوليا و مربيان، 1380.
مشاك، ر، «مقايسه باورهاي غيرمنطقي، حمايت اجتماعي و اضطراب اجتماعي دانش آموزان دختر داراي مادران شاغل و غيرشاغل دبيرستان هاي شهر اهواز»، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد اهواز، 1385.
Ellis, A, Rational- Emotive Therapy, In Four psychotherapies, edited by R. Corsini, PP. 01970.. Istasca, III: peacock.
Ellis, A, Humanistic psychothrapy, The rational - emotive approach, new york: crown and MC Grww- Hill, 1973.
Haree, R,. & Lamb, R, The Encyclopedic Dictionary of psychology, Oxford, England: Basil Black well, 1983.
Hart, K, Tunrner et al,.. Life stress and anger: Moderating effects of type and irrational beliefs, Available at, 2002.
Kerjcie, R. V, & Morgan, D. W, Determinunng sample size for research, Actiities, Educational and pasychological Measurments, 30, 1970
منبع: نشريه روان شناسي و دين شماره 11



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.