مترجم: سید هادی خسروشاهی
«اخوان المسلمین حرکتی جهانی و اسلامی است که در راه رسیدن به آرمانهای اسلامی تلاش می کند.»
منظور این ماده این است که اخوان المسلمین نه تنها حرکتی مصری و عربی، بلکه حرکتی اسلامی و جهانی است.
این یک اصل بود، ولی در عمل اخوان خواهان روندی تصاعدی بودند که از اتحاد ملی آغاز می شد و در گذر از اتحاد عرب، به اتحاد اسلامی می انجامید: به عقیده آنان، هیچ کدام از این سه ایده با همدیگر ناسازگار نیستند، زیرا اسلام همه افراد بشر را ملزم می سازد که به بهترین وجه ممکن به وطن و ملت خویش خدمت کنند. این دین مبین ابتدا در میان قوم عرب و با زبان عرب شروع به رشد کرد. حتی قرآن نیز به عربی بود، لذا اتحاد اعراب برای تجدید حیات و شکوه اسلام و برقراری حکومت اسلامی ضروری است( منظور از اعراب، کسانی هستند که به عربی سخن می گویند). از این گذشته، در اسلام، به همان اندازه که بینش و پرستش مورد توجه است، میهن و ملیت نیز هست. همه مسلمانان برابرند و میهن اسلامی، با همه دوری کشورهای آن از همدیگر، یکی است و یگانه. برمبنای این تعریف، اخوان در پی یگانه کردن اندیشه ها و بینش های مسلمانان و تقویت پیوندهای برادرانه اسلامی بودند. آنها تأکید می کردند که وطن اسلامی هر جایی است که مسلمانی در آن به سر می برد. آنها بر این بودند که این ایده های اتحاد با همدیگر ناسازگار نیستند، که برعکس، هر کدام پشتوانه دیگری است و در تحقق آن کمک می کند. اگر کسانی به ملیت ویژه ای فرا بخوانند و از این راه در پی تضعیف احساس به رابطه های ملی دیگران باشند، اخوان راه خود را از آنان جدا می دانند.(1) آنان بر این بودند که مصر، به دلیل شرایط متعددی، در میان ملتهای مسلمان به پایگاه رهبری دست یافته(2) است و اینکه اخوان المسلمین در مصر، قلب مؤمن خود روشنگر و نیروی جوان و مشتاق حرکت است، و اینکه از مصر است که نخستین خبرهای آزادی به شرق اسلامی خواهد رسید، پیام وحدت شرق و هشدار شکست و ناکامی برای دشمنان.(3)
از این رو می توان گفت که آنها احساس می کردند که اسلام از غنود خویش برانگیخته شده و پیشرفت خود را آغاز کرده است. اسلام نخست در پوشش ناسیونالیسم یک کشور مشخصی و سپس در پوشش وحدت عربی- که با وحدت جهان تورانی به رو در رویی برخاست- برانگیخته شد و سپس به سوی هدف غایی خویش، اسلام جهانی، با نیروی ناب اسلامی، روی کرد.(4)
پس از جنگ جهانی اول مکاتب بسیار چون سوسیالیسم، کاپیتالیسم، بلشویسم و انترناسیونالیسم درعرصه جهانی به منصه ظهور رسیدند، ملل اسلامی نیز به گونه ای اجتناب ناپذیر یکی از این مکاتب را برمی گزیدند. اخوان المسلمین اعتقاد داشتند که اسلام چکیده مزایای این مکاتب و فاقد کاستیها و کمبودهای آنهاست. آنان می گفتند قوانین و اصول اسلام می تواند، به عنوان قانونی برای تجدید حیات شرق مطرح گردد و در تمامی جنبه های زندگی ملل شرق جاری و نافذ باشد. انحراف از اصول و قوانین اسلامی، مخالفت و سرپیچی از دستورات قرآن و تفسیر و توجیه بیهوده در محتوای عالی آن، همان راه پرمخاطره و بی ثمری است که ملتها با دادن زیانهای فراوان از آن خواهند گذشت. برای مللی که آرزومند پیمودن کوتاهترین راه برای رسیدن به اهداف عالی انسانی هستند، پیروی از تعالیم اسلامی بهترین راه ممکن است.
اخوان المسلمین جنبش خویش را بدون آنکه کشوری اسلامی را بطور مشخص برجسته کنند، برساختند. آنان پیام خود را به تمامی رهبران کشورهای اسلامی می رساندند، بدین امید که بشنوند و بگذارند خلقهای مسلمان به دینی که بدان اعتقاد دارند، عمل نمایند. آنان به مسلمین شرق هشدار می دادند که مبادا با تقلید بی جا از سیستم هایی که نه در شأن آنان است و نه مناسبتی با فرهنگ و آدابشان دارد، و عملاً و در طی زمان سقوط و شکستشان محرز گردیده است، خود را به مخاطره بیندازند و در کاشتن بذر پرثمر تجدید حیات اسلامی تأخیری روا بدارند؟(5)
بنابراین می توان چنین نتیجه گیری کرد که اساس و در واقع ستون فقرات پیکر این جنبش، گسترش اسلام در دنیای اسلام و به عبارت دیگر ترویج اسلام در تمامی سرزمینهایی بود که مسلمین در آن زندگی می کردند، اما این کار کی آغاز شد؟
تاریخ مشخصی برای تأسیس شعب اخوان المسلمین در خارج مصر نمی توان تعیین نمود. تنها می توان گفت که این فعالیت از دو مرحله مشخص گذر کرده است: مرحله اول رشد فزاینده توجه و تمایل به دنیای اسلام و بویژه معضلات سیاسی آن، و درگیری مستمر با این مشکلات بود. این مرحله قبل از سال 1937 آغاز شده بود. البنا در سخنرانیهای متعدد، جهان اسلام را به سوی آزادی و استقلال فرا می خواند.(6) او معتقد بود که اخوان المسلمین برای رفع مشکلات مسلمانان به طور اعم و معضلات سیاسی خود به طور اخص فعالیت می نماید.(7) به احتمال قوی، وقایع سال 1936 فلسطین چشمان اخوان المسلمین را به روی ظلم عظیمی که بر ملت عرب می رفت، گشود.(8) از آن تاریخ اخوان المسلمین مسئله فلسطین را با دقت و جدیت بسیار پیگیری کردند. شاید بتوان گفت در واقع مشکل فلسطین بود که اخوان المسلمین را به توجه و فعالیت در امور کشورهای عربی بطور اعم متوجه ساخت و آنان را از چارچوب معضلات مصر خارج کرد. یکبار حسن البنا، به نام اخوان المسلمین، یادداشتی به پادشاه«مراکش» و نامه ای به نخست وزیر فرانسه فرستاد و آزادی امیر عبدالکریم، را خواستار گردید.(9)
مرحله دوم، تأسیس شعب گوناگون اخوان المسلمین در خارج مصر بود. اولین شعبه در سال 1937 در دمشق گشوده شد. این شعبه می بایست دفتر کمیته مرکزی مسئول نظارت تأسیس مرکزی در سوریه و لبنان می بود. به هر حال، هر مرکز، خود نیز می توانست با نظارت کمیته مرکزی اقدام به تأسیس شعب جدید نماید. و همچنین می توانست در مناطق دیگر شهر شعبه هایی دایر کند.
شاید این سؤال برای بسیاری مطرح گردد که چرا نخستین شعبه در دمشق دائر گردید؟ به احتمال قوی جنبش در دمشق به کمک دانشجویان سوری تحصیل کرده در مصر، که در طی دوران تحصیل به عضویت اخوان درآمده بودند، شکل گرفت. اخوان المسلمین به دانشجویان عربی که در مصر تحصیل می کردند توجه مخصوصی مبذول می داشتند؛ با آنان با ملاطفت و مهربانی خاصی رفتار کرده، هیچ گونه فرقی بین ایشان و اعضای مصری قائل نبودند. در اینجا بود که ارتباط پرمهر و عطوفت بین اخوان المسلمین مصر و شاگردان عرب برقرار گردید. این دانشجویان بعدها مبلغین مشتاق و مؤمن اخوان المسلمین در کشورهای خود می شدند و زمانی که شرائط ایجاب می کرد، شعب اخوان المسلمین را در کشورهای خود افتتاح می کردند و طرفداران سازمان را گردهم می آوردند. از آنجا که شعبه دمشق مهمترین شعبه خارج مصر بود، پس از ترور حسن البنا و تعطیل شعب گوناگون اخوان در مصر و مصادره اموال و داراییهای آن، رهبری سازمان مصلحت آن دید که اداره مرکزی را به دمشق منتقل سازد. برخی از اعضای اخوان المسلمین پستهای رده بالای حکومت سوریه را احراز کردند و به نمایندگی مجلس رسیدند. از این رو شایسته است نمای تاریخی مختصری از این روند ارائه شود.
در سال 1937 گروه کوچکی از جوانان سوری مرکب از دانشجویان دانشگاهها و طلاب علوم دینی تصمیم گرفتند. مسئولیت جنبش اخوان المسلمین را در سوریه به عهده گیرند. آنها می خواستند تحت همان عنوان مشخص شوند و سازمانی رسماً وابسته به جنبش برپای دارند، اما به علت خشونت رژیم قیمومت، مجبور شدند تحت عناوین مجازی فعالیت کنند. انجمنهای مجاز دارالارقم ( خانه ارقم) که در حلب تأسیس گردید و سپس انجمن جوانان مسلمان دمشق، انجمن رابطه در حمص، انجمن مکارم در اورشلیم، انجمن اخوان المسلمین در حما انجمنهای دیگری نیز در بیروت، طرابلس، دیرالزور و لاذقیه برپا شدند. برخی از این مراکز در برخی از کشورهای غربی برای دانشجویانی که در آنجا درس می خواندند، تشکیل شدند.
این انجمنها که نامهای متعدد داشتند همگی با جنبشهای ناسیونالیستی، عربی و اسلامی در ارتباط بودند. به طور کلی آنها گروهی واحد با نامهای متعدد بودند. آنها یکدیگر را به نام «شباب محمد«(جوانان محمد) می شناختند.
انجمنهای مذکور نشستهای متعددی ترتیب می دادند، دو نشست اول در سال 1937 در «حمص» تشکیل گردید. جمعیت در هنگام تشکیل کنفرانس سوم در دمشق به سال 1938، راهی دراز در کار سازماندهی پیموده بود. در این جلسه تصمیم گرفته شد که دارالارقم در حلب، دفتر همه انجمنهای دیگر باشد.
سالهای سپری شد، در سالهای پرآشوب و مصیبت جنگ دوم جهانی، برگزاری کنفرانسها غیرممکن شد. انجمنهای مذکور متقاعد شدند که بهتر است ادارات مرکزی وظایف خود را انجام دهند و دبیران این انجمنها با یکدیگر مبادله اطلاعات نمایند و از هرگونه اقدام اضافی و مخاطره آمیز خودداری شود. در کنفرانس چهارم که در سال 1943 در «حمص» برپا گردید، نمایندگانی از لبنان و سوریه شرکت کردند و به این نتیجه رسیدند که دارالارقم در «حلب» می باید همچنان به عنوان اداره مرکزی باقی بماند. تصمیمات با ارزش و درخشانی چون تشکیل سازمانهای شبه نظامی به نام «سرایا» و «فتوة» در هر مرکز و اظهار علاقه شدید به امور رزمی و اقتصادی در کنار مسائل فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی عرب و بررسی مسائل اسلامی، از عمده نتایج تعیین کننده این کنفرانس بود.
در سال 1944 کنفرانس پنجم در«حلب» برگزار گردید. در این اجلاس تصمیم برآن شد که اداره مرکزی آن شهر منحل و کمیته مرکزی عالی «مرکب از نمایندگان تمامی مراکز» در دمشق تشکیل گردد. قرار بود کمیته مرکزی مذکور دارای دفتری دائمی به ریاست سرپرست کل- شیخ مصطفی السباعی- گردد و جلسات منظمی برگزار نماید. نماینده ای از اخوان المسلمین مصر در این کنفرانس شرکت کرد. پس از تماس با کنفرانس اخوان المسلمین در مصر و فلسطین، قرار شد تمامی انجمنهای پراکنده که در خط و مسیر اخوان المسلمین حرکت می کردند، تحت عنوان «اخوان المسلمین» گرد آمده و آیین نامه خود را یگانه نمایند. با اتحاد در نام و اهداف، انجمنهای مذکور قدم به مرحله جدیدی نهادند و قدرت و اعتبار بیشتری کسب نمودند. «المعهد العربی الثانوی»(آموزشگاه دبیرستانی عربی) خانه نشر و چاپ عرب (دار الطباعه و النشر العربیه) در حلب تأسیس شد که روزنامه المنار را منتشر می ساخت، راه اندازی شد که هنوز هم در سوریه به فعالیتهای انتشاراتی خود ادامه می دهد، ( هر چند دیگر سخنگوی رسمی اخوان المسلمین نیست). همچنین کارخانه نساجی به همت اخوان المسلمین دائر گردید.
پس از وحدت مراکز سوریه و لبنان در عنوان و اهداف با اخوان المسلمین مصر در سال 1946، کنفرانس ششم در یبرد تشکیل گردید. پیش از برپایی کنفرانس اردوگاه آموزشی نظامی در «یبرد» برای آموزش( الفتوه) تشکیل شده بود. کمیته مرکزی پیش از پایان کار کنفرانس گروهی از اعضای دمشق را فراخوانده و تصمیمات قطعنامه را برای ایشان قرائت کرد.
در میان این تصمیمات موارد زیر به چشم می خوردند:
الف) اعزام گروههای آموزشی متشکل از دانشجویان وابسته به گروه به مصر و اروپا برای تحصیل.
ب) گسترش ابعاد جنبش پهلوانی و «فتوه».
ج) تشکیل کمیته هایی برای رسیدن به امور و مسائل کشورهای عرب و جهان اسلام، این کمیته ها مسئول بررسی تحولات جنبشهای ناسیونالیستی در اسکندریه، مصر، افریقای شمالی، لیبی، هند و اندونزی خواهند بود. کمیته ویژه ای برای رسیدگی به مسئله فلسطین تشکیل گردد.
د) تشکیل کمیته ای برای ارائه روشهای عملی برای بالا بردن سطح زندگی روستائیان و کشاورزان.
اهداف و برنامه های اخوان المسلمین سوریه بدین شرح اعلام گردید:
الف) آزادی و اتحاد ملت، حمایت و پشتیبانی از مکتب آن، تنظیم قوانین اجتماعی اقتصادی و فرهنگی بر مبنای اسلامی.
ب) اخوان المسلمین حزبی چون احزاب دیگر نیست. هدف آنان نه تبلیغ شعارهای اصلاح طلبانه، که اصلاح است. اصلاحی که از ویژگیها و بینش دینی مقدس ملت برمی خیزد. برای رسیدن به این هدف آنها با امپریالیسم در تمامی جنبه ها و شکل هایش می جنگند و به هر جنبش ناسیونالیستی ضدامپریالیستی، که در جهت اعتلای سرزمین آبا و اجدادی اسلام می جنگد، یاری می رسانند. حرکت آنان حرکتی جامع و همه جانبه است و تمامی ابعاد اقتصادی، اخلاقی، ملی، سیاسی، فرهنگی، رزمی و سایر جنبه های اصلاحی را دربر می گیرد، زیرا حرکت ایشان اسلامی بوده و اسلام دینی کامل و جامع می باشد( این عبارت را با عقاید اخوان المسلمین مصر مقایسه کنید)
ج) اخوان المسلمین، ملت را بطور کل و جدای از اختلافات فرقه ای به همکاری فرا می خواندند و همه تلاشهایی را که در جهت متفرق کردن و جداسازی صفوف ملت به نام مذهب یا دین به کار می رفت، محکوم می کردند و براین اعتقاد بودند که این گونه تلاشها، نهایتاً به نفع امپریالیسم خواهد بود.
د) با توجه به مشکلات داخلی، آنان خواستار رفرمی بنیادین در حکومت از راه اجرای بیطرفانه قوانین بودند. آنان همچون اخوان المسلمین مصر، خواهان رفرمی حکومتی بر مبنای اسلام شدند و مردم را به توجه بیشتری به فرهنگ، اخلاق، تحصیلات، امور اقتصادی، کشاورزی وصنعتی فراخواندند.
ه) در مورد مذهب، آنان از اینکه فرقه ای مذهبی جلوه کنند پرهیز داشتند، آنان معتقد بودند که حرکتشان بازگشت به سوی تعالیم اساسی و حقیقی ادیان است و تمامی ادیان در امور ویژه ای یکسان و مشترک هستند. آنان که گمان می برند حرکت ایشان اختلافات فرقه ای را دامن می زند در واقع از روح و طبیعت ادیان غافلند. در پیام ایشان شناختی نهفته است که تمامی خلقها را به سوی هدفی واحد فرامی خواند. حرکت ایشان به حد کافی سعه صدر دارد که بتواند مبلغین مسیحی را نیز در خود بپذیرد و با آنان به گفتگو بنشیند!
انجمن به رشد خود ادامه داد. در طی جنگ فلسطین، گردانی رزمی به فرماندهی شیخ مصطفی السباعی سرپرست کل اخوان المسلمین سوریه، تشکیل شد.
البنا برای دیداری از این گروههای رزمی ابتدا به بیروت و سپس به دمشق رفت. هنگامی که انجمن اخوان المسلمین مصر تحت فشار حکومت منحل و حسن البنا ترور شد، تمامی توجهات به طرف انجمن سوریه و شخص شیخ مصطفی السباعی که مهمترین کاندیدای رهبری اخوان المسلمین محسوب می گردید، جلب شد. روزنامه اخوان المسلمین در دمشق به نشر مطالب خود ادامه داد و کتب متعددی در مورد حسن البنا انتشار داد، ولی شعب حزب در لبنان بسته شدند. برخی از اعضای اخوان المسلمین سوریه به مقامات بالای کشوری چون وزارت و نمایندگی مجلس دست یافتند. بعضی از اعضا در اظهارنظرهاشان بشدت تحت تأثیر چپی ها قرار داشتند، لذا «السباعی» مخالفت خود را علیه کمونیسم و دموکراسی غرب اعلام داشته و در روند کشاکش های جهان نو موضع بیطرفی اتخاذ نمود. او از ملل شرق خواست که در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود به اسلام تکیه کنند، وی موضعی درست شبیه اخوان المسلمین مصر اتخاذ نمود. این موضع گیری هرچند با گرایش آنها به سوسیالیسم، یا بهتر بگوییم «سوسیالیسم اسلامی»، و یا گرایش تندتر برخی از آنها به سمت، ناسازگار نبود، با این همه، هرچه هم که اعضای آنها در این سمت پیش رفته باشند، باز هم نمی توان گفت که جنبش به کمونیسم نزدیک شده است.
در طی دوران حکومت نظامی که از سال 1950 در سوریه آغاز شد اخوان المسلمین با آزادی نسبی به فعالیت خود ادامه دادند، تا زمانی که در 17 ژانویه 1952 انحلال آنها، به اتهام داشتن رویکردهای سیاسی، با وجود اینکه گروهی صرفاً مذهبی هستند، طی فرمانی! اعلام شد.
در برخی از مصادر یاد شده است که آنان در پی«حکومتی اسلامی» بوده اند، اما چندان قطعی نیست که این قضاوتی موجه باشد. البته در فعالیت مستمر و پیگیر اخوان المسلمین مصر برای ایجاد چنین حکومتی، جای هیچ گونه تردید و شبهه ای نبود و آنان بسیار صریح و آشکار نظرات خود را در این زمینه بیان می کردند، ولی در اینکه اخوان المسلمین دمشق- و به تبع آن سایر شعب آنها در سوریه- نیز چنین هدفی را دنبال می نمودند، جای تأمل است.
گرایش آنها بدین سو به طور کلی از سه مرحله اساسی گذر کرده است. آنان در آغاز پیدایش خویش در 1937 اشاره ای به تشکیل حکومت اسلامی نکردند. از نقطه نظر سیاسی خواست آنان رهایی کشورهای عرب و اسلامی از یوغ امپریالیسم و نفوذ خارجی بود.
در مورد سیاست داخلی چنین اظهارنظر می کردند:
-«اصلاح و برطرف نمودن عیوب سیستم سیاسی بدین منظور که مردم بتوانند نمایندگان خود را به شیوه ای مطمئن، بدون تقلب و بی ترس و واهمه از حکومت انتخاب نمایند. نمایندگانی که به هیچ وجه تحت نفوذ قدرتی قرار نگیرند و امور حکومتی را با بی نظری مورد انتقاد و نظارت قرار دهند.»
خواست آنان هم چنین این بود: اصلاح هنجارها، قوانین و دادگاهها به گونه ای که عدالت در میان مردم تحقق یابد، حقوق افراد ذی حق استیفا گردد و خودکامگی، تجاوز و تباهی باز داشته شوند.
اولین هدف اساسی آنان عبارت بود از:
-«توضیح و تفسیر پیام قرآن، قانون اساسی اعراب و مسلمانان به شیوه ای که با شرایط زمان کنونی مناسب باشد. معرفی اسلام به مردم به عنوان سرآمد مکتبها.(10)
در مرحله دوم که از سال 1946- پس از کنفرانس «یبرد» و در زمان اوج قدرت اخوان المسلمین در مصر- آغاز گردید، آنها بر آن شدند که، با توجه به قدرت انعطاف اصول اساسی اسلام، یعنی قرآن، سنت، اجماع و قیاس، این دین را با شرایط زمانه تطبیق داده و سعادت خلقهای کشورهای مختلف را، چه از نظر مادی و چه معنوی تأمین نمایند. آنها همچنین بر آن باورند که اسلام مکتب، عبادت، اخلاق، قانون، مذهب و حکومت است، ( با نظرات اخوان المسلمین مصر مقایسه کنید). آنان خواهان تجدیدنظر در قوانین جنایی، اقتصادی، اخلاقی و تحصیلی و تطبیق آنان با قوانین و روح اسلام در جهت تأمین سعادت و امنیت ملت خود شدند، در همان زمان آنان اظهار داشتند که:
-«در تمدن غرب نیک و بد به یکسان وجود دارد. ما می باید آنچه از علم و صنعت که در تمدن غرب وجود دارد و برای تجدید حیات ما ضروری است، از آنان اخذ نماییم. هر نوع ابتکار و اختراعی که شخصیت ملی ما را در معرض خطر قرار نداده و با اصول اخلاقی ما تعارض نداشته باشد، بمنزله هوای تازه ای است که دوام ما را تضمین کرده و آینده مان را قوام می بخشد.»
روشن است که آنها در آن زمان آشکارا به مسئله قانون اساسی و سیستم حکومتی جمهوری توجه نمی کردند، پس آیا می توانیم بر این گمان باشیم که آنان فکر تشکیل حکومت اسلامی را در دل خود پنهان نگاه داشتند، در حالی که هیچگاه خواهان تجدیدنظر در قانون اساسی و تطبیق آن با روح قوانین اسلام نبودند؟
درمرحله سوم که از سال 1951- که قانون اساسی جدیدی برای حکومت سوریه نوشته می شد- آغاز گردید، اخوان المسلمین خواهان آن شدند که، همان گونه که در مصر، اردن، عراق، ایران، افغانستان، عربستان سعودی و یمن، در قانون اساسی اعلام شده که دین رئیس جمهور اسلام باشد، تقاضای آنان را اندکی تغییر داد. ظاهراً اخوان المسلمین خواست اکثریت را پذیرفتند، با دست کم بدان گردن نهادند.
به هر حال می توان گفت که هدف اساسی از این خواست ایجاد حکومتی مذهبی نبود؛ حکومتهای فوق هم هیچ یک حکومت الهی نبودند، تمامی آنها شهروندان خویش را در دین و مراسم عبادتی آزاد نهاده بودند و حتی بسیاری از آنها ساختار حکومت خود را به شیوه اروپایی «مدرن»! کرده بودند.(11)
گرایش به این تجدید ساختار روز به روز افزایش می یافت. موقعیت واقعی اخوان المسلمین در سوریه با مورد استثنایی مصر تفاوت اساسی داشت. آنچه که از این قراین می توان به دست آورد این است که فکر ایجاد حکومتی مذهبی در سوریه به طور اعم، و در حلقه اخوان المسلمین آن کشور به طور اخص، بسیار ضعیف و قابل انعطاف بود و به کلی با اندیشه ایجاد چنین حکومتی در مصر تفاوت داشت. به طور خلاصه، حرکت اخوان المسلمین در سوریه کم فعالیت تر و کم دامنه تر از حرکت مصر بود.
در فلسطین، شعب متعدد در سال 1946، یعنی ده سال بعد از سوریه و همزمان با رشد و شکوفایی اخوان المسلمین در مصر، تأسیس گردید. انگیزه ایجاد آنها بیشتر برونی بود. فلسطین بشدت از اغتشاشات و تجاوزات وحشیانه سیاسی رنج می برد و این سبب شد که اندیشه از خط مذهبی منحرف شود. روزنامه اخوان المسلمین هر روز صبح به فلسطین می رسید و پیوسته دارای مقالاتی بود که در آنها از حقوق اعراب دفاع می شد. اخوان المسلمین پیش از آن در مبارزات فلسطینی ها در آشوبهای سالهای 39-1936 شرکت داشتند، شرکتی که در مقایسه با نبردهای 1948 بسیار ناچیز می نمود. همچنین، گروه کثیری از مردان مؤمن، بویژه در حیفا، انجمنهایی با تمایلات مذهبی ایجاد کرده بودند که البته همچون اخوان المسلمین مصر برنامه جامع و مشخصی نداشتند.
با توجه به جو مناسب فلسطین بود که اخوان المسلمین مصر مبلغینی برای سخنرانی و ارائه اندیشه حرکت مذکور به فلسطین اعزام داشتند تا از رهگذر مساجد و طرح مسائل سیاسی، به شیوه ای متناسب با احساسات ملی مردم آن دیار، شروع به فعالیت نمایند. ابتدا پیام جمعیت دهان به دهان نقل شد و سپس طرفدارانی پیدا کرد. سپس اخوان المسلمین نماینده خود- عبدالمعز عبدالستار- را به آنجا فرستادند تا به گشایش شعبه بیت المقدس در تاریخ 5 مه 1946 شکوهی بخشد. در اولین جلسه پیش از دو هزارنفر شرکت کردند. نماینده یاد شده در سخنرانی خود خاطرنشان ساخت که برای جمعیت، نژاد، یا فرقه خاصی مطرح نیست و هیچ گونه تبعیضی برای هیچ یک قائل نمی شود. جمال الحسینی به عنوان معاون کمیته عالی عرب، در این گردهمایی اظهار داشت که او نه سال پیش آرزو می کرده که جنبش بتواند در فلسطین گسترش پیدا کند و اینک خوشوقت است که آرزوی او جامه عمل پوشیده است، عضویت خود را اعلام نمود و علامت آنان را زیب سینه خود کرد.
هنگامی که مراسم تمام شد، مبلغی معادل 1/871 لیره فلسطینی برای بنای ساختمان انجمن جمع آوری شد. شعبه فلسطین با ترتیب دادن جلسات سخنرانی توسط سخنوران فلسطینی و گاهی مصری، آغاز به کار نمود و باشگاهی ویژه، با یک کتابخانه افتتاح کرد. بعدها مبلغ مذکور به 6000 لیره فلسطینی رسید. شعبه قدس توانست قطعه زمینی وقفی برای بنای ساختمان گردهماییها به دست آورد. تمامی طبقات مردم با شوق بسیار از این کار استقبال کردند. شعبه فلسطین مانند شعبه دمشق در هیچ یک از جنبه های کاری خود استقلال نداشت و در برنامه و مکتب و عمل از اخوان المسلمین مصر پیروی می نمود و در واقع شعبه ای از آن محسوب می گردید.
در سال 1948 جنگ فلسطین آغاز شد. تعداد بیشماری از اخوان فلسطینی در این جنگ شرکت نموده، ساختمان مرکزی خود را تبدیل به ستاد جهاد کردند. این ستاد با اشغال شهر جدید در اورشلیم، بسته شد. هنگامی که اوضاع در قدس آرام گردید، شعبه اخوان المسلمین فعالیت خود را، ولی به طور محدود، از سرگرفت.
این شعبه در تمام طول ماه رمضان سال 1951، در روزنامه الدفاع مقالاتی منتشر می ساخت. در این مقالات مسائل مذهبی و سیاسی به شیوه اخوان المسلمین مصر بررسی می شد.
در سال 1946، شعب دیگری در سایر شهرهای فلسطین از جمله یافا، اللد و حیفا تشکیل گردید. شعبه حیفا با دو انجمن اسلامی به نامهای «انصار الفضیله» و «الاعتصام» در ارتباط بود. مراسم افتتاح شعبه حیفا در حضور نماینده دفتر مرکزی در مصر ( عبدالمعز عبدالستار) انجام شد.
شعبه ای نیز در طول کرم در حضور همین شخص افتتاح شد. بزودی، در 18 اکتبر 1946، کنگره ای عمومی با حضور نمایندگان لبنان، اردن و فلسطین در حیفا تشکیل گردید. اوضاع سیاسی فلسطین مورد بررسی قرار گرفته، نظرات ذیل ارائه گردید:
حکومت فلسطین مسئول اوضاع نابسامان و برآشفته سیاسی آنجاست. اتحادیه عرب و خواسته های مصر در رابطه با تخلیه مصر از نیروهای اشغالگر و وحدت دره نیل مورد پشتیبانی قرار گیرند. مسئله فلسطین می باید در شورای امنیت مطرح گردد؛ از برنامه خریداری زمینهای فلسطین توسط صهیونیستها می باید به هر نحو ممکن جلوگیری شود؛ حکومت یهودیان غیربومی بر سرزمین مسلمین به هیچ رو نباید پذیرفته شود؛ برای گسترش هر چه بیشتر شعب اخوان المسلمین می باید تبلیغات گسترده صورت پذیرد؛ کنفرانس به مرشد عام در مصر درود فرستاده و از تمامی شعب اخوان المسلمین در تمامی کشورهای عربی تشکر می کند.
این نظرات صریح و آشکار سیاسی شباهت فوق العاده ای به نقطه نظرهای اخوان المسلمین مصر دارد. از آنجا که اخوان المسلمین فلسطین در این کنگره عمدتاً بر روی مسائل سیاسی پافشاری می کردند، لذا امور مذهبی در درجه دوم قرار گرفت.
در همان تاریخ(1946) شعب دیگری در اردن تأسیس شدند. شاه عبدالله از جنبش استقبال نمود و آن را حمایت کرد. او از نماینده اخوان خواست که تبریکات وی را به اخوان ابلاغ نماید. و آرزوی وی را مبنی بر اینکه اخوان المسلمین هدفی جز خدمت به خدا و اجرای اوامر او ندارند، به اطلاع ایشان برساند. او از نماینده اخوان خواست که مرشد عام را به اردن دعوت نماید.
شعبه عمان در هنگام جنگ فلسطین و پس از آن همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد، اما فعالیتهای آن در چارچوب شرایط حاکم محدود مانده است، ولی همچنان وجود و حضورش بی اهمیت نیست. جنبش توانست تا سوریه، اردن و فلسطین گسترش پیدا کند و با مصر تماس برقرار سازد.
در سال 1949، ظاهراً اخوان المسلمین فعالیتهای خود را در لبنان از سرگرفتند. به هر حال آنان رنگ ویژه ای، در خور کشور فرقه ها و فرقه گرایی، لبنان، به خود می گرفتند، لذا مواضع عقیدتی خود را به این ترتیب اعلام نمودند:
- ما تنها کسانی نیستیم که در این کشور زندگی می کنیم. سایر فرقه ها و ادیان برادر نیز در این کشور زندگی می کنند. هرگونه اصلاح و تغییر اجتماعی می باید با حمایت ایشان انجام پذیرد. ما همه می باید در کنار یکدیگر این کشور را حفظ کنیم. ما می دانیم که همه ادیان ریشه الهی دارند و این سرزمین پدری به همه ما تعلق دارد و می باید همه در آن با رضایت و آرامش خاطر زندگی کنیم.»
آنان موجودیت خود را تعدد احزاب و فرقه های گوناگون توجیه می کردند.
اهداف عمده آنان عبارت بودند از:
1. اصلاحات اساسی در کشور. 2- همکاری با همسایگان.
برای رسیدن به هدف اول، هجده ماده در ارتباط با بهبود شرایط جامعه مسلمانان تدوین کردند. در مورد هدف دوم، موضوع حفظ حقوق سایر فرقه ها و همکاری با ایشان برای حراست سرزمین آباء و اجدادی، تثبیت صلح و آرامش و تلاش علیه «فرقه گرایی»کور و سوء استفاده از اختلافات مذهبی، اقدامات مؤثر و مستمری را در برنامه فعالیتهای خود منظور کردند. و در مورد مسائل سیاسی، آنان به عدم دخالت در امور سیاسی«تا جایی که به موجودیت ایشان و امنیت و ثبات وطن لطمه ای وارد نکند» معتقد بودند، ولی در همان زمان اعلام نمودند که می باید گروههای شبه نظامی به نام ـ فیالق» تحت فرماندهی «کمیته عالی انجمن» تشکیل دهند. آنها عضویت در این گروهها را به عدم عضویت در هیچ حزب یا دسته دیگری مشروط کردند. آنها با دادن اختیار و قدرت تعیین مسئولین و نظارت به «مراقب عام»، منصبی همتای«مرشد عام» در قاهره پدید آوردند. آنها به جایی رسیدند که اعلام کنند نشانهایی در پانزده پایه گوناگون، که اولین آنها«الکعبه» و آخرین آنها«الانصار» بود، اعطا می کنند.
اخوان المسلمین لبنان به هیچ گونه ارتباطی با اخوان المسلمین مصر، و از آن کم اهمیت تر، سوریه اعتراف نمی کردند. ولی از پذیرفتن نشان اخوان- که قرآنی میان دو شمشیر بود- به عنوان نشانه اتحاد، اظهار خشنودی می کردند.(12)
به نظر می رسد که فعالیتهای ایشان یا بسیار محدود و یا بسیار مخفیانه بوده است و در همان زمان گروه«عبادالرحمن» فعالیت قابل توجهی داشت. آنان یک سری نشریات حاوی مطالب مذهبی و سیاسی منتشر می کردند و سخنرانیهای متعدد در مساجد ایراد می نمودند.(13) همچنین باشگاه و چاپخانه ای دائر کردند. از نشریات ایشان چنین برمی آید که روش متعادلی، شبیه به اخوان المسلمین قاهره اتخاد کرده بودند.
شاید به نظر عجیب برسد که پس از سوریه، لبنان و فلسطین نوبت سودان سر رسید. اولین تلاش برای ایجاد شعبه ای از اخوان المسلمین در «ام دُرمان» در ژوئن 1946، بلافاصله پس از آنکه به دختری مسلمان وسیله یک گروه پروتستان غسل تعمید داده شد، صورت پذیرفت. به هر حال، این شعبه برای گسترش دین اسلام و به عنوان واکنش به فعالیتهای میسیونرهای مسیحی تأسیس گردید، این شعبه ارتباطی گسیخته و سست با اخوان المسلمین قاهره داشت.
در اکتبر سال 1946 دفتر مرکزی قاهره دو تن از اعضای برجسته خود را به سودان فرستاد تا بازدیدی از شعب اخوان المسلمین در آنجا داشته باشند و همچنین شعب جدیدی تأسیس نمایند. آنها به ام دُرمان، که اعضاء انجمن اسلامی موجود در آنجا گرایش پیوستی به اخوان مصر داشتند، رفتند و سپس از شهر خارطوم دیدار کرده، با کمیته های احزاب و مردان برجسته سودان ملاقاتهایی کردند. در آنجا واقعیت حرکت اخوان المسلمین را برایشان توضیح دادند و خاطرنشان ساختند که اخوان المسلمین مصر قوی ترین و مشخص ترین طرفداران اتحاد در دره نیل می باشد. سودانیها نسبت به حرکت اخوان المسلمین سوءظن داشته، گمان می کردند دست انگلستان در کار است! ولی نمایندگان یاد شده توانستند این بدگمانیها را برطرف سازند. دو نماینده اعزامی مصر، اعضای شعبه مرکزی ام دُرمان را متقاعد ساختند که می باید برای معرفی جنبش در سودان تبلیغات گسترده ای صورت دهند و لذا نقشه هایی طرح نمودند. در ظرف چند روز، شعبی در الجزیره نیز گشودند و سپس به قسمت غرب سودان رفتند. اخبار الاخوان المسلمین، پیش از رفتن این دو نماینده، در نتیجه سفر چند عضو اخوان بدان سرزمین در سال پیش، بدانجا رسیده بود. آنان از مهمانخانه برخی از بزرگان آن بوم دیدار کردند و توانستند 25 شاخه در مناطق بندر سودان- ابتره، الدامیر و شنیدی دایر نمایند.
با این دیدار، بیست سال پس از تولد اخوان المسلمین در مصر، فتح سودان انجام گرفت و از این رو اخوان المسلمین سودان را آخرین مزرعه حاصلخیز جنبش نامیدند! نمایندگان در بازارها و مساجد سودان سخنرانیهای متعددی ایراد نمودند و مورد استقبال بسیار قرار گرفتند. با توضیحات ایشان، اهداف و واقعیتهای وجودی اخوان المسلمین برای سودانیها آشکار گردید.(14)
جنبش حتی به برخی از شهرهای شمال و شرق افریقا هم راه یافت. انجمنهای اسلامی اسمره( در اریتره) با اخوان المسلمین قاهره تماس برقرار کردند. و به آنان اطلاع دادند که می خواهند برخود نام «اخوان المسلمین » بگذارند و خود را رسماً در اسمره و منطقه اریتره ثبت کنند. آنان وظیفه اشاعه و ترویج پیام جمعیت را در افریقای شرقی به عهده گرفتند.(15)
دفتری مرکزی در شهر قتوان در کشور مراکش تأسیس شد و شعبی در شهرهای متعدد از جمله القصر الکبیر دائر گردید. این دفتر تابع دستورات دفتر مرکزی اخوان المسلمین قاهره بود و اجرای آنها را در شعب دیگر مراکش به عهده گرفت.
جنبش به کشور تونس رسید. نخست وزیر آنجا، هنگامی که از قاهره دیدار می کرد، چنین اعلام داشت:
«نام اخوان المسلمین، جهان را با نور و هدایت پر کرده است. نام البنا بر تمام زبانها جاری است. همگان از او به عنوان مصلح دینی و اجتماعی که امید و شور زندگی از دستان او جاری می گردید، نام می برند.»(16)
به هر حال، اینکه آیا در تونس، الجزایر یا لیبی شعبه ای رسمی از اخوان المسلمین دائر بود یا نه، بر ما معلوم نیست؟
در اکتبر سال 1946 هیئتی به سرپرستی شخص البنا برای انجام مراسم حج و همچنین گسترش جنبش در آنجا، به حجاز رفت. در شهر مکه دفتر مرکزی تأسیس شد! و اعضای اخوان المسلمین از شعب فلسطین، سوریه مراکش و سودان در آنجا تجمع کردند. سخنرانیهای متعددی به زبانهای عربی و انگلیسی درباره اسلام و ملل مسلمان در آنجا ایراد گردید.(17)
گرچه بین اخوان المسلمین و جنبش وهابیها در بعضی از زمینه های سلفی روابط وجود داشت، ولی به احتمال قوی آنها در عربستان سعودی شعبه ای دائر نکردند. احتمالاً دلیل این موضوع آن است که حکومت پادشاهی عربستان اجازه تأسیس هیچ انجمنی را نمی داد.
یکبار در دوران گسترش- شاید در سال 1947- وکیلی در شهر بغداد درخواستی به حکومت عراق نوشت و از آنان تقاضای تأسیس شعبه ای از اخوان المسلمین را نمود، ولی درخواست او رد شد. به هر حال برخی از وکلا، دانشجویان دانشگاهها و دیگران، بویژه در ناحیه موصل، هواخواه جنبش شدند. در طی دوران وَثبَه( جهش ) - اعتراض علیه قرار داد پورت اسمیت سال 1947- شعار اخوان المسلمین در تظاهرات گوناگون تکرار می گردید: «الله اکبر و العزةلله »
همین شعار نشان می داد که گروه عمده ای از معترضان به این قرارداد در واقع هواخواهان اخوان المسلمین بودند. تعداد بیشماری از معترضان که به هواداری از اخوان بنام بودند، دستگیر و زندانی شدند. مهمتر از آن، در شهر بغداد مغازه کتابفروشیی وجود داشت که نزد مردم به کتابفروشی اخوان المسلمین مشهور شده بود و نشریات ایشان را می فروخت. صاحب کتابفروشی بعدها در روزنامه ای تحت عنوان السّجلّ منتشر کرد، ولی این روزنامه سخنگوی اخوان المسلمین نبود. از طرف اخوان مبلّغی به عراق رفت وسعی در اشاعه و ترویج حرکت نمود، ولی هیچ گاه شعبه ای رسمی در عراق افتتاح نشد!
شرایط عراق به طور عمده زمینه مناسبی برای فعالیت اخوان فراهم نمی کرد. از سویی شیعه نظرخوشی به اخوان المسلمین نداشتند. یک دانشجوی شیعه که در قاهره به جنبش پیوسته بود، اشاره می کند که برخی او را بخاطر عضویتش در اخوان المسلمین سرزنش کردند. از سوی دیگر، حکومت عراق اجازه هیچ نوع فعالیت حزبی و تأسیس انجمن را نمی داد، مگر اینکه خود گواهی تأیید برای آن صادر می کرد. در مجموع، آشکار است که حکومت به هیچ وجه تمایلی به فعالیت اخوان المسلمین در آنجا نداشت. شاید دشمنی آشکار و مستمر اخوان با انگلستان یکی از دلایل عمده برای این عدم تمایل بود. مضافاً اینکه در عراق «انجمن جوانان مسلمان» وجود داشت که اندکی این خلاء را پر می کرد. این انجمن که بیشتر اعضای آن«سنّی» بودند، هنوز هم در عراق فعالیت می کنند.
به خاطر این شرایط بود که فعالیتهای اخوان المسلمین در عراق مخفی ماند. گفته می شد که انجمن بغداد به نام «الاخوه الاسلامیه»(برادری اسلامی) به رهبری شیخ امجد الزّهاوی و رهبری شیخ محمد محمود الصّواف، انجمنی اخوانی بود. شماری از کتابهای اخوان در بغداد تجدید چاپ شد و مراکزی برای پخش نشریه های اخوان تأسیس گردید.
دو عامل مهم در محدودیت فعالیت اخوان المسلمین عراق قابل ذکر است: اولاًجنبش ناسیونالیستی عراق بسیار قدرتمند بود، ثانیاً، اندیشه اسلامی بین دو فرقه تقریباً برابر و قوی تقسیم شده بود و رهبران این دو فرقه در نظرات دینی خود بسیار جدی و انعطاف ناپذیر بودند. با این حال جمعیت در شمال عراق بیش از جنوب موفقیت داشته است.
روزنامه اخوان المسلمین قاهره خاطر نشان می سازد که مسلمانان و گروههای اسلامی در آمریکا، مکرراً به دفتر مرکزی نامه نوشته و از آنان خواهان توضیح برنامه ها و خط مشی های جمعیت، به منظور نام نویسی در آن بوده اند. آنان آمادگی خود را برای تشکیل جبهه اخوان المسلمین در آمریکا، به منظور رها ساختن افکار عمومی از تبلیغات شیطانی دشمنان اسلام بویژه صهیونیستها، اعلام داشتند؛ دفتر مرکزی نیز مشتاقانه وعده داد که دستور العمل جامعی در رابطه با جنبش و اسلام بدانجا خواهد فرستاد.(18)
در مناسبتهای ویژه ای اخوان المسلمین دانشجویانی را برای شرکت در نشستهایی، در انگلستان و فرانسه تعیین می کردند، تا مسائل کشورهای عرب و امور اسلامی را مورد بررسی قرار دهند.
اخوان توجه مخصوصی به این نشستها داشتند و آنها را بهترین وسیله گسترش جنبش در اروپا، آن هم توسط دانشجویان جوان و تحصیل کرده ای که عمدتاً به مسائل سیاسی کشورهای خود علاقه شدید داشتند، می دانستند. تمایل شدید اخوان به سیاست و بها دادن به مسائل کشورهای عرب و مسلمان به همان اندازه که به مسائل مصر بها می دادند، باعث گردید که جوانان مسلمان چه در اروپا و چه در آمریکا، مشتاقانه به آنان روی آورند.
در مورد شعب کشورهای مسلمان غیرعرب، اطلاعات دقیقی در دست نیست، منابع آنان خاطر نشان می سازد که اخوان در اندونزی، سیریلانکا، پاکستان، ایران و سایر کشورهای مسلمان(19) دارای شعبی بودند. احتمالاً برخی از انجمنهای اسلامی در این کشورها یا با اخوان در ارتباط بودند و یا از خط مشی فکری آنان حمایت می کردند.
علاقه مسلمین جهان به اخوان المسلمین به حدی رسید که بخش ویژه ای برای ارتباط با جهان اسلام و کشورهای عرب در دفتر مرکزی ایجاد گردید. نامه هایی که از کشورهای عرب مسلمان می رسید، به این بخش ارجاع می گردید تا به سؤالات آنان پاسخ مقتضی داده شود و افراد و گروههای مسلمان خارج مصر به شیوه دقیق و صحیح راهنمایی گردیدند. بدین ترتیب این بخش توانست چندان اطلاعات جامع و وسیعی راجع به اوضاع و احوال جهان اسلام گردآوری کند که هیچ انجمن دیگری قادر به جمع آوری چنین اطلاعاتی، در چنین مقیاسی نبود.
در حقیقت، اخوان المسلمین برای تبلیغ حرکت خود در خارج کشور، از هر وسیله ای، از بدست آوردن دوستان و هواداران گرفته تا تأسیس شعب، بهره می گرفتند.
در روزگار شکوفایی، سال 1946، جمعیت بشدت در زمینه گسترش فعالیت و ایجاد شعب جدید اقدامات مجدانه ای را شروع کرد. یکی از عوامل عمده این گسترش روزنامه یومیه آن( اولین شماره 5 مه 1946) بود که عمده مقالات خود را به مشکلات کشورهای عرب اختصاص می داد. نویسندگان روزنامه با مقامات برجسته عرب و شخصیتهای اسلامی که از قاهره دیدار می کردند و یا از آنجا می گذشتند، تماس می گرفتند و راجع به مشکلات کشورهای ایشان به بحث و گفتگو می نشستند. انتشار این گفتگوها علاقه خوانندگان را در کشورهای عربی برمی انگیخت. اغلب اوقات، شخصیتهای مهم شخصاً به دفتر حزب مراجعه می کردند و راجع به امور کشورهایشان به بحث می نشستند و بدین ترتیب ارتباط محکم و نیرومندی بین مصر و خارج آن برقرار می گردید. زمانی که یک مسلمان درمی یافت که اخوان المسلمین تنها سازمان مصری است که علاقه واقعی به امور اعراب و مسلمین خارج مصر دارد، درباره مسائل و مشکلات ایشان فکر کرده و دنبال راه علاج می گردد و از آنان در مقابل دشمنان سیاسی شان حمایت خواهد کرد( این دشمنان معمولاً در مصر و خارج آن یکی بودند)، آنگاه به اخوان المسلمین علاقه مند می شده و زمینه مساعد برای ایجاد شعبه ای از اخوان المسلمین در خارج از مصر فراهم می گردید. این ویژگی، مختص اخوان المسلمین است و هیچ حرکت اسلامی در جهان معاصر نتوانسته است چنین موقعیتی به دست آورد.
تاریخ اسلام هرگز حرکتی دینی- سیاسی چون اخوان المسلمین را به یاد نمی آورد که توانسته باشد توجه بیشتر کشورهای عربی و اسلامی را به خود جلب کرده و از میان آنان حامیان و طرفداران پروپا قرصی گرد آورد.
مهمترین عامل موفقیت اخوان در خارج کشور این بود که عامل سیاسی در آن عامل دینی را تحت الشعاع قرار داده بود. اگر حرکت تنها حرکتی مذهبی بود، دوستداران آن تنها از لایه های اجتماعی معینی می بودند. به هر حال رویکرد آنان به سیاست رهایی بخشی و همکاریشان با ناسیونالیستها در زمینه تلاش برای دفع تجاوز خارجی و خودداری از برانگیختن اختلافات فرقه ای، توانست حامیان بسیاری از طبقات مختلف اجتماع، از جمله روشنفکران و سیاستمداران، را گرد ایشان فراهم آورد. در خارج مصر، اخوان المسلمین بیشتر یک حزب سیاسی بود تا یک گروه دینی.
از ابتدای امر، اخوان المسلمین با اختلافات فرقه ای و مذهبی در کشورهای اسلامی- بخصوص شیعه و سنی- آگاه بود!، لذا تصمیم گرفتند که از همان قدم نخست مسلمانان را زیر پرچم قرآن گرد آورده و از هرگونه موضع گیری فرقه ای پرهیز نمایند. آنان پیوسته در سخنرانیها و نشریات خود به این نکته اشاره می کردند و به همین دلیل توانستند حمایت همگان را جلب نمایند. در بسیاری از کشورهای اسلامی اخوان به جلب فرقه های غیر سنی امیدوار بودند و در عمل هم، چه در مصر و چه خارج آن، موفقیتهای چشمگیری در این زمینه به دست آوردند.
پی نوشت ها :
1.تلخیص از یکی از سخنرانیهای البنا، رجوع شود به من خطب حسن البنا، صص 55-50. همچنین مراجعه شود به مجموعات مقالات حسن البنا، ص 36.
2. من خطب حسن البنا، ص 51.
3. الساعاتی، ص 128.
4. قضایا الاقطار الاسلامیه( مسائل کشورهای اسلامی)، ص 8.
5. البنا، الی ای شیء ندعوا الناس صص 24-23.
6. احمد ص 75.
7. در رابطه با این موضوع، رجوع شود به نامه البنا به چرچیل در روزنامه الاخوان المسلمون، 23 مه 1946.
8. الساعاتی، ص 43.
9. الاخوان المسلمون 22 اکتبر 1946.
10. رجوع شود به الاحزاب السیاسیه( احزاب سیاسی)، مقاله ای نوشته مصطفی السباغی در مورد جنبش در سوریه، دمشق، 1954، صص 41-11.
11. الاخوان المسلمون، 30 نوامبر 1946.
12. رجوع شود به القانون الاساسی لجماعة الاخوان المسلمون فی لبنان( قانون اساسی سازمان اخوان المسلمین در لبنان)، 1 مه 1949 در 16 صفحه.
13. تا بحال 1951، شش فرمان در جزوات کوچک منتشر شده اند، فرمان( حکم) چهارم شامل اصول آنها و خلاصه ای از قوانین ایشان است. در فرمان ششم چنین آمده است: آنها یک گروه مذهبی، رزمی، آموزشی، اجتماعی و اقتصادی و بطور خلاصه گروهی مشخص و بارز در قاهره هستند. در این فرمان آنها به «الفتوه» بعنوان حرکت «برادری» اشاره می کنند. اگر عبادالرحمن را بشود با اخوان المسلمین لبنان مقایسه کرد، می توان گفت که عبدالرحمن در حروف و عمل، شعبه ای از اخوان المسلمین مصر به شمار می رود در حالی که الفتوه حداقل در حال حاضر چیزی جز یک نام نیست.
14- رجوع شود به گزارش جنبش در سودان در «الاخوان المسلمون»، 19 نوامبر 1946.
15- ایضاً، 30 دسامبر 1946.
16- ایضاً، 28 اکتبر 1946.
17- ایضاً، 13 نوامبر 1946.
18- ایضاً، 2 اکتبر 1946.
19- مجله الدعوه 15 آوریل 1952.