جایگاه تقیه در فلسفه سیاسی اسلام (2)

در قرآن مجید، آیاتی درباره ی تقیه نازل شده که به محتوا و مضمون این آیات، به عنوان یک تکلیف سیاسی برای مسلمانان اشاره می کنیم.
دوشنبه، 20 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جایگاه تقیه در فلسفه سیاسی اسلام (2)
جایگاه تقیه در فلسفه سیاسی اسلام (2)

 

نویسنده: علی اکبر نوایی*



 

بررسی آیات قرآن مجید درباره ی تقیه

در قرآن مجید، آیاتی درباره ی تقیه نازل شده که به محتوا و مضمون این آیات، به عنوان یک تکلیف سیاسی برای مسلمانان اشاره می کنیم.
1) لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرینَ اَوْلیاءَ مِنل دُونِ الْمُومِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ اِلَّا اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُم تُقاهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اِلَی اللهِ الْمَصیرُ (آل عمران، 28)؛ مؤمنان نباید کافران را اولیای خویش قرار دهند و کسی که چنین کند، پس او از خدا نیست، مگر این که آنان به جد پرهیز و دوری کند، و پروردگار، شما را از خود بیم می دهد و بازگشت به سوی خداوند است.
عنوان کلمه ی مؤمنون، عام است و شامل همه ی کسانی است که در حوزه ی جهان اسلام و کلیت آن قرار دارند. در آیه، تلازمی ساختاری بین ولایت کافران و مسأله ی تقیه وجود دارد. خطاب سنگینی در آیه است که نباید هیچ یک از مؤمنان، کافران را حاکم، سرپرست و دوست و همراز و پشتوانه ی خود بگیرند، که اگر چنین کنند، رابطه ی با خدا ندارند و نسبتی بین آنها و جامعه و خدا وجود ندارد، مگر آن که تقیه ای در بین باشد.
در حقیقت، این آیه در صدد بیان قاعده ای مهم و عقلی است که اهمیت فراوانی دارد و هر مسلمانی وظیفه دارد که عقاید اسلامی را به تمام جهانیان معرفی کند، اما اگر هدف مهم تری پیش روی شخص قرار گیرد، هر مسلمانی وظیفه دارد که‌ آن هدف مهم تر را مقدم و تبلیغ را به وقتی دیگر اندازد. طبرسی در مجمع البیان چنین آورده است:
اِلّا اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاهً، و المعنی الا ان یکون الکفار غالبین و المؤمنین مغلوبین فیخافهم المؤمن ان لم یظهر موافقهم ولم یحسن العشرة معهم، فعند ذلک یجوز له اظهار مودتهم بلسانه و مداراتهم تقیه منهم، دفعا عن نفسه من غیر ان یعتقد ذلک، و فی هذه الایه دلاله علی ان التقیه جائزه فی الدین عند الخوف علی النفس و قال اصحابنا آنها جائزه فی الحوال کلها عند الضرورة (طبرسی امین الاسلام، 1415ه، ج2، ص 274).
معنی آیه این است که اگر کفار غلبه بر مؤمنان پیدا کرده و مؤمنان زیر دست شدند و از عدم همراهی با آنان بترسند در این صورت برای مؤمن جائز است که با زبان اظهار دوستی و محبت نماید و از روی تقیه با آنها همگامی کند، بدون اعتقاد قلبی. در این آیه دلالتی است بر جواز تقیه در هنگام ترس. بزرگان اصحاب ما گفته اند که تقیه در همه ی حالت ضرورت دارد.

فخر رازی عالم اهل سنت آورده است:

ان التقیه انما تکون اذا کان الرجل فی قوم کفار و یخاف منهم علی نفسه و ما له فیداریهم باللسان و ذلک بانه لا یظهر العداوه باللسان بل یجوز ایضا ان یظهر الکلام الموهم للمحبة ... و لکن بشرط ان یضمی خلافه (الرازی الشافعی، 1421ه، 274)؛ تقیه تنها زمانی است که شخص در بین کفار باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد، پس با زبان خویش با ایشان مدارا می کند به این صورت که دشمنی زبانی را آشکار نسازد، بلکه سخنی گوید که شبهه ی محبت داشته باشد، به شرط آن که در باطن، خلافش را پنهان نماید.
2) مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدی اِیمانه ی اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْایمانی وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبُ مِنَ اللهِ وَ لَهُمل عَذابٌ عَظیمٌ (نحل، 106)؛ هر آن کس که کفر ورزد به خدا پس از ایمان آوردنش، مگر کسی که اکراه شود و مجبور گردد، و حال آن که قلبش مطمئن به ایمان است، ولکن هر آن شخص که قلبش به کفر گشوده شده، پس بر آنان است غضب الهی و برای آنها عذابی بزرگ است.
توجه به این آیه، از ناحیه ی همه ی مسلمانان، پیامی عالی را به ما منتقل می سازد. آن پیام این است که تقیه، وظیفه ی عام و مشترک همه ی مسلمانان است. امروز نمی توان مفهوم آیه را در حصاری تنگ محدود ساخت. آیا صحیح است بگوییم این آیه در یک دوره ی تاریخی خاص مطرح بوده و دیگر امروز مطرح نیست؟ آیا صحیح است گفته شود این آیه، که تجویز تقیه می کند، در دوره ی ضعف مسلمانان و دوره ی اولیه و صدر اسلام بوده؟ آیا سخن مجاهد و معاذ بن جبل، که برخی از عالمان بزرگ اهل سنت، آن را مدرک گرفته اند، بر نفی تقیه در زمان قدرت مسلمین، حجیت دارد؟ اگر بخواهیم به قاعده قضاوت کنیم، باید بگوییم امروز بیش از دوران صدر اسلام، اهمیت و ضرورت یافته، چه این که جبهه ی کفر در دو قالب مسلمانان را آزار می دهد. از طرفی اتهام تروریسم را زده و مسلمانان را دستگیر می کند، و در طیفی وسیع، هم اکنون مسلمانان گرفتار صهیونیسم و قدرت های اهریمنی آمریکا و انگلیس است.
از طرف دیگر، مسلمانان در کلیت جغرافیای سیاسی، مورد تعرض قرار می گیرند. آیا فطانت و کیاست و عمل هشیارانه و در قالب تقیه، در کلیت جغرافیای سیاسی، ملغی است؟ قطعاً هیچ مدرکی برای نفی تقیه وجود ندارد.
اجمع اهل العلم علی ان من اکره علی الکفر حتی خشی علی نفسه القتل، انه لااثم علیه ان الکفر باللفظ و قلبه مطمئن بالایمان، ... و لا یحکم علیه بالکفر (هاشم الحسینی، بی تا، 23)؛ تمام اهل دانش متفق اند بر این که اگر کسی بر کفر مجبور شود، به حدی که خوف بر جانش رود و کشته شود، بر او گناهی نیست که در لفظ کافر گردد، در حالی که قلبش پر از ایمان است، چنین کسی محکوم به کفر هم نیست.
مفهوم این آیه ی شریفه، در ذیل حدیث رفع رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار می گیرد، چون تقیه، حالت اکراه و اضطرار را می گیرد و اضطرار و اکراه و رفع آن، از موارد حدیث رفع است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «رفع عن امتی تسعه الخطا و النسیان، و ما اکرهوا علیه، و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا الیه» (صدوق، بی تا، 417)؛ از امتم، نه چیز برداشته شده و بر آنها جرمی نیست، خطا و فراموشی بر آن چه که اکراه شده اند و چیزی را که نمی دانند و آن چه را که طاقت نیاورند و بر آن چه که اضطرار یابند.
این نکات، همواره و تا هنگام اقتدار مطلق جوامع اسلامی ادامه دارد. چگونه می توانیم با یک سخن تاریخی، بگوییم امروز مسلمانان در حال قدرت اند، و زمینه ای برای تقیه وجود ندارد؟ امروز مسلمانان بیش از هر دوره ی دیگر به تقیه نیازمندند.
3) وَ قالَ رَجُلٌ مُوْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ اِیمانَهُ اَتَقْتُلونَ رَجُلاً اَنْ یَقُولَ رَبِّی اللهُ وَ قَدْ جاءَ کُم بِالْبَیِّناتِ (غافر، 28)؛ و مرد مؤمنی از آل فرعون، که ایمان خود را پنهان می داشت، گفت: آیا می خواهید مردی را بکشید به خاطر این که می گوید: پروردگار من، الله است؟ در حالی که دلایل روشنی از جانب خدا برای شما آورده است؟
این آیه مربوط به مؤمنی از آل فرعون است، که به دلیل ترس از فرعون، ایمان خود را پوشیده می داشت، که همین موضع گیری باعث شد که مؤمن آل فرعون، بتواند جان خود و حضرت موسی (علیه السلام) را نجات دهد، زیرا احساس کرده بود که به زودی آتش خشم فرعون، جان موسی را خواهد گرفت. او مردانه با پیشنهاد سنجیده و حساب شده ی خود، از آن حضرت دفاع کرد و جان گرامی موسی (علیه السلام) را از خطر رهانید.

قرطبی در تفسیر آیه چنین می نگارد:

ان المکلف اذا نوی الکفر بقلبه فهو کافر و ان لم یتلفظ بلسانه، و اما اذا نوی الایمان بقلبه فلا یکون مؤمنا حتی یتلفظ بلسانه و لا تمنعه التقیه و الخوف من ان یتلفظ بلسانه فیما بینه و بین الله تعالی انما تمنعه التقیه من ان یسمعه غیره و لیس من شرط الایمان ان یسمعه الغیر فی صحته من التکلیف و انما یشترط سماع الغیر له لیکف عن نفسه و ماله (قرطبی، بی تا، 308)؛
مکلف، زمانی که در قلب خویش، نیت کفر نماید کافر است، اگر چه آن را بر زبان نیاورد، اما اگر در باطن ایمان داشته باشد، مؤمن نخواهد بود مگر که ایمان را بر زبان جاری سازد. بین خودش خدا، تقیه و خوف مانع ابراز ایمان نیست. مانع ابراز ایمان، فقط ترس از غیر و ضرر اوست، و شرط ایمان آن نیست که دیگران او را بشنوند (یعنی می شود آن را از جهت خطر محفوظ داشت تا دیگران نشنوند).
عالمان دیگری از اهل سنت، این آیه را دلیل بر جواز و لزوم تقیه در موارد اضطراری دانسته اند، همچون آلوسی در روح المعانی، ج 24 و ص 64 و احمد بن عبدالقادر قیسی حنفی در کتاب الدر اللقیط، ج7، و مراعی در تفسیر خود و سیوطی در جلد 12 تفسیر المنثور خویش، این آیه را دلیل بر مشروعیت تقیه در هنگام بروز خطرات جانی و مالی دانسته اند و روا می دارند که در هنگام خطر، مؤمن در برابر کافران باید تقیه نماید.
4) اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ السَّیِّئَهَ (مؤمِنون، 96)؛ دفع نما (خطر را) به شیوه و امری که نیکوترین است.
آیه در مورد خطراتی است که برای اظهار اسلام و طرح شعارهای آن پیش می آید که امر به برخورد احسن می کند؛ برخوردی که سودمند است و نتایج و دستاوردهای شوکت آفرین دارد.
همواره ظالمان و ستمگران، در برابر ادیان الهی موضع خصمانه دارند. این موضع خصمانه، وقت و زمان خاصی ندارد و تا وقتی که گردن فرازی ها و ستم گری ها و جریان های باطل عالم ادامه دارد، مواضع خصمانه باقی است. آیه توضیح می دهد که دشمنی های آنها را به بهترین شیوه برطرف سازید.
دقیقاً همین مفهوم را در آیه ی 34 سوره ی فصلت مطرح فرموده و می فرماید:
اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَانَّهُ وَلیٌّ حَمِیمٌ (فصلت، 34)؛ دفع نما به روشنی که بهتر است، گناه و خطا و ظلم را، که ناگاه می بینی آن کسی را که بین تو و او دشمنی بود گویا دوستی مشفق گردیده است.
در ادامه ی همین آیه دارد که وَ مَا یُلَقَّاها اِلَّا الَّذینَ صَبَروُا وَ ما یُلَّقاها اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظیمٍ (فصلت، 35)؛ اما جز کسانی که دارای صبر و استقامت اند به این مقام نمی رسند و جز کسانی که بهره عظیمی از (ایمان و تقوا) دارند به آن نائل نمی گردند. همه ی مفسران، شیوه ی احسن را همان تقیه دانسته اند که به دلیل وضوح این مطلب در این زمینه بسط کلام نمی دهیم.
آیات دیگری نیز وجود دارد که دال بر لزوم بهره گرفتن از راهبرد تقیه است، مانند آیات مربوط به اصحاب کهف و موارد فراوان دیگر.
به همین جهات است که تقیه، یک راهبرد سیاسی مهم در برابر معاندان شمرده شده و جزء دین معرفی گردیده است.
«عن سلیم بن قیس قال: سمعت علیاً یقول: رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : ان التقیه من دین الله و لا دین لمن لا تقیه له و الله لو لا التقیه ما عبدالله فی الارض ...» (الانصاری، بی تا، 416)؛ سلیم بن قیس انصاری می گوید: از علی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رسول خدا، که درود خدا بر او و آلش باد، می فرمود: همانا تقیه، جزء دین خداست و دین ندارد (آن را پاس نمی دارد) کسی که تقیه ندارد. قسم به خدا اگر تقیه نبود، خدا در زمین پرستش نمی گردید.
روایات مشابه از معصومین (علیه السلام) فراوان نقل گردیده و سیره ی آن بزرگواران، گواهی روشن به این راز مهم است که تقیه، نماد حفظ دین از خطر تعرض بیگانگان است.
المراد من التقیه اخفاء امر دینی لخوف الضرر من اظهارها و التقیه بهذا المعنی شعار کل ضعیف مسلوب الحریه، الا ان الشیعه قد اشتهرت بالتقیه اکثر من غیرها ... (مفید، 1993م، 216)؛ مراد از تقیه (کاربرد آن) مخفی نمودن امری دینی است به جهت خوف از ضرری که در اظهار آن وجود دارد. در واقع تقیه، به این مفهوم، شعار هر ضعیفی است که از او آزادی و حریت (در نشر عقیده) سلب شده است.

پی‌نوشت‌ها:

* پژوهشگر و رئیس گروه سیاست و جامعه ی دو ماهنامه اندیشه ی حوزه

منبع: نشریه امامت شناسی 88-87.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.