مترجم: سید هادی خسروشاهی
ترکهای عثمانی، نیز، به احتمال قوی، همین مکتب فکری را دنبال می کردند، مخالفت ایشان با وهابی ها نیز به دلیل آن بود که آنها را گروهی طغیانگر علیه حکومت «خلیفه» می دانستند، وگرنه در شکل شناختی که از اسلام، به عنوان ابزار حاکمیت داشتند، با آنها مشترک بودند.
شاید بتوان گفت که تمامی حکومتهای اسلامی، با یک اختلاف اساسی، در این اصل مشترک بودند، و آن اینکه این حکومتها با بهره برداری از توجیهات صاحب نظران در امور فقهی، تا حدود زیادی در کار قانونگذاری پیشرفته بودند. این افراد هیچ گاه در تطبیق مذهب با جهان و مسائل عصر خویش در نمی ماندند زیرا در مواقع مقتضی به متون، قیاس، اجتهاد و یا عقل روی می آوردند و پیوسته برای پاسخ به مشکلات راه حلی می یافتند. ولی اخوان، چون سلفیه ووهابیها(2)، می خواستند تنها به دو منبع اصلی و دقیق اسلام، یعنی قرآن و حدیث، روی آورند و به تعبیرها و تفسیرهای گوناگون سرننهند.
البنا چنین می گفت:
«اخوان المسلمین بر این عقیده اند که منابع اساسی تعالیم اسلامی کتاب خدا و سیره رسول اکرم است. اگر مردم به این دو منشأ خیر وفادار باشند، به هیچ وجه دچار گمراهی و سرگردانی نخواهد شد. بسیاری از اندیشه ها و پنداشتهایی که به اسلام وارد شده و رنگ اسلام به خود گرفته اند، انگ روزگاران معین و مردم آن روزگارها را برخود دارند. از این رو باید بدین دو منبع ناب روی آورده و نظامی که باید ملت مطابق آن اداره شود، از آنها برگرفت. ما باید همان گونه به اسلام بنگریم که یاران و نزدیکان پیامبر و پدران امین و درستکار ما در سالهای شکوهمند طلوع فجر اسلام می نگریستند. ما می باید حدودی را که خداوند و پیامبر او مقرر فرموده اند رعایت کنیم و در مقابل احدالناسی جز خدا پاسخگو و مقید نباشیم. ما نباید از اوضاع و احوال زمانه خویش غافل شویم و خط مشیی را اختیار نماییم که با این شرایط ناسازگار باشد. اسلام دین همه افراد در تمام دوران هاست.»(3)
بنابراین بدیهی است که آنها می خواستند تنها به منابع اصلی اسلام مراجعه کرده و به چهارده قرن پیش، پل بزنند.
اخوان المسلمین بدین نقطه نظر صادقانه باور داشتند، تا آنجا که البنا آن را «اسلام اخوان المسلمین »می نامید تا مخالفت خود را با همه تفسیرات، محدودیتها و طرحهایی که دیگران خود را، طی روزگاران طولانی، بدانها عقیده یافته بودند، نشان دهد.(4)
به گفته خود البنا: از آنجا که اسلام تمامی ابعاد زندگی در این جهان و دنیای آخرت را دربر دارد لذا می توان آن را «مکتب عبادت، وطن دوستی، تمدن، دین، حکومت، اخلاق، عمل، قرآن و شمشیر» نامید.(5) در نتیجه، سیاست بخش مهمی از اسلام و برنامه اساسی اخوان المسلمین است.
دخالت اخوان المسلمین در سیاست سؤالات بسیاری را بر می انگیخت. بسیاری می پرسیدند اخوان المسلمین را با سیاست چکار؟ آیا آنان مردان سیاستند یا مردان دین؟ این سؤالات هنوز هم مطرح هستند. اخوان المسلمین چنین پاسخ می دهند: اگر اسلام دین سیاست، اموراجتماعی، اقتصاد، قانون و فرهنگ نباشد، پس چیست؟ تنها رکوع و سجود و ادعیه و اوراد است؟(6) آنها می گویند:
«آیا این عجیب نیست که کمونیسم حکومتی داشته باشد که بر آن قیمومت کند و فراخوان آنرا پراکند، سایر سیستمها نیز ملیتها حکومتهایی داشته باشند که در راه آنها مبارزه کنند، ولی حکومتی اسلامی وجود نداشته باشد که برای اسلام کاری کند و از آن دفاع نماید؟ اسلامی که همه مزایای سایر مکاتب را داراست و از کاستیهای آنان مبرا، اسلامی که نظامی جهانی را به مردم دنیا اعلام می دارد و برای دردهای معنوی و مادی ایشان راه حلهای اصولی ارائه می دهد و حتی رفع نیاز دیگران را وظیفه مسلمانان می شناسد، اسلامی که افراد را در مقابل یکدیگر مسئول می داند و قبل از آنکه مکتبهای فوق به وجود بیایند، مترقی ترین نظامها را برای جوامع بشری تدوین نموده است، اسلامی که در قرآنش می فرماید: « در میان شما مردمی را قرار دادیم تا دیگران را به سوی خیر فرا بخوانند و از کارهای شر باز دارند. و به سوی کارهائی که شما را به سعادت رهنمون گردد، هدایت کنند.»(7)
آنان باز می گویند:
«ما به اسلام به صورت بنیان اعتقادی و اساسی زندگی خویش می نگریم. ما با آن، چونان شیوه ای قضائی، نیرو گرفتیم، لذا درخواست اجرای قوانین آن را داریم. ما اسلام را چون ریسمانی و زنجیری محکم که ما را به یکدیگر می پیوندد، اصولی که نمی توانیم انکار کنیم و هدفی غایی و نهایی، می نگریم.»(8)
«ما شما را به اسلام، تعالیم، قوانین و رهنمودهای اسلام می خوانیم. اگر اینها را سیاست می گویید، آری سیاست ما همین است.»(9)
در زمینه برنامه سیاسی اخوان المسلمین و اینکه چگونه در پی تحقق آنند، باید گفت: «حکومت مذهبی» بیگمان در رأس این برنامه است. این مسئله به وضوح در نشریات و کتب آنان تبیین شده است، چندان که هیچ گونه تردیدی باقی نمی ماند. البنا در یکی از سخنرانیهایش اهداف و برنامه های جنبش را چنین توضیح داد:
« اخوان المسلمین به کتاب خدا رجوع کرده و از آن رهنمود و الهام گرفته اند، لذا با اطمینان کامل می دانند که اسلام کامل و جامع است و می باید بر تمامی شئون زندگی ما سایه بگسترد. اسلام در مورد تمامی امور سخن گفته است و لذا قوانین آن می باید جزئیات را شامل شود. اگر ملتها به راستی قصد دارند مسلمان باشند، باید قوانین اسلام را بدون تفسیر و تعبیرات ویژه اجرا نمایند. وظیفه مسلمان تنها عبادت و تقلید نیست.
اگر افرادی تنها از این جنبه به دستورات اسلام عمل نمایند و در سایر امور زندگی پیرو سایر مکتبها باشند، مسلمان نیستند.»(10)
در سخنرانی دیگری، حسن البنا چنین خاطر نشان می سازد:
«اسلامی که اخوان المسلمین از آن سخن می گویند و به آن ایمان دارند، اسلامی است که حکومت را به عنوان یکی از پایه های اساسی خویش پذیرفته است، همانگونه که به هدایت، به اجرای احکام نیز متکی می باشد... پیامبر(ص)، حکومت را یکی از ارکان اساسی اسلام می دانست... تشکیلات حکومتی در کتب فقه یکی از اصول عقیده و مرام ما و نه پیامد آنها و مقوله ای در حیطه بحث و جدل کلامی است؛ زیرا اسلام سیستم قانون و اجرا است؛ تعلیم و قانونگذاری، قانون قضا، در کنار هم و به طور جدایی ناپذیر وجود دارند. اگر مصلح دینی بدان دل خوش کند که فقه است و تعیین کننده حدود، تصمیم گیرنده است و بیان کننده احکام، ناقل اصول است و پیامد اعمال، و با همه اینها، اجرای احکام را به قوه های اجرائیه واگذارد، قوه هایی که به حکم خدا پایبند نیستند و با اجرای احکام ویژه خود اصل حاکمیت او را پایمال می کنند، در این صورت، و چونان پیامدی طبیعی، سخن وی فریادی در برهوت است.»(11)
از این سخنان در می یابیم که اخوان المسلمین بدان قانع نبودند که قانون اساسی، همچون قانون اساسی مصر، تصریح کند که دین رسمی دولت اسلام است. اخوان المسلمین بر این بودند که اگر دین رسمی اسلام است، پس شیوه قانونگذاری و قوانین می باید یکسره اسلامی باشند. آنها خواهان این بودند که همه نهادهای حکومتی نشان اسلام را برخود داشته باشند.
آشکار است که قانون اساسی مصر قانونی مدنی( غیرنظامی) و از پایه، از قانونهای اساسی غربی گرفته شده است. حال آنکه تنها قوانینی که بر احوال شخصی مسلمانان حکومت می کنند، همچنان که دیگر فرقه ها قوانینی احوال شخصی خویش را دارند، از شریعت اسلامی گرفته شده اند. از این رو این مسئله در سه بعد برای اخوان پیش می آید: نخست: حکومت قانونی حاکم بر مصر؛ دوم، قانون مدنی مصری؛ و سوم، قوانینی که دولت آنان را بدون توجه به دین و مذهب، به ازای اعمالشان مورد محاسبه قرار دهند، یعنی حقوق مدنی.
در مورد بعد نخست، اخوان المسلمین پذیرفته بودند که قانون اساسی مصر، در برخی جنبه ها، با تعالیم اسلام منطبق می باشد، و از دولت موجود در اسلام نزدیکتر است، و بنابراین مخالفتی جدی و اساسی با آن ندارند.
در مورد قوانینی مدنی مصر، اخوان المسلمین به این نتیجه رسیدند که اولاً در قانون اساسی مواد دو پهلو و مبهم بسیاری وجود دارد که می توان معانی آنان را با تفسیر و تعبیر وارونه جلوه داد. لذا تجدید نظر و بیان صریح و دقیق اینگونه قوانین را خواستار بودند. دو دیگر آنکه معتقد بودند که شیوه تفسیر قوانین مذکور نیز عیوب بسیاری دارد و نیاز سختی به تجدید نظر... و در همین حد متوقف گردیده و هیچ گونه مثالی راجع به این ابهام و درهم ریختگی ارائه نمی دهند، بنابراین بدرستی نمی توان مقصود آنها را از «ابهام» دریافت و نمی دانیم در واقع کدامیک از اصول قانون اساسی به نظر ایشان«دو پهلو» آمده است؟
در مورد سوم- حقوق مدنی، آنان مخالفت صریح خود را بیان داشتند و خواستار جایگزینی آنها، چه در مسائل مدنی، جنائی و تجاری و یا بین المللی، با شریعت اسلام شدند. آنان نمونه های بسیاری از زنا، رباخواری، شرابخواری و قمار ارائه داده و خاطرنشان ساختند که قانون چنین اعمالی را حمایت می نماید در حالی که دین آنها را منع می کند. در اینجا نیز مثالهای گویایی از این گونه مسائل ارائه نمی کنند، گرچه بدین اصل معتقدند که دین این امور را به طور کلی بیان کرده و وارد جزئیات نمی شوند.(12)
آنان، پس از دوران شکنجه و خفقان که در بخش دوم به تفصیل شرح دادیم، کتب متعددی در تأیید و اثبات هماهنگی قوانین اسلامی با زندگی نوین بشری در تمامی ابعاد، نگاشتند.
قدم مهم بعدی آنان در زمینه سیاست، آزادی تمامی دره نیل از نفوذ خارجی بود. این اصل باعث می گردید که آنان در برابر انگلستان موضعگیری خصمانه ای داشته باشند و در این کار هیچ گونه کوتاه نیایند. در مورد این مسئله خاص آنان شباهت بسیاری به حزب« وطنی» دارند که شعارشان «اول تخلیه بعد مذاکره» بود. اخوان المسلمین نیز این اشعار را در تمامی سخنرانیها و گردهماییهای خود تکرار می کردند. آنان اعتقاد داشتند که امپریالیسم پس از جنگ جهانی اول به نهایت قساوت و اوج تجاوزگری خود رسید و آن هنگامی بود که تمامی کشورهای عربی را تحت سلطه خویش گرفت: مصر تحت قیمومیت انگلیس درآمد، فلسطین و عراق نیز در چنگال آن گرفتار آمدند؛ سوریه، لبنان، تونس و الجزایر را فرانسه به استعمار کشاند، طرابلس و «برقه» را ایتالیا اشغال نمود؛ حتی ترکیه آسیایی و اروپایی کانون خلافت عثمانی، زیریوغ تجاوزگران از پای درآمد.
این کشورها در طی جنگ جهانی دوم، با جبهه کشورهای دموکراتیک همکاری کردند و هنگامی که جنگ پایان گرفت، آنان مدعی حقوق خود شدند و در راه آزادی میهن خود پیکار نمودند.(13)
اخون المسلمین به این اصل سخت پایبند بودند. آنها به مطالبه آزادی دره نیل ادامه دادند و این خواست را گاه به ملایمت و گاه به خشونت مطرح می کردند. در آغاز جنگ جهانی دوم در حمایت از علی ماهرپاشا که می خواست مصر را از آسیب جنگ به دور نگهدارد، تلاش بسیار نمودند. در طی جنگ، احمدماهر پاشا علیه آلمان و ایتالیا اعلان جنگ کرد، اما اخوان المسلمین از او حمایت نکردند. آنها به او یادداشتی نوشتند و از دخالت در جنگ برحذرش داشتند. ولی مقاومت آنان علیه انگلستان، علی رغم همکاری حکومت مصر با آن دولت، لحظه ای متوقف نگردید. به همین دلیل سخت مورد سرکوب واقع گردیدند و از آنجا که سیاست شان با سیاست دولت مصر مغایر بود بسیاری از اعضاء جمعیت دستگیر و زندانی شدند. کار مخالفت با دولت به جایی رسید که به دست داشتن در ترور احمدماهر پاشا متهم شدند. پس از اعلام متارکه برآوردن کامل خواستهای ملی و تخلیه بیگانگان از دره نیل، خواست اولیه و اصولی اخوان المسلمین را تشکیل می داد. آنان با هرگونه مذاکره ای مخالف بودند و در تظاهرات خونینی شرکت جستند تا آنکه نقراشی پاشا و پس از او حسن البنا ترور شدند. موضعگیری آنان حتی پس از دوران اختناق و شکنجه تغییری نکرد. آنها از نخستین گروههایی بودند که در منطقه کانال سوئز شرکت کردند.
حسن البنا از تمامی اعضاء و هواداران جمعیت خواسته بود که پس از انجام نمازهای یومیه، دعائی به این مضمون را، برای نمایش سرسختی خود در تضاد با انگلستان، تکرار کنند:
-« پروردگارا، خداوندا! ای پناه بی پناهان، ای درهم شکننده گردنکشان، دعای ما را اجابت فرما! خواهشمان را بپذیر، حقوق حقه مان را به ما بازگردان! به ما آزادی و استقلال عطا فرما!
پروردگارا! این غاصبین انگلیسی سرزمین ما را اشغال کرده اند، حقوق ما را ندیده گرفته اند، بر سرزمین ما و مردم ما ستم روا می دارند، فساد و رشوه خواری را در اینجا رواج داده اند. خداوندا! ستم آنان را از ما دور کن! پریشان خاطر و پراکنده شان بگردان! نابودشان کن، آنان و هرکه به ایشان یاری می رساند به کیفر اعمالش برسان؛ با آنان آن کن که سزاوار آن هستند. با قدرت و مشیت خود جز ایشان ده.
آفریدگارا! از آنان روی بگردان! رنج و بلا نصیبشان کن، حکومتشان را سرنگون ساز و سرزمین خود را از سلطه آنان بپردازد. روامدار که آنان بتوانند علیه دوستداران تو توطئه کنند.»(14)
بسیاری از روزنامه های انگلیسی پذیرفته بودند که فعالیت اخوان المسلمین و طرفداران حزب«وفد»- در این مرحله -حس وطن دوستی عظیمی را در مردم برانگیخته است. آنان همچنین قبول داشتند که عمده ترین گروههای تشکیل دهنده جنبشهای دانشجوی حزب «وفد» و اخوان المسلمین هستند.(15)
طبیعی است که اخوان المسلمین به این ناسیونالیسم رنگ مذهبی زده، آزادی سرزمین آباء و اجدادی خویش را وظیفه ای دینی و مذهبی می دانستند.
آنان به هر حال آزادی مصر را آخرین مرحله تلاش خود نمی دانستند. این از نظر ایشان نخستین گام بود. گام بعدی آزادی همه سرزمینهای عربی و وحدت آنها بود.
سومین گام، تلاش در راه وحدت جهان اسلام بود، آنچه همه کشورهای اسلامی را دربر می گرفت. چهارمین گام، اتحاد جهان بود. همان اتحادی که هدف غایی اسلام و مقصود خداوند از این آیه است:
« تو را نفرستادیم مگر آنکه برای همگان رحمت باشی.»(16)
اخوان المسلمین در جای دیگر خاطرنشان ساخته بود که آنان به دنبال حکومت به شیوه خلافت هستند و رسیدن به آن مرحله را در برنامه درازمدت و تدریجی خود قرار داده اند.(17)
این ناسیونالیسم مذهبی در واقع تیغی دو دم بود. از جهتی موقعیت پرمخاطره آنان در مقابل حکومت مصر، که آنان را پیوسته در موضعی سازش ناپذیر قرار می داد، باعث می گردید که آنان در آن واحد در دو جبهه داخلی و خارجی با دولت بجنگند و دوره های مشکل و شکنجه آور خفقان، و زندان و دستگیری در شرایط بحرانی را بر خود هموار کنند. از جهت دیگر، آنان از چنان حمایت عمومی و محبوبیتی برخوردار بودند که اگر خود را تنها به فعالیتهای مذهبی محدود می کردند امکان نداشت به چنان موفقیتی دست یابند. عدم حمایت آنان از حکومتهای پی در پی یکی دیگر از دلائل موفقیت ایشان بود. همین موضعگیریهای قاطع باعث گردید که آنان در بسیاری از زمینه ها بر رقبای خویش بخصوص طرفداران «وفد» فائق آیند. روزنامه ها خاطرنشان ساختند که در دسامبر 1951- یعنی پس از مرحله سرکوب-هنگامی که اخوان شکست راههای مسالمت آمیز و گشایش اردوگاههای آموزش رزمی را اعلام کردند، همه احزاب را در دانشگاه «فؤاد اول» از راه خود کنار زدند. نتایج انتخابات اتحادیه های دانشجویی که در دانشکده های مختلف آن دانشگاه برگزار گردید، نمایشگر این موفقیت است:
11/11 در اتحادیه دانشجویان دانشکده کشاورزی
11/11 در اتحادیه دانشجویان دانشکده علوم
7/10 در اتحادیه دانشجویان دانشکده مهندسی
16/11 در اتحادیه دانشجویان دانشکده هنر
10/9 در اتحادیه دانشجویان دانشکده حقوق
13/9 در اتحادیه دانشجویان دانشکده بازرگانی
برتری آنان در دانشکده حقوق بسیار چشمگیر بود، زیرا این دانشکده همواره به عنوان مهمترین پایگاه دانشجویان طرفدار حزب وفد، شناخته شده بود.(18)
انحلال همه احزاب سیاسی مصر یکی دیگر از اصول بنیادی آنان بود. آنان اعتقاد داشتند که دلیل ایجاد بسیاری از این احزاب اهداف شخصی و نه مصالح عمومی بوده است و انگیزه ها و شرایط ویژه ای باعث ایجاد آنان گردیده اند. آنان معتقد بودند که احزاب تا آن هنگام برنامه و اهداف خود را آشکار و مشخص نکرده بودند. تمامی آنان ادعا می کنند که در تمامی ابعاد در فکر اصلاح جامعه خویش هستند ولی جزئیات برنامه های اصلاحی آنها کدامند؟ راه رسیدن به آن اهداف چیست؟ چه عواملی را باید بکار گرفت؟ چه عواملی سد راه هستند و چگونه باید آنها را کنار زد؟ هیچ یک از رهبران و عوامل اجرایی این احزاب، پاسخ صریح و روشنی ندارند. در این ضعف، تمامی آنان مشترکند. همچنان که در سایر موارد نیز چنین هستند. آنان با حرص و طمع به حکومت می نگرند و تمامی عوامل تبلیغاتی خود را، با راست گویی یا دروغ گویی، در خدمت رسیدن به قدرت قرار می دهند و در این راه، هر حزب و گروهی را که مانع خویش ببینند، به نوعی رسوا کرده، از سر راه خود کنار می زنند.
آنان همچنین بر این اعتقاد بودند که سیستم حزبی تمامی جوانب زندگی مردم را به تباهی می کشد، علائق و خواستهای آنان را به پستی می کشاند، اخلاق و معنویات را نابود می کند، حس وفاداری را از بین می برد و بدترین تاثیر را بر روی زندگی شخصی و اجتماعی افراد می گذارد.
آنان معتقدند که یک سیستم پارلمانی، حتی، احتیاجی به سیستم چندحزبی، آنچنان که در مصر حاکم است، ندارد و گرنه حکومتهای ائتلافی هیچگاه در کشورهای دموکراتیک پدید نمی آمدند. به نظر ایشان اعتقاد به اینکه سیستم پارلمانی بدون وجود احزاب ممکن نیست، عقیده ای غیرعلمی و جاهلانه است. بسیاری از کشورهایی که سیستم مشروطه پارلمانی دارند، تنها دارای یک حزب هستند و این امر کاملاً ممکن است آنان از این رو همچنین معتقد بودند که بین آزادی گفتار و اندیشه و بیان، یعنی تمامی آزادیهایی که اسلام بر آن صحه می گذارد، و تعصب کورکورانه به عقاید و تلاش مستمر برای شکاف اندازی بین اقشار مردم و در نتیجه تضعیف حاکمان، تفاوت بسیار است. کار احزاب گوناگون نیز جز ایجاد شکاف و دامن زدن به اختلافات فرقه ای چیز دیگری نیست، و این همان کاری است که اسلام به طور بنیادی و ریشه ای با آن مخالف است و آن را منع می کند. اسلام در تمامی قوانین و مقررات خود خواهان اتحاد و همکاری و تعاون است. آنان در بیان این اندیشه پا را فراتر گذاشته و معتقدند که ائتلاف احزاب ایده بی ثمری است، زیرا تنها به صورت مسکن موقت عمل می کند و درمان قطعی نیست، زیرا مؤتلفین سرانجام رو در روی یکدیگر می ایستند. بنا به عقیده اخوان المسلمین، درمان قطعی درد، انحلال تمامی احزاب است، زیرا آنان از نظر سیاسی مرده اند و شرایطی که موجب ایجاد آنها شده اند، دیگر وجود خارجی ندارند.(19)
شاید در پشت این اظهار نظر علیه احزاب مصری عامل دیگری نهفته باشد؛ آنان احساس می کردند که تمامی این احزاب در بیان عقاید اسلامی و اجرای قوانین آن شکست خورده اند.(20)
عقیده اخوان المسلمین این بود که بر روی ویرانه های احزاب مصر، سیستم جدیدی بسازند که در آن تمامی تلاشهای ملت بر برنامه واحد و با قدرت اسلامی متمرکز گردد، و یا به عبارت دیگر، حکومت اسلامی می باید بنیان و اساس سیاست مصر قرار گیرد و جایی برای باندبازیهای سیاسی باقی نماند!
در ارتباط با همین اصل اساسی بود که اخوان المسلمین از تمامی کسانی که علاقه داشتند به جنبش بپیوندند، می خواستند که خود را از هرگونه وابستگی حزبی آزاد کنند و با جنبه های گوناگون سیاسی که در قرآن و تعالیم اسلامی وجود دارد، آشنا گردند. آنان کمیته سیاسی وابسته به اداره مرکزی را به همین منظور دائر نمودند.
طبیعتاً این موضع گیری قاطع علیه احزاب به یکباره اتخاذ نگردید. در ابتدای امر اخوان المسلمین نسبت به این مسئله بیطرف بودند، اما به مرور زمان مخالفت خویش را آشکار ساختند و پس از پایان جنگ جهانی دوم، بی پرده عقیده خویش را بیان کردند. آنان احساس کرده بودند که مدتهاست حالت« جنبش» محض را ندارند، بلکه نماینده اکثریت مردم مصر می باشند.(22)
« آنها، قلبهای مؤمن، مغزهای روشنفکر جوانان مشتاق و با شهامت بودند که خانه هایشان دره نیل را پوشانده و پرچم هایشان در افق به اهتزار درآمده است. همانها که مجاهدتهایشان همه جا را پرکرده و سرزمین مادری را در آغوش گرفته است...»(23)
آنها اعلام کردند که جنبشی جدید به وجود آمده است که می خواهد ملت را به تدریج دگرگون کند، و این جنبش توانسته است پیام خود را به توده های عظیم مردم برساند و این پیام اینک جایگاه و ارزش واقعی خود را یافته و به صورت حقیقتی انکار ناپذیر درآمده است، زیرا رسالت تغییر جامعه همین است و نه رسالتی دیگر.(24)
در این مرحله بود که آنان تفاوت جنبش خود را با جنبشهای اصلاح طلب سید جمال الدین اسدآبادی، محمدعبده و دیگران دریافتند. البته تلاش اینان در تبلیغ آرمانهای اسلامی و نشان دادن جنبه های دلپذیر آن، با ابزاری که آن زمان در دسترس بود، چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت، با این همه جنبش آنان، یک جنبش اسلامی، به معنی یک دستگاه قانونی مستقل، و بر مبنای یک سیستم کامل، با همه ویژگیهای آن، نبود؛ که یک جنبش اسلامی، یعنی سازماندهی و رهبری یک نسل، پیاده کردن اصول قانون اساسی الزامی و در ضمن دفاع از آنها چونان یک نظریه درست... آری یک جنبش اسلامی با چنین معنی وسیع و همه گیر، با انقلاب فکری ای که با خود همراه دارد و بازتابهای تاریخی ای که به دنبال می کشد، تأثیرات جدی و عمیقی برآینده ایشان دارد، یک جنبش اسلامی، بدین معنی، برای مدتی طولانی، یعنی تا هنگامی که حسن البنا در سده بیستم پرچم آن را به نام اخوان المسلمین برافراشت، در تاریخ دیده نشده است.(25)
اخوان المسلمین همچنین در مقابل کشورهای اروپایی که بر سرزمینهای اسلامی حکم می راندند( انگلستان، فرانسه و ایتالیا) سیاستی مشخص و معین را اتخاذ نمودند. این سیاست مبتنی بر دو موضوع عمده بود:
نخست آنکه سرزمین اسلامی سرزمینی واحد و تجزیه ناپذیر است و تجاوز به هر بخش از این سرزمین، در واقع تجاوز به کل آن بشمار می آید. ثانیاً اسلام مستلزم آن است که مسلمانان رهبران سرزمینهای خویش و ارباب واقعی خود باشند و احتیاجی به ارباب و سرپرست نداشته باشند. آنان خود تحت هدایت و رهبری اسلام زندگی می کنند و دیگران را نیز به اسلام فرا می خوانند.
از این رو حکومتی که به سرزمینهای اسلامی تجاوز کرده و یا قصد تجاوز داشته باشد، به عنوان حکومت غاصب و متجاوز شناخته شده و می باید جلو تجاوز او گرفته شود. دفاع از یک سرزمین اسلامی و اتحاد برای رهایی از یوغ بیگانه وظیفه اساسی و اصلی مسلمین می باشد. آنان در یکی از کتب خود، نمونه زیر را به صورتی شبیه به یک فتوا، بیان می دارند:
«اگر زنی مسلمان در شرق به اسارت افتد، مسلمانان در غرب می باید او را باز خریده و آزاد کنند، حتی اگر این آزادی به قیمت کل ارزش دارایی مسلمین تمام شود.»
آشکار است «زن» در این جمله، سمبل سرزمین مادری است.
اکنون که انگلستان به مصر و فلسطین تجاوز کرده، فرانسه، سوریه و افریقای شمالی را اشغال نموده و ایتالیا در طرابلس (لیبی) به ظلم و بیدادگری ادامه می دهد( و نمونه های بیشماری از این گونه تجاوزات و تعدیات به کشورهای اسلامی را می توان مثال آورد) می باید اعلام«جهاد» گردد و آزادی و استقلال با اعمال زور از چنگ آنان بیرون کشیده شود، گرچه در این جهاد خونهای بسیار ریخته شود، زیرا مرگ بهتر از زندگی در بردگی، محدودیت های بی مورد و حقارت و پستی است.(26)
برای عمل کردن بدین شعار، آنان در سال 1948 به طور فعال در جنگ علیه یهودیان شرکت کردند. اعضای اخوان المسلمین در این نبرد قوی ترین و شجاع ترین رزمندگان بودند. آنان به جمع آوری کمکهای مردم پرداختند و کمکهای مالی ارزنده ای به رزمندگان تقدیم کردند؛ پس از آغاز دوران اختناق، در جنگ علیه انگلیسی ها در کانال سوئز شرکت کردند.
آنان، مخصوصاً، بر خدمت هر کس به میهن خودش تأکید بیشتری داشتند. تا خدمت به همه میهن اسلامی. خدمات هر کس، به مصداق اینکه« نزدیکان به نیکی شایسته ترند» نخست به میهن خویش می رسد و سپس به میهن همه مسلمانان. این نکته ای عملی است، ولی در اصول اسلام قائل به مرزهای جغرافیائی و تفاوتهای خونی و قبیله ای نیست. اسلام مسلمانان را ملتی واحد می داند و سرزمین اسلامی را سرزمینی واحد می شناسد، هرچند کشورهای آن از هم جدا و دور باشند. بنابراین اخوان المسلمین عقیده دارند که هر گستره ای از زمین که مسلمانی در آن زندگی کند، میهن اسلامی است(27) و وظیفه آنان، پس از آزاد کردن کشورشان، رهایی همه میهن اسلامی است.(28) آنان اعلام می دارند که میهن مسلمانان از محدوده های جغرافیایی و ویژگیهای نژادی به محدوده پیروی از اصول والا و عقاید درستی که خداوند برای راهنمایی بندگان خود آورده است، فراتر می رود.(29) آنان چون «سنوسی» ها و صوفیان افریقا، تبلیغ دینی را وظیفه دینی و مذهبی می دانستند. این رویکرد در افریقا شاید واکنشی در برابر اعمال گروههای مذهبی مسیحی و شیوه های ایشان باشد. در مورد کمونیسم، اعضای اخوان المسلمین با جدیت وارد مبارزه عقیدتی شده، اعمال و تبلیغات ایشان را خنثی می نمودند.(30)
در مورد اقلیتها، آنان سیاست خود را بر مبنای دستور قرآنی قرار می دادند:
«خداوند شما را از اینکه با محبت و صداقت با دیگران، دیگرانی که علیه شما و دین شما نمی جنگند، آنانکه شما را از خانه هایتان بیرون نرانده اند رفتار کنید، منع نفرموده است. زیرا خداوند کسانی را که به دیگران محبت می کنند دوست می دارد.»(آیه قرآن)
این آیه را اخوان المسلمین چنین تفسیر می کردند که می باید از هموطنان غیرمسلمان خود حمایت کرده و با آنان رفتاری محبت آمیز و انسانی داشته باشند.
در مورد پیروان دیگر ادیان آسمانی قرآن چنین می فرماید:
« بگویید ما به خداوند و به آنچه برایمان توسط ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، موسی و عیسی و سایر پیامبران فرستاده است، ایمان داریم. از نظر ما تفاوتی بین آنچه آنان گفته اند وجود ندارد و ما به خدا توکل می کنیم.»
« اگر ایشان به خداوند ایمان دارند راه راست را یافته اند، اما اگر از ایمان بازگشته اند بنابراین از شما نیز بریده اند وخداوند شما را در مقابل ایشان حفظ می کند وبراستی که خداوند سمیع و علیم است.»
در قرآن، در مورد آنان که خداوند امر به مخالفت با ایشان و دوری از آنها می فرماید، چنین آمده است:
« خداوند شما را از دوستی با آنان که با شما می جنگند و شما را از خانه هایتان می رانند منع فرموده است. آنان که به ایشان یاری می رسانند و آنان که با دشمنان خدا پیمان دوستی می بندند و به راستی که ایشان گنهکارند.»
و سپس در مورد وفای به عهد و ارزش آن می فرماید:
« و به عهد خویش وفا کنید که براستی این برای شما به سعادت نزدیکتر است».
« و با آنان که با شما ستیز نمی کنند و به دشمنان شما یاری نمی رسانند، بیهوده جنگ نکنید و بر سر پیمانتان باشید که خداوند آنان را که از بیم او خطا نمی کنند، دوست دارد.»
« و تا هر زمان که آنان بر سر پیمان خویش باقی هستند، شما نیز پیمان نشکنید.»
اخوان المسلمین می گویند:
« اسلام دارای چنین قوانینی است و بر مبنای آنها برنامه ریزی کرده است. غربیها با مطالعه قوانین اسلامی درخواهند یافت که سخنان ما دارای ضمانت اجرایی هستند. آنها می فهمند که ما تا روزی که کسی به سرزمینهای ما چشم طمع ندوخته است، بر سر پیمان خویش می مانیم. ما حتی معتقدیم که غرب به خاطر حفظ منافع خودش هم که شده این قوانین را بخواند و به برخی از مفاد آن در رابطه با سایر کشورها عمل کند، زیرا از هر نظر به نفع اوست.»(31)
در مناسبتهای مختلف: البنا این سیاست را بخوبی تأکید کرده است. او هنگامی که توفیق پاشا، که یک قبطی بود، به عضویت سنا انتخاب شد، در نامه ای بدین مناسبت به او تبریک گفت. توفیق پاشا در پاسخ وی خاطر نشان ساخت که از انتشار روزنامه اخوان المسلمین خوشحال است و به این نتیجه رسیده است که ناسیونالیسم آنان از تعصب، فرقه گرایی و نژاد پرستی دور است(32) البنا در یکی از مقالات خود برای اطمینان دادن به اقلیتها و بویژه قبطیها بر این نکته تأکید نمود که جنبش آنها فاناتیک، متعصب و ضدپیشرفت نیست(33) آنها نسبت به هم میهنان قبطی خویش به همین شیوه پایبندند. هنگامی که کلیسای قبطیها در کانال سوئز مورد هجوم قرار گرفت، اخوان المسلمین از مداخله در این امر تبرئه شدند. آنها مهاجمان را محکوم کردند و قبطی ها نیز به بی گناهی اخوان شهادت دادند. «مرشد» جدید اخوان المسلمین نیز این سیاست را ادامه داد. او به سراسر مصر سفرکرد، از موسسات قبطی و مسیحی بازدید کرد، تا به روابط دوستی وصمیمیت میان شهروندان تحکیم بخشد.
بنابراین می توان گفت نکات مذکور شالوده خط مشی سیاسی اخوان است که در نشریات و آیین نامه های ایشان تدوین و منتشر گردیده و به مرور زمان و در طی سالها مبارزه و رنج، شکل گرفته است. پیش از این یادآوری کردیم که آنها در ابتدای امر «مَرددین» بودند و سپس موفقیتهای پی در پی و محبوبیت بیش از حد در میان توده های مردم، موجب گردید که آنان برنامه های خود را در چند جنبه گسترش دهند و بویژه سیرحوادث و مشکلات متعدد با پیش آوردن پرسشهای نوین و لزوم پاسخ بدانها، آنان را به فعالیت در زمینه های گوناگون وادار ساخت تا بتوانند برای آن سؤالات و مشکلات به دقت و صراحت پاسخهای مناسب را بیابند و به همین دلیل است که اصول سیاسی ایشان پیوسته پس از اصول مذهبی شان مطرح می گردند.
آشکار است که اخوان در پرداخت اصول خود تنها به قرآن و حقایقی از تاریخ اسلام بسنده می کردند و شناختهای خود را بیشتر از هر چیز بر پایه متون قرآنی متکی می کردند. در این زمینه آنها به نظریه پیشین علی عبدالرازق، درباره نخستین اصلی که شرح آن گذشت، مشروعیت حکومت مذهبی، اختلاف داشتند. نتیجه گیری وی این بود که ضرورت حاکمیت خلافت نه در قرآن و نه در سنت مطرح نشده است، و اینکه درباره کارکرد حکومت باید به عقل، آزمونهای ملی و هنجارهای سیاسی مراجعه کرد، درست همانگونه که در ساختمان یک شهر و مراکز اداری آن باید به اصول مهندسی دست یازید!- که رسالت اسلامی چیزی جز حکومت اسلامی است و اینکه آشکار است که سیاست دولت تنها وسیله ای برای تأکید- دین است و دین تنها یک جنبه مذهبی را برای مردم تأمین می کند.(34) شیخ خالد محمد خالد در کتاب خود من هنانبدأ( ازاینجا آغاز می کنیم) این دیدگاهها را پذیرفته است.
اینکه عقاید سیاسی آنها قبل، بعد و یا همزمان با عقاید مذهبی ایشان شکل گرفت، چندان حائز اهمیت نیست. نکته مهم این است که عامل زمان و محیط در انتخاب و تدوین اصول آنها نقش تعیین کننده ای داشته است.
آنان با راهنمایی نسل نوین به اصول جنبش خویش و تثبیت این اصول در ذهن آنان، چندانکه سرباز و مدافع آنها شوند، به تبلیغ اصول جنبش خود آغاز کردند.
سپس با فرستادن نامه های متعددی به پادشاهان و حکام در مناسبتهای گوناگون، از آنان می خواستند که به اسلام روی آرند و برای انجام اصلاحات اجتماعی از آن کمک بگیرند. پس از انتشار روزنامه، برخی از این نامه ها را در آن منتشر کردند و نامه های جدیدی هم بدانها افزودند. مسائل سیاسی روز را پیگیری کرده، عقاید سیاسی خود را با وضوح و شجاعت بیان نمودند. هر دو سال یکبار کنگره خود را برگزار می کردند و در زمانهای اضطراری دست به تشکیل جلسات فوق العاده می زدند تا وقایع سیاسی ویژه ای را که پیش می آمد مورد بررسی قرار دهند. در شهرها، حومه، و رادیو سخنرانیهای متعدد ایراد می نمودند. تظاهرات سیاسی ترتیب می دادند و گاه در آنها شرکت می کردند، وگاهی رهبری و هدایت آنها را به عهده داشتند و گاه تنها با شرکت کنندگان همگام می شدند. گروههای شبه نظامی خود را برای عملیات نظامی و شبه نظامی تعلیم می دادند تا در مواقع ضرور، و از جمله نبرد فلسطین، بتوانند به شایستگی نبرد کنند. سپس دست به انتشار کتب متعدد زدند و تمامی اصول اعتقادی خود و از جمله سیاست را بتفصیل تشریح می کردند. در مجموع از هیچ وسیله و راهی برای تشریح و گسترش اندیشه های خود و دفاع از آنها فرو گذار نمی کردند. نشریات، سیاست و ادبیات در این میان نقشی از همه برجسته تر داشتند.
روی«تبلیغات» به شدت تکیه می شد. تبلیغات در جهان معاصر یکی از مؤثرترین سلاحهاست و در معرفی ویژگیها و مشخصات جنبش به دیگران نقش اساسی و مؤثری داشت.
شاید بی مناسبت نباشد که این بخش را با سخنی از حسن البنا خاتمه دهیم که سیاست و خط مشی جمعیت را با زبانی ساده و مختصر بیان می کند. از نظر او حکومت اسلامی به میزی سه پایه شبیه است که اگر هر یک از پایه های آن را برداریم میز می افتد: اولین پایه میز اصول اسلامی، دومین پایه ملت یکپارچه و سومین پایه دولت اسلامی است که بر مبنای اتحاد ملی اصول اسلامی حکومت کند.(35) در این سخن چنان تصویر کاملی از خط مشی اخوان ارائه شده است که به هیچ گونه تعبیر و تفسیری نیاز ندارد.
پی نوشت ها :
1. محمد ابن عبدالوهاب در سال 1206 ه.ق/ 1791 میلادی فوت کرد.
2. رجوع شود به تاریخ مصرالحدیث( تاریخ معاصر مصر) نوشته جرجی زیدان. در این کتاب او می گوید که وهابیها کلیه کتب دینی اسلامی غیر از قرآن و حدیث را کنار گذاشتند. نحوه عمل آنها چون پروتستانها در مسیحیت بود. چاپ اول، قسمت 2، ص 229. رجوع شود به فلسفه التشریع( فلسفه قانونگذاری اسلامی) نوشته صبحی محمصانی( چاپ دوم 1952)ص76 و زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث (رهبران مصلح زمان معاصر). نوشته احمد امین، 1948، صص 25-10.
3. من خطب حسن البنا، ص 12.
4. ایضا، ص 7.
5. ایضا،ص 9.
6. الحجاجی، روح وایمان،ص 304.
7. ایضا، ص 233.
8. الساعاتی، ص 85.
9. البنا، الی ای شیء ندعوا الناس ص 11.
10. من خطب حسن البنا، ص 11.
11. ایضا، صص 42-41.
12. ایضا، ص 13.
13. الاخوان المسلمون، 5 مه 1946.
14. ایضا، 10 اکتبر 1946.
15. ایضا، 3 دسامبر 1946.
16.من خطب حسن البنا، ص 54.
17. ایضا، ص 56.
18. این آمار در مجله مصری آخر ساعه شماره 896، 26 دسامبر 1951 منتشر شده بود.
19. من خطب حسن البنا، صص 63-60.
20. الاخوان المسلمون، 3 ژوئیه 1946.
21. الحجاجی، روح و ریحان ص 386.
22. الاخوان المسلمون، 11 ژوئیه 1946.
23. الساعاتی، ص 138.
24. الحجاجی، روح و ریحان، ص 349.
25. الحجاجی، رجل الساعه، ص 121.
26. من خطب حسن البنا، صص 70-66. مراجعه شود به روزنامه اخوان المسلمون، 9 اکتبر 1946.
27. من خطب حسن البنا، ص 53 و الی ای شیء ندعوا الناس، حسن البنا، ص 29.
28. احمد ص 39.
29. الی ای شیء ندعوا الناس، ص30. دعوتنا، ص 8 والساعاتی ص 100.
30. حمله آنان به کمونیستها، قبل و بعد از دوره اختناق، بی وقفه بود. برای مثال وجوع کنید به اخوان المسلمون 17 ژوئیه 1946.
31. این سیاست توسط البنا در نامه هایی که به ملک فاروق، النحاس پاشا و سران حکومتهای کشورهای اسلامی در 1936 فرستاد، روشن شده است. این نامه ها تحت عنوان نحوالنور چاپ شده است. رجوع کنید به صص 25-22 این کتاب.
32. الاخوان المسلمون، 17 مه 1946.
33. ایضا، 6 ژوئن 1946.
34. عبدالرزاق علی، کتاب الاسلام و اصول الحکم( اسلام و مبانی حکومت)، صص 13، 16، 49، 79، 83، 103.
35. الاخوان المسلمون، 11 ژوئیه 1946.