روش شناسی نظریه پردازی در حوزه ی علوم انسانی (2)

مفهوم نسبی اندیشی مفهومی مناقشه برانگیز است که شاید به عنوان مشترک لفظی استعمال شود. در باب مفهوم نسبی اندیشی، باید توجه داشت که چه معنایی از نسبیت اراده شده است:
سه‌شنبه، 21 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسی نظریه پردازی در حوزه ی علوم انسانی (2)
روش شناسی نظریه پردازی در حوزه ی علوم انسانی (2)
 

 


نویسندگان: حسن دانایی فرد* و حسین بابایی مجرد**



 

تأمّلی بر رویکرد اندیشمندان اسلامی

نقدی بر رویکردهای سه گانه: مفهوم پردازی نسبی اندیشی

مفهوم نسبی اندیشی مفهومی مناقشه برانگیز است که شاید به عنوان مشترک لفظی استعمال شود. در باب مفهوم نسبی اندیشی، باید توجه داشت که چه معنایی از نسبیت اراده شده است: آیا نسبیت در مقابل حقیقی بودن، و به معنای مقایسه ای بودن است یا نسبی بودن در مقابل مطلق بودن قرار می گیرد و به معنای آن است که واقعیت شیء وابسته به مجموعه ای از شرایط باشد؛ و معنای مطلق بودن، رها بودن از برخی شرایط است؟ اگر نسبیت را به این معنا بگیریم، همه ی امور مادّی و طبیعی از آن نظر که وابسته به یک سلسله شرایط محدود زمانی و مکانی می باشند، و چون تنها در آن شرایط و وابسته به آن شرایط واقعیت خاصّ خود را دارند، نسبی می باشند؛ تنها مجردّات وجود مطلق دارند، بلکه مطلق حقیقی که واقعیتی است رها از هر شرط و علّت و از هر قید، ذات مقدّس حق است.(1)
در این مقاله نسبیت در مقابل مطلق بودن است و نه حقیقی بودن؛ به این معنا که مبانی و اصول یا بایدها و نبایدها، وابسته به شرایط زمانی و مکانی خاصّی هستند یا مستقلّ از زمان و مکان، در تمام شرایط و مقتضیات حاکم و پابرجایند.
عده ای از دانشمندان قائل اند که معرفت و فهم بشری و نیز ایدئولوژی ها و جهان بینی ها متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی تغییر می کند، و حتی اعتقاد دارند: معرفت درباره ی موضوع واحد، برای افراد گوناگون، متفاوت حاصل می شود.
قائلان به نسبیت حقیقت یا معتقدان به نسبیت دانش و فهم بشری عقیده دارند که در شرایط حسّی واحد، یک شناخت مشترک بین دو نفر نمی تواند پیدا شود؛ زیرا حقیقت چیزی جز حاصل تأثیر و تأثّر متقابل فرد و خارج، و فهم حقیقت چیزی جز نگرش از دیدگاه پیش فرض های سابق نیست، و هر کس وجود مختصّ به خود دارد یا گرفتار پیش فرض های ذهنی خود است.(2)
این نوع نگاه وجود مقیاس و ملاک مشترک برای سنجش اندیشه ها را ملغی می کند. البته موضعی که در مطالب فوق اتخاذ شد به این معنا نیست که همه ی ادراکات ما مطلق است و هیچ کدام وابسته به شرایط زمان و مکان نیست؛ بلکه باید گفت: آنچه نسبی است علوم و ادراکات اعتباری و عملی است. این ادراکات است که در فرهنگ های گوناگون، برحسب شرایط متنوّع زمانی و مکانی، مختلف است؛ نیز این ادراکات است که واقعیتی ماورای خود که از آن حکایت کند و معیار حق و باطل یا صحیح و غلط بودن آن باشد، ندارد. امّا علوم و ادراکات و اندیشه های نظری که فلسفه و علوم نظری انسان را می سازند، همچون اصول جهان بینی مذهب و اصول اولیه ی اخلاق، اصولی ثابت و مطلق و غیرنسبی می باشند.(3)
واقع مطلق است و علم و معرفت مطلق امکان پذیر، گرچه در مواردی خطا نیز واقع می شود، همان طور که معارفی که بشر به آنها رسیده است همگی صواب و مطابق با واقع نیست. بنابراین آنچه برخی در تحلیل دانش و معرفت می پندارند و همه ی علوم را به فرضیه برمی گردانند و یا با تأکید بر نسبی گرایی، حقیقت را توزیع می کنند و با مصالحه، هر فرضیه و ایده ای را بهره مند از قدری از حقیقت می دانند، در تقابل با مبنای درست قرار می گیرد؛ زیرا نه واقع نسبی است و نه معرفت.(4)

نسبی اندیشی در شناخت شناسی رویکردهای سه گانه

در رویکرد استقرایی، پژوهشگر با تکیه بر حواس و از طریق محور قرار دادن تجربه تلاش می کند تا مشاهدات خود را مبنایی برای استنتاجات قرار دهد؛ لذا از مشاهدات جزئی، اصلی کلّی را نتیجه می گیرد. این رویکرد آنجا رایحه ی نسبیت به خود می گیرد که تجربه ها مبتنی بر استقرا و نه یک قیاس خفی حاصل شود. از این رو، تجربه ها مفید علم و حتی اطمینان عقلایی نبوده و صرفاً استقرای ناقصی از یک پژوهشگر می باشد. بنابراین، با تعداد معتنابهی از پژوهشگران روبرو می شویم که مبتنی بر استقرای ناقص خود، دریافتی پیدا کرده و نام «علم» را بر آن می نهند. لذا یافته ها متناسب با استقرائات پژوهشگران در شرایط متنوّع زمانی و مکانی، متفاوت و نسبی می گردند.
در رویکرد ابطال گرایانه می بینیم که مفروض اساسی بر علمی بودن هر یافته قابلیت آن برای ابطال می باشد. این فرض به روشنی نشان از آن دارد که از فرضیات سست و اثبات نشده، تلقّی علم و دانش می شود؛ چرا که اگر فرضیه ای اثبات متقن و مستحکمی داشته باشد، اصل بر عدم ابطال آن می باشد. این نوع نگرش آنجا به سمت نسبی اندیشی پیش می رود که قائل به مطلق بودن هیچ دانشی نبوده و دانش را به قابلیت ابطالش، دانش می داند. لذا به تمامی معارف صبغه ای نسبی داده و آنها را در ظرف زمان و مکان محک می گذارد.
امّا در رویکرد پارادایمی، طبق تعریفی که کوهن ارائه می کند، انقلاب های پارادایماتیک یا انقلاب های سیاسی قیاس می شود؛ در عین حال، پارادایم نیز باید با ایمان پذیرفته شود و هیچ بهره ای از زور و اجبار نداشته باشد. با این رویکرد پارادوکسیکال، اتّهام نسبی گرایی متوجه کوهن شد که او را بر آن داشت تا به دفاع از خود بپردازد. و نسبی گرا بودن خود را نپذیرد.
امّا حقیقت، چه علمی باشد و چه کلام خدایی باشد، چیزی است که ما بر آن توافق داریم؛ توافق نمی تواند مبتنی بر اقتدار باشد. کوهن مدارک و شواهد فراوانی مبنی بر اینکه انقلاب های پارادایمی، پیامدهای فرایندهای اجتماعی اند، ارائه می دهد.(5) همین که کوهن انقلاب های پارادایمی را وابسته به شرایط و پیامدهای اجتماعی می داند دلیل بر آن است که او رویکرد نسبی گرایانه دارد.
البته نگاه نسبی در روش ها با توجه به اصل ضرورت تنوّع و یا رویکرد اقتضایی ــ که بیش از آنکه بر تناسب اصول با شرایط زمان و مکان تأکید داشته، بر سازگاری روش ها تکیه دارد ــ خود امری ضروری در شرایط متحوّل جوامع امروز است. لذا در علوم اجتماعی و انسانی، منطق فازی و دانش نادقیق به طور جدّی مطرح شده است. دلیل نسبی اندیشی در رویکردهای سه گانه، برخلاف مطلق گرایی نگاه دینی، به جهان بینی و ایدئولوژی دو مکتب برمی گردد.

جهان بینی و ایدئولوژی

تعیین جایگاه هر موجود فرع بر ماهیت و هویّت آن موجود است؛ به این معنا که تا هویّت یک شیء شناخته نشود، جایگاه آن شیء در نظام هستی روشن نخواهد شد و اگر هویّت چیزی شناخته شود، جایگاهش نیز خود به خود آشکار خواهد گشت. توضیح آنکه تعیین جایگاه اشیا وابسته به جهان بینی، و صحت و سقم جهان بینی و نیز شدّت و ضعف آن به درجه ی معرفت شناسی مرتبط است.(6)
اگر معرفت شناسی کسی تجربی و حس گرایانه باشد در نتیجه جهان بینی هم تجربی و حس گرایانه باشد، در مقام پاسخ به سؤال از هویّت انسان و جایگاه او در نظام هستی، سخن از طبیعت می راند.(7) لذا در جهت انسان شناسی و تبیین دیدگاه مکاتب گوناگون پیرامون شناخت، تبیین هستی شناسی، معرفت شناسی، و جهان بینی ضرورت دارد.
هر شکل از جهان بینی ایدئولوژی خاصّی را رقم می زند؛ اگرچه برخی از متفکّران غربی، نظیر دیوید هیوم، معتقدند که از «هست» ها نمی توان «باید» ها را استنتاج نمود. به عبارت دیگر، ارزش ها یا اخلاق را نمی توان از علم به دست آورد و میان «باید» ها و «هست» ها رابطه ای منطقی وجود ندارد.(8)
ایضاح اختلاف نظر فوق، با تبیین رابطه ی ایدئولوژی و جهان بینی روشن خواهد شد.

تعریف ایدئولوژی

ایدئولوژی، به برخی اصول درک شده و مطلوب اطلاق می شود که مطلوبیت آن به حدّی رسیده که به عنوان عقیده پذیرفته شده است؛ ایدئولوژی مانند عنصری اصیل، در مغز و روان انسانی، به فعالیّت می پردازد و تفسیر و توجیه زندگی را «آنچنان که باید» به عهده می گیرد.(9)

تعریف جهان بینی

ارتباط ذهن انسان با جهان بر سه قسم است:
الف)ارتباط مستقیم علمی که بر اثر تماس حواس با جهان خارج به دست می آید.
ب)ارتباط دریافتی با واقعیات، مانند دریافت زیبایی ها و دریافت پدیده ها و دریافت عظمت امور که نظر متفکّر را به خود جلب می کند.
ج)ارتباط با مجموع جهان هستی که موجب پیدایش فلسفه ها و جهان بینی ها می شود.
هر کدام از این سه رویکرد جهان بینی خاصّی را رقم می زند.
امّا اگر مطابق رویکرد سوّم، جهان بینی انسان این گونه باشد که: «جهانی وجود دارد که من جزئی فعّال از آن هستم و کسی هستم که از اجزای همین جهان زاییده می شوم و سپس، از نظر معرفتی، به آن اشراف و احاطه پیدا می کنم و تدریجاً این استعداد در من به فعلیت می رسد که بی هدفی حیات و بی هدفی جهان را مساوی با نیستی و بیهودگی من و جهان می بینم»، قطعاً به این نتیجه خواهد رسید که باید به اعمالی خاص تن در دهد و نمی تواند مطابق هوا و هوس های نفسانی خود عمل کند.(10) این شکل از جهان بینی بایدها و نبایدهایی را برای انسان ایجاد می کند که عدم مراعات آنها خلاف اقتضای آن جهان بینی است.
جایگاه ثابت انسان در جهان هستی و معرفت قابل حصول و لایتغیر او نسبت به این جایگاه، بایدها و نبایدهایی را به عنوان مبانی و اصول برای او منجّز و قطعی می گرداند. امّا اگر سایر شقوق جهان بینی پذیرفته و یا ارتباط میان جهان بینی و ایدئولوژی انکار شود، دیگر صحبت از مبانی و اصول ثابت بجا نخواهد بود. از این رو، اندیشه های نسبی گرایانه مجال طرح شدن پیدا می کنند. علوم تجربی و بخصوص انسانی روز به خاطر تکیه ی بیش از اندازه بر حس و تجربه (جهان بینی نوع اوّل و دوم) عیبناک اند و نقص دارند و تا زمانی که اصلاح نشوند، خروجی معیوب در دستان بشر قرار خواهند داد.

پی نوشت ها :

*دانشیار دانشگاه تربیت مدرس.
**دانشجوی دکتری مدیریت دولتی، دانشگاه علّامه طباطبائی.
1.مرتضی مطّهری مجموعه ی آثار، ج 2، ص 153ــ 155.
2.عبدالله جوادی آملی، معرفت شناسی در قرآن، ص 177.
3.مرتضی مطّهری، همان، ج 2، ص 361.
4.عبدالله جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی، ص 146.
5.سید مهدی الوانی و حسن دانایی فرد، گفتارهایی در فلسفه ی تئوری های سازمان دولتی، ص 133ــ134.
6.عبدالله جوادی آملی، حیات حقیقی انسان در قرآن، ص 317.
7.همان، ص 325.
8و 9.ر.ک: محمّدتقی جعفری، نظام هست ها و بایدها، پایگاه اطلاع رسانی استاد جعفری.
10.ر.ک: محمّدتقی جعفری، رابطه ی باید و ارزش، پایگاه اطلاع رسانی استاد جعفری.

منبع:نشریه معرفت فلسفی شماره 29


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.