بازتاب عاشورا در فقه سياسى شيعه (6)
نویسنده : سيدضياء مرتضوى
3. تقدم مصالح عاليه
«تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمدهاند، تمام. و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداىجامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هر چيز است در دنيا،وقتى كه با مصالح جامعه، معارضه كرد اين فرد بايد فدا شود. سيدالشهدا روى همين ميزانآمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خود را فدا كرد، كه فرد بايد فداى جامعه شود، جامعه بايداصلاح بشود. ليقوم الناس بالقسط. بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحققپيدابكند.»
[66]
اهدافى را كه سيدالشهدا(ع) در وصيت خويش به محمد بنحنفيه بر شمرد همه در يكنقطه مشترك است و آن عبارت است از «اصلاح امّت». اين حركت اصلاحطلبانه در جامعه وفداكارى براى آن، همان است كه به عنوان «فداى فرد براى جامعه» مورد تأكيد امام(قده) قرارگرفته است. چنان كه حضرت امام صادق(ع) به نقل از صفوان بنمهران، در زيارت اربعين،در بيان فلسفه جانفشانى ابىعبداللَّه(ع) فرموده است:
«اللّهم انى أشهد أنّه وليّك و ابنوليّك و صفيّك و ابنصفيّك، الفائز بكرامتك، أكرمته بالشهادة
... و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة، و حيرة الضلالة؛
[67]
...[حسين(ع)] خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى و سرگردانى گمراهىنجاتدهد.»
همين حقيقت را در متن ديگرى كه ابوحمزه ثمالى از امام صادق(ع) براى زيارت امامحسين(ع) نقل كرده نيز آمده است:
«اللّهمّ انّى أشهد أنّ هذا قبر ابنحبيبك و صفوتك من خلقك، و أنّه الفائز بكرامتك، أكرمتهبكتابك، و خصصته و ائتمنته على وحيك، و أعطيته مواريث الانبياء، و جعلته حجة علىخلقك، فأعذر فى الدعوة، و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الضلالة و الجهالة و العمى والشك و الارتياب الى باب الهدى من الردى؛
[68]
... و خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهى و نادانى و نابينايى و شك و دودلى بهدروازه هدايت، در آورده و نجات دهد».
چنان كه حضرت امام، همين حقيقت را در دوران مبارزه چنين بيان مىفرمايد:
«محرم، ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياى خداست كه با قيام خود در مقابلطاغوت، تعليم سازندگى و كوبندگى به بشر داد و راه فناى ظالم و شكستن ستمكار را به فدايىدادن و فدايى شدن دانست و اين خود سرلوحه تعلميات اسلام است براى ملت ما تاآخردهر.»
[69]
امام(قده) در فتاواى خويش، از جمله در كتاب تحريرالوسيله، فصل دفاع و امر بهمعروف و نهى از منكر به گونهاى روشن مبناى فقهى مذكور را پذيرفته و فتاواى خود را براساس آن صادر كرده است. نمونهاى از آن را پيشتر آورديم.
4. عاشورا الگويى براى همه
اگر پذيرفتيم كه قيام سيدالشهدا(ع) در چارچوب قواعد و ادله موجود فقهى قابل تحليلو تفسير مىباشد، قهراً نبايد آن را تكليفى ويژه حضرت(ع) دانست. علاوه بر اينكه دلايلبسيارى نيز در دست است كه به وضوح نشان مىدهد حركت و قيام سيدالشهدا(ع) يكمصداق كامل از ادله و قواعد عامى است كه در متون اسلامى ما موجود است و خود به عنوانيك الگو و حجت شرعى براى ديگران بهشمار مىرود. طبعاً در محدوده اين بحث جاىپرداختن تفصيلى به همه مبانى اسوه بودن حركت سيدالشهدا(ع) نيست. اما ذكر مواردىچند، مىتواند شاهدى بر مدّعاى يادشده باشد و دستمايهاى براى بررسى بيشتر. و طبعاً اگرحضرت امامخمينى، به روشنى تمام و با تأكيد زياد، بارها بر اين حقيقت پاى فشردهاند كهحركت سيدالشهدا(ع) يك الگو و حجت به شمار مىرود، از جمله بر اساس همين
نمونههاست.
امامخمينى قيام سيدالشهدا(ع) را يك اسوه تمامعيار مىداند كه از نقطهنظر فقهى و عملبه وظايف و تكاليف دينى، كاملاً بايد سرمشق قرار گيرد. امام نه تنها فلسفه قيام و شهادتسيدالشهدا(ع) را قابل درك و منطبق بر موازين جارى در فقه مىداند، بلكه به عنوان يك«حجت بالغه شرعى» مىشمارد كه بايد ملاك عمل اجتماعى مسلمانان قرار گيرد. و ازهمينرو است كه تبليغ و هدايت جامعه به اين حجت شرعى را وظيفه متوليان ارشاد وهدايت جامعه مىشمارد:
«آنچه كه سيدالشهدا عمل كرد و آن ايدهاى كه او داشت و آن راهى كه او رفت و آن پيروزى كهبعد از شهادت براى او حاصل شد و براى اسلام حاصل شد، (روحانيون) به [براى] مردم روشنكنند و بفهمانند به همه كه مسأله مجاهده در راه اسلام آن است كه او كرد. مىدانست كه با يكعده قليل، كمتر از صد نفر، نمىشود مقابله با يك همچو ظالمى داراى همه چيز كرد.»
[70]
و در جايى ديگر مىفرمايد:
«مگر نه آن است كه دستور آموزنده «كلّ يوم عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا» بايد سرمشق امتاسلامى باشد. قيام همگانى در هر روز و در هر سرزمين. عاشورا قيام عدالتخواهان با عددىقليل و ايمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخنشين و مستكبران غارتگر بود، و دستورآن است كه اين برنامه، سرلوحه زندگى در هر روز و در هر سرزمينباشد.»
[71]
در الگوسازى و معرّفى حركت سيدالشهدا(ع) به عنوان يك سرمشق، اگر نبود جز حجمبسيار وسيع و متنوعى از روايات و رهنمودهايى كه در جهت احيا و زنده داشتن نام و قيامحضرت(ع) و برائت جستن از كسانى كه در مقابل وى ايستادند يا او را يارى نكردند، از طرفاولياى دين، صلواتاللَّه عليهم، وارد شده است، همين امر در الگو بودن و قابل احتجاج بودنقيام سيدالشهدا(ع) كفايت مىكرد.
تنها مرورى اجمالى بر فهرست رهنمودها، دستورالعملها و تأكيداتى كه از جانب آنبزرگواران در زمينههاى مختلف موضوع كربلا و قيام سيدالشهدا(ع) در كتابهاى حديثىوارد شده و از نظر گذراندن آن همه ارزش، پاداش و ثوابهايى كه براى انواع زيارت، گريه وعزادارى و تربت كربلا و حتى آب فرات، بيان شده است، و نگاهى كوتاه به محتواى متونى كهبه عنوان زيارت حضرت(ع) نقل شده، همه و همه، به خوبى گواه بر حقيقتى است كهحضرت امامخمينى بارها بر آن تأكيد ورزيد و آن را مبناى حركت خويش در انقلاب اسلامىقرار داد. اگر ملاحظه شود كه به عنوان مثال، تنها در خصوص خاك كربلا حدود يكصد
روايت به شكلهاى گوناگون، عظمت و ارزش آن را بازگو مىكندو توجه شود كه چگونه اين خاك مقدس، قرين حيات يك شيعهاز ولادت تا مرگ، در هر صبح و شام مىشود، كام او با آن تربتبرداشته مىشود و كفن او با آن بسته مىگردد، و حتى نحوهبرگرفتن اين خاك از زمين كربلا آموزش داده شده ودعاىويژهاى نيز براى آن منظور مىشود، اذعان خواهيم كرد كهحركت امام حسين(ع) تنها يك رمز ميان خداى تبارك و تعالى و
وى نبوده است. بلكه موضوعى قابل فهم، قابل استدلال، و مصداقى از رهنمودهاى كلى ديناست و طبعاً قابل پيروى و احتجاج مىباشد.
به عنوان مثال، اگر به مقايسهاى كه در خود روايات در خصوص ارزش زيارتسيدالشهدا(ع) و انجام حج و عمره صورت گرفته توجه شود، و يا به معادلهايى كه براى يكقطره اشك و حتى خود را گريان نشان دادن ذكر شده توجه شود حقيقت يادشده بيشتر نمايانخواهد شد.
حجم گستردهاى از احاديث و دستورالعملها كه در خصوص سيدالشهدا(ع) و مسايلمربوط به وى در ابواب مختلف كتابهاى حديثى و حتى فقهى ما وجود دارد، منبعىالهامبخش و بسيار گويا در تلاش اولياء دين، صلواتاللَّه عليهم، براى الگوسازى قيام امامحسين(ع) مىباشد.
علاوه بر اين، بازگويى نمونههايى از سخنان خود سيدالشهدا(ع) كه فلسفه و>انگيزه
بنابراين، اگر سيدالشهدا(ع) در تبيين و توجيه حركت خويش به عنوان نمونه، به مسايلىچون لزوم امر به معروف و نهى از منكر، مبارزه با ظلم، استيفاى حقوق، اصلاح جامعه،حقطلبى و دفع فساد مىپردازد و اينها را مبناى استدلال خود قرار مىدهد، روشن استمسايل و احكامى را مبناى استدلال و حركت خود معرفى مىكند كه اختصاص به خود اوندارد و جزء ارتكازات دينى و قطعى مخاطبان بوده است.
تلاش حضرت(ع) در اين روشنگرىها اين بود كه حركت خويش را از مصاديق اينكليات معرّفى كند و قهراً از ديگران نيز بخواهد كه در اين قيام به او بپيوندند. و گرنه، اصولاًفراخوانى ديگران، و استدلال به مرتكزات اعتقادى آنان، چه وجهى مىتوانست داشته باشدو در چارچوب كدام يك از وظايف آنان قرار مىگرفت؟
به نظر مىرسد نفس دليل آوردن حضرت(ع) و تكيه كردن بر اصول و مبانى پذيرفته شدهدر ارتكازات اسلامى و اعتقادى جامعه آن روز، گواه روشنى بر تلاش امام(ع) در تطبيقحركت خويش بر آموزههاى دينى، و در نتيجه الگو بودن آن مىباشد، حتى اگر در اين بحثبه نوع استدلالها و تحليلهاى حضرت(ع) نيز پرداخته نشود. با اين حال، نمونههايى كه بهدنبال مىآيد تأكيدى بر اين حقيقت است.
در وصيتنامهاى كه سيدالشهدا(ع) هنگام خروج از مدينه براى برادرش محمد بنحنفيهنوشت و متن كامل آن را پيشتر آورديم، امام(ع) تأكيد مىكند كه من از سر مفسدهجويى ودنياطلبى و هواخواهى و ستم، از اين شهر بيرون نرفتم. آنگاه اصلاح امت پيامبر(ص)، امر بهمعروف و نهى از منكر، و حركت در چارچوب مسير پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) راانگيزه حركت خويش مىشمارد.
و اينها همه مفاهيم و حقايقى است قابل فهم و پيروى براى همه مسلمانان. طبعاً كسىنمىتواند بگويد كه حركت اصلاحطلبانه نكن، يا كارى به امر به معروف و نهى از منكرنداشته باش و يا روش و سيره پيامبر(ص) و على(ع) را پيروى نكن. اگر برخى نيز مخالفتمىكردند ناشى از ترديد در ثمربخشى يا تطبيق در مصداق بود. و يا آنگاه كه با سپاهيان حرّ ومحدوديتهايى كه ايجاد كردند مواجه مىشود، در ميان ياران خويش به سخنرانى و تحليلوضعيت جامعه و شرايط فراهم آمده مىپردازد و خطاب به اصحاب خود، در توجه دادن بهموقعيت و مسؤوليت خطيرى كه در آن قرار دارند، به مسأله حقگريزى و باطلخواهىموجود در جامعه اشاره مىكند و آن را به گونهاى مىبيند كه مؤمن را مشتاق مرگ مىكند و مرگ را براى خود، سعادت مىشمارد، و زندگى با ظالمان را ننگ و خوارى. امام(ع) پس ازحمد و ثناى الهى مىفرمايد:
«شرايط پيشآمده را مىبينيد. و دنيا جدّاً دگرگون شده و چهرهاى ناپسند گرفته و خوبى آنپشت كرده است و از آن جرعهاى جز تهمانده ظرف، نمانده، و زندگى بىارزشى چون چراگاهىخشك و سنگلاخ. آيا به حق نمىنگريد كه عمل نمىشود و باطل كه از آن پرهيز نمىگردد! بهراستى كه مؤمن بايد مشتاق ملاقات پروردگارش باشد. من كه مرگ را جز خوشبختى، و زندگىبا ستمكاران را جز نكبت نمىبينم.»
[72]
چهرهاى كه امام(ع) از جامعه و شرايط موجود ترسيم مىكند، بويژه با توجه دادن يارانخويش به جايگاه حق و باطل در اين جامعه و با تأكيد بر موقعيتى كه يك «مؤمن» در چنينفضايى دارد، طبيعى است كه تنها براى موجه ساختن و تحليل حركتى كه ويژه حضرت(ع)است و ديگران را با آن كارى نيست، نمىباشد. و هر چند امام(ع) بينش خويش نسبت بهزندگى در چنين جامعهاى را بازگو مىكند و مرگ را سعادت مىشمارد اما او در واقع يكقاعده ارائه مىدهد.
نمونه ديگر سخنى است كه امام(ع) در منزل بيضه، خطاب به كوفيانى كه به همراه حرّبنيزيد رياحى براى ممانعت از ورود حضرت(ع) به كوفه آمده بودند، بيان فرمود. امام(ع)در اين سخنان، پس از حمد و ستايش الهى، در تبيين ضرورت مبارزه با دستگاه بنىاميه وجلوگيرى از فساد و ستم و احياء حدود و احكام الهى و ايجاد حكومت عدل، سخنى از پيامبراكرم(ص) را بازگو نموده و آن را گواه حقانيت موضع خويش و ضرورت اين قيام مىگيرد وخود را بيش از همه مسؤول و موظف به عمل كردن به مفاد سخن رسول خدا(ص)مىشمارد. و آنگاه به موضوع نامهها و دعوتهايى كه از جانب آنان ارسال شده و مفاد بيعتى كهبا وى كرده بودند اشاره مىكند و يادآور مىشود كه اگر بر پيمان خويش هستند كه خوب اوحسين بنعلى است! و اگر چنين نمىكنند و پيمان از سر خويش برداشتهاند، البته از چنينمردمى با آن پيشينه، امرى بعيد نيست و به هر حال نتيجه سوء عهدشكنى به خود آنانبرمىگردد.
[73]
استدلال امام(ع) به سخن پيامبر(ص) در خصوص ضرورت مبارزه با حكومت جور وفاسد و معرفى بنىاميه و دستگاه يزيد به عنوان مصداقى روشن از اين حديث، به خوبى نشانمىدهد كه امام(ع) دست به اقدام و حركتى زده است كه در چارچوب قواعد كلى ومسؤوليتهاى اسلامى تفسير و تحليل مىگردد و از اينرو از آنان مىخواهد كه در همين چارچوب او را يارى كنند. اگر تنها وظيفهاى ويژه حضرت(ع) و رمزى ميان او و خداوند بودكه ديگران را با آن كارى نيست، اين بيانات از ناحيه حضرت(ع) چه توجيهى مىتوانستداشته باشد.
آنچه حضرت امامخمينى به گونهاى گويا و زيبا با اشاره به دستور آموزنده «كل يومعاشوراء و كل ارض كربلاء» بر آن تأكيد ورزيده است در اشاره به همين حقيقت است كه قيامسيدالشهدا(ع) يك الگوى تمامعيار و قابل پيروى براى ديگران در تمام دورهها مىباشد.ايشان بار ديگر بر اين حقيقت، اينگونه تأكيد مىفرمايد:
«دستور است اين، دستور عمل امام حسين(ع) دستور است براى همه؛ «كلّ يوم عاشوراء و كلّارضٍ كربلاء» دستور است به اينكه هر روز و در هر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همانبرنامه را، امام حسين(ع) با عده كم، همه چيزش را فداى اسلام كرد، مقابل يك امپراتورىبزرگ ايستاد و گفت هر روز بايد در هر جا اين محفوظبماند.»
[74]
آنچه حضرت امامخمينى(قده) در باره حادثه كربلا ابراز فرموده است، بسيار بيش ازفرازهاى ياد شده است. از آنچه ذكر شد، به خوبى مىتوان ديدگاه ايشان را در برابرنقطهنظرات و ديدگاههاى فقهاى بزرگى چون مرحوم صاحبجواهر به دست آورد و از ايننگاه به نقد و ارزيابى آنها پرداخت. اين مهم را با جمعبندى فرازهاى مذكور به پايان مىبريم.
جمعبندى ديدگاه امامخمينى
2. هدف نهايى و فلسفه وجودى اين قيام، تلاش براى تشكيل حكومت اسلامى بود وفهم اين فلسفه و درك علل قيام، دور از دسترس و خارج از توان ما نيست.
3. اين حركت، يك اقدام كاملاً انتخابى و به تشخيص خود امام(ع) بود و عملاً راه براىسازش با دشمن نيز براى او باز بود.
4. مصالحه و سازش با دشمن برخلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامى بود.
5. حضرت(ع) كاملاً به سرنوشت حركت، آگاهى داشت و به حسب معمول نيز نتيجهاىجز كشته شدن پيشبينى نمىشد.
6. آگاهى امام (ع) از سرنوشت قيام، منافاتى با لزوم جهاد براى برپايى حكومت و مبارزهبا ظلم، ندارد.
7. قيام امام(ع) يك حجت شرعى و الگوى فقهى و عملى براى همه دورهها و تمامسرزمينهاست و نه تكليفى مختص آن حضرت(ع).
8. در تعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه، تقدم با جامعه است و فرد بايد فداىجامعهگردد.
9. قواعد نفى عسر و حرج و نفى ضرر، در امور مهمى كه اسلام عنايت ويژه به آن داردجارى نيست.
10. حتى با فرض صدق عنوان «القاء در تهلكه» نسبت به قيام عاشورا، دليل حرمت آن،شامل مواردى چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشكيل نظام عدل نمىگردد.
11. آنچه ملاك اصلى در جنگ و صلح است، انجام تكليف است نه كمى و زيادى نيرو ونه پيروزى و شكست.
12. سيدالشهدا(ع) در هر حال خود را پيروز مىدانست، چرا كه ملاك پيروزى، انجامتكليف مبارزه با ظلم و تلاش براى برپايى حكومت عدل بود.
اينك با توجه به محورهاى فوق مىتوانيم به ارزيابى دقيقترى نسبت به ديدگاههاىفقهى مطرحشده بپردازيم. و بدين سان بود كه فقيه بزرگ امت اسلامى، حضرتامامخمينى(قده) افقهاى جديدى را در تحليل صحيح و بهرهبرى كامل و اساسى از قيامسيدشهيدان عالم، حضرت ابىعبداللَّه الحسين(ع)، گشود و روزنههايى را كه فقهاىپيشيننشان داده بودند به راههاى هموارى مبدل ساخت تا فقها و صاحبنظرانحوزهاستنباط و فقاهت و ديگر رهجويان مباحث دينى - اجتماعى، گامهايى استواربردارند.و فقه سياسى شيعه همواره شاهد بازتاب گسترده منطق حسينى و قيام عاشوراباشد،همانگونه كه هويت و حركت سياسى شيعه همواره مرهون كربلا و عاشورا وشهادتو اسارت سيدالشهدا(ع) و اصحاب و خاندان وى بوده است. صلوات الله و سلامهعليهم اجمعين.
پينوشتها:
[66]. صحيفه نور، ج15، ص148.
[67]. بحارالانوار، ج101، ص331.
[68]. همان، ص177، و نيز نزديك همين مضمون، ص210.
[69]. صحيفه نور، ج2، ص11.
[70]. همان، ج17، ص61.
[71]. همان، ج9، ص57.
[72]. بحارالانوار، ج 44، ص381، مقتل خوارزمى، ج 2، ص 5.
[73]. نك: تاريخ طبرى، ج4، ص304.
[74]. صحيفه نور، ج10، ص31.
/ج