خدمت به خلق خدا، مانع سقوط انسان
نوشته ای از حضرت آیت اله مظاهری
خدمت به خلق خدا، مانع سقوط انسان
خداوند متعال در آیات ابتدایی سورۀ بقره، قبل از هرچیز، قرآن کریم را هدایتگر متّقین برمیشمرد و سپس با تعریف متّقین، به نماز و انفاق به عنوان دو مانع مهمّ سقوط انسان اشاره میفرماید. در واقع این آیات شریف میفرماید که قرآن هدایتگر متّقین است و متّقین کسانی هستند که به خداوند، پیامبر، معاد، امام زمان و بالأخره به غیب، ایمان دارند. به عبارت دیگر متّقین کسانی هستند که از نظر زیر بنا و از حیث پایۀ اعتقادی، محکم و استوار هستند و علاوه بر آن، به نماز و انفاق نیز اهمیّت ویژه میدهند. بنابراین، قرآن شریف هدایتگر کسانی است که ایمان دارند و به اقامۀ نماز میپردازند و انفاق میکنند. به عبارت رساتر، خداوند متعال اجازه نمیدهد نمازگزاران واقعی و خدمتگزاران به خلق او، سقوط کنند. ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» و به ویژه در زمان حاضر، قطب عالم امکان، حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» در بن بستها دست او را میگیرند و او را از خطر گمراهی و انحراف میرهانند.
جایگاه متعالی خدمت به خلق خدا در تعالیم دینی
«قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى عَدَّ عَشْراً»[2]
نظیر این روایت، در کتب روایی فراوان یافت میشود و حاکی از جایگاه ویژه و بینظیر خدمت به خلق خدا، در تعالیم دینی است. اهل معرفت و اولیای الهی ارزش و فضیلت خدمترسانی به مخلوقات را درک میکنند و از این جهت، اگر یک شبانه روز خدمت به خلق خدا نکنند، گویا گم کردهای دارند. حتی مثلاً اهل دل، هنگام بارش برف و باران، نگران حیوانات در بیابان و مورچهها هستند که گرسنه و بی سرپناه نشوند، چه رسد به فکر انسانها. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در راه، به یک پیرمرد مسیحی برخوردند که گدایی میکرد. آن حضرت تعجب کردند و معنای تعجب ایشان این است که به او رسیدگی کردند و او را از گدایی نجات دادند. امّا بعد با یک تشری فرمودند: وقتی جوان بود از جوانی او کار کشیدید و حالا کار رسیده به جایی که گدایی میکند؟[3] معصومین«سلاماللهعلیه» تا این اندازه به فکر اهل کتاب بودند، چه رسد به فکر مسلمانان.
رابطه با خداوند و رابطه با بندگان او، دو بال پرواز
اعمال دینی، به هم پیوسته و تفکیک ناپذیرند
جوانان عزیز باید توجه داشته باشند که احکام و اعمال اسلام عزیز، مثل دانههای تسبیح در کنار هم و به هم پیوسته است و در عمل نمیتوان بعضی از دستورات را از سایر دستورات و موازین شرعی تفکیک کرد. قرآن کریم میفرماید: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[5]
آیا شما به پارهاى از کتاب ایمان مىآورید، و به پارهاى کفر مىورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مىکنید غافل نیست.
اقامۀ نماز، اهمیّت به نماز شب، روزه، حج، عمره، مشهد و کربلا و به طور کلّی رابطه با خداوند متعال و اهل بیت«سلاماللهعلیهم»، بسیار مطلوب است و ثواب دارد، امّا کافی نیست و دوشادوش این رابطه، باید به اندازۀ توان به رابطه با مردم و خدمت به خلق خدا اهمیّت داده شود. حتی از روایات فهمیده میشود که ارزش و ثواب خدمت به خلق خدا، بسیار برتر و والاتر از اعمال عبادی نظیر حج و عمره است:
«قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِکِهَا»[6]
برآوردن حاجت مؤمن برتر است از هزار حج مقبول با همة آدابش.
در خصوص ترک اعمال دینی و عذاب ناشی از آن نیز، پیوستگی مورد اشاره وجود دارد. به بیان روشنتر، همانطور که ترک رابطۀ با خداوند و به خصوص ترک نماز، مذموم است و انسان را جهنّمی میکند، ترک رابطه با مردم و خودداری از انفاق و خدمت به خلق خدا نیز مورد نکوهش شدید قرآن و عترت واقع شده و سرانجام آن جهنّم و عذابهای آن است:
«وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ»[7]
یعنی آدم خودخواه و خودگرا که فقط به فکر خود است و در صورت توان به دیگران رسیدگی نمیکند، جایگاهی جز جهنّم و چارهای جز چشیدن عذاب دردناک آن نخواهد داشت.
بی تفاوتی نسبت به قانون مواسات، کفر عملی است
راوی میگوید امام صادق«سلاماللهعلیه» در منی برای ما منبر رفته بودند. در وسط منبر فرمودند: ای شیعیان ما چرا اینقدر خون به دل ما میکنید؟ کسی در وسط جلسه بلند شد و گفت یابن رسول الله! ما چه کردیم؟! ما شیعیان شما هستیم و شما را قبول داریم و دوست داریم. حضرت فرمودند: خود تو چند روز قبل که از عرفات به منی میآمدی، به یک آدم پیاده برخورد کردی که خسته شده بود و به تو گفت مرا پشت سر خودت سوار کن. تو میتوانسی و نکردی و دل پیغمبر و دل ما را خون کردی!
اقسام خدمت به خلق خدا
قسم اوّل: بر اساس بیان نورانی قرآن کریم که میفرماید: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»، هرکسی باید به اندازۀ وسعش، از آنچه دارد، به دیگران هم در خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج، کمک کند. یعنی اگر میتواند، باید شام شب به یک فقیر بدهد و یا بالاتر اینکه اگر میتواند، باید جهیزیۀ یک دختر را تأمین کند یا خانه برای ازدواج یک زوج تهیه کند و بالأخره اگر میتواند باید یک درمانده را از درماندگی نجات دهد و اگر توان هیچ کمکی ندارد، باز هم به اندازۀ توان، حتی به اندازۀ یک دانۀ خرما باید به دیگران کمک کند:
«لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»[8]
بر اساس این آیۀ شریفه، هرکس به هر اندازه که میتواند باید انفاق کند. متأسفانه در بین مردم مشهور شده است که هنگام افطار، یک سینی خرما دست میگیرند و به دیگران تعارف میکنند و تصوّر میکنند که افطاری دادهاند که با این کار خودشان را فریب میدهند. این کار مطلوب است و ثواب دارد، امّا خرما دادن برای کسی است که هیچ چیزی ندارد و به همین اندازه میتواند به دیگران رسیدگی کند. امّا کسی که بیش از این توانایی دارند، باید به اندازۀ توان خویش انفاق و رسیدگی کند. به قول حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه»، اگر کسی بداند دیگری شام شب ندارد، باید شام خود را بین خود و او قسمت کند. ایشان میفرمود: اگر من بدانم همسایهام گرسنه است، باید عبای خود را بفروشم و او را از درماندگی نجات دهم.حتی اسلام عزیز از مسلمانان میخواهد که به همان اندازه که به خانه، زندگی و رفاه و ازدواج دختر و پسر خود میاندیشند، به فکر دیگران هم باشند. یعنی مسلمان واقعی و شیعۀ حقیقی کسی است که فرقی بین پسر و دخترش و پسر و دختر همسایه نگذارد.
قسم دوم: قسم دوّم، گره گشودن از کار مردم است. این اگر از قسم اوّل مهمتر نباشد، کمتر نیست. گرهگشایی میتواند با مال یا با زبان یا با قدم و یا با قلم انسان صورت پذیرد و همۀ صور آن لازم، مفید و مطلوب است. مثلاً انسان ببیند دیگری چک دارد و اگر نتواند مبلغ آن را بپردازد، آبرویش میرود؛ زندان میرود یا مشکلات دیگری پیدا میکند. در این هنگام، باید گرۀ کار این شخص را باز کند. اگر میتواند باید با طلبکار صحبت کند و از او مهلت بگیرد، وگرنه هرکاری میتواند باید انجام دهد که مشکل آن شخص حل شود. این قسم از قانون مواسات را نیز به صورت جدّی از مسلمانان و به ویژه شیعیان خواستهاند.
ابان بن تغلب نقل میکند که در خدمت امام ششم حضرت صادق«سلاماللهعلیه» در خانۀ خدا طواف میکردم. یک نفر مرا صدا کرد و من جواب او را ندادم، در دور دوّم طواف مجدداً مرا صدا کرد و پاسخ او را ندادم. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند: مگر تو را صدا نمیزند؟ گفتم آری یابن رسول الله! گفتند: شیعه است؟ گفتم: آری شیعه است و از من درخواستی دارد. فرمودند: چرا درخواست او را اجابت نمیکنی؟ عرض کردم یابن رسول الله! درخدمت شما مشغول طواف هستم. فرمودند: طواف را رها کن و به سوی او برو.[9]
بنابراین همه وظیفه دارند گره گشای مشکلات همدیگر باشند و کوتاهی در این زمینه، کفر عملی و گناه بزرگی است، ولی گناه بزرگتر و مصیبت دردناکتر آن است که انسان، گره روی گرۀ دیگران بیندازد. چنین کسی و فرزندان او بعید است عاقبت به خیر شوند و سقوط آنان حتمی است.
قسم سوم: قسم سوّم قانون مواسات که بسیار حائز اهمیّت است، احترام به شخصیّت انسانها است. همۀ انسانها شخصیّت دارند و ما باید همینطور که برای خود شخصیّت قائلیم، برای دیگران هم شخصیّت قائل باشیم و مواظب باشیم که بیاحترامی به کسی نکنیم. بیاحترامی به دیگران، گاهی منجر به مفاسد عجیبی میشود که جبرانناپذیر است. مثلاً گاه اتّفاق میافتد که پدر خانواده در اثر عصبانیّت، به فرزندش بیاحترامی میکند و آن فرزند در اثر این بیاحترامی و تحقیر، عقدهای میشود و چه بسا دین خود را از دست میدهد. جوانی به من میگفت: نماز نمیخوانم؛ برای اینکه پدرم با توهین مرا وادار به نماز خواندن میکرد. برخورد تحقیر آمیز و همراه با اهانت آن پدر موجب کفر فرزند شده است. البته نماز نخواندن نیز توجیه نمیپذیرد و بسیار غلط است.
زن و شوهر، باید در خانه احترام همدیگر را حفظ کنند، مخصوصاً در حضور فرزندان باید برای یکدیگر احترام بیشتری قائل باشند. اهانت، تحقیر، کوبندگی و کلمات رکیک نباید در زبان آدمی باشد، چه در خانه و با اعضای خانواده و چه هنگام معاشرت با مردم کوچه و بازار. زبان انسان اگر نیش و کنایه داشته باشد و به دیگران آزار برساند، در قیامت، مثل مار دچار او میشود. زبان رکیک انسان را به جایگاه پستی میرساند و حتی او را از صف مسلمانان جدا میسازد.
قسم چهارم: قسم چهارم از قانون مواسات که مهمتر از اقسام قبلی است، دفاع از دیگران میباشد. مسلمانان وظیفه دارند از جان، ناموس و آبروی یکدیگر دفاع کنند. هنگامی که یک مسلمان در جلسهای حضور دارد و مشاهده میکند غیبت کسی شروع میشود، واجب است از او دفاع کند و واجب است که مانع ادامۀ غیبت شود، و الاّ گناه همان غیبت کننده را دارد. از نظر همۀ فقها، فرقی بین غیبت کننده و آنکه غیبت را میشنود و دفاع نمیکند نیست. اگر نمیخواهد غیبت بشنود، باید فاع کند و اگر نمیخواهد یا نمیتواند دفاع کند، لاأقل باید ناراحت شود. دفاع از ناموس مردم، دفاع از جان مردم و مهمتر از آن دو، دفاع از آبروی مردم نیز واجب است. آبروی مردم خیلی مهم است و مسلمان باید علاوه بر آنکه خودش باعث آبروریزی دیگران نمیشود، از آبروریزی اشخاص دیگر نیز جلوگیری کند.
------------------------------------
پينوشتها:
[1]. البقره / 3-1
2. الکافی، ج 2، ص 194
3. تهذیبالأحکام، ج 6، ص 292
4. ر.ک: البقرة / 3 و 83 و 110 و 177 و 277 ؛ النساء / 162 ؛ المائدة / 12 و 55؛ الأعراف / 156؛ الأنفال / 3؛ التوبة / 71؛ النمل / 3؛ لقمان / 4؛ التوبة / 18 و ...
5. البقره / 85
6. امالی الصدوق، ص 237
7. التوبه / 34
8. الطلاق / 7
9. الکافی، ج 2، ص 171
ارسال توسط کاربر محترم سایت :salmanjavan
/ج