ويژگى هاي فقه اهل بيت (ع) و نقش آن در حمايت از حقوق شهروندى (2)

عقل در فقه شيعه يكى از منابع اصلى استنباط به شمار مى‏رود. نقش عقل به عنوان قوّه درك‏كننده به دور از افراط و تفريط در فقه اهل بيت (عليهم السلام) جايگاه خاصى دارد. اصولاً ريشه اين تفكر خود قرآن است كه تأكيد و تشويق به تعقل و تفكر در آن به وفور يافت مى‏شود و آيات زيادى بر اين امر دلالت دارد.(1) از اين‏رو، اولين مبحث برخى كتاب هاي حديثى شيعه، از جمله بحارالانوار و اصول كافى، «كتاب العقل و الجهل» است. در برخى از اين كتاب‏ها، بابى تحت عنوان «وجوب
سه‌شنبه، 16 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ويژگى هاي فقه اهل بيت (ع) و نقش آن در حمايت از حقوق شهروندى (2)

ويژگى هاي فقه اهل بيت (ع) و نقش آن در حمايت از حقوق شهروندى (2)
ويژگى هاي فقه اهل بيت (ع) و نقش آن در حمايت از حقوق شهروندى (2)


 

نويسنده: قاسم‏على صداقت*




 

2. جايگاه عقل در فقه اهل بيت (عليهم السلام)
 

عقل در فقه شيعه يكى از منابع اصلى استنباط به شمار مى‏رود. نقش عقل به عنوان قوّه درك‏كننده به دور از افراط و تفريط در فقه اهل بيت (عليهم السلام) جايگاه خاصى دارد. اصولاً ريشه اين تفكر خود قرآن است كه تأكيد و تشويق به تعقل و تفكر در آن به وفور يافت مى‏شود و آيات زيادى بر اين امر دلالت دارد.(1) از اين‏رو، اولين مبحث برخى كتاب هاي حديثى شيعه، از جمله بحارالانوار و اصول كافى، «كتاب العقل و الجهل» است. در برخى از اين كتاب‏ها، بابى تحت عنوان «وجوب موافقت عقل و مخالفت الجهل»(2) وجود دارد كه اين‏گونه مسائل اصلاً در كتب ديگر مكاتب فقهى مطرح نبوده است. از سوى ديگر، ريشه اين امر در بيانات رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. وانگهى، اول كسى كه مدارس عقلى را در دنياى اسلام تأسيس كرد و انقلاب فرهنگى و علمى را در اسلام به راه انداخت امام جعفر صادق (عليه السلام) بود.(3)
يكى از مزاياى روايات شيعى بر روايات غيرشيعى، اهتمام بيشتر به عقل و تأكيد بر آن است. عقل‏گرايى شيعى قوى تر از عقل‏گرايى ديگر فرق موجود اسلامى است و دليل آن ائمّه شيعه (عليهم السلام) هستند كه مردم را بيشتر دعوت به تعقل و تفكر كرده‏اند. امام موسى كاظم عليه‏السلام مى‏فرمايد: «يا هشام، انّ اللّه ـ تبارك و تعالى ـ بشر اهل العقل و الفهم فى كتابه: «فَبَشِّر عِبَادِ الَّذِينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ».» در آيه شريفه خاصيت تجزيه و تحليل و غربال كردن خوب و بد را از هم جدا نمودن به عنوان ويژگى عقل بيان شده است؛ يعنى ويژگى عقل بجز فراگرفتن و علم آموختن، تجزيه و تحليل و تشخيص خوب از بد است. در اينجاست كه عقل به معناى واقعى به كار مى‏افتد. سپس امام مى‏فرمايد: عقل را بايد با علم توأم كرد: «يا هشام، ثم بين ان العقل مع العلم: «وَتِلكَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعقِلُهَا إِلَّا العَالِمُونَ».» يعنى: طبق اين آيه كريمه، اول انسان بايد عالم باشد، مواد خام را فراهم كند و بعد تجزيه و تحليل نمايد. «يا هشام، ثم ذم الذين لايعقلون فقال: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُوا بَل نَتَّبِعُ مَا أَلفَينَا عَلَيهِ آبَاءنَا أَوَلَو كَانَ آبَاؤُهُم لاَ يَعقِلُونَ شَيئا وَلاَ يَهتَدُونَ»(4) از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نيز نقل شده است: «انما قوام المرء عقله و لادين لمن لاعقل له»؛(5) انسانيت انسان در عقل اوست و كسى كه عقل ندارد دين هم ندارد. امام على (عليه السلام) هم مى‏فرمايد: «يا ايها الناس لاخير فى دين لاتفقه فيه»؛(6) اى مردم! در دينى كه دانش‏اندوزى در آن نباشد خيرى نيست. از امام كاظم (عليه السلام)نيز نقل است كه فرمودند: «تفقهوا فى دين اللّه فان الفقه مفتاح البصيره»؛(7) تفكر و انديشه كنيد در مورد دين خدا به درستى كه علم و فكر كليد آگاهى عميق است.
اكثريت فقهاى شيعه طرفدار حجّيت عقل بوده‏اند و اصوليان شيعه يكى از ادلّه اربعه را عقل شمرده‏اند. شيخ انصارى مى‏نويسد: هر جا قطع از دليل عقلى حاصل شد، اگر دليل نقلى با آن معارض باشد محتمل نيست و اگر چيزى يافت شد از دليل نقلى كه ظاهر آن معارض با عقل بود، يا بايد [دليل نقلى] تأويل شود و در صورت عدم امكان، طرح شود. البته ايشان ركون و اعتماد به عقل را در جايى كه مربوط به ادراك ملاكات احكام باشد تا از آن طريق نفس احكام درك شود، رد مى‏كند؛ چون موجب وقوع در خطاى زياد مى‏شود، و از اين راه ايشان معتقد است كه نبايد به كشف احكام پرداخت.(8)
البته اينكه عقل مى‏تواند به صورت مستقل منبعى براى استنباط احكام الهى باشد صرفا در مستقلات عقليه است، و عقل همانند نقل كشف از حكم شرعى مى‏كند؛ چنان‏كه آيه‏اللّه جوادى آملى در اين زمينه مى‏نويسد:
عقل در عالم تشريع و احكام الهى و دينى از خود چيزى و مطلبى براى ارائه ندارد، بلكه فقط مى‏تواند منبعى براى ادراك احكام الهى باشد... عقل همچون ظاهر الفاظ كتاب و سنّت كشاف و پرده‏بردار از احكام الهى است. عقل احكام ارشادى دارد. (9)
مرحوم مظفّر مى‏نويسد: هر جا عقل درك كند كه چيزى كمال براى نفس است، انجام آن خوب است. هر چيزى نقض براى نفس باشد ترك آن لازم است و انجام آن قبيح. يا اگر عقل به صورت كلى درك كند كه در چيزى مصلحت ملزمه است يا مفسده ملزمه، انجام اولى حَسَن و انجام دومى قبيح است. اين محقق، موارد مزبور را از مصاديق قضيه «كل ماحكم به العقل حكم به‏الشرع» دانسته‏است.(10)
در برابر نظريه انديشمندان و متخصصان فقهى و اصولى شيعه ـ كه راه ميانه و معتدلى را ابراز داشته‏اند و تنها در قلمرو محدود و موارد ويژه استفاده از احكام عقل مستقل را براى اثبات احكام شرعى تجويز مى‏كنند ـ دو نظريه افراطى و تفريطى قرار دارد. نظريه افراطى منسوب به معتزله و طرف‏داران قياس و استحسان است كه عقل را به طور مطلق داراى اعتبار دانسته‏اند. نظريه تفريطى، از آن اشاعره اهل‏سنّت و اخباريان شيعه است كه حجّيت عقل را به طور مطلق رد مى‏كنند. بزرگ ترين علماى ضد تعقل، پيروان احمدبن حنبل هستند كه در رأس آنها ابن تيميه قرار دارد. نهضت وهابيگرى، كه منسوب به اوست، نهضت ضد عقل است.(11) بعكس اشاعره، معتزله طرفدار افراطى عقل بودند كه اين امر باعث نابودى اين مكتب شد؛ چون طرف‏داران اين مكتب بسيارى از امور را كه عقل درك نمى‏كرد، انكار كردند و اين خود باعث تقويت مكتب اشعرى گرديد.(12)

1ـ2. عدم عقلانيت و نقض حقوق مردم:
 

جمود فكرى و عدم تعقل و تدبّر و تعمق در مسائل اعتقادى و شرعى، ممكن است زمينه را براى نقض حقوق مردم فراهم سازد. جهل و نادانى در برخى اوقات با افراط و تندروى همراه مى‏شود كه تركيب اين دو، خود زمينه را براى ركود فكرى و نقدناپذيرى فراهم مى‏كند. همين مسئله ممكن است به استبداد و خودكامگى فكرى و عملى بينجامد. خودكامگى و استبداد خود از عوامل عدم رعايت حقوق مردم است. از طرفى، جمود فكرى زمينه را براى تقليدهاى نادرست فراهم مى‏كند كه اين تقليدها در مسائل فقهى خود موجب ركود و ايستايى تفكر و تعقل مى‏گردد.
جمود فكرى و رابطه آن با نقض حقوق مردم: قرآن كريم زيربناى دعوت اسلامى را بر بصيرت و تفكر قرار داده و خود قرآن راه اجتهاد و درك عقل را براى مردم باز گذاشته است: «فَلَولاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طَآئِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَومَهُم إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِم لَعَلَّهُم يَحذَرُونَ.» (توبه: 122) درك ساده چيزى را «تفقه» نمى‏گويند، بلكه تفقه درك با اعمال نظر و بصيرت است. بسيارى از گروه هاي فكرى اسلامى، از جمله خوارج، درست در مقابل اين طرز تعليم قرآنى كه بر اساس آن، فقه اسلامى بايد براى هميشه متحرك و زنده بماند، جمود و ركود را آغاز كردند، معارف اسلامى را مرده و ساكن درك كردند و شكل و صورت‏ها را نيز داخل اسلام كشاندند.(13) از سوى ديگر، عقايد خوارج بسيار جامد بود. مى‏گفتند: تمام فرق اسلامى غير از ما كافرند و هر كس گناه كبيره مرتكب شود كافر است.(14) آنان فقهى بسيار مضيق و تاريك به وجود آوردند. به همين دليل، منقرض شدند؛ چون اساسا فقهشان عملى نبود. بزرگ ترين علت انقراض آنها اين بود كه منطق را در كار خود دخالت نمى‏دادند. آنان به آسانى فتواى جواز قتل افراد را صادر مى‏كردند و اين كار را از روى اعتقاد هم انجام مى‏دادند.(15)
در بين نظام هاي اعتقادى و علمى اسلامى نيز شاهد مكتب‏هايى هستيم كه مولود تفكيك عقل از تدين مى‏باشند. دقيقا مكتبشان جلوه‏گاه انديشه خارجى‏گرى است. مكتب اخبارى‏گرى شيعه و ظاهريون و اهل حديث اهل‏سنّت خيلى با هم نزديكند و از نظر سلوك فقهى، هر دو مكتب سلوك واحدى دارند و تنها اختلافشان در احاديثى است كه بايد پيروى كرد. اخبارى‏ها كار عقل را بكلى تعطيل كردند و پيروى از عقل را حرام دانستند و در تأليفات خويش بر اصوليان سخت تاختند. آنان فقط كتاب و سنّت را حجت مى‏دانستند و حجّيت كتاب را نيز از طريق تفسير حديث و سنت قبول داشتند و در واقع، كتاب را هم از حجّيت انداختند.(16) شهيد مطهّرى در اين زمينه مى‏نويسد:
اخباريين معقتدند كه احدى غير از معصومين حق رجوع و استفاده و استنباط از آيات قرآن را ندارند و به عبارت ديگر، همواره استفاده مسلمين از قرآن بايد به صورت غيرمستقيم بوده باشد؛ يعنى به وسيله اخبار و روايات وارده از اهل بيت (عليهم السلام).(17)
بر اساس اين ديدگاه، اصولاً استفاده از ظواهر آيات بكلى ممنوع است، مگر با تفسيرى از حديث. اين ديدگاه را اكثريت فقها و اصوليان و مفسّران شيعه رد كرده‏اند. اصولاً بر اساس ديدگاه اخباريان، براى عقل و درك انسان ديگر جايگاهى در فهم قرآن باقى نمى‏نماند.
هرچند خوارج منقرض شدند، اما روح خارجى‏گرى هم‏اكنون در برخى گروه هاي اسلامى مشاهده مى‏شود كه از روى جهالت و نادانى و با اعتقاد دينى، قتل بسيارى از مسلمانان را جايز مى‏دانند. اين جمود فكرى بالاترين خطر براى حقوق شهروندى امت اسلامى است؛ چراكه با اين جمود فكرى و تلاش براى اجرايى كردن آن، حيات مسلمانان هدف قرار گرفته است و هزاران مسلمان با اين شيوه تفكر مال و جانشان حلال دانسته شده و در معرض نابودى قرار مى‏گيرند. بسيارى از گروه هاي افراطى كه در سرزمين هاي اسلامى سر بر مى‏آورند، در عدم عقلانيت و جمود فكرى و نيز در اعمال و اجراى خشونت، با خوارج مشابهت دارند. ابن‏تيميه كه احياكننده سنّت احمدبن حنبل است، امروزه پيروانى دارد به نام «نهضت وهابيگرى». ريشه اين نهضت در ضديت با عقل است. آنان به شدت با فلسفه و منطق مخالفند و ظاهرى، قشرى و بسيار سنتى هستند.(18) اين گروه همانند خوارج، بسيارى از فرق اسلامى را كافر مى‏پندارند و چه بسا ريختن خون آنان را حلال مى‏دانند. جهت‏گيرى‏ها و حركات آنان مغاير با حقوق شهروندى است كه در اسلام براى مسلمانان به رسميت شناخته شده است.
چون از ويژگى هاي آن گروه آن است كه به آسانى مال و جان مردم و مسلمانان را حلال مى‏دانند و حتى فتواى به وجوب قتل برخى گروه‏هاى اسلامى، همانند شيعيان داده و مى‏دهند. با وجود اين، وقتى آنان به اولى ترين مؤلفه هاي حقوق شهروندى؛ يعنى جان و مال مردم احترام نگذارند، ساير موارد حقوق شهروندى براى آنان احترامى ندارد.
به طور خلاصه، ريشه هاي فكرى و تاريخ اين جنبش را بدين‏گونه مى‏توان بيان كرد كه پس از ابن تيميه، برخى از شاگردانش مانند ابن‏كثير دمشقى و ابن قيم جوزى به ترويج انديشه هاي وى پرداختند، اما در اين كار توفيق چندانى نيافتند. اين مكتب ساليان سال در انزواى فكرى به سر مى‏برد تا آنكه در قرن دوازدهم هجرى محمد بن عبدالوهاب رداى سلفى‏گرى را به تن كرد و به آراء ابن تيميه جان تازه‏اى بخشيد. وى در جمودورزى بر ظواهر ابتدايى نصوص و كافر و گم‏راه خواندن گروه هاي مخالف خود، گوى سبقت را از پيشواى خود ربود و ديدگاه هاي افراطى او كه از منطق و تعقل به دور و از آموزه هاي اسلامى بيگانه بود، واكنش منفى مسلمانان را برانگيخت و حتى صدور حكم قتل وى را نيز در پى داشت، اما وى از اين مهلكه جان سالم به در برد و با پيمان بستن با محمدبن سعود زمينه تحقق عقايد خويش را در منطقه حجاز فراهم ساخت.(19) ظاهرگرايى وهابيان به حدى است كه گروهى از آنان حتى استفاده از اتومبيل و تلفن را بدعت در دين مى‏شمارند. اينها مشكلاتى را براى حكومت سعودى فراهم كرده‏اند.(20) برخى از ترورهاى كور و بى‏هدف كه بر ضدمسلمانان انجام مى‏شود ناشى از ديدگاه هاي فقهى اين گروه است. اين طرز تفكر قطعا مخالف حقوق شهروندى مسلمانان، قرآن و سنّت صحيح پيامبر گرامى (صلي الله عليه و آله)است. چون وقتى گروهى به حق حيات مسلمانان احترام نگذارند، بدون زندگى و حيات آيا ساير مؤلفه هاي حقوق شهروندى معنا پيدا مى‏كند.

2ـ2. عقل و شناسايى حقوق فطرى:
 

همان‏گونه كه گذشت، عقل به صورت مستقل مى‏تواند كاشف از حكم شرع باشد. يكى از موارد آن، حقوق فطرى انسان است كه عقل به صورت كلى كشف مى‏كند انسان از برخى حقوق فطرى و طبيعى برخوردار است. از نتايج پذيرش حسن و قبح عقلى، حق و ذى‏حق بودن و عدالت و ظلم و در واقع، دخالت عقل و علم در استنباط احكام الهى است. در مسائل اجتماعى، در واقع و نفس‏الامر حقى هست و ذى‏حقى، و پيش از آنكه دستور اسلام برسد، حق و ذى‏حقى بوده و اسلام دستورات خود را به گونه‏اى تنظيم كرده كه هر حقى به ذى‏حق برسد. در مواردى كه عقل و علم قطعى وجود داشته باشد كه مقتضاى حق و مقتضاى عدالت چيست، در اينجا عقل (بر خلاف نظريه اشاعره) به عنوان راهنما است و قاعده «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع» را كه عدليه گفته‏اند حاكم است، هرچند ظاهر دليل نقلى بر خلاف آن باشد.(21)
اما اينكه چگونه مى‏توان از عقل در شناخت حقوق كمك گرفت و در چه مواردى عقل و درك انسان به صورت مستقل مى‏تواند كاشف حكم شرع در مورد حقوق انسان در كنار نقل باشد، تبيين آن به صورت هاي متفاوت از سوى فقها و دانشمندان شيعه صورت گرفته است.

الف. رابطه فاعلى:
 

شهيد مطهّرى از علت فاعلى و غايى به عنوان منشأهاى پيدايش حق، سخن به ميان آورده است كه عقل قطعى كاشف اين رابطه و حق است:
نوع ديگر از علاقه فاعلى است؛ يعنى اينكه ذى‏حق مورد حق را خودش براى خودش به وجود آورده باشد. فاعل او به وجود آورنده او باشد. مثلاً، كسى درختى در زمين مى‏كارد و آن درخت را مراقبت مى‏كند و آبيارى مى‏كند تا آن درخت ميوه مى‏دهد. رابطه‏اى كه بين اين شخص و آن ميوه هست رابطه فعل و فاعل است؛ يعنى فعاليت او سبب شده است كه اين ميوه به و جود آيد... خود اين رابطه حق ايجاد مى‏كند.(22)
بنابراين، هرجا چنين رابطه‏اى وجود داشته باشد عقل ذى‏حق بودن فاعل كار و تلاش را به طور كلى درك مى‏كند، اما در مورد جزئيات آن بايد سراغ ديگر منابع فقهى رفت. البته كشف و درك قطعى عقل نيز در اين زمينه كاشف از حكم شرع خواهد بود.

ب. علاقه غايى بين حق و ذى‏حق:
 

پيش از شرع و بيان قرآن كريم، از رابطه بين انسان و طبيعت بايد سخن گفت؛ از همان رابطه‏اى كه بين كودك و پستان مادر وجود دارد. در طبيعت موادى وجود دارند كه متناسب با جهاز هاضمه انسان مى‏باشند. انسان فرزند طبعيت است و حقوقى بر گردن آن دارد. البته طبق اين رابطه، كه رابطه‏اى كلى و عمومى است، كسى حق بالفعل و اختصاصى ندارد. در واقع، در اين نوع علاقه، نوعى كار و تلاش و انجام تكليف لازم است تا كسى بالفعل داراى حق گردد.(23) از اين‏رو، در اسلام براى ضعفا و فقرا در اموال ديگران حقوقى منظور شده است. ضعيفان و عاجزان كه قادر به كار و كسب نيستند يا كار آنها وافى به نيازهاى زندگى شان نيست، تكليفى براى كار و زحمت ندارند يا بيش از آن اندازه كه كار مى‏كنند و توانايى دارند مكلف به كار و زحمت نيستند. اما به حكم رابطه و علت غايى، بين آنان و زمين رابطه اوليه حق و ذى‏حق وجود دارد و چون قادر به كار نيستند، حق اوليه آنان سرجاى خود باقى است و اغنيا كه از طبيعت و امكانات طبيعى استفاده مى‏كنند، در اموالشان حق ضعفا نيز وجود دارد.(24)

ج. رابطه فعل و هدف:
 

تبيين ديگرى نيز وجود دارد: عقل حقوق فطرى را مستقلاً درك مى‏كند و اين درك حجت است. در اين رويكرد، در كتاب حقوق و سياست در قرآن، در ذيل بحث «خاستگاه حق و هدف حقوقى جامعه از ديدگاه اسلام» با اشاره به اين نكته كه حق اگرچه مفهوم اعتبارى است، ولى ريشه حقيقى دارد كه از ارتباط بين فعل هدف آن انتزاع مى‏شود، بر توانايى عقل بر شناسايى سلسله‏اى از حقوق تأكيد شده است. در اين ديدگاه، ابتدا حقوق به دو دسته تقسيم مى‏شود كه در يك دسته، عقل انسان مستقلاً حق بودن آنها را از طريق رابطه فعل و هدف درك مى‏كند. عقل به خوبى درك مى‏كند كه اگر انسان از يك‏سرى امور محروم شود، زندگى ناممكن شده و هدف آفرينش محقق نخواهد شد؛ همانند حق استفاده از خوردنى‏ها، آشاميدنى‏ها، لباس، مسكن، حق كار و مانند آن. در ادامه اين ديدگاه آمده است:
در اين موارد و بسيارى از حقوق‏ديگر، عقل ـ بدون كمك از منبعى ديگر ـ ارتباط ميان فعل و هدف را به خوبى مى‏شناسد و از راه كشف اين ارتباط به ثبوت حق مى‏رسد. ثبوت حق در اين‏گونه موارد از مستقلات عقليه است. اين رشته از حق‏ها را گاهى «حقوق‏عقلى» يا «حقوق‏فطرى» نام‏گذارى ‏مى‏كنند.(25)
علاوه بر اين، بر اساس ديدگاه شهيد اول، اصل اباحه در منافع، اصل برائت و قبح عقاب بدون بيان و حرمت ظلم از احكام مستقل عقلى‏اند(26) كه همگى با حقوق مردم در ارتباطند. وقتى اصل بر اين باشد كه هر چيزى مباح است، طبعا مردم احساس آزادى بيشترى خواهند كرد. از سوى ديگر، اصل برائت به نفع متهم خواهد بود و هر شهروندى به صرف اتهام مجرم دانسته نخواهد شد و در نتيجه اصل اين است كه هيچ كس مجرم نيست مگر خلاف آن ثابت گردد. همين طور وقتى ظلم عقلاً قبيح باشد و قبح عقلى از حرمت شرعى كشف كند، بسيارى از ناروايى‏ها، تبعيض‏ها و بى‏عدالتى‏ها كه در بيان شارع نيامده حرام شرعى خواهد بود و اين نتايج قطعا به نفع شهروندان جامعه اسلامى خواهد بود. در اين صورت موارد ظلم و ستم در حق شهروندان محدود به بيان شرعى خاص نخواهد بود؛ بلكه درك عقلى كاشف از حرمت و منع شرعى خواهد بود. در نهايت حمايت شرعى از حقوق مردم دايره آن وسيع و گسترده تر خواهد شد.

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد حقوق، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس‏سره.
1ـ توبه: 122 / انعام: 50 / زمر: 9 / ص: 29.
2ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 15، ص 204.
3ـ مرتضى مطهّرى، سيرى در سيره ائمّه اطهار، ص 156.
4ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ح 6، ج 15، ص 204.
5ـ شيخ على نمازى، مستدرك سفينه‏البحار، ج 7، ص 314.
6ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 307.
7ـ همان، ج 10، ص 247.
8ـ شيخ مرتضى انصارى، فرايدالاصول، ج 1، ص 20 و 21.
9ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دينى،ص 41.
10ـ محمدرضا مظفّر، اصول فقه، ص 206، 207 و 210.
11ـ مرتضى مطهّرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 305.
12ـ همان، ص 314.
13ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 16 جاذبه و دافعه امام على عليه‏السلام، ص 327ـ328.
14ـ محمدابوزهره، ابن‏حنبل‏حياته، عصره و آرائه‏وفقهه،ص 117.
15ـ مرتضى مطهّرى، اسلام و مقتضيات زمان، ص 119ـ122.
16ـ همو، جاذبه و دافعه امام على (عليه السلام)، ص 169.
17ـ همو، آشنايى با علوم اسلامى، ج 3، ص 36.
18ـ همو، تعليم و تربيت اسلامى، ص 35 و 36.
19ـ على‏اصغر فقيهى، وهابيان، ص 84ـ87.
20ـ جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، ج 4، ص 401ـ406.
21ـ مرتضى مطهّرى، بيست گفتار، ص 41ـ43.
22ـ همان، ص 74.
23ـ همان، ص 68ـ74.
24ـ همان، ص 77و 78.
25ـ محمدتقى مصباح، حقوق و سياست در قرآن، ص 44ـ47.
26ـ شهيد اول، اذكرى الشيعه فى احكام‏الشريعه، ص 5.
 

منبع: نشريه معرفت شماره 154



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.