اتحاد تضادها
نويسنده: سيد ابراهيم متقي
ايران و عربستان : همکاري هاي تاکتيکي و تضادهاي ژئوپليتيکي
تحليلگر روابط بين الملل
ايران و عربستان دو کشور محوري حوزه خليج فارس محسوب مي شوند . هر يک از آنان از قابليت ژئوپليتيکي، توان تاثير گذار منطقه اي و قالب هاي ايدئولوژيک برخوردارند . دو کشور ياد شده به رغم اينکه داراي موقعيت ويژه اي در جهان اسلام مي باشند ، روابط سياسي پرتنش و مخاطره آميزي را تجربه کرده اند. زماني که «عبدالعزيز» به عنوان رهبر «منطقه نجد» توانست بر «شريف حسين» ، پرده دار خانه کعبه پيروزشود شکل جديدي از روابط سياسي و ايدئولوژيک بين کشورهاي منطقه به وجود آمد.
به رغم اينکه عربستان سعودي به عنوان يکي از کشورهاي تأثير گذار در جهان اسلام و خاورميانه محسوب مي شود ، داراي پيشينه تاريخي بسيار محدودي است . تبارشناسي و کنش استراتژيک مقامات عربستان از سال 1932 به بعد شکل گرفت. در اين مقطع زماني عربستان سعودي به استقلال سياسي دست يافت. پادشاهان جديدي که مربوط به خاندان عبدالعزيز هستند در اين کشور به قدرت رسيدند. هنوز پادشاهان عربستان را فرزندان بلا فصل عبدالعزيز تشکيل مي دهند. کساني که تجارب سياسي و منزلت کنش استراتژيک را در سنت هاي قبيله اي الگوهاي رقابت دايمي آموخته اند.
با توجه به چنين شاخص هايي مي توان بر اين امر تاکيد داشت که عربستان و ايران محور اصلي رقابت ژئوپليتيکي در منطقه اي محسوب مي شوند که بيشترين حجم ستيزش هاي منطقه اي و بين المللي را داشته است. اين امر بعد از اشغال عراق از سوي آمريکا و افول نقش سياسي اعراب سني وابسته به حزب بعث شدت بيشتري يافته است . مقامات عربستان بر اين اعتقادند که حضور نيروهاي آمريکايي در منطقه ماهيت گذار و ناپايدار دارد ، در حالي که اگر ايران بتواند از جايگاه و موقعيت مطلوبي در عراق بهره مند شود ، در آن شرايط فضاي ژئوپليتيکي منطقه اي دچار تغيير و دگرگوني خواهد شد ، اکنون تصوري در مورد ايران وجود دارد . اين ادراک در دوران هاي مختلف تاريخي و سياسي وجود داشته ، اما بعد از جنگ سرد و ظهور شکل جديدي از کنش ژئوپليتيکي آمريکا با مخاطرات امنيتي پيچيده تري روبرو شده است.
آنچه را که ملک عبدالله ، پادشاه اردن درباره مقابله با «هلال شيعي» بيان داشته از سوي پادشاه عربستان و مقامات سياسي – امنيتي آن کشور نيز مورد تاکيد قرار گرفته است. اين امر نشان مي دهد که عربستان ، اردن ، امارات عربي متحده و مصر توانسته اند محوريت تعارض سياسي و سنگربندي ژئوپليتيکي با ايران را ايجاد نمايند. طبعا رقابت هاي سياسي و ژئوپليتيكي عصر حاضر ريشه در دوران هاي تاريخي گذشته نيز دارد . از همه مهم تر آنکه شکل بندي جغرافيايي و ژئوپليتيکي منطقه به گونه اي است که امکان افزايش تضادهاي سياسي و امنيتي را در روابط ايران و عربستان اجتناب ناپذير مي سازد .
براي درک مؤثرتر از واقعيت هاي روابط سياسي – امنيتي ايران و عربستان لازم است تا در ابتدا ويژگي ژئوپليتيکي منطقه و نقش عربستان را در آن بررسي نماييم. در مرحله دوم مباني سياسي و دلايل همکاري تاکتيکي و تضادهاي استراتژيک ايران – عربستان در دوران حاضر تحليل خواهد شد.
ايران و عربستان هر دو در فضاي ژئوپليتيکي قرار دارند که « سائول کوهن» آن را «کمربند شکننده» ناميد. ويژگي اصلي اين منطقه رقابت پر دامنه براي قدرت و دگرگوني سريع در مناسبات قدرت استراتژيک مي باشد. در چنين وضعيتي هيچ يک از قدرت هاي بزرگ يا بازيگران منطقه اي قادر نخواهند بود تا به گونه يکجانبه موقعيت خود را تثبيت نمايند . تجربه نشان داده است که تلاش براي هژموني براي بازيگران مخاطرات امنيتي بحران و جدال هاي استراتژيک ايجاد نموده است. چنين تجربه اي را کشورهاي ايران و عراق در سال هاي دهه 1970 و 1980 به دست آوردند . بنابراين تجربه تاريخي در رقابت هاي ژئوپليتيکي مي تواند عامل باز دارنده ستيزش هاي زود هنگام تلقي شود . در عين حال عربستان سعودي محور اصلي کنترل بسياري از کشورهاي حوزه جنوبي خليج فارس محسوب مي شود. اين کشور توانسته است «سپر امنيتي » مناسب و موثري را براي کشورهايي همانند بحرين، امارات و کويت به وجود آورد. اگرچه اشغال کويت در اوت 1990 منجر به هيچ گونه واکنشي از سوي عربستان نگرديد . اين امر نشان مي دهد که قدرت استراتژيک
سائول کوهن براين اعتقاد است که طي سال هاي دهه 1990 به بعد، منابع انرژي موتور محرک اقتصاد جهاني بوده است. با رشد تقاضاي جهاني حوزه هاي نفتي تازه اي در اين منطقه کشف گرديده که مطلوبيت بيشتري در مقايسه با ساير منابع جهان دارد. در اين ارتباط تأکيد شده است که کشورهاي خاورميانه در سال 2040 محور اصلي صادرات نفت خواهند بود. اين امر موقعيت ژئويليتيکي منطقه و کشورهاي مؤثر در آن، همانند عربستان، ايران و عراق را افزايش مي دهد. مؤلفه هاي ياد شده نشان مي دهد که اين منطقه از قابليت اقتصادي مؤثرتري برخوردار بوده، در حالي که فاقد کانون سياسي، امنيتي و استراتژيک مشخصي است. به عبارت ديگر هيچ يک از کشورهاي مؤثر منطقه اي از قدرت لازم به عنوان «نيروي يکپارچه ساز» قدرت منطقه اي برخوردار نيست. ايران، عربستان و حتي عراق در برخي از دوران هاي تاريخي توانسته اند موقعيت خود را ارتقاء دهند، اما آنان قادر نبوده اند تا «سيستم تابع منطقه اي » را ايجاد و سازمان دهي نمايند. عناصر ژئويليتيکي منطقه، همانند هويت، قدرت و پراکندگي جغرافيايي را بايد به عنوان موانع پايدار در برابر تعامل بازيگران مؤثر در منطقه دانست.
اگر چه عربستان سعودي در سال 1980 توانست «شوراي همکاري خليج فارس» را سازمان دهي نموده. از اين طريق «سيستم تابع» جديدي را ايجاد نمايد اما نقش سياسي و امنيتي کشورهاي همانند ايران و عراق را بايد عامل چالش گر در برابر فرايندهاي يکپارچه ساز عربستان براي سازمان دهي اتحاد منطقه اي دانست، شايد يکي از دلايل چنين وضعيتي را بتوان اختلافات سرزميني و مرزي در اين حوزه جغرافيايي دانست. به طور کلي مرزها عناصر ژئوپليتيکي مهمي در خاورميانه بوده که تاکنون به بحران هاي متنوعي شکل داده اند.
بحران هاي پايان ناپذيري که در سال هاي بعد از فروپاشي ساختار دوقطبي نيز گسترش يافته است. در چنين فرايندي مؤلفه هايي همانند قدرت، ثروت و هويت عامل بسياري از رقابت هاي سياسي و استراتژيک محسوب مي شود. رقابت هايي که در سال هاي 1980، 1990، 1991 و 2003 زمينه هاي تعارض و جنگ را در منطقه اي وجود آورد. اين امر نشان مي دهد که فقدان نيروي يکپارچه ساز منطقه اي در محيط هايي که از قابليت ژئوپليتيکي ويژه اي برخوردارند مي تواند زمينه ساز بحران، و تضادهاي پايان ناپذير ژئوپليتيکي محسوب شود.
از آنجايي که عربستان هويت ملي خود را بر مبناي مفاهيم مذهبي تعريف مي کند، بنابراين اختلافات مذهبي را مي توان به عنوان عنصري مهم در روابط با ايران مورد ملاحظه قرار داد. چنين شاخص هايي توانسته است. بنيان هاي جديدي از تضاد در عراق را نيز باز توليد کند. زماني که «نوري المالکي» نخست وزير عراق گرديد، مقامات عربستان بر اساس شاخص هاي ايدئولوژيک خود هيچ گونه تمايلي به پذيرش دولت شيعي در عراق نشان ندادند. بر اساس رويکرد مذهبي و ايدئولوژيک مقامات عربستان موضوعاتي به نام «هويت عربي» هيچ گونه جايگاه و مطلوبيتي ندارد. بنابراين آنان هرگونه تحول سياسي در عراق را بر اساس هويت عربي و مذهب سني سلفي تحليل مي نمايند، چنين ادراکي از موضوعات امنيت و قدرت منطقه اي ايران و شيعيان، تضادهاي جديدي را در روابط فيمابين ايجاد خواهد کرد.
علاوه بر مؤلفه هاي ياد شده مي توان نقش مذهبي عربستان به عنوان پاسدار اماکن مقدس اسلامي را در زمره موضوعات ديگري دانست که تضادهاي ايدئولوژيک با ايران را تشديد مي کند. زماني که جمهوري اسلامي در سال 1979 در ايران تأسيس شد. مقامات عربستان احساس نگراني بيشتري نسبت به آينده امنيت منطقه و هويت ايدئولوژيک خود داشتند. به همين دليل است که پذيرش ايدئولوژي و نظام مذهبي در ايران، زمينه هاي تشديد رويارويي هاي سياسي و امنيتي را با ايران فراهم نمود. انعکاس چنين نشانه هايي را مي توان در نقش عربستان براي سازمان دهي نهادهاي مذهبي در کشورهاي مختلف مورد توجه قرار داد. نهادهايي که ايدئولوژي مذهبي و رويکردهاي سياسي را با يکديگر پيوند داد، زمينه هاي لازم براي مقابله با مدل مذهب ايراني را در دستورکار قرار دادند. به اين ترتيب فضاي سياسي و ايدئولوژيک عربستان که در برابر نيروهاي ناسيوناليستي عرب با انعطاف و ميانه روي برخورد کرده رويکرد آشتي ناپذيري را در برابر ايدئولوژي انقلاب اسلامي ايران به نمايش گذاشت.
از سوي ديگر زمامداران عربستان نسبت به چالش مشروعيت مذهبي و سياسي خود که از سوي دولت ايران ايجاد شده بود کاملاً نگران بودند. در سال 1987 واکنش شديد نيروهاي امنيتي در عربستان نسبت به ايرانيان را مي توان نشانه چنين نگراني اي دانست. بعد از اين حادثه بود که ملک فهد، پادشاه عربستان در صدد حذف عنوان ملک از نام خود بر آمد و واژه «خادم حرمين شريفين » را انتخاب کرد. اين امر واکنشي در برابر چالش هاي مشروعيت ناشي از ادبيات سياسي ايران محسوب مي شود که اتهامات زيادي عليه مشروعيت اسلامي خاندان حاکم سعودي منتشر گرديد. در چنين فضايي قالب هاي ايدئولوژيک و مذهبي تضادهاي سياسي متنوعي را در روابط دو کشور به وجود آورد.
اين روند را مي توان به عنوان ترکيبي از تضادهاي ژئوپليتکي - ايدئولوژيک دانست. مقامات عربستان سعودي تلاش داشتند. تا موج هاي جديدي را در جهان اسلام به وجود آورده، از اين طريق زمينه هاي رويارويي ايدئولوژيک با ايران را تشديد نمايند. تأسيس مدارس مذهبي در پاکستان و تبديل آنان به موج هاي سياسي امنيتي جديد زمينه رويارويي بيشتري را در روابط دو کشور به وجود آورد. اين روند تا سال 1990 تداوم يافت. در اين دوران موج هاي جديد ضد امنيتي زمينه بازسازي تاکتيکي روابط ايران و عربستان را فراهم نمود.
زماني که حکومت صدام حسين در مارس 2003 با شکست روبه رو شد، نيروهاي جديدي در عراق به قدرت رسيدند که داراي اکثريت جمعيتي بودند. اين نيروها را مي توان در زمره سوژه هاي جديد امنيتي عربستان براي مقابله با ايران دانست، از اين مقطع زماني به عربستان حامي بسياري از گروه هاي سياسي ضد حکومتي در عراق بوده. اين امر زمينه رويارويي مجدد ايدئولوژيک - ژئوپليتيکي ايران و عربستان را به وجود آورد. حمايت عربستان از گروه ها و دولت هاي ضد ايراني را مي توان يکي از نشانه هاي بازسازي چنين تضادهايي دانست. آنان بر اين اعتقادند که ايران نبايد در فضاي سياسي کشورهاي عرب نقش آفرين باشد. در حالي که شکل بندي جمعيتي اين کشورها ضرورت بازسازي معادله قدرت ساختاري را اجتناب ناپذير مي سازد.
منبع: نشريه همشهري ماه شماره 43.
تحليلگر روابط بين الملل
ايران و عربستان دو کشور محوري حوزه خليج فارس محسوب مي شوند . هر يک از آنان از قابليت ژئوپليتيکي، توان تاثير گذار منطقه اي و قالب هاي ايدئولوژيک برخوردارند . دو کشور ياد شده به رغم اينکه داراي موقعيت ويژه اي در جهان اسلام مي باشند ، روابط سياسي پرتنش و مخاطره آميزي را تجربه کرده اند. زماني که «عبدالعزيز» به عنوان رهبر «منطقه نجد» توانست بر «شريف حسين» ، پرده دار خانه کعبه پيروزشود شکل جديدي از روابط سياسي و ايدئولوژيک بين کشورهاي منطقه به وجود آمد.
به رغم اينکه عربستان سعودي به عنوان يکي از کشورهاي تأثير گذار در جهان اسلام و خاورميانه محسوب مي شود ، داراي پيشينه تاريخي بسيار محدودي است . تبارشناسي و کنش استراتژيک مقامات عربستان از سال 1932 به بعد شکل گرفت. در اين مقطع زماني عربستان سعودي به استقلال سياسي دست يافت. پادشاهان جديدي که مربوط به خاندان عبدالعزيز هستند در اين کشور به قدرت رسيدند. هنوز پادشاهان عربستان را فرزندان بلا فصل عبدالعزيز تشکيل مي دهند. کساني که تجارب سياسي و منزلت کنش استراتژيک را در سنت هاي قبيله اي الگوهاي رقابت دايمي آموخته اند.
با توجه به چنين شاخص هايي مي توان بر اين امر تاکيد داشت که عربستان و ايران محور اصلي رقابت ژئوپليتيکي در منطقه اي محسوب مي شوند که بيشترين حجم ستيزش هاي منطقه اي و بين المللي را داشته است. اين امر بعد از اشغال عراق از سوي آمريکا و افول نقش سياسي اعراب سني وابسته به حزب بعث شدت بيشتري يافته است . مقامات عربستان بر اين اعتقادند که حضور نيروهاي آمريکايي در منطقه ماهيت گذار و ناپايدار دارد ، در حالي که اگر ايران بتواند از جايگاه و موقعيت مطلوبي در عراق بهره مند شود ، در آن شرايط فضاي ژئوپليتيکي منطقه اي دچار تغيير و دگرگوني خواهد شد ، اکنون تصوري در مورد ايران وجود دارد . اين ادراک در دوران هاي مختلف تاريخي و سياسي وجود داشته ، اما بعد از جنگ سرد و ظهور شکل جديدي از کنش ژئوپليتيکي آمريکا با مخاطرات امنيتي پيچيده تري روبرو شده است.
آنچه را که ملک عبدالله ، پادشاه اردن درباره مقابله با «هلال شيعي» بيان داشته از سوي پادشاه عربستان و مقامات سياسي – امنيتي آن کشور نيز مورد تاکيد قرار گرفته است. اين امر نشان مي دهد که عربستان ، اردن ، امارات عربي متحده و مصر توانسته اند محوريت تعارض سياسي و سنگربندي ژئوپليتيکي با ايران را ايجاد نمايند. طبعا رقابت هاي سياسي و ژئوپليتيكي عصر حاضر ريشه در دوران هاي تاريخي گذشته نيز دارد . از همه مهم تر آنکه شکل بندي جغرافيايي و ژئوپليتيکي منطقه به گونه اي است که امکان افزايش تضادهاي سياسي و امنيتي را در روابط ايران و عربستان اجتناب ناپذير مي سازد .
براي درک مؤثرتر از واقعيت هاي روابط سياسي – امنيتي ايران و عربستان لازم است تا در ابتدا ويژگي ژئوپليتيکي منطقه و نقش عربستان را در آن بررسي نماييم. در مرحله دوم مباني سياسي و دلايل همکاري تاکتيکي و تضادهاي استراتژيک ايران – عربستان در دوران حاضر تحليل خواهد شد.
1- مناسبات و شاخص هاي ژئوپليتيکي منطقه
ايران و عربستان هر دو در فضاي ژئوپليتيکي قرار دارند که « سائول کوهن» آن را «کمربند شکننده» ناميد. ويژگي اصلي اين منطقه رقابت پر دامنه براي قدرت و دگرگوني سريع در مناسبات قدرت استراتژيک مي باشد. در چنين وضعيتي هيچ يک از قدرت هاي بزرگ يا بازيگران منطقه اي قادر نخواهند بود تا به گونه يکجانبه موقعيت خود را تثبيت نمايند . تجربه نشان داده است که تلاش براي هژموني براي بازيگران مخاطرات امنيتي بحران و جدال هاي استراتژيک ايجاد نموده است. چنين تجربه اي را کشورهاي ايران و عراق در سال هاي دهه 1970 و 1980 به دست آوردند . بنابراين تجربه تاريخي در رقابت هاي ژئوپليتيکي مي تواند عامل باز دارنده ستيزش هاي زود هنگام تلقي شود . در عين حال عربستان سعودي محور اصلي کنترل بسياري از کشورهاي حوزه جنوبي خليج فارس محسوب مي شود. اين کشور توانسته است «سپر امنيتي » مناسب و موثري را براي کشورهايي همانند بحرين، امارات و کويت به وجود آورد. اگرچه اشغال کويت در اوت 1990 منجر به هيچ گونه واکنشي از سوي عربستان نگرديد . اين امر نشان مي دهد که قدرت استراتژيک
عربستان در چنين منطقه اي با جلوه هايي از «ناپداري و کنش عمل گرايانه» همراه خواهد بود.
ذخاير گسترده انرژي و هيدروکربن ها در عربستان موقعيت ژئويليتيکي اين کشور را ارتقاء داده است. نه تنها عربستان محور اصلي اوپک محسوب مي شود. بلکه بيشترين ذخاير انرژي منطقه و همچنين بيشترين صادرات انرژي در سطح جهان را داراست. اين امر ناشي از پراکندگي قابليت هاي انرژي در منطقه محسوب مي گردد. ژئوپليتيسين ها بر اين اعتقادند که کشورهاي حوزه خليج فارس در حدود دو سوم ذخاير نفت جهان ميزان قابل توجهي از ذخاير گاز طبيعي را در اختيار دارند. نيمي از ذخاير اين منطقه در عربستان بوده، مابقي آن در کشورهاي عراق، ايران و کويت واقع شده است. از سوي ديگر مي توان تأکيد داشت که عربستان سعودي داراي بزرگ ترين حوزه نفتي جهان در ساحل (منطقه الغوار ) و همچنين داراي بزرگ ترين حوزه نفتي جهان در دريا (منطقه السفانيه) است. حوزه نفتي بورگان در کويت نيز پس از الغوار در جايگاه دوم قرار دارد.سائول کوهن براين اعتقاد است که طي سال هاي دهه 1990 به بعد، منابع انرژي موتور محرک اقتصاد جهاني بوده است. با رشد تقاضاي جهاني حوزه هاي نفتي تازه اي در اين منطقه کشف گرديده که مطلوبيت بيشتري در مقايسه با ساير منابع جهان دارد. در اين ارتباط تأکيد شده است که کشورهاي خاورميانه در سال 2040 محور اصلي صادرات نفت خواهند بود. اين امر موقعيت ژئويليتيکي منطقه و کشورهاي مؤثر در آن، همانند عربستان، ايران و عراق را افزايش مي دهد. مؤلفه هاي ياد شده نشان مي دهد که اين منطقه از قابليت اقتصادي مؤثرتري برخوردار بوده، در حالي که فاقد کانون سياسي، امنيتي و استراتژيک مشخصي است. به عبارت ديگر هيچ يک از کشورهاي مؤثر منطقه اي از قدرت لازم به عنوان «نيروي يکپارچه ساز» قدرت منطقه اي برخوردار نيست. ايران، عربستان و حتي عراق در برخي از دوران هاي تاريخي توانسته اند موقعيت خود را ارتقاء دهند، اما آنان قادر نبوده اند تا «سيستم تابع منطقه اي » را ايجاد و سازمان دهي نمايند. عناصر ژئويليتيکي منطقه، همانند هويت، قدرت و پراکندگي جغرافيايي را بايد به عنوان موانع پايدار در برابر تعامل بازيگران مؤثر در منطقه دانست.
اگر چه عربستان سعودي در سال 1980 توانست «شوراي همکاري خليج فارس» را سازمان دهي نموده. از اين طريق «سيستم تابع» جديدي را ايجاد نمايد اما نقش سياسي و امنيتي کشورهاي همانند ايران و عراق را بايد عامل چالش گر در برابر فرايندهاي يکپارچه ساز عربستان براي سازمان دهي اتحاد منطقه اي دانست، شايد يکي از دلايل چنين وضعيتي را بتوان اختلافات سرزميني و مرزي در اين حوزه جغرافيايي دانست. به طور کلي مرزها عناصر ژئوپليتيکي مهمي در خاورميانه بوده که تاکنون به بحران هاي متنوعي شکل داده اند.
بحران هاي پايان ناپذيري که در سال هاي بعد از فروپاشي ساختار دوقطبي نيز گسترش يافته است. در چنين فرايندي مؤلفه هايي همانند قدرت، ثروت و هويت عامل بسياري از رقابت هاي سياسي و استراتژيک محسوب مي شود. رقابت هايي که در سال هاي 1980، 1990، 1991 و 2003 زمينه هاي تعارض و جنگ را در منطقه اي وجود آورد. اين امر نشان مي دهد که فقدان نيروي يکپارچه ساز منطقه اي در محيط هايي که از قابليت ژئوپليتيکي ويژه اي برخوردارند مي تواند زمينه ساز بحران، و تضادهاي پايان ناپذير ژئوپليتيکي محسوب شود.
2- مؤلفه هاي سياسي و ايدئولوژيک عربستان
از آنجايي که عربستان هويت ملي خود را بر مبناي مفاهيم مذهبي تعريف مي کند، بنابراين اختلافات مذهبي را مي توان به عنوان عنصري مهم در روابط با ايران مورد ملاحظه قرار داد. چنين شاخص هايي توانسته است. بنيان هاي جديدي از تضاد در عراق را نيز باز توليد کند. زماني که «نوري المالکي» نخست وزير عراق گرديد، مقامات عربستان بر اساس شاخص هاي ايدئولوژيک خود هيچ گونه تمايلي به پذيرش دولت شيعي در عراق نشان ندادند. بر اساس رويکرد مذهبي و ايدئولوژيک مقامات عربستان موضوعاتي به نام «هويت عربي» هيچ گونه جايگاه و مطلوبيتي ندارد. بنابراين آنان هرگونه تحول سياسي در عراق را بر اساس هويت عربي و مذهب سني سلفي تحليل مي نمايند، چنين ادراکي از موضوعات امنيت و قدرت منطقه اي ايران و شيعيان، تضادهاي جديدي را در روابط فيمابين ايجاد خواهد کرد.
علاوه بر مؤلفه هاي ياد شده مي توان نقش مذهبي عربستان به عنوان پاسدار اماکن مقدس اسلامي را در زمره موضوعات ديگري دانست که تضادهاي ايدئولوژيک با ايران را تشديد مي کند. زماني که جمهوري اسلامي در سال 1979 در ايران تأسيس شد. مقامات عربستان احساس نگراني بيشتري نسبت به آينده امنيت منطقه و هويت ايدئولوژيک خود داشتند. به همين دليل است که پذيرش ايدئولوژي و نظام مذهبي در ايران، زمينه هاي تشديد رويارويي هاي سياسي و امنيتي را با ايران فراهم نمود. انعکاس چنين نشانه هايي را مي توان در نقش عربستان براي سازمان دهي نهادهاي مذهبي در کشورهاي مختلف مورد توجه قرار داد. نهادهايي که ايدئولوژي مذهبي و رويکردهاي سياسي را با يکديگر پيوند داد، زمينه هاي لازم براي مقابله با مدل مذهب ايراني را در دستورکار قرار دادند. به اين ترتيب فضاي سياسي و ايدئولوژيک عربستان که در برابر نيروهاي ناسيوناليستي عرب با انعطاف و ميانه روي برخورد کرده رويکرد آشتي ناپذيري را در برابر ايدئولوژي انقلاب اسلامي ايران به نمايش گذاشت.
از سوي ديگر زمامداران عربستان نسبت به چالش مشروعيت مذهبي و سياسي خود که از سوي دولت ايران ايجاد شده بود کاملاً نگران بودند. در سال 1987 واکنش شديد نيروهاي امنيتي در عربستان نسبت به ايرانيان را مي توان نشانه چنين نگراني اي دانست. بعد از اين حادثه بود که ملک فهد، پادشاه عربستان در صدد حذف عنوان ملک از نام خود بر آمد و واژه «خادم حرمين شريفين » را انتخاب کرد. اين امر واکنشي در برابر چالش هاي مشروعيت ناشي از ادبيات سياسي ايران محسوب مي شود که اتهامات زيادي عليه مشروعيت اسلامي خاندان حاکم سعودي منتشر گرديد. در چنين فضايي قالب هاي ايدئولوژيک و مذهبي تضادهاي سياسي متنوعي را در روابط دو کشور به وجود آورد.
3- تحول در روابط ديپلماتيک - استراتژيک ايران و عربستان
الف: دوران مقابله غير مستقيم با ايران
ب: تبديل مقابله غير مستقيم رويارويي امنيتي عليه ايران
اين روند را مي توان به عنوان ترکيبي از تضادهاي ژئوپليتکي - ايدئولوژيک دانست. مقامات عربستان سعودي تلاش داشتند. تا موج هاي جديدي را در جهان اسلام به وجود آورده، از اين طريق زمينه هاي رويارويي ايدئولوژيک با ايران را تشديد نمايند. تأسيس مدارس مذهبي در پاکستان و تبديل آنان به موج هاي سياسي امنيتي جديد زمينه رويارويي بيشتري را در روابط دو کشور به وجود آورد. اين روند تا سال 1990 تداوم يافت. در اين دوران موج هاي جديد ضد امنيتي زمينه بازسازي تاکتيکي روابط ايران و عربستان را فراهم نمود.
ج: بازسازي تاکتيکي روابط ايران - عربستان
د: تنش زدايي و اعتماد سازي در روابط ايران و عربستان
هـ : دوران بازسازي تضادهاي ايدئولوژيک - ژئوپليتيکي
زماني که حکومت صدام حسين در مارس 2003 با شکست روبه رو شد، نيروهاي جديدي در عراق به قدرت رسيدند که داراي اکثريت جمعيتي بودند. اين نيروها را مي توان در زمره سوژه هاي جديد امنيتي عربستان براي مقابله با ايران دانست، از اين مقطع زماني به عربستان حامي بسياري از گروه هاي سياسي ضد حکومتي در عراق بوده. اين امر زمينه رويارويي مجدد ايدئولوژيک - ژئوپليتيکي ايران و عربستان را به وجود آورد. حمايت عربستان از گروه ها و دولت هاي ضد ايراني را مي توان يکي از نشانه هاي بازسازي چنين تضادهايي دانست. آنان بر اين اعتقادند که ايران نبايد در فضاي سياسي کشورهاي عرب نقش آفرين باشد. در حالي که شکل بندي جمعيتي اين کشورها ضرورت بازسازي معادله قدرت ساختاري را اجتناب ناپذير مي سازد.
منبع: نشريه همشهري ماه شماره 43.