بازتاب عاشورا در فقه سياسى شيعه (2)
تحليلهاى موجود در سخن فقيهان
يكم. گمان به زنده ماندن
[21] و هم صاحبان رجال و شرح حال نويسان بر آن تأكيد جستهاند. و هم از آن رو كهنظريه وى به روشنى مىتواند پيشينهاى براى ديدگاه علّامه حلّى باشد كه ديدگاهى خاصاست و شرح آن خواهد آمد.
مرحوم طبرسى در تفسير آيه «و أنفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة وأحسنوا ان الله يحبّ المحسنين»
[22] كه فرازى از آن در بحث «هدنه» نيز مورد استدلال قرارگرفته، همانند ديگر مفسّران، احتمالات و وجوهى را مطرح كرده است. اختلاف مفسّران دربيان مقصود آيه، برخاسته از وجه ارتباط ميان «امر» به انفاق و «نهى» از افتادن در هلاكت ومعناى به هلاكت افتادن است. اجمالى از ديدگاهها اين است كه برخى منظور آيه را اين شمردهاند كه شما در راه خدا انفاق كنيد و با ترك آن موجبهلاكت خودتان نشويد، چرا كه مايه غلبه دشمن بر شما خواهدشد. عدهاى نيز مفاد آن را همان معناى رايج در اذهان دانستهاند كهشما بىگدار به دل دشمن نزنيد و در حالى كه توان مقابله و دفعدشمن را نداريد خود را در معركه و هلاكت نيافكنيد. پارهاىمفسّران نيز اساساً آن را از بحث جهاد جدا دانسته و مفاد آن راتأكيد بر ميانهروى در انفاق براى دور ماندن از سختى و هلاكت
فقر و بىچيزى شمردهاند.
مرحوم طبرسى، منافاتى ميان اين احتمالات و گفتهها نمىبيند و از اين رو در نگاه ايشان،مناسبتر مىنمايد كه آيه بر همه وجوه ياد شده حمل شود. سپس به استنتاج فقهى از فراز «لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» مىپردازد و مفاد آن را در سه زمينه مطرح مىكند:
1. هر اقدامى كه احتمال خطر جانى در پى داشته باشد حرام است.
2. امر به معروف و نهى از منكر را مىتوان در صورت خوف و احتمال خطر، ترك كرد،زيرا يكى از مصداقهاى «افتادن در هلاكت» است.
3. اگر امام در رويارويى با كفار و باغيان، نسبت به جان خود يا مسلمانان نگرانى داشتهباشد جايز است با دشمن صلح كند. ايشان براى مورد اخير به رفتار پيامبر(ص) در صلححديبيه و كار اميرالمؤمنين(ع) در صفين و صلح امامحسن(ع) بامعاويه مثال مىزند:
«و فى هذه الآية دلالة على تحريم الاقدام على ما يخاف منه على النفس و على جواز ترك الأمربالمعروف عند الخوف لانّ فى ذلك القاء النفس الى التهلكة، و فيها دلالة على جواز الصلح معالكفار و البغاة اذا خاف الامام على نفسه او على المسلمين كما فعله رسول الله(ص) عامالحديبية و فعله اميرالمؤمنين(ع) بصفّين و فعله الحسن(ع) مع معاوية من المصالحة لمّاتشتّت امره و خاف على نفسه و شيعته.» شمردهاند كه شما در راه خدا انفاق كنيد و با ترك آن موجبهلاكت خودتان نشويد، چرا كه مايه غلبه دشمن بر شما خواهدشد. عدهاى نيز مفاد آن را همان معناى رايج در اذهان دانستهاند كهشما بىگدار به دل دشمن نزنيد و در حالى كه توان مقابله و دفعدشمن را نداريد خود را در معركه و هلاكت نيافكنيد. پارهاىمفسّران نيز اساساً آن را از بحث جهاد جدا دانسته و مفاد آن راتأكيد بر ميانهروى در انفاق براى دور ماندن از سختى و هلاكت
فقر و بىچيزى شمردهاند.
مرحوم طبرسى، منافاتى ميان اين احتمالات و گفتهها نمىبيند و از اين رو در نگاه ايشان،مناسبتر مىنمايد كه آيه بر همه وجوه ياد شده حمل شود. سپس به استنتاج فقهى از فراز «لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» مىپردازد و مفاد آن را در سه زمينه مطرح مىكند:
1. هر اقدامى كه احتمال خطر جانى در پى داشته باشد حرام است.
2. امر به معروف و نهى از منكر را مىتوان در صورت خوف و احتمال خطر، ترك كرد،زيرا يكى از مصداقهاى «افتادن در هلاكت» است.
3. اگر امام در رويارويى با كفار و باغيان، نسبت به جان خود يا مسلمانان نگرانى داشتهباشد جايز است با دشمن صلح كند. ايشان براى مورد اخير به رفتار پيامبر(ص) در صلححديبيه و كار اميرالمؤمنين(ع) در صفين و صلح امامحسن(ع) بامعاويه مثال مىزند:
«و فى هذه الآية دلالة على تحريم الاقدام على ما يخاف منه على النفس و على جواز ترك الأمربالمعروف عند الخوف لانّ فى ذلك القاء النفس الى التهلكة، و فيها دلالة على جواز الصلح معالكفار و البغاة اذا خاف الامام على نفسه او على المسلمين كما فعله رسول الله(ص) عامالحديبية و فعله اميرالمؤمنين(ع) بصفّين و فعله الحسن(ع) مع معاوية من المصالحة لمّاتشتّت امره و خاف على نفسه و شيعته.»
ملاحظه مىكنيد كه اين فقيه و مفسّر برجسته، مفاد اين فراز آيه را، حرمت هر نوع اقدامىمىداند كه ضررى را متوجه جان آدمى سازد. و از همين رو مىتوان بلكه بايد براى دفع ضرر،از انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر دست كشيد و يا با دشمن مصالحه كرد. با اينحساب حركت امامحسين(ع) كه به شهادت ايشان ختم شد، در ظاهر، در هر سه نقطه برخلاف اين نتيجهگيرى خواهد بود. از اين رو، ايشان با طرح اين اشكال و پرسش، دو احتمالرا مطرح مىكند تا از اين طريق اقدام امام(ع) به گونهاى تفسير و تحليل شود كه با مفاد آيه شريفه و نتيجهگيرى ياد شده كه در نگاه ايشان امرى قطعى است، منافاتى نداشته باشد.احتمال دوم ايشان، را پيش از وى در سخن سيدمرتضى نيز شاهديم و پس از وى نيز در كلاممحقق ثانى منعكس شده است كه در ادامه بازگو خواهيم كرد. اما پاسخ نخست ايشان، سخنىسؤالانگيز و از نقطه نظر كلامى، براى آنان كه معتقدند امام(ع) از آغاز، به خوبى فرجامحركت و سرنوشت خويش را مىدانسته، غير قابل پذيرش است. و اين اعتقادى غالب استو اكثريت قاطع صاحبنظران شيعى بر اين باورند و شاهد آن را افزون بر آنچه در مباحثكلامى امامت آمده، متون موجود تاريخى و روايى مىشمارند كه گواه آگاهى كاملسيدالشهدا(ع) از سرانجام قيام و حتى جزئيات اين حركت مىباشد. البته ظاهر سخنبزرگانى چون شيخ مفيد، متوفاى 413ه'ق و شاگردان وى، سيدمرتضى، متوفاى 436ه'ق، وشيخ طوسى، متوفاى 460ه'ق، گفته مرحوم طبرسى را همراهى مىكند كه اينك از محدودهاين مقاله بيرون است
[23]. و به هر حال، پيشينه نگاه مرحوم طبرسى در طرح پاسخ نخست رابايد همان مباحث و ديدگاههايى دانست كه در برخى آثار كلامى آن بزرگان وجود دارد وهمه پيش از وى رحلت كردهاند.
[*]
متن سخن مرحوم طبرسى در بيان اشكال و پاسخ ياد شده، كه آن را بدون فاصله، پس ازفراز پيشين آورده چنين است:
«فان عورضنا بأن الحسين(ع) قاتل وحده، فالجواب انّ فعله يحتمل وجهين: أحدهما انه ظنانّهم لا يقتلونه لمكانه من رسول الله(ص) و الآخر انه غلب على ظنه انه لو ترك قتالهم قتلهالملعون ابنزياد صبراً كما فعل بابنعمّه، فكان القتل مع عزّ النفس و الجهاد أهون عليه.»
[24]
مفاد سخن طبرسى اين است كه اگر كسى گفته ما در تفسير و تحليل آيه «و لا تلقوابايديكم الى التهلكة» را كه پيشتر ذكر شد، با اين خردهگيرى مقابله و خدشه كند كه پس چراامامحسين(ع) به تنهايى جنگيد در حالى كه نبايد خود را به اين مهلكه مىانداخت، پاسخ آنرا به دو شكل مىتوان داد؛ چرا كه درباره اقدام امام(ع) دو احتمال مىرود: يكى اينكه امام(ع)گمان مىكرد به خاطر نسبتى كه با پيامبر (ص) دارد و جايگاهى كه در چشم پيامبر (ص)
[*]. لازم به يادآورى است كه چون ديدگاههاى اين عالمان برجسته با صبغهاى كلامى و در فضاى مباحثاعتقادى مطرح شده، در چارچوب اين مقاله كه يك بررسى فقهى است، جاى نگرفت هر چند همه مىدانيمشيخ مفيد، سيدمرتضى و شيخ طوسى«قدس سرّهم» هر سه از بزرگترين فقهاى شيعه به شمار مىروند وآوازه شهرت آنان محدود به شيعه نشده و آثار فقهى ايشان از مهمترين منابع فقهى دوره نخست و براىهميشه، تلقى مىشود.
داشت، در هر حال او را نخواهند كشت، و احتمال ديگر آنكه اين گمان را داشت كه حتى اگراز نزاع و قتال با آنان نيز روى گرداند و باب مصالحه را بگشايد، با اين حال، ابنزياد ملعون اورا اسير كرده و با وضعى ناگوار خواهد كشت، همان رفتارى كه با پسرعمويش مسلم(ع)كردند. اين بود كه كشته شدن با شرافت و عزت، همراه با جهاد را، بر خود برگزيد و آن راراحتتر شمرد.
احتمال دوم ايشان را پس از اين جداگانه دوباره بازگو و بررسى خواهيم كرد اما احتمالنخست كه آگاهى امام(ع) به سرنوشت حركت و شهادت خويش را، زير سؤال مىبرد و درحقيقت آن را نفى مىكند، سخنى نيست كه بتوان آن را به آسانى پذيرفت و نوع كسانى كه دراين باره به بحث و پژوهش پرداختهاند، آن را علاوه بر ناسازگارى با مبانى كلامى و اعتقادى،مخالف شواهد و ادلهاى مىدانند كه در منابع تاريخى و حديثى در اين خصوص وجود دارد وبه گونهاى اطمينانآور، احتمال ياد شده را مردود مىكند. البته مرحوم طبرسى در دو جاىديگر تفسير ارزشمند خود به گونهاى كلىتر به اصل موضوع علم امامان(ع) پرداخته است كهبازگويى آن از حوصله اين بحث بيرون است.
[25]
در ارزيابى اين ادّعا جاى پرداختن تفصيلى نيست اما در پاسخ به سخن ايشان و تأكيد برضعف آن، از ميان ادله و شواهد موجود، افزون بر آنچه در ادامه نيز در تبيين و تحليل ديدگاهفقهى امامخمينى خواهد آمد، دو نمونه را بازگو مىكنيم:
الف. نامه امامحسين(ع)
«بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن على بن ابىطالب الى بنىهاشم، امّا بعد، فانّ منلحق بى منكم أستشهد، و من تخلّف لم يبلغ مبلغ الفتح و السلام؛
[26]
بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بنعلى بن ابىطالب به بنىهاشم. اما بعد،هر كس ازشماهابه من بپيوندد، به شهادت مىرسد، و هر كس باز ماند به جايگاه فتح و پيروزى نخواهدرسيد.والسلام.»
ب. سخن امام باقر(ع)
«جعلت فداك، أرأيت ما كان من أمر قيام على بن ابىطالب و الحسن و الحسين عليهم السلام وخروجهم و قيامهم بدين الله عزّ ذكره، و ما اصيبوا من قتل الطواغيت ايّاهم و الظفر بهم حتىقتلوا و غلبوا؟»
امام باقر(ع) در پاسخ به اين پرسش و رفع شبههاى كه احتمالاً براى حمران و همه يا برخىاز اعضاى جلسه پيش آمده بود از جمله فرمود:
«يا حمران! ان الله تبارك و تعالى قد كان قدّر ذلك عليهم و قضاه و أمضاه و حتمه على سبيلالاختيار(الاختبار خ ل) ثم أجراه. فبتقدّم علم اليهم من رسول الله(ص) قام علىّ و الحسن والحسين عليهم السلام، و بعلم صَمَتَ من صمت منّا؛
اى حمران، خداى تبارك و تعالى، آن را بر آنان مقدّر و به شكلاختيارى (آزمايشى، خ ل)، حتمى ساخته بود، و بعد آن راجارى ساخت. بنابراين، با آگاهى قبلى از ناحيه رسولخدا(ص) بود كه على و حسن و حسين، عليهمالسلام، قيامكردند و هر كس از ما نيز سكوت مىكند با همين آگاهى است.»
آن گاه حضرت(ع)، افزود كه اگر آنان از درگاه خداوند، تغييراين وضعيت و نابودى آن ستمكاران را درخواست مىكردند،خداوند اجابت مىكرد و در كمترين فرصت، آن طاغوتها را از
ميان مىبرد. و اگر آن امامان دچار چنين گرفتارىهايى شدند، به هدف دستيابى به جايگاه وكرامتى الهى بود كه خداوند مىخواست آنان بدان دست يابند و نه عقوبت نافرمانى. لذا مباداكه ديدگاهها و آراى اين و آن تو را به انحراف بكشاند.
[27]
بنابراين علىرغم جايگاه ويژه و احترامى كه مرحوم طبرسى همانند بزرگانى چون شيخمفيد، سيدمرتضى و شيخ طوسى دارد، نمىتوان احتمال نخست ايشان در نحوه جمع ميانادله وجوب حفظ جان و حرمت افتادن در مهلكه و اقدام امامحسين(ع) را پذيرفت و به آن تنداد، همان گونه كه نمىتوان با ظاهر سخن آن بزرگان پيشين همراهى كرد.
در نگاه مرحوم طبرسى هر چند حركت سيدالشهدا(ع) در يك احتمال در تعارض با آيهشريفه «و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» قرار دارد و آن را به بهاى نفى علم امام(ع) به فرجامقيام توجيه كرده و پاسخ گفته است ولى نگاه دوم ايشان كه به پيروى از ديدگاهسيدمرتضى«قدس سره» مطرح شده مىتواند به عنوان يك مبناى كلّى در فقه پذيرفته شود ومورد توجه قرار گيرد و آن اينكه، در دَوَران امر ميان ذلت و ننگ و سرانجام كشته شدن در«چنگ» دشمن از يك سو، و ايستادگى و كشته شدن كريمانه و مرگ شرافتمندانه همراه باعزت نفس در «جنگ» با دشمن، ترجيح با صورت دوم است اما اينكه سيدالشهدا(ع) نيز درهمين شرايط قرار گرفته بود و آيا اساساً مىتوان اقدام حضرت را با چنين ضابطهاى تحليل وتفسير كرد، چنان كه مرحوم طبرسى ممكن شمرده، مطلبى است كه پذيرش آن مبناى كلى،لزوماً به معناى پذيرش اين تفسير و تحليل نيست. بويژه كه حتى با فرض دوم، همچنان اينپرسش باقى مىماند كه آيا امام(ع) از آغاز مىدانست در چنين شرايطى قرار مىگيرد كه يا بايدتن به كشته شدن ذليلانه بدهد يا قتل شرافتمندانه را برگزيند؟ اگر مىدانسته، آيا بر مبناىمرحوم طبرسى و استنتاجى كه از آيه «لا تلقوا» كرده است، با مفاد آيه منافات ندارد؟ به نظر مىرسد احتمال دوم، در نگاه آن مفسّر ارجمند، بتواند مشكل تنافى با مفاد آيه را مرتفع سازدولى مشكل نفى آگاهى امام(ع) به سرانجام شهادت كه در احتمال اول مطرح شده، همچنانباقى است و طبعاً از اين نظر، همان اشكال اساسى احتمال نخست، بر احتمال دوم نيز وارداست. از اين رو پذيرش سخن طبرسى، در حدّ همان مبناى كلى محدود مىگردد كه در دَوَرانميان دو گونه كشته شدن، ترجيح با قتل شرافتمندانه است و نه تحليل ايشان در خصوصاقدام امام(ع). و اين خود دستاورد ارزشمندى از اصل بازتاب عاشورا در فقه سياسى اينمفسّر عالىمقام به شمار مىرود، هر چند نحوه استدلال ايشان را نپذيريم.
پينوشتها:
[21]. نك: تفسير سوره حمد، ص95.
[22]. بقره، آيه 195.
[23]. نك: المسائل العكبرية، شيخ مفيد، ص69 تا 72. و نيز مرآة العقول، محمد باقر مجلس، ج3، ص125 -126. و تنزيه الانبياء، سيدمرتضى، ص179 - 180. و نيز تلخيص الشافى، سيدمرتضى (تأليف) و شيخطوسى (تلخيص)، ج4، ص181 تا 190.
[24]. مجمعالبيان، ج2، ص289، ذيل آيه 195 بقره.
[25]. نك: مجمعالبيان، ج5، ص205، ذيل آخرين آيه سوره هود: «و لله غيب السموات و الارض». و ج3،ص261، ذيل آيه 109 سوره مائده.
[26]. بصائر الدرجات، نشر اعلمى، ص501، و مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص76، و بحارالانوار، ج44،ص330، و ج45، ص84، و ج42، ص81، و موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص296. لازم به ذكر استآنچه در متن نقل شد، مطابق روايتى است كه مرحوم كلينى، در كتاب «رسائل الائمه» خويش با همين سندآورده و علّامه مجلسى، آن را در ج44 بحارالانوار، ص330، نقل كرده است. اما آنچه در بصائر الدرجاتآمده و مجلسى در دو جاى بعدى بحارالانوار آورده كمى تفاوت دارد ولى در معنا تفاوت قابل ذكرى ندارد.در نقل بصائر پس از كلمه «استشهد» كلمه «معى» آمده است و اين تأكيدى است بر آگاهى حضرت(ع) برشهادت خويش. روشن است كه اين اختلافهاى جزئى، ناشى از نحوه بازگويى روايت در نقل راويان وكاتبان بوده است. نقل محمد بنحسن صفار در بصائر الدرجات كه به نظر مىرسد دقيقتر باشد، با سندى كهدر متن مقاله ذكر شد چنين است: حمزة بن حمران، عن ابىعبدالله(ع) قال: ذكرنا خروج الحسين و تخلّفابنالحنفية عنه، قال: قال ابوعبدالله(ع): يا حمزة، انّى سأحدّثك فى هذا الحديث و لا تسأل عنه بعد مجلسناهذا. ان الحسين لمّا فصل متوجّهاً دعا بقرطاس و كتب: بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن على الىبنىهاشم، امّا بعد فانه من لحق بى منكم استشهد معى و من تخلّف لم يبلغ الفتح و السلام.»
[27]. كافى، ج1، ص261 - 262، و نيز ص281. دنباله سخن حضرت(ع) اين است: «ولو انّهم يا حمران، حيث
/ج