یوسف (علیه السلام) سال ها در کاخ عزیز مصر به سر برد و جوانی رشید و زیبا شد، آن چنان که زلیخا ــ همسر عزیز مصر ــ شیفته ی جمال و زیبایی یوسف گردید و او را به خود فراخواند، اما آن پیغمبر خدا، تقوا پیشه ساخت و از امتحان الهی سربلند بیرون آمد. یوسف (علیه السلام) به دستور زلیخا به زندان افتاد و چند سال بدین منوال گذشت تا آن که به اذن خدا حقیقت معلوم شد و یوسف تبرئه گردید و به سبب صداقت و لیاقت، به منصب وزارت رسید.
در همان ایام در سرزمین کنعان، قحطی و خشکسالی بود، پس برادران یوسف برای خرید گندم راهی مصر شدند و به نزد عاملان یوسف (علیه السلام) آمدند و یوسف (علیه السلام) ایشان را دید و شناخت، اما آن ها او را نشناختند. برادران یوسف، کالای خود را خریدند و به مصر بازگشتند، اما چون بار خود را گشودند، نقدینه ی خود را در میان گندم ها یافتند و متحیر شدند. یعقوب پیغمبر (علیه السلام) که سال ها در فراق یوسف گریسته و نابینا شده بود، پس از چندی فرزندان خود را دوباره برای خرید غَلّه به مصر فرستاد و از آن ها خواست تا درباره ی برادرشان ــ یوسف (علیه السلام) نیز جست و جو کنند تا اگر زنده باشد، نشانی از او پیدا کنند.
پس آن ها دوباره به مصر آمدند و به خدمت یوسف رسیدند و تقاضای خرید گندم کردند. یوسف (علیه السلام) ایشان را پدیرفت و خود را به برادرانش شناساند و آن ها را مورد عفو و بخشش قرار داد. برادران یوسف به مصر بازگشتند و خبر سلامتی یوسف (علیه السلام) را به پدر رساندند و او را برای دیدار با فرزند به مصر بردند (8) و یوسف به استقبال آمد و بدین گونه دوران حزن و فراق ایشان پایان یافت. یوسف (علیه السلام) هفده سال به همراه پدرش در مصر زیست و چون یعقوب (علیه السلام) درگذشت، یوسف (علیه السلام) بسیار بر او نوحه سرایی کرد (9) و جسد مومیایی شده او را مطابق وصیتش به جوار اجدادش ــ ابراهیم و اسحاق (علیهما السلام) ــ در الخلیل انتقال داد و مدفون ساخت.(10)
خداوند دو پسر به نام میشا (در تورات: مِنَسَّه) و اِفریم به یوسف (علیه السلام) عنایت فرمود.(11) عمر حضرت یوسف صدیق (علیه السلام) در روایت های اسلامی 120 سال (12) و در تورات 110 سال ذکر شده است.(13) سرانجام حضرت یوسف (علیه السلام) در سرزمین مصر از دنیا رفت و به برادران و خاندان خود وصیت کرد و ایشان را سوگند داد که پس از مرگش، جسد او را از آن جا ببرند. «پس او را روغن بَلسان مالیده، در مصر به تابوتی گذاشتند».(14) تاریخ وفات حضرت یوسف (علیه السلام) بر اساس محاسبات سال شماری کتاب مقدس، مقارن سال 1805 ق.م تخمین زده شده است. بدن مطهر او قریب 300 سال در سرزمین مصر مدفون بود تا آن که در دوره ی نبوت حضرت موسی (علیه السلام)، خداوند به او وحی فرمود که جسد حضرت یوسف (علیه السلام) را برگرفته، با خود از مصر بیرون برد.(15) تورات نیز می گوید: «و موسی استخوان های یوسف را با خود برداشت، زیرا [یوسف] به بنی اسرائیل سوگند محکمی داده [بود]»؛ (16) اما موسی (علیه السلام) قبل از ورود به فلسطین از دنیا رفت و انجام این امر بر عهده وصی او ــ حضرت یوشع بن نون (علیه السلام) ــ نهاده شد و آن گاه که قوم بنی اسرائیل به رهبری حضرت یوشع بن نون (علیه السلام) از سمت شرق وارد فلسطین شدند، بدن حضرت یوسف (علیه السلام) را در نزدیکی نابلُس به صورت موقت دفن کردند. در کتاب یوشع نبی (علیه السلام) آمده است: «استخوان های یوسف را که بنی اسرائیل از مصر بیرون آورده بودند، در شِکم (نابلس) ــ در حَصّه ی زمینی که یعقوب از بنی حَمّور به صد پاره نقره خریده بود ــ دفن کردند و آن میراث یوسف گردید».(17)
مسلمانان و یهودیان درباره ی مدفن حضرت یوسف (علیه السلام) با یکدیگر اختلاف دارند، چرا که یهودیان با استناد به متن تورات، مدفن حضرت یوسف را در قریه «بَلاطه» در 1 کیلومتری نابلس می دانند، اما مسلمانان با استناد بر متون اسلامی معتقدند که چون بنی اسرائیل در هنگام ورود به فلسطین در حال جنگ و درگیری بودند، لذا جسد حضرت یوسف (علیه السلام) به صورت موقت در نابلس مدفون ساختند و چندین سال بعد که بنی اسرائیل در فلسطین پراکنده شدند و قدرتمند گردیدند، بدن حضرت یوسف (علیه السلام) را از نابلس به الخلیل منتقل کردند و در جوار اجداد طاهرینش به خاک سپردند.
جدّی ترین تحقیق در این موضوع را یک محقق مصری به نام عَلاء العریبی انجام داده و در کتاب مستقلی به نام قَبرُ یوسف النبی بینَ الشَّواهِد الاَثَریّه وَ المَرویّات الدّینیّه (قبر یوسف پیغمبر [علیه السلام] از دیدگاه شواهد تاریخی و روایات دینی) به زبان عربی به چاپ رسانده است. او در این کتاب آورده است که دو قبر به یوسف صدیق (علیه السلام) نسبت داده می شود که یکی در نابلس و دیگری در الخلیل است. قبر اوّلی که در نابلس قرار دارد، مکانی است که بدن حضرت یوسف (علیه السلام) پس از انتقال به فلسطین در آن قرار داده شده است. او درباره ی قبر دوم که در الخلیل است، می نویسد پس از پراکنده شدن قوم بنی اسرائیل در اراضی فلسطین و برپا شدن دولت مقتدر و شکوهمند سلیمان نبی (علیه السلام)، برای انتقال بدن مطهر حضرت یوسف (علیه السلام) به حبرون که امروزه الخلیل نامیده می شود، اقدام کردند و او را در مغاره ی مَکفیلیه که ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهما السلام) و زوجاتشان در آن جا مدفونند، دفن ساختند و این مطابق وصیت حضرت یوسف (علیه السلام) بود.(18) مکانی که یهودیان در روستای بلاطه در حومه نابلس به عنوان قبر یوسف (علیه السلام) می شناسند، در واقع عمارتی اسلامی است که مسلمانان به عنوان «مقام یوسف (علیه السلام)» در دوره ی سلاطین عثمانی ساخته اند و در قرون گذشته، قبری برای یوسف (علیه السلام) در آن جا وجود نداشته و فقط سنگ یادبودی به احترام آن حضرت نصب شده بوده است.
بنیامین تودولایی (طُلَیْطُلَه ای) یهودی در سفرنامه اش به سال 568 ق / 1172م درباره ی این مکان نوشته است: «یهودیانی به نام عامری در نابلس زندگی می کنند ... و در محرابی که بر روی کوه گریزین ساخته اند، جشن قربانی برپا می کنند. این محراب از سنگ هایی ساخته شده است که پسران اسماعیل در زمانی که بر اردن حکومت داشتند، بنا کرده بودند و ادعا می کنند که سنگ ها از زمان ابراهیم [علیه السلام] به جا مانده است. یکی از آن ها قبر یوسف [علیه السلام] ــ پسر جدّ ما یعقوب [علیه السلام] است».(19)
مقام حضرت یوسف (علیه السلام) در نابلس همواره مسأله ی مورد منازعه بوده و به کشمکشی سیاسی میان مسلمانان و یهودیان افراطی تبدیل شده است و رژیم اشغالگر قدس کوشیده است تا به بهانه ی وجود این مقام، مناطق بیشتری از محدوده ی تحت نظارت حکومت خودگردان فلسطین را ضمیمه قلمرو خود کند. در جریان انتفاضه مسجد الاقصی به سال 1380 ش/ 2001 م برخی جوانان فلسطینی به تلافی هتک حرمت صهیونیست ها به یکی از مساجد مسلمانان در نابلس، ساختمان مقام یوسف را ویران کردند و آن جا را آتش زدند و تابلوی مجعولی را که بر روی آن به سه زبان عربی، عِبری و انگلیسی عبارت «قبرُ یوسف» نوشته شده بود، کندند. اما حکومت خودگردان فلسطینی مداخله نمود و با این استدلال که آن مکان مدتی مدفن یکی از پیامبران الهی بوده، جوانان مسلمان را از تعرُّض به آن جا منع کرد. پس از این واقعه، نیروهای نظامی صهیونیست با استفاده از فرصت ایجاد شده و به بهانه ی محافظت از مدفن منسوب به یوسف (علیه السلام) در محل مستقر شدند و تعدادی از یهودیان افراطی تحت حمایت نیروهای نظامی به انجام آیین و مراسم دینی خود در این مکان پرداختند.
شکل 30: مزار مطهر حضرت یوسف نبی (علیه السلام) در حرم ابراهیمی، الخلیل، فلسطین
چنان که ذکر شد، مسلمانان مدفن حضرت یوسف (علیه السلام) را در یکی از غرفه های جنبی حرم ابراهیمی در الخلیل می دانند و اگرچه در گذشته های دور در محدوده ی خارجی مسجد واقع بوده و فاصله ای میان مسجد و مزار حضرت یوسف (علیه السلام) وجود داشته، اما بعدها ضمیمه ی حرم شده است. قبر مطهر حضرت یوسف (علیه السلام) دارای ضریحی عالی به بلندای 2 متر و به سبک دوره ی مملوکی است و بر روی آن، پارچه ی ضخیم و مفتول دوزی شده ای گسترده اند. یک قطعه پارچه ی حاشیه دار و سیاه رنگ نیز در وسط آن دوخته شده که با خط ثلث جلی بر آن نوشته اند: «هَذَا قَبرُ النَّبی یوسف (علیه السلام)». ناصرخسرو قبادیانی در سفرنامه اش به سال 415 ش/ 438 ق مزار یوسف (علیه السلام) در مسجد ابراهیمی را این گونه توصیف کرده است:
«... و از چهار دیوار [حرم] بیرون، نشیبی است و آن جا گور یوسف بن یعقوب (علیه السلام) است. گنبدی نیکو ساخته اند و گوری سنگین (تراشیده از سنگ) کرده و به آن جانب که صحرا است میان گنبد یوسف [علیه السلام] و این مشهد، مقبره ای (قبرستانی) عظیم کرده اند...».(20) در نسخه ای از یک کتاب خطی به نام مثیر الغرام و خلاصه الکلام فی فضل زیاره سیدنا خلیل الرحمن که توسط خطیب مسجد الخلیل به سال 833 ق نوشته شده، فصل کاملی به موضوع گورهای منسوب به حضرت یوسف (علیه السلام) و ارجحیّت و اعتبار مزار منسوب به آن حضرت در دارالخلیل پرداخته شده است. با این جمع بندی می توان استنباط کرد که بدن مطهّر حضرت یوسف (علیه السلام) به مدت 300 سال در مصر مدفون بوده و سپس توسط حضرت موسی (علیه السلام) به سمت فلسطین منتقل شده و یوشع نبی (علیه السلام) جسد آن حضرت را به طور موقت در نابلس دفن نموده و حدود 400 سال بعد، حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) بدن آن پیغمبر خدا را به الخلیل منتقل و در جوار اجداد بزرگوارش به خاک سپرده که امروزه مکان آن معلوم و مشهور است.(21)
پی نوشت ها :
1ــ یوسف/4، 10، 20، 28، 45، 76.
2ــ زبور داوود، 15/77؛ 67/88؛ 1/80؛ 5/81.
3ــ انجیل یوحنا، 5/4.
4ــ مجلسی، بحارالأنوار، 218/12، 275.
5 ــ تورات، سفر تکوین، 6/39.
6ــ همان، 28/37.
7ــ یوسف /20.
8ــ یوسف/96.
9ــ تورات، سفر تکوین، 28/47.
10ــ همان، 13/50ــ 14.
11ــ همان، 1/48، 14، 17.
12ــ مجلسی، بحارالانوار، 65/12، 298.
13ــ سفر تکوین، 26/50.
14ــ همان.
15ــ مجلسی، بحارالانوار، 130/13؛ 327/93؛ 293/22؛ 172/58.
16ــ سفر خروج، 19/13.
17ــ کتاب مقدس، کتاب یوشع، 32/24.
18ــ ر.ک: قبر یوسف النبی بین الشواهد الاثریه و المرویات الدینیه، علاء العریبی، مرکز الزاید للتنسیق و المتبعه، ابوظبی.
19ــ سفرنامه رابی بنیامین تودولایی، ترجمه مهوش ناطق، 70.
20ــ سفرنامه ناصرخسرو، 154.
21ــ این تاریخ گذاری بر مبنای سال شماری کتاب مقدس انجام شده است.