عاشورا محور سازماندهى سياسى (2)

محور تشكل و همگرايى انسانها فقط خداوند و تولى بهولايت او و كسانى كه در پوشش ولايت او هستند مى‏باشد و جزاو هيچ كس ديگرى نمى‏تواند تشكل‏هاى پايدار و ماندگار انسانىرا سامان دهد، زيرا او بى‏نياز است ولى ديگران مى‏خواهند تا ازتوان اجتماعى بهره برند و اجتماعات بشرى را وسيله قدرت واقتدار خود نمايند و احساسات و علايق توده‏ها
جمعه، 19 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عاشورا محور سازماندهى سياسى (2)

عاشورا محور سازماندهى سياسى (2)
عاشورا محور سازماندهى سياسى (2)


 

نویسنده : محمود لطيفى




 

حزب‏الله و حزب الشيطان
 

محور تشكل و همگرايى انسانها فقط خداوند و تولى بهولايت او و كسانى كه در پوشش ولايت او هستند مى‏باشد و جزاو هيچ كس ديگرى نمى‏تواند تشكل‏هاى پايدار و ماندگار انسانىرا سامان دهد، زيرا او بى‏نياز است ولى ديگران مى‏خواهند تا ازتوان اجتماعى بهره برند و اجتماعات بشرى را وسيله قدرت واقتدار خود نمايند و احساسات و علايق توده‏ها و مشاركت مدنىآنها را نردبان ترقى خود قرار دهند و رأى و امضاى مردم را سندمشروعيت يك سليقه حزبى با يك باور شخصى قلمداد كنند.
اسلام به همان شدت كه اصرار دارد همه انسانها بر محورولايت الهى همبستگى - تولى - داشته باشند، به همان شدت وبلكه شديدتر از آن از وابستگى روحى و فكرى و رفتارىبه‏جاذبه‏هاى غير الهى و از تولى اربابان غير الهى پرهيز مى‏دهد وهر نوع وابستگى‏وهوادارى را نوعى شرك مى‏شمارد. ملاحظهخط سيرى كه در آيات ذيل براى مؤمنان ترسيم مى‏شود تأكيد براين سخن است. قرآن كريم در آغاز همه زنان و مردان مؤمن راولى همديگر مى‏خواند:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض...»
[19]
و نيز مؤمنانى كه هجرت كرده و در جهاد شركت كرده‏اند و همچنين آنان كه به مسلمانان مأوا داده و آنان را يارى كرده‏اند، همه راولىّ هم مى‏خواند:
«ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا... والذين آووا و نصروااولئك بعضهم اولياء بعض...
[20]»
و سپس مى‏فرمايد:
«و من يتوّل الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب‏الله همالغالبون».
و آنگاه با تأكيد مى‏فرمايد:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا».
با توجه به اين نكته كه ولايت مؤمنان و پيامبر و خداوند در طول يكديگر و ازهم‏انفكاك‏ناپذير است و تقابلى با هم ندارند و هيچ‏گونه زمينه تشتت و تفرقه راه ندارد؛ چهاينكه مى‏فرمايد:
«انّ اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا - و در آخر - و اللّهولى‏المؤمنين؛
[21]
در حقيقت نزديك‏ترين مردم به ابراهيم همان كسانى هستند كه پيرو اويند و نيز اين پيامبر وكسانى كه به آئين او ايمان آورده‏اند و خدا ولىّ مؤمنان است.»
و بالاخره:
انّ وليّىّ اللّه الذى نزّل الكتاب و هو يتولى الصالحين؛
[22]
در حقيقت ولى من خداوندى است كه قرآن را نازل كرده و همو ولى صالحان نيز هست».
در خط مقابل نيز در آغاز بدنبال ولايت مهاجرين و انصار مى‏فرمايد:
«و الّذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شئ حتّى يهاجروا...؛
[23]
آنان كه ايمان آورده‏اند ولى مهاجرت نكرده‏اند هيچ گونه رابطه ولايى بين شما و آنان نيستمگر اينكه مهاجرت كنند...»
و در يك مرحله گسترده‏تر مى‏فرمايد:
«يا ايّها الذين آمنوا لا تتّخذوا آباءكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و منيتولّهم منكم فاولئك هم الظالمون؛
[24]
اى مؤمنان اگر پدران و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دادند با آنان هميارى نكنيد و هر كه ازميان شما تولاى آنان را داشته باشد او از ستمكاران است».
و سپس همراه با معيار مى‏فرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوّى و عدوّكم اولياء؛
[25]
اى مؤمنان دشمنان مرا و خودتان را ولىّ بر نگزينيد».
و آنگاه مى‏فرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤمنين...؛
[26]
اى مؤمنان به جاى مؤمنان با كافران رابطه ولايى برقرار نكنيد...».
چرا كه:
«و انّ الظالمين بعضهم اولياء بعض و الله ولى المتقين؛
[27]
در حقيقت ستمگران با يكديگر همراهند و بر يكديگر ولايت دارند و خداوند ولىّپرهيزكاران‏است».
و نيز:
«و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض، الّا تفعلوه تكن فتنة فى الأرض و فساد كبير؛
[28]
و كافران ولى يكديگرند - شما ولى آنان نيستيد - اگر - اين ملاك را رعايت - نكنيد در زمينفتنه و فسادى بزرگ پديد آيد».
و هم‏چنين:
«و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات...»
[29]
و در آخر:
«...انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله و يحسبون انهم مهتدون؛
[30]
آنان - گمراهان - شياطين را ولى خود برگزيدند و خيال مى‏كنند راه درستى يافته‏اند».
و شكى نيست كه:
«و من يتخذ الشيطان ولياً من دون الله فقد خسر خسراناً مبيناً؛
[31]
هر كه شيطان را به جاى خداوند ولىّ برگزيند به زيان آشكارى دچار شده است».
با مروى بر اين دو خط سير مى‏توان خطوط سياسى و جبهه‏ها را از هم بازشناخت.گروهى پا به پاى خدا و رسول او و مؤمنان نمونه‏اى كه همواره در عبادت خدا و خدمتبه‏خلقند و:
رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب‏الله الا انّ حزب‏الله هم المفلحون؛
[32]
خداى از آنان خشنود و آنان نيز از خدا راضى هستند، هم آنان حزب‏الله هستند و تنهاحزب‏الله رستگارانند».
و گروهى ديگر همراهى با ستمگران و كافران و مدعيان فرهنگ و تمدن
[33] را دورانديشىخردمندانه پنداشته و خود را چيزى انگاشته‏اند:
«...يحسبون انّهم على شيى‏ء الا انهم هم الكاذبون. استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر اللهاولئك حزب الشيطان الا انّ حزب الشيطان هم الخاسرون؛
[34]
آنان كه با بيگانگان رابطه برقرار كرده‏اند - چنان پندارند كه حق به جانب آنهاست آگاه باش كهآنان همان دروغگويانند. شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است. آنان حزبشيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند».

تجلى عينى حزب‏الله
 

از حضرت امام‏خمينى پرسيدند: ممكن است معنى و مفهوم حزب‏الله را براى ما تشريحكنيد. و حضرت امام فرمود:
«هر مسلمانى كه موازين و اصول اسلام را پذيرفته است و در اعمال و رفتار از انضباط دقيقشيعى برخوردار است يك عضو از اعضاى حزب‏الله است و تمامى دستورات اين حزب و خطمشى آن را قرآن و اسلام بيان كرده است. اين حزب غير از حزبهاى متداول امروز دنياست.امروز تمام مردم ايران - در هر سنّى كه هستند - از زن و مرد كه با شعارهاى اسلامى مبارزهمى‏كنند جزء حزب‏الله هستند.»
و سپس در پاسخ اين سؤال كه : ممكن است معناى دقيق امام را تشريح كنيد...رابطه امام باحزب‏الله چيست؟ مى‏فرمايد:
امام به معناى پيشوا و كسى كه جمعى را در جهتى هدايت و رهبرى مى‏كند و امام بيان كنندهخط مشى شيعه و حزب‏الله و رهبرى كننده اين تشكيلات بزرگ و فراگير است كه تمامىوظائف آنان را از قرآن و سنت پيامبر اسلام در زمانهاى مختلف و شرايط مختلف اجتهاد واستنباط مى‏كند و به آنان ابلاغ مى‏نمايد.»
[35]
در تفاسير شيعى و بسيارى از تفاسير و كتب حديثى اهل سنت در مورد شأن نزول دو آيه55 و 56 سوره مائده حديثى به اين مضمون آمده است كه حضرت اميرالمؤمنين در مسجدپيامبر مشغول نماز نافله بود. نيازمندى آمد و اظهار حاجت نمود و حضرت امير در حالركوع انگشترى خود را به او داد. آن نيازمند نزد پيامبر آمد و واقعه را به او عرض كرد و در آنحال اين آيه نازل شد:
«انّما وليّكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون و منيتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب‏الله هم الغالبون؛
[36]
ولىّ شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه اقامه نماز مى‏كنند و زكات مى‏دهند در حالىكه در ركوع هستند و هر كه خدا و رسول او و مؤمنان را به ولايت برگزيند - او از حزب‏الله است- و در حقيقت فقط حزب‏الله پيروزند».
و باز نقل كرده‏اند جابر بن عبدالله مى‏گويد:
«كنّا عند النبى (ص) فاقبل علىّ فقال النبى(ص): و الذى نفسى بيده انّ هذا و شيعته همالفائزون يوم القيامة و نزلت: انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريّة، فكاناصحاب النبى(ص) اذا اقبل علىّ قالوا: جاء خير البرية؛
[37]
نزد پيامبر نشسته بوديم كه على آمد، پيامبر فرمود: به كسى كه جانم به دست اوست سوگندكه اين شخص و شيعيان او رستگاران روز قيامتند - و در همان مجلس - اين آيه نازل شد كه:آنان كه ايمان آورده و كار نيك انجام داده‏اند. همانان بهترين مخلوقانند. و از آن به بعد هرگاهعلى(ع) وارد مجلس مى‏شد، مجلسيان مى‏گفتند: بهترين مخلوقات وارد شد».
و مرحوم مظفر از كتاب غايةالمرام نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرمود:
«يدخل من امتى الجنّة سبعون الفاً لا حساب عليهم ثم التفت الى علىّ(ع) فقال: هم شيعَتُك وانت امامهم؛
[38]
هفتاد هزار نفر از امتم بى‏حساب وارد بهشت مى‏شوند. سپس رو به على(ع) كرد و فرمود: همهآنان شيعيان تو و تو رهبر آنان هستى».
و از كتاب خطط الشام نقل كرده است : گروهى از بزرگان صحابه در زمان رسول خدا بهولايت و دوستى نسبت به على معروف بوده‏اند. مانند: سلمان فارسى كه مى‏گفت: با رسولخدا بيعت كرديم مبنى بر اينكه از نصيحت و ارشاد مسلمين دريغ نورزيم و پيرو و دوستدارعلى بن ابى‏طالب باشيم. و ابو سعيد خدرى كه مى‏گفت: مردم به پنج امر موظف گشتند اما بهچهار امر عمل كردند و يك امر را ترك كردند - آنگاه چهار امر را نماز و روزه و زكات و حج،و امر متروك را ولايت حضرت اميرالمؤمنين مى‏شمرد - و ابى‏ذر غفارى و عمّار بن ياسر وحذيفة بن يمان و ذوالشهادتين خزيمة بن ثابت و ابوايوب انصارى و خالد بن سعيد بن عاصو قيس بن سعد بن عباده كه همگى به ولايت و تشيع على(ع) نامور و معروف بوده‏اند.
[39] بهنظر مى‏رسد اينان به جز قيس بن سعد همان كسانى هستند كه همراه با تعدادى ديگر چونابوالهيثم بن تيهان، مقداد بن اسوه، بريده اسلمى، ابىّ بن كعب، سهل بن حنيف، عثمان بنحنيف در جريان سقيفه به نفع حضرت اميرالمؤمنين سخنرانى كردند.
[40]
متأسفانه پس از آن همه تأكيدات قرآن كريم و تبيين و تأكيد پيامبر گرامى اسلام ساختارسياسى جامعه اسلامى پس از رحلت پيامبر به سمتى هدايت شد كه در فاصله‏اى كوتاهابوسفيان - سركرده حزب شيطان در 23 سال دوره بعثت - در يك جمع خانوادگى در همانساعت اوليه خلافت عثمان پايان تشكل دينى حزب‏الله و بازگشت خط جاهليت و تشكلقومى عربى و ارتداد را با اين سخنان رسماً اعلام نمود:
«يا بنى امية تلقّفوها تلقّف الكرة، فوالذى يحلف به ابوسفيان ما من عذاب و لا حساب و لا جنّةو لا نار و لا بعث و لا قيامة؛
[41]
اى بنى‏اميه آن را همانند توپ به يكديگر پاس دهيد. سوگند به كسى كه ابوسفيان همواره به اوسوگند مى‏خورد! نه كيفرى و نه حسابى و نه بهشتى و نه آتشى و نه برانگيخته شدن و نهقيامتى است».
البته گرچه در اين مرحله خليفه رسمى حزب حاكم او را نهيب داد و از مجلس بيرون كردو او هم بلافاصله بر سر قبر حمزه سيدالشهدا - از پيشاهنگان تشكل حزب‏الله - رفت و پاى برزمين كوبيد و گفت: برخيز و ببين كه آنچه براى او با هم جنگيديم به دست آوردم. اما طولىنكشيد كه خليفه ديگرى از همين تيره حزب شيطان رسماً گفت: لعبت هاشم بالملك فلا خبرجاء و لا وحى نزل؛ بنى‏هاشم با حكومت و قدرت بازى كردند و گرنه نه خبرى از آسمان آمده بود و نه وحى بر كسى نازل شده بود». و با كمال تأسف اينها همه در حضور كسانى انجاممى‏گرفت كه بارها و در تعابير گوناگون شنيده بودند كه پيامبر گرامى(ص) بنى‏اميه را شجرهملعونه ناميده است.
[42]
حزب شيطان كه با نام خلافت پيامبر و با نشان اسلام آمده بود چنان جايگاهى در جامعهيافته بود كه حضرت اميرالمؤمنين با همه تلاش و كوششى كه به كار برد نتوانست حاكميتحزب‏الله را به صحنه سياسى جامعه باز گرداند و طولى نكشيد كه حزب شيطان با دروغ وفريب به نام «حزب واحد فراگير»
[43] حزب‏الله را از رسميت انداخت و آن را در جامعهاسلامى غير قانونى اعلام نمود.
[44] و:
«امر بحرمان كلّ من عرف منه موالاة علىّ من العطاء و اسقاطه من الدّيوان و التنكيل به و هدمداره؛
[45]
فرمان داد هر كس را كه ولايت على را داشت از حقوق اعطايى حكومت محروم نموده، نامش رااز دفتر حذف كنند و او را زجر داده خانه‏اش ويران كنند».
و سالها بدون هيچ مزاحم و منازعى يكه‏تاز ميدان بود.

پي‌نوشت‌ها:
 

[19]. سوره توبه: 71.
[20]. سوره انفال: 72.
[21]. سوره ال عمران: 68.
[22]. سوره اعراف: 196.
[23]. سوره انفال: 72.
[24]. سوره توبه: 23.
[25]. سوره ممتحنه: 1.
[26]. سوره نساء: 144.
[27]. سوره جاثيه: 19.
[28]. سوره انفال: 73.
[29]. سوره بقره: 257.
[30]. سوره اعراف: 30.
[31]. سوره نساء: 119.
[32]. سوره مجادله:22.
[33]. در آيه 57 سوره مائده: من الذين اوتوا الكتاب، و در آيات ديگر به نظر مى‏رسد غرض قرآن از كاربرداين اصطلاح تنها اشاره به اين نيست كه يهود و نصارى و...صاحب كتاب آسمانى هستند بلكه آنان خود بااتصاف به اين نام در برابر مردم حجاز كه امّى - بى‏سواد و بى‏فرهنگ - بود مدعى فرهنگى و تمدن بودند.
[34]. سوره مجادله: 18 - 20.
[35]. صحيفه امام، ج‏5: ص 408.
[36]. سوره مائده: 55 - 56، تعدادى از اين احاديث را در ذيل همين آيات در جلد 6 الميزان: ص 15 مى‏توانيدملاحظه كنيد.
[37]. تفسير الميزان، ج‏20: ص 1341.
[38]. تاريخ شيعه، تأليف مرحوم محمد رضا مظفر، ترجمه سيد محمد باقر حجّتى : ص‏39.
[39]. همان: ص 42 به نقل از خطط الشام ج‏5: صص‏251 - 256.
[40]. احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏98، چاپ نجف.
[41]. شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد، ج‏9، ص‏53.
[42]. تفسير نورالثقلين، ج‏3، ص‏179، در تفسير آيه: 60 از سوره اسراء.
[43]. سيوطى در تاريخ الخلفاء، ص 196 و جاحظ در النزاع و التخاصم، ص‏124 در مورد سال صلح امامحسن نوشته‏اند: فسمى هذا العام عام الجماعة لاجتماع الامة فيه على خليفة واحد.
[44]. تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، ص‏39، نقل به معناشده است.
[45]. شرح ابى ابى‏الحديد به نقل از تاريخ تشيع در ايران، ص‏40.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.