اخوان بر این باورند که نبرد برای آزادسازی فلسطین زمانی آغاز می شود که جریان ایجاد تحول اسلامی در فلسطین و روز رستاخیز اسلامی در منطقه و بازگشت به اسلام مراحل پایانی را طی کرده باشد. پس از تحقق این امر، فراخوان مسلمانان به جهاد علیه اسرائیل مطرح می گردد، زیرا فلسطینیان به تنهایی قادر نیستند فلسطین را آزاد کنند. بنابراین، آنان نقش سَرِ نیزه را در نبرد رهایی بخش ایفا خواهند کرد. موضعگیری در قبال مسئله فلسطین از نظر پیروان حرکت اسلامی تنها بر مبنای مفاهیم ملی گرایانه استوار نشده و قوام نمی یابد، زیرا مفاهیم ملی گرایانه محدود به حد و مرزهای جغرافیایی است. تعهد داشتن نسبت به فلسطین نباید بر مبانی ملی و یا جغرافیایی استوار باشد. تعهد در قبال زمینِ صرف، اصل خطرناکی است، زیرا یک قطعه زمین را می توان با یک قطعه زمین دیگر معاوضه کرد. مسئله فلسطین از دیدگاه اسلامی یک مسئله دینی است و عدم شناسایی آن به عنوان بخشی از حرکت اسلامی، به منزله خیانت تلقی گشته و میلیونها مسلمان را از رویارویی با اسرائیل باز می دارد. اسلام گرایان خاطر نشان می سازند که فلسطین تحت لوای اسلام از یوغ صلیبی ها رهایی یافت، لذا آنان خواستار کنار گذاشتن افکار لائیک (غیرمذهبی) هستند تا حرکت اسلامی بتواند تعالیم الهی را به اجرا درآورد.(2)
از سوی دیگر، اخوان بر برنامه های گرایش ملی، بویژه برنامه های حرکت « فتح» که بر مقوله « نخست آزادسازی، بعد حرکتهای فکری»! استوار است، معترض اند. زیرا از نظر اخوان، آزادسازی منهای ایدئولوژی اسلامی که آمادگی روانی و فکری لازم برای نبرد مسلمانان علیه دشمنانشان را فراهم می کند، امکان پذیر نیست.(3) اخوان المسلمین اوضاع نابسامان مسلمانان امروز و ناتوانی آنان در رویارویی با مبارزه طلبیهای موجود را معلول «کودتا» علیه خلافت! در جنگ جهانی اول می داند:
« چه کسی انگلیسیها و کفار را به سرزمینهای اسلامی بازگرداند؟...این ما هستیم که این کار را کردیم. در اینجا می پرسیم: آیا انقلاب اعراب علیه دولت ترکیه همان گونه که ادعا می کنند، ضرورتی داشت؟ در حقیقت ضرورت و یا حتی شبه ضرورتی هم در کار نبود. اما ترکها در جنگی درگیر شده بودند که اگر از آن سربلند بیرون می آمدند، از برکت آن، موفقیتهایی نیز نصیب ما می شد و اگر ترکها شکست می خوردند ما سربازان و نیروهایمان را ذخیره می نمودیم و در آن صورت از آن شکست جان سالم به در می بردیم.»(4)
اخوان المسلمین دولتهای عربی را مسئول از دست رفتن فلسطین می دانند، زیرا این دولتها، مأموریت « واگذاری فلسطین به اسرائیل (یهودیان) را در یک نمایش جنگی که در آن از برنامه ریزی و آموزش نظامی و جمع آوری سلاح خبری نبود، بخوبی انجام دادند.»(5) به گمان اخوان، آهنگ فلسطین کردن و جهاد به خاطر این سرزمین تحقق نمی یابد، مگر «با بازگشت به خاستگاههای اسلامی و دریافتن واقعیتهای غیراسلامی موجود». هدف عبارت است از «آزادسازی تمامی سرزمین (فلسطین) و بازگشت به این دیار... با اسلام و به خاطر اسلام». هر موضع گیری دیگری که با این دید تناقض داشته باشد، از دیدگاه اخوان المسلمین سهل انگاری و باطل اندیشی است، زیرا حق مسلمانان در فلسطین« یک حق دینی و تاریخی ثابت است که هرگز از بین نمی رود و پایمال نمی شود و هیچ کس حق چشم پوشی از آن، چه به طور جزئی و چه کلی را ندارد. این حق از وابستگی ما به اسلام سرچشمه می گیرد، یعنی دین حق و وارث تمام ادیان الهی پیشین. این حق با استناد به مفهوم قوانین معاصر بین المللی، یک حق تاریخی، انسانی و قانونی است و با هریک از این معیارها و یا معیارهای دیگر، یهودیان حقی در فلسطین ندارند.»(6)
از نظر اخوان، مسلمانان به علت سکوتشان در قبال اشغال فلسطین گناهکارند، زیرا اسلام آنان را مکلف نموده که برای آزادسازی هر وجب از این سرزمین با مال و جان به جهاد برخیزند. خودداری از مشارکت در نبرد و جهاد« خیانتی سرنوشت ساز» به شمار می رود و هرگونه فلسفه بافی برای توجیه خضوع و یا پذیرش شرایط موجود و یا دریغ کردن از بزل مال و جان، همانا« خروج و ارتداد از دین» است.(7)
اخوان المسلمین در مسئله فلسطین در آنِ واحد مصیبت و موهبتی را می بینند:
« مسئله فلسطین یک مصیبت است، از آن نظر که کثیف ترین و پست ترین آدمهای روی زمین، یعنی یهودیان( صهیونیستها) پاکترین و شریفترین بقعه زمین و جایگاه فرود آمدن وحی و عروج پیامبر(ص) را می آلایند... و یک موهبت است از آن جهت که این قضیه در زمانی به وجود آمد که جهان اسلام شدیداً به مطرح شدن چنین مسئله ای نیاز داشت.( تا سرپوشهای ذلت و پرده های تسلیم را از روان مسلمانان کنار زند و ملتها را به سوی درک لذت و زیبایی و جذابیت مرگ در راه خدا[ شهادت] رهنمون سازد.»(8)
جمعیت اخوان المسلمین خود را تنها گروهی می داند که توان آن را دارد که « مسئله را از حیطه نفوذ سهل انگاران و بزدلان خارج ساخته، با ایستادگی و مجاهدت و ایثار و شکیبایی، سرنوشت فلسطین را به گونه ای ترسیم کند که نسلهای اسلامی بعدی قادر باشند به آینده روشن موردنظر در سایه کلمه علیای الله دست یابند.»(9)
اخوان هرگاه فرصتی پیش آید، در تأکید بر اینکه راه نجات فلسطین یک راه اسلامی است تردیدی نمی کند:
« حرکت اسلامی معاصر در سرتاسر جهان ثابت نمود که برای رسیدن به فلسطین تنها یک راه وجود دارد و آن راه اسلام است و اندیشه و حرکت و جهاد ... بهترین دلیل برای اثبات این مدعا، ناکامی دیگر خاستگاهها و فروپاشی و سقوط آنها،به رغم خودگذشتگیهای فزاینده است.»(10)
اخوان شکستهایی را که اعراب و فلسطینیان دچار آن شده اند، ناشی از این می داند که زمامداران و:« اولیای امور پرچمدار اسلام نبودند»(11).
یک نویسنده مسلمان( احمد نوفل) چگونگی برخورد اخوان با مسئله فلسطین را اینچنین خلاصه کرده است.
« باید یک دگرگونی وسیع، مردمی به وجود بیاوریم. اگر این کار را کردیم و بعد از اینکه یک جبهه متحد اسلامی یا سرزمین اسلامی (کشور) به عنوان پشتوانه فعالیتهای اسلامی تأسیس نمودیم، آنگاه مشارکت ما سودمند خواهد بود و خواهیم توانست مجاهدین را گروه گروه از اکناف و اطراف زمین، به سوی خود جذب کنیم...»(12)
البته این نویسنده معتقد بوده که سوریه همان کشوری است که می تواند به عنوان خاستگاه و پشتوانه فعالیتهای اسلامی انتخاب شود! ولی گمان می رود که اعطای چنین نقشی! به سوریه زمانی مطرح شده است که اخوان المسلمین در سوریه در رویارویی مستقیم با نظام حاکم در آن، قرار گرفته بودند:
« مسلمانانی که جهادگرانه در شام عزیزمان بپا خاسته اند، پشتوانه مادی و استراتژیکی برادران رزمنده فلسطینی ما خواهند بود. اگر انقلاب اسلامی در سوریه پیروز گردد، به خواست خدا فرصت بزرگی در مسجد الاقصی به وجود خواهد آمد و مژده بزرگی برای فلسطینیان در همه جا خواهد بود. در این صورت روزگار رهایی فرا رسیده است و فلسطینیان از تمامی نیروهایی که چوب لای چرخ حرکت جهادگرانه می گذارند، آسوده خواهند شد.»(13)
سمت گیری عمومی و گرایش فراگیر در جمعیت اخوان المسلمین، کلیه ایدئولوژیهای ملی و لائیک موجود در صحنه را مردود می داند و بر این نکته تأکید دارد که برای اسلام نمی توان جایگزینی قائل شد. این گرایش، برنامه سازمان آزادی بخش فلسطین را یک برنامه غیرمذهبی و ملی تنگ نظرانه دانسته و معتقد است که این برنامه در راه صحیح برقراری کشور متحد اسلامی گام برنمی دارد. طرفداران این گرایش بر این باورند که پیروی از «اسلام واقعی» تنها راه حل مشکل فلسطین است و اسرائیل سرنیزه نفوذ غرب و ابزار گسترش فرهنگ منحطّ غربی و عامل اجرای توطئه های ضداسلامی در منطقه است.(14)اخوان المسلمین با این امر که طلایه داران رزمنده از بین فلسطینیان باشند، مخالفتی ندارند، اما آنان با این امر مخالفت دارند که مسئله فلسطین تنها به فرزندان آن کشور محدود باشد و دیگر توده های مسلمان در آن دخالتی نکنند.(15)
اخوان المسلمین در مورد مسئله فلسطین و یا سرزمینهای اشغالی برنامه سیاسی مشخصی ندارند. حرکت اسلامی در کرانه غربی و نوار غزه خود را بخشی جداناشدنی از کل حرکت اسلامی در منطقه می داند. بنابراین بخش مهمی از مواضع ایدئولوژیکی و سیاسی حرکت اسلامی از مواضع دیگر گروههای اسلامی در خارج فلسطین الهام می گیرد. در این باره یکی از سران اخوان در سرزمینهای اشغالی گفته است:« اسلام نیامده است تا فقط مسئله فلسطین را حل کند.»...!(16)
روابط میان اخوان المسلمین و سازمان آزادی بخش فلسطین
اختلاف در دیدگاههای ایدئولوژیکی در مورد مسئله فلسطین و چگونگی حل آن، زیربنای روابط میان گرایشهای دینی و ملی را تشکیل داده و پیامدهای منفی نیز بر این امر مترتب است. صفت شاخص حاکم بر روابط میان اخوان المسلمین و گروههای وابسته به «ساف» از سال 1967 تا شروع انتفاضه در دسامبر 1987، ترکیبی بود از شک، تناقض و اتهامهای متقابل. روابط میان دو طرف به مناسبتهایی دچار اصطکاک و رویارویی شد. آزموده های پیشین حرکت ملی با اخوان که به سالهای دهه پنجاه باز می گردد، این حالت عدم اطمینان را تغذیه می کرد، زیرا حرکت ملی معتقد بود که روابط تنگاتنگی میان اخوان و رژیم حاکم بر اردن برقرار است. با این همه و به رغم اختلافات موجود در خاستگاهها و دیدگاهها، نوعی همزیستی میان گرایشهای دینی و ملی به وجود آمد.اخوان المسلمین کرانه غربی و نوار غزه بر موضع گرایش ملی در قبال مسئله فلسطین که « ساف» تجلی آن است، ایراد می گیرند.
نیازی به تأکید نیست که رابطه میان گرایش دینی و گروههای چپگرای گرایش ملی، بسیار منفی بوده است. علاوه بر شدت تناقضهای ایدئولوژیکی میان اخوان المسلمین و فلسطینیان چپ گرا، اخوان از افزایش نفوذ چپگرایان و سیطره آنان بر سازمان آزادی بخش فلسطین بیم دارند. اخوان المسلمین معتقدند که گروههای چپ گرا مانند جبهه خلق برای آزادی فلسطین در تلاش اند تا سیطره حرکت فتح بر سازمان را به تحلیل بکشانند. خصومت شدید مواضع اخوان المسلمین در قبال کمونیستها بخوبی آشکار است. یکی از نشریات محلی اخوان این مواضع را چنین خلاصه می کند:
« کمونیسم برای خود و برای امّتمان شکستهایی را در زمینه ایدئولوژی و سیاست ثبت کرده و ثابت نموده است که یک حزب مزدور ابرقدرتهاست و می خواهد منافع اسرائیل را تحقق ببخشد. مواضع متعدد کمونیستها در طی تاریخ معاصر و بویژه در مورد مسئله فلسطین و مشخصاً در رویدادهای طرابلس و انشعاب... بروشنی صدق گفتار ما را تأکید می کند. اینها علاوه بر کفر آشکاری است که کمونیستها در کتابها و نشریات و مراسمشان دیگران را به آن دعوت می کنند... و اضافه بر بی بند و باری اخلاقی و مخالفت با تمامی ارزشهای اخلاقی و تعهدهای اسلامی در زندگی خصوصی آنها و نیز روابطشان با جامعه عزیزمان است.»(17)
این موضع بیانگر دیدگاههای سنتی است که در میهن عربی در مورد کمونیستها به طور اعم و به کمونیستهای فلسطینی به طور اخص وجود دارد!.
البته آنچه گفته شد بدان معنی نیست که روابط میان حرکت فتح و اخوان دوستانه بوده است. زیرا به رغم اینکه فتح مدت ها به صورت نزدیکترین گروه ملی به حرکت اسلامی باقی ماند، اما اختلافات میان این گروه و اخوان المسلمین تداوم یافت و در مواقع معینی رنگ خشونت به خود گرفت به طوری که از نظر شدت، از تمامی رویاروییهای اخوان با گروههای چپگرا شدیدتر بود. می توان رابطه میان اخوان و فتح را به رابطه دوستی و نفرت در آن واحد! تشبیه کرد. به رغم اینکه حرکت فتح نزدیکترین گرایش ملی به اخوان است، اما از انتقاد اخوان در امان نیست. اخوان همچنان از خارج شدن بنیانگذاران فتح از جمعیت اخوان اندوهگین اند.(18)
از سوی دیگر اخوان به فتح به دیده فرزند مشروع خود می نگرند، اما در عین حال به علت دوری گزیدن تدریجی فتح از ایدئولوژی اخوان و عدم توانایی اخوان در بازگرداندن فتح به دایره نفوذ جمعیت، ناراضی اند. همچنین حرکت فتح از حیث مردمی بودن و نفوذ، سرسخترین رقیب جمعیت اخوان المسلمین است.(*) اخوان المسلمین بخوبی می دانند که شماری از بنیانگذاران حرکت فتح، در گذشته عضو جمعیت اخوان المسلمین بوده و به رغم پیوستنشان به فتح، روابط دوستانه خود را با اخوان حفظ کرده اند.(19)
اخوان المسلمین بر این باورند که شرایط نابهنجاری که مسئله فلسطین با آن دست به گریبان است، ناشی از عملکرد گروههای ملی گرا و ساف در جداسازی میان ایدئولوژی و تفنگ ملت فلسطین است:
« این روزها سرزمینهای اشغالی شاهد به بار نشستن عملکرد جهادگرانه جوانان حرکت اسلامی در تمامی سطوح است. در حالی که صحنه داخلی و خارجی فلسطین شاهد افول نقش کسانی است که میان ملت فلسطین و فطرت و عقیده اش فاصله قرار دادند و میان فطرت و عقیده این ملت و تفنگش جدایی انداختند.»(20)
در جایی دیگر، اخوان موضع خود را در قبال مسئله فلسطین و جریانهای ملی گرا اینگونه مشخص کرده اند:
« بعد از این، دیگر جایز نیست جریانهایی که طی بیست سال در صحنه فعالیتهای فلسطین ناکامی آنها مسجّل شده، فعالیتهای صحنه فلسطین را به انحصار خود درآورند. همچنین جایز نیست که اسلام با آن همه پویایی و سازندگی از صحنه رویارویی کنار گذاشته شود زیرا اسلام تنها عنصری است که اگر شرایط لازم برای آن فراهم شود، می تواند موازنه ها را واژگون کرده، واقعیتها را دگرگون نماید و سرزمین فلسطین را رهایی بخشیده، حقوق غصب شده آن را بازستاند.»(21)
در مورد موضعگیری در قبال ساف، اخوان از این سازمان انتقاد می کنند، زیرا « سازمانی است که به الله خدمت نمی کند.»(22) اخوان نسبت به اصولی که گروههای تشکیل دهنده سازمان از آن پیروی می کنند اعتراض دارند. به گمان اخوان بازگشت این گروهها به اسلام، آغاز گام نهادن در راه صحیح است:
« ما معتقدیم سازمانهای فلسطینی به اصولی پایبندند که در لا به لای آن تناقض و ناهماهنگی به چشم می خورد. برخی از این سازمانها آشکارا از افکار دست چپی و دست راستیِ مخالف با اسلام پیروی می نمایند و بعضی اعلام می کنند که خواستار تشکیل کشوری لائیک در فلسطین هستند. این اختلاف، مصیبتها و ضربه ها و فتنه ها را بر سر آنها نازل کرده است. بنابراین ما معتقدیم که گام نخست در راه صحیح این است که افکار ویرانگر کنار گذاشته شود و سران و پیروان این سازمانها به سوی الله باز گردند...، صفوف خود را تحت لوای اسلام متحد کنند، راه حل اسلامی را برای مسئله خود برگزیده و از آن تبعیت کنند، تمامی تلاشهای تسلیم شدن به یهود را تحریم نمایند و با تمام قدرتی که در اختیار دارند، با این تلاشها به ستیز برخیزند.»(23)
پس درواقع و در عمق، اخوان با ساف مخالف اند، زیرا معتقدند که این سازمان دست پرورده رژیمهای عربی است.
« هر رژیمی گروهی را که از نظر ایدئولوژیکی و مالی و سیاسی وابسته به او بود، تشکیل داد و برای ضمیمه کردن آن به دستگاه سازمان گاهی از طریق کنفرانسهای سران و گاهی به وسیله توطئه های عملکرد مسلحانه، کوشید. بدین گونه موضع سازمان از سیاستهای رژیمها سرچشمه گرفته و وابسته به آنها شد.»(24)
اخوان المسلمین امیدوار بودند که « سازمان بر سر عقل آید... و بار دیگر به ستیز علیه یهودیان در درون فلسطین اشغالی باز گردد.» اما آنها از اول در توانایی رهبری سازمان در انجام این کار، شک و تردید ابراز می دارند:
« آیا برای کسی که به شهرت و معروفیت خو می گیرد، بازگشت به سنگرهای مجاهدان دشوار نیست؟»(25)
جمعیت اخوان المسلمین در سرزمینهای اشغالی با آنچه تا همین اواخر آرمان استراتژیکی سازمان آزادی بخش فلسطین بود، یعنی تشکیل کشوری دمکراتیک و لائیک در فلسطین، و نیز با هدف مرحله ایِ تأسیس کشوری مستقل در بخشی از فلسطین مخالف است. اخوان با تلاشهای ساف برای دستیابی به یک راه حل سیاسی و یا دیپلماتیک برای مسئله فلسطین نیز مخالف اند و چنین تلاشهایی را به مثابه لوث کردن مسئله فلسطین تلقی می کنند. بنابراین، اخوان طرح برگزاری کنفرانس بین المللی صلح! انجام مذاکرات یا برقراری صلح با اسرائیل و نیز هرگونه گفتگو میان فلسطینیان و اسرائیلیان را رد می نمایند، زیرا فلسطین از دیدگاه اخوان یک سرزمین اسلامی است و باید در این سرزمین یک کشور اسلامی تشکیل شود.
محمد حامد ابوالنصر، مرشد عام فعلی اخوان در مصر، معتقد است که مسئله فلسطین یک مسئله اسلامی است نه مسئله یک ملت و یا یک قوم. بنابراین احدی نباید ادعا کند که حق تصمیم گیری در مورد « امتیاز دادن یا بخشیدن قسمتی از کشور و یا انجام معامله ای در مورد آن» را دارد. به گمان ابوالنصر، اسلامی کردن مسئله فلسطین به این معنی است که:
« ضایع کردن یک وجب از خاک فلسطین یا چشم پوشی نمودن از آن، خیانت است و پذیرش قومی بیگانه برای شراکت در زمین های ما، از خیانت هم سنگینتر است. جستجو برای یافتن شعارهایی غیراسلامی که در سایه آن بتوانیم با دشمنی رویارویی کنیم که اراضی ما را اشغال نموده و به آن بی حرمتی کرده و می کند و خونهایی را به زمین ریخته و می ریزد، و یا جستجو برای یافتن مسیرها و راههایی چون تشکیل کنفرانس بین المللی و سرگردان ماندن در کریدورهای سازمانهای بین المللی و یا تیز کردن مدادها و نوشتن اعلامیه های محکومیت و اعلام نارضایتی و اعتراض، همه اینها چیزی جز فرار از واقعیتها و روگردانی از رویارویی با دشمن نیست.»(26)
از آنجا که فعالیت و تشکّل سیاسی در سایه سلطه اشغالگران ممنوع است، گرایشهای سیاسی گوناگون و از جمله حرکت اسلامی به طور گسترده ای به جناحهای دانشجویی وابسته به خود در دانشگاههای کرانه غربی و نوار غزه روی آوردند تا تحت پوشش آن به فعالیتهای سیاسی بپردازند. این جناحها در مناسبتهای مختلف و یا هرگاه ضرورتی پیش آید، از طریق نشریات و اعلامیه های خود، موضع سازمانهائی را بازگو می کردند که به آنها وابسته اند. بر روی یکی از پوسترهای تبلیغاتی- انتخاباتی یکی از جناحهای اسلامی دانشگاه بیرزیت در سال 1987، موضع اخوان در قبال ساف اینگونه مشخص شده است:
« فتوای شرعی: هیچ کس در هیچ شرایطی مجاز نیست ولایت کسانی را بپذیرد که به اسلام در فکر و در عمل پایبند نیستند».
در یک اعلامیه انتخاباتی دیگر، جناحهای اسلامی به پرسشهایی در زمینه عدم پذیرش سازمان آزادی بخش فلسطین به عنوان تنها نماینده قانونی ملت از سوی اخوان، چنین پاسخ گفته اند:
« جناحهای اسلامی از هرکس که سلاح دربرگیرد و با حضور در کارزار نبرد، شهدایی برای آزادسازی سرزمین و احقاق حق و یاری ستمدیدگان تقدیم دارد، پشتیبانی و حمایت می نمایند. اما حرکت اسلامی با همه کسانی که می کوشند با یهودیان به زیان سرزمین غصب شده مان و ملت آواره مان و ثروتهای غارت شده مان و مقدسات توهین شده مان صلح برقرار کنند، و می خواهند خود را به عنوان نماینده این ملت مطرح نمایند، مدارا و سازش نخواهد کرد».(27)
اخوان موضع خود در مخالفت با برقراری تماس با یهودیان ترقی خواه را منبعث از مبانی دین می دانند. این مسئله از همان ابتدا میان اخوان و گروههای ساف مورد اختلاف بود. اخوان بر موضع دوستانه! یاسر عرفات در قبال بلوک شرق و « نیروهای دمکراتیک در اسرائیل» خرده می گیرند. شیخ احمد یاسین، رهبر مجمع اسلامی نوار غزه، موضع اخوان در قبال ساف را اینگونه خلاصه کرده است:
« چون سازمان آزادی بخش فلسطین یک سازمان غیرمذهبی است، نمی توان آن را به عنوان نماینده[ی ملت] پذیرفت، مگر اینکه این سازمان اسلامی شود».(28)
شیخ یاسین طی سخنانی در بحبوحه ی انتفاضه گفته بود: شاید سازمان آزادی بخش فلسطین نماینده بالفعل ملت فلسطین باشد! اما وی در مورد خط مشی سیاسی سازمان که مبتنی بر تأسیس یک کشور لائیک در هر بخش آزاد شده از فلسطین است، با احتیاط گفت:
« ما با سازمان آزادی بخش اختلافی نداریم. ما اندیشه خودمان را داریم و سازمان اندیشه خود را. در این بین، ملت میان ما داوری خواهد کرد. آنچه را که ملت بپذیرد، ما هم می پذیریم.»(29)
شیخ یاسین همچنین گفت که حرکت اسلامی خود را به عنوان جایگزین سازمان مطرح نمی کند.(30) وی در یک موضعگیری جدید و در ضمن پاسخ به سؤالی در مورد آمادگی خود برای مذاکره با اسرائیل، گفت:
« اسرائیل نخست باید حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین و حق بازگشت این ملت را به رسمیت بشناسد، پس از آن هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.»(31)
این سخنان اگر تاکتیکی نباشد، تحول عمده ای در موضع بخشی از اخوان محسوب می شود که اساساً با انجام هرگونه مذاکره ای با اسرائیل و یا شناسایی آن مخالف اند. این موضوع در اظهارات دو تن از سران اخوان در نوار غزه، یعنی محمود زهار و ابراهیم یازوری، در مورد موضعگیری در قبال کنفرانس بین المللی نیز مصداق پیدا می کند:
« کنفرانس بین المللی باید با دید اسلامی مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.»(32)
ولی باید گفت: اخوان در زیر سلطه اشغالگران، از بیان علنی مقاصدشان خودداری می کنند. لذا اظهارات آنان گاهی بظاهر با تناقض و ابهام همراه است. آنها شاید برای این موضع خود توجیهی برخاسته از میراث دینی اسلام بیابند. رهبران اخوان المسلمین در سیاست کارکشته هستند. این امر از میان پاسخهایشان به پرسشها، بوضوح دیده می شود. در اینجا نمونه ای از پاسخهایی را که شیخ یاسین در یک مصاحبه مطبوعاتی ارائه داده است، ذکر می کنیم:
س) آیا شما خواستار کشوری فلسطینی از رود تا رود ( از رود اردن تا دریای مدیترانه) نیستید؟
ج) من یک کشور فلسطینی می خواهم.
س) مرزهای آن کدام است؟
ج) فلسطین دارای مرزهای شناخته شده ای است. در نقشه مرزهای کشور فلسطین موجود است.
س) پس اسرائیل در کجا قرار می گیرد؟
ج) اسرائیل؟ ... در فلسطین است.
س) آیا ممکن است دیدگاه خودتان را در مورد مفهوم کشور فلسطینی بیان کنید؟
ج) کشور فلسطین باید بر روی هر وجب از خاک فلسطین که آن را آزاد می کنیم، تشکیل بشود. اما بدون اینکه از حقوق خودمان چشم پوشی کنیم.
س) آیا اسرائیل را به رسمیت خواهید شناخت؟
ج) اگر اسرائیل را به رسمیت بشناسیم، مشکل پایان یافته تلقی خواهد شد و در آن صورت دیگر حقی در فلسطین برایمان باقی نمی ماند.
س) اگر اسرائیل از نوار غزه و کرانه غربی عقب نشینی نماید، آیا آن را به رسمیت خواهید شناخت؟
ج) هر رویدادی، سخن مناسب زمان خود را دارد.
س) لیکن در آن موقع، آیا باید اسرائیل را به رسمیت شناخت؟
ج) این موضوع را به نمایندگان ملت فلسطین واگذار می کنم.
س) آنها چه کسانی هستند؟
ج) آنها را ملت فلسطین انتخاب خواهد کرد.(33)
شیخ یاسین خود اذعان می دارد که این پاسخها محتاطانه است! و منظور از ارائه آنها روشن و آشکار است. او معتقد است که مشکل فلسطین را با روشهای سیاسی نمی توان حل و فصل کرد. اما از نظر تاکتیکی شیخ یاسین مسائلی را مطرح می کند که مورد پذیرش حریف نیست. هنگامی که حریف موضع مخالف می گیرد، او می تواند خود را از تنگنا برهاند.(34)
گروههای اسلامی دیگری نیز هستند که ماهیتاً همین موضع را نسبت به ساف دارند، اما این موضع دارای قالبهای گوناگون و لحن اعتدالی بیشتری است. شیخ بسّام جرار از اندیشمندان برجسته گرایش اسلامی در کرانه غربی می گوید:
«حرکت اسلامی این طرز تفکر را به خود راه نمی دهد که از بین رفتن نفوذ ساف به معنای اوج گیری اسلام است و بالعکس، بلکه اوجگیری اسلام را اسلامی شدن سازمان معنی می کند.»
جرار بر این باور بود که ساف پس از ناامید شدن از راه حلهای مسالمت آمیز، سرانجام راه همپیمانی با حرکتهای اسلامی را در پیش خواهد گرفت! وی افزود که حرکت اسلامی در مذاکرات با اسرائیل نمی تواند جایگزین سازمان شود و از طرفی درست نیست که مذاکره کنندگان ساف به عنوان سخنگوی مسلمانان شناخته شوند. نقش سازمان یک نقش اجرایی سیاسی است و این نقش خطری برای نقش فکریی که گروههای اسلامی عهده دار آن هستند، ایجاد نمی کند! شیخ جرار می گوید: پذیرفتنی نیست که همپیمانی میان گروههای اسلامی و ساف که بر اصول مشخص و روشنی استوار بوده و هیچ گونه تعارضی هم با اصول حرکت اسلامی ندارد، نفی گردد(35). وی ضمن تشریح این دیدگاهها می گوید: حرکت اسلامی تنها یک حرکت سیاسی نیست و گستردگی آن به گستردگی اسلام است. لذا این حرکت تحرک و عملکرد خود را به یک چارچوب ملی تنگ، چون سازمان آزادی بخش فلسطین، محدود نخواهد کرد. لیکن متمرکز شدن فعالیتهای سیاسی حرکت اسلامی در یک مرحله معین، در نتیجه عقب نشینی حرکت ملی به وجود آمد. هنگامی که فعالیتهای ساف صرفاً نظامی بود، حرکت اسلامی اعتراضی به این امر نکرد.(36)
با این همه جناحهای اسلامی دیگری نیز هستند که نظرهائی مغایر با نظر شیخ جرار دارند. از نظر این جناحها، پیوستن و یا همپیمانی با گروه و یا حرکتی غیراسلامی، با اسلام منافات دارد. اخوان المسلمین در برخورد با ساف به برداشت معینی پایبندند که امکان همپیمانی و یا ورود به یک چارچوب ملی در آن نمی گنجد.
نشریه اسلامی الصحوه که در سرزمینهای اشغالی منتشر می شود، دیدگاه اخوان در مورد وحدت ملی را این گونه بیان می کند:
« اسلام گرایان دست خود را به سوی تمامی گروههای ملی و مخلصی که برای آزادی سرزمین فلسطین و رهایی آن از خطر صهیونیسم و استعمار تلاش می کنند- اگرچه از اسلام هم پیروی نکنند- دراز می کند، مشروط به اینکه آنها با اسلام و اسلام گرایان علناً ابراز خصومت نکنند.»
اما این نشریه سپس چنین ادامه می دهد:
« اسلام گرایان به موضوع همکاری و تکامل با گروههای لائیک و مُلحد به دیده احتیاط شدید می نگرند، زیرا لائیک بودن و الحاد با اسلام در ستیزند و با مبانی آن ناسازگار».(37)
حلمی محمد قاعود، نویسنده مسلمان مصری معتقد است که « اسلام به یک مسلمان اجازه نمی دهد که به نام «وحدت ملی» و یا هر توجیه دیگری، از دین خود دست بکشد.»(38)
پیروان گرایش ملی این استدلالها را که از سوی اخوان و برای توجیه عدم پیوستن به سازمان آزادی بخش فلسطین و همپیمانی با آن مطرح می شود، نمی پذیرند و اخوان را به خارج شدن از صف ملی متهم می کنند. اخوان هم در پاسخ می گویند: وسعت شمول اسلام تمامی جوانب زندگی را دربرمی گیرد و اسلام فراسوی میهن است. عشق به میهن جزئی از اسلام و یکی از خصوصیات آن است. اسلام دستور داده که میهن را دوست بداریم و با مال و جان از آن حمایت و پاسداری کنیم. بدین جهت ما خود را در سر آغاز صف ملی می بینیم، و منتظر نخواهیم نشست که کسی ما را در این صف جا داده و یا از آن بیرون کند.(39)
در جزوه انتشار یافته از سوی « حرکت دانشجویان جوان» هوادار فتح، مقایسه ای مطرح شده است میان اخوان در مصر و اخوان در سرزمینهای اشغالی... در این جزوه گفته شده که سادات راه انجام فعالیتهای سیاسی در مصر را در مقابل اخوان بازگذاشته بود، زیرا تنها اخوان می توانستند خطر رقبای سادات در حرکت ملی مصر که همواره رژیم وی را تهدید می کرد، کاهش دهند. بدین جهت اخوان نفوذ خود در دانشگاهها را آنچنان بسط دادند که سلطه آنان، به فرمان سادات، از سلطه رؤسای دانشگاهها بالاتر بود.(40)
این نظر با نظرگاههایی که برخی از نویسندگان مشهور مصری بیان داشته اند، تطابق دارد. دکتر حسن حنفی می گوید:
« رهبری سیاسی مُصمّم شده بود که از گروههای اسلامی- که پس از جنگ( رمضان) 1973 و آزادی اخوان از زندان در سال 1971 سر بر آورده بودند- جهت مقابله با خطر « ناصریسم» در دانشگاهها استفاده کند. بویژه آنکه گروههای اسلامی در آن موقع و پس از آزاد شدن اخوان از زندان، خویشتن را مدیون دولت مصر می دانستند. طرفداران حرکت ملی آشکارا، و نه با طعنه و کنایه، تأکید دارند که مقامهای اشغالگر نیز راه در مقابل اخوان المسلمین بازگذاشته اند تا به همان درجه از نفوذ دست یابند و این موضوع در تسلط روزافزون اخوان بر دانشگاههای غزه و الخلیل تجلی یافته است. اخوان و هواداران گرایش ملی متناوباً نفوذ خود را بر دانشگاه نجاح در نابلس بسط داده اند و با دیگر گرایشهای ملی در دانشگاه بیرزیت رقابتی فشرده دارند. ملی گرایان در سرزمینهای اشغالی از آن بیم دارند که اخوان دانسته و یا ندانسته در ورطه ضربه زدن به گرایش ملی به نفع دولت اشغالگر، فرو افتند. (41)
البته مقامهای اشغالگر قصد دارند هرچه بیشتر به اختلافات موجود میان گرایش اسلامی و گرایش ملی دامن بزنند و با گل آلود کردنِ آب، ماهی بگیرند. لیکن ناکامی مقامهای اشغالگر در این مساعی خبیثانه موفق نخواهند بود. زیرا اگر هم فرضاً اسرائیل بتواند- طبق ادعای هواداران گرایش ملی- برخی از سران گرایش اسلامی را به لطایف الحیل مهار کند، اما بدون شک نمی تواند از پس کلیه چهره های سرشناس و متدین برآید و اصولاً، اسلام گرایان نمی توانند تکلیف شرعی خود را در مقابله با اشغالگران غاصب به فراموشی بسپارند.
در سال 1988، تعدادی از سران و پیروان اخوان همچون خلیل قوقا، دبیرکل جمعیت اسلامی توسط مقامهای اشغالگر دستگیر شدند و عبدالعزیز رنتیسی و ابراهیم یازوری، از همان ابتدای انتفاضه تحت بازداشت و بازجویی قرار گرفتند. در ماه مه 1989 مقامهای اسرائیلی 250 نفر از سران و فعالان حرکت مقاومت اسلامی « حماس» را که وابسته به اخوان المسلمین است، در نوار غزه و کرانه غربی بازداشت نمودند. در میان بازداشت شدگان چندین چهره برجسته اخوانی دیده می شدند.(42)
واقعیت امر آن است که مقامهای اسرائیلی در برخورد با گرایشهای گوناگون، منافع خود را در نظر می گیرند و این مقامها در ضربه زدن به هر نوع گرایشی که مخالف منافعشان باشد، لحظه ای درنگ نخواهند کرد. رویدادهای سالهای اخیر، بویژه وقایع انتفاضه ثابت کرده است خشونتی که در سرکوب حرکت اسلامی اعمال می شود، از خشونتی که برای سرکوب گروههای ساف به کار می رفت کمتر نبوده و نیست. لذا نرمش نسبی نخستین مقامهای اسرائیلی در برخورد با برخی سران معتدل و میانه رو اسلامی ضرورتاً بدان معنی نبود که این افراد به طور مرتب و از پیش برنامه ریزی شده، با دشمن همکاری و هماهنگی دارند.
البته گرایش ملی همواره اخوان را متهم به اتخاذ مواضعی نموده که تفسیر و توجیه آن- طبق گفته هواداران گرایش ملی- دشوار به نظر می رسد! از جمله اینکه اخوان ازیک سو استراتژی عقیدتی و سیاسی خود را بر مبنای آزادسازی تمامی فلسطین از سلطه یهودیان و برقراری حکومت اسلامی قرار داده اند، اما از سوی دیگر دست یازیدن به مقاومت قهرآمیز و یا جهاد عملی علیه اشغالگران را در شرایط آن دوران مردود می شمردند! این موضعگیری از طرف اخوان چنین توجیه می شد که آنان در مرحله آموزش و کسب آمادگی هستند... آموزش و مهیا نمودن نسل مسلمانی که توانایی رویارویی با دشمن را داشته باشد. همچنین اخوان عدم پذیرش خط مشی مسلحانه علیه اشغالگران را بر این اساس تفسیر و توجیه می کردند که نباید بهانه ای به دست دشمن داد تا ضربات خود را بر اخوان فرود آورد. شیخ احمد یاسین می گوید که اخوان با اشغال می جنگند و در برابر آن مقاومت می کنند و با نبرد مسلحانه موافق اند، اما این سیاست را به شکل موضع رسمی و اعلام شده، همان گونه که حرکت جهاد اسلامی اتخاذ نموده است، اتخاذ نمی کنند.(43)
پیروان گرایش ملی به افتخارآفرینی اخوان در کارهایی که به آنها نسبت می دهند- از قبیل نقش حرکت اسلامی در لبنان در رودررویی با اسرائیل و یا ترور سادات به دست هواداران حرکت اسلامی در مصر و نیز فعالیتهای حرکت جهاد اسلامی در فلسطین- معترض اند. ملی گرایان اظهار می دارند که گروههایی که به این فعالیتها دست زده اند گروههایی هستند که اصولاً از کمیته مرکزی اخوان المسلمین جدا شده اند و نوعاً و ماهیتاً با این روش اخوان مخالف اند.
بعلاوه، این گروهها موضع اخوان و موضع آنهایی را که از اخوان پشتیبانی می کنند، محکوم کرده اند. کسانی که در لبنان به کارهای متهورانه و قهرمانانه ای دست زدند، افراد « حزب الله» بودند که طرفدار ایران هستند و اخوان نسبت به آنان موضع خصمانه ای ندارد.(44) کسانی که سادات را ترور نمودند نیز جزء جماعت جهاد در مصر بودند که از اخوان جدا شده بود. پیروان حرکت ملی، اخوان را به سخن فرسایی و گزافه گویی در مورد نقش خود در جنگ سال 1948 فلسطین متهم می کنند و در مورد حضور کمرنگ اخوان در صحنه مبارزات طی سالیان دراز پس از جنگ 1948 تا امروز پرسشهایی را مطرح می کنند. ملی گرایان از اخوان می پرسند که چرا در سال 1970 و در رویارویی با شاه حسین، حرکت مقاومت را یکه و تنها گذاشتند؟ اخوان در پاسخ می گویند: ما نمی توانیم در چارچوب ساف کار کنیم، زیرا ساف دستها را به علامت تسلیم بالا برده و تمامی امتیازها را واگذار کرده است. البته می توان با این سازمان هماهنگیهایی را ایجاد کرد، ولی این سازمان نمی تواند چارچوبی خوب برای وابستگی اخوان باشد.(45)
به طور کلی هواداران گرایش ملی نسبت به گفته ها و موضعگیریها و عملکردهای اخوان با احتیاط برخورد می کنند. هواداران این گرایش به این نکته اشاره می کنند که موضع بعضی از رهبران اخوان المسلمین در مورد بازپس گیری تمامی فلسطین از یهودیان را نباید جدی گرفت!... زیرا اخوان با رژیمهایی چون اردن و عربستان سعودی! در ارتباط اند، رژیمهایی که اساساً به این آرمان پایبند نیستند و برای تحقق آن خود را به زحمت نمی اندازند. بالاترین انتظار اردن این است که صلح را با زمین مبادله کند و با یک کشور فلسطینی در کرانه غربی و نوار غزه کنفدرانسیونی را تشکیل دهد. عربستان سعودی نیز همان کشوری است که با اعلام طرح فهد در ماه اوت 1981، خواستار تشکیل یک کشور فلسطینی شده و حق موجودیت تمامی کشورهای منطقه را از جمله اسرائیل، پذیرفته است.
بدیهی است که دعوت به آزادسازی فلسطین و تشکیل یک کشور اسلامی در آن، بدون پیگیری عملی و جدّی، موضوعی است که اسرائیل می تواند آن را تا صدها سال دیگر هم تحمل کند. در چنین فضای آکنده از اتهامات متقابل و عدم اعتماد به یکدیگر، هواداران گرایش اسلامی و گرایش ملی به درگیریهای حاشیه ای کشانده شدند. درگیریهای میان دو طرف در کرانه غربی و نوار غزه، بویژه در دانشگاههای فلسطین به وقوع پیوست که نتیجه ای جز فرسایش تواناییهای طرفین دربر نداشت.
پیش بینی سرانجام روابط میان جمعیت اخوان و ساف دشوار است و بعید نیست که روابط موجود تا مدتی طولانی به همین نحو باقی بماند. لیکن آن «ساف» ی که بدون ملاحظه کاری مورد قبول اخوان باشد، سازمانی است که به شکل بخشی از حرکت اسلامی درآید. اخوان المسلمین برای رهایی یافتن رهبری ساف از مشکلات، راه حلهای زیر را پینشهاد می کنند:
نخست: ساف ابتدا باید از هرگونه تعهدی که در قبال رژیمهای عرب در سطح کنفرانسهای سران یا توافقهای دو جانبه، خود را به انجام آن ملزم کرده است، شانه خالی کند بویژه در مورد راه حل سیاسی و یا آنچه راه حل مسالمت آمیز خوانده می شود.
دوم: سازمان باید گروههای وابسته به رژیمهای حاکم یا نیروهای ستمگر جهانی را از صفوف خود براند.
سوم: سازمان باید خود را از دایره تلاشهای سیاسی بین المللی که کشورهای بزرگ با دست زدن به آنها در تکاپوی فیصله بخشیدن به مسئله فلسطین هستند برهاند، زیرا این کشورها فقط به دنبال تأمین منافع خویش اند.
چهارم: سازمان بار دیگر به فعالیتهای جهادی- پنهانی روی بیاورد و از عملکرد علنی اجتناب کند.
پنجم: سازمان باید شیوه درگیری به خاطر منافع را کنار بگذارد و با تعهد پذیری در قبال دین، امت و اندیشه و خط مشی و ایدئولوژی اسلامی وارد کارزار و نبرد شود.
ششم: سازمان باید در محاسبات خود تمامی فرزندان امت اسلام را نیز در شمارش نیروهای خود بیفزاید و همه حرکتهای اسلامی را به عنوان پشتیبان استراتژیک آزادسازی فلسطین، به حساب آورد.
هفتم: سازمان باید خود را نماینده همه ملت فلسطین بداند که این نیز وابستگی به اسلام و تعهد پذیری نسبت به آن را می طلبد.(46)
البته این پیشنهادها در زمانی مطرح شد که «ساف» و رهبری آن هنوز وارد مرحله «خیانت کامل» و به رسمیت شناختن اسرائیل و هواداری از صلح همه جانبه در منطقه عربی نشده بود. و پس از جریانات اخیر- که چگونگی آن نیاز به تحلیل جداگانه ای دارد- موضع اخوان و حرکتهای اسلامی هوادار، عدم موافقت با آن طرحها و قراردادهاست... و عملکرد دو سازمان جهادی« حماس» و « جهاد اسلامی» نشان دهنده موضع خاص و اسلامی کل حرکتهای اسلامی در قبال اشغال و در راستای آزادسازی میهن اسلامی- فلسطین- از نیروهای اشغالگر وابسته به صهیونیسم و امپریالیسم جهانی است...
پی نوشت ها :
1. الدعوه، شماره 115،( سپتامبر 1986)، ص 24.
2.Email Sahliyeh,In Search of Leadership:West Bank Politics Since 1967,(Washington D.C:the Brookings Institution,1988),pp.. 49-148.
3. احمد نوفل، الطریق الی فلسطین، ص 39.
4. همان،ص 15.
5. همان،ص 20.
6. نبیل شبیب، الواقع القائم و ارادة التغییر، (بن: الدار الاسلامیه للاعلام، 1983)، صص 9-12.
7. الدعوه، شماره های 110 و 111( نوامبر/ دسامبر1985)، ص 14.
8. ابومصعب، « فلسطین فی فکر الامام الشهید حسن البنا»، لواء الاسلام، شماره 11، ص 17.
9. شبیب، همان، ص 15.
10. الحقیقه الغائبه، ( جزوه ای منتشر شده از جمعیت اخوان المسلمین در سرزمینهای اشغالی)، ص 1.
11. شبیب، همان،ص 3.
12. احمد نوفل، همان،صص 8-67.
13. همان، ص 47.
14. رجوع شود به: التیار الاسلامی فی فلسطین، چاپ کویت.
15. نوفل، همان، ص 38.
16. سعید الغزالی، عبیر، شماره 14، ص 33.
17. المنطلق، شماره 9،ص 17.
18. زیاد ابوعمرو، اصول الحرکات السیاسیه فی قطاع غزه،( بیت المقدس، 1987)، ص 87.
19. المنطلق، شماره 9، ص 17.
20. الحقیقه الغائبه، ص 6.
21. همان، ص 54.
22. الفجر، مورخ 29/ 4/ 1984.
23. الدعوه، شماره 115، ص 35.
24. م.ت.ف، « من محنه الی محنه»، المنطلق، شماره 16، ص 6.
25. المنطلق، شماره 14، ص 41.
26. محمد حامد ابوالنصر،« الاخوان المسلمون و اعلان الدوله الفلسطینیه»، لواءالاسلام، شماره 9، ص 5.
27. اعلامیه انتخاباتی دانشگاه بیرزیت، 1986.
28. دیدار با شیخ احمد یاسین، رجوع شود به التیّار الاسلامی فی فلسطین.
29. الشعب، (11/ 9/ 1988).
30. همان.
31. الشعب، (11/ 9/ 1988).
32. الصراط، شماره 1، ص 25.
33. مصاحبه با روزنامه النهار در تاریخ 30/ 4/ 1989.
34. دیدار با شیخ یاسین.
35. الصراط، شماره یک، ص 25.
36. مصاحبه با شیخ جرار، نوار غزه، البیره، 11/ 5/ 1989.
37. الصحوه(1983)، صص 37-39.
38. حلمی محمد قاعود،« الطریق الصحیح لتحریر فلسطین»، الاعتصام، شماره 8، ص 13.
39. بیانیه دانشگاه بیرزیت.
40. حرکت دانشجویان جوان، اخوان المسلمین امروز چقدر به دیروز شبیه است!، ص 35.
41. حسن حنفی، الاصولیه الاسلامیه،( قاهره: مکتبه مدبولی، 1989)، ص 65.
42. طارق المهدوی، الاخوان المسلمون علی مذبح المناوره، (بیروت: دار آزال، 1986)، ص 13.
43. شیخ یاسین، همان.
44. شیخ یاسین در مصاحبه ای می گوید:« حزب الله در لبنان نماینده ما نیست و نماینده همه مسلمانان لبنان هم نیست!
45. دیدار با یوسف العظم یکی از رهبران اخوان در اردن و نماینده پارلمان(امان، 30/ 5/ 89).
46. المنطلق، ص 9.