دفاعي براي همه
تئوريهاي فرهنگي دفاع مقدس ـ
مهاجرت، همدردي، همياري، بياعتمادي و هراس نيز از جمله موضوعاتي است که جامعهشناسان در حوزة جنگها مورد بررسي قرار ميدهند، اما در جنگ تحميلي ايران و عراق، شادي از ملموسترين يادگاريهاي دوران دفاع مقدس است که اتفاقاً اين روزها به شدت مورد نياز جامعة ماست.
از زمان تصويب برنامة سوم توسعة کشور در مجلس شوراي اسلامي، گرچه موضوع مشارکت، با ادبيات جهاني آن؛ يعني توسعة نهادهاي جامعة مدني مانند: سازمانهاي غير دولتي (NGOs)، سازمانهاي جامعهمدار (CBOs) و همچنين توسعة اتحاديهها، به صورت واضح در دستور کار دولتهاي جمهوري اسلامي بوده است، اما تجربههايي که در اين زمينهها بتوان بعد از بيش از يک دهه بر موفقيت آنها پاي فشرد، بسيار اندک است.
با توجه به سرمايهگذاري صورت گرفته در اين حوزه توسط دولت و نهادهاي عمومي، و بازخورد نهچندان مطلوب1 آن در گسترش مشارکتهاي مردمي اين سؤال همواره وجود داشته است که ايراد کار در کجاست و چه چيزهايي باعث شکست توسعة مشارکتهاي مردمي يا دستكم تضعيف آن ميشود.
از سويي ديگر سابقة فعاليت نهادهاي مشارکتي و مستقل از دولت؛ مانند: مساجد، حوزههاي علميه، هيئتهاي مذهبي و... اجازه نميدهد که فکر کنيم، کشور ما به لحاظ فرهنگي يک کشور مشارکتناپذير است؛ زيرا بسيار پيشتر از غرب، سابقة مشارکت گروهي ايرانيها در برآورده ساختن خواستهها، رفع مشکلات يکديگر و فعاليتهاي مذهبي و ديني وجود داشته است. از جمله سابقة هزارساله حوزههاي علميه نشان ميدهد که نظام پيشرفتة تأمين اقتصادي وقف، توانسته به خوبي امور آموزش و پرورش ديني را پيشبرد و هيچگاه بار اين امر، به دوش دولتها (هرچند شيعه و معتقد) نيفتد و از سويي استقلال حوزههاي معارف ديني نيز حفظ شود.
با اين حال گروهي ديگر، برآنند که، با توجه به نياز روز، نميتوان از تجربههاي پيشين بهعنوان کارکرد مشارکتهاي اجتماعي مورد انتظار بهرهبرداري كرد و به همين دليل به دنبال الگوي بومي ديگري در حوزة مشارکتهاي مردمي هستند.2
در اين زمينه شايد نزديکترين تجربهاي که نياز به بازتجربه و گسترش تئوريک دارد؛ موضوع مشارکت مردمي جامعه در جنگ تحميلي است. اصناف و بازار، اقشار مردم، مساجد، مدارس، دانشگاهها و همة عناصري که ميتوانستند مشارکت فعال داشته باشند، با حضور خود، نقشي اساسي در تأمين نيروي انساني و حتي مالي جنگ برعهده گرفتند.
ميتوان از اين نظر ادعا کرد كه جنگ تحميلي يکي از نادرترين تجربههاي مشارکت معنوي و مادي مردم در يک امر ملي در دنياي معاصر تلقي ميشود. گرچه همانطور که اشاره شد، الگوي مشارکت و همدلي در جنگ براي همة ملتها وجود دارد، ولي بهنظر ميرسد تحليل عنصرهاي اين مشارکت و تهيه الگويي از مشارکتهاي انساني و مادي مردم در جنگ بتواند، با بسط تئوريک جنگ، بسياري از مشکلات و ايرادهاي رايج تشکلهاي مردمنهاد امروز ما را نيز حل کند.3 برخي از اين موارد به شرح زير است:
عنصر موضوع فرهنگي فعاليت
عنصر رهبري
عنصر اعتماد متقابل
اعتماد متقابل ميتواند برپاية اخلاص، تبعيت، همآهنگي گروهي و کارايي، فرآيند تقسيم کار را افزايش دهد.
عنصر اعتقاد
تعريف منافع معنوي حقيقي
ملت گرسنه بايد بر محور کشت و کار مشارکت کند و ملت سرخورده از وابستگي براي رفع نيازهاي خود و استقلال از ديگران. ملت مورد تهاجم، چه در جبهة نرم و چه در نبرد گرم، بايد از خود دفاع نمايد و کسي که جانش در خطر است، بايد سلاح دست گيرد؛ اين فلسفة جهاد سازندگي، سپاه، بسيج و بسياري از نهادهاي انقلابي است که بدون در نظر گرفتن ساختار اداري معمول به برکت جنگ، در بستر مشارکت ياران انقلاب اسلامي متولد شد.
عنصر آموزش، سازماندهي و واسپاري( بسيج)
پينوشتها:
(1) منظور از بازخورد مطلوب، ايجاد يک سري نهادهاي کاملاً مشارکتي و مستقل از نهاد حکومت است که بتوانند بر پاية استانداردهاي نهادهاي مدنيِ مردمنهاد؛ يعني غير سياسي بودن، غير تجاري بودن و غير انتفاعي بودن، به خدمات عامالمنفعه و عمومي بپردازند.
(2) بر اساس معيارهاي جديد، مقصود از مشارکت مردمي، کوچکسازي بدنة دولتها و بالا بردن چالاکي و بُعد نظارتي آن نهادها براي ادارة اجتماع است؛ به همين منظور بايد نهادهاي مردمي ويژگيهايي داشته باشند که بتوانند بارهايي را از دوش دولت بردارند. اين رسالت جديد، ايجاب ميكند كه سازمانهاي داوطلب و مردمي، آموزشهاي لازم را ديده باشند و بتوانند سازماندهي و ساختار لازم را براي خود ايجاد نمايند. اين امري است که همواره تمايزاتي مشخص بين نهادهاي قديمي مشارکتي و سازمانهاي غير دولتي جديد بهوجود ميآورد و باعث ميشود که يک نهاد سنتي را از نهاد نوين تفکيک کنند.
(3) به نظر ميرسد كه ملتها در جنگها، در گذرگاه حساس و سرنوشت سازي به نام بودن و يا نبودن قرار ميگيرند؛ چنانکه در آيههاي شريفة سورة «نمل» نيز به آن اشاره شده است. نوع انسان در برابر مرگ (و به دنبال آن نوع جوامع در برابر نابودي) طبيعيترين و فطريترين رفتار خود را بروز ميدهند؛ به عبارتي، وقتي سخن از مرگ و زندگي به ميان ميآيد، فرد براي زندگي کردن و يا زنده ماندن ارزشهايش، نه آن کاري به او ميگويند و ياد گرفته، بلکه آن کاري را که بر اساس فطرت خدايي در ضمير خود به آن آگاه است، انجام ميدهد. اين امري است که ما را به اين نكته راهنمايي ميکند که مطالعة رفتار ملتها در زمان جنگها، مطالعة باطن فرهنگ آنهاست و ميتوان به وسيلة اين مطالعه، بر طبيعيترين اميال، کششها و کنشهاي ايشان پي برد و اين شناخت ميتواند مهمترين مبناي الگوي بومي ساختن باشد.
(4) چنانکه در «اصول کافي» نيز اشاره شده است، اگر در دنيا دو نفر وجود داشته باشند، يکي بايد امام باشد و اگر حتي يک نفر هم باقي مانده باشد، به قاعده او بايد امام باشد. (کتاب الحجه)
منبع:ماهنامه امتداد شماره 57
/ج