نویسنده: دکتر علی فیروز آبادی
روانکاوی سنتی نهاد را منبع تمایلات و غرایز سرشتی و بنیادین بشری می داند که بر اساس اصل لذت و در جهت ارضای فوری آنها عمل می کند. از دیگر سو اگو عملکردی بر طبق اصل واقعیت داشته و باید در مقابل این تمایلات سرکش ایستادگی نماید و انرژی آنها را به سمت و سویی هدایت کند که برای فرد و اجتماع قابل پذیرش باشد. اولین و مهمترین ساز و کار دفاعی از نظر فروید سرکوبی است که با استفاده از آن اگو سعی می کند از ورود این تمایلات به حوزه آگاهی جلوگیری نموده و آنها را در نهاد مدفون کند. اما سرکوبی هرگز کامل نیست و ورود سرزده و گهگاه تمایلات غریزی به حوزه آگاهی موجب اضطراب شده و اگو را وادار می کند که ساز و کارهای دفاعی ثانویه را به خدمت گیرد تا اضطراب و تنش را کاهش دهد. توضیح و تفسیر این ساز و کارها به شکلی منسجم از سوی آنا فروید در کتاب «اگو و ساز و کارهای دفاعی» انجام شد. او بیان می کند که هر فردی سالم یا روان نژند از این مکانیسمها استفاده می کند. در هر مرحله از تکامل فردی جنبه های غریزی خاصی بر اگو عمل کرده و به تبع آن ساز و کارهای دفاعی ویژه ای به کار گرفته می شوند. بحث بر سر این نیست که آیا ما از ساز و کارهای دفاعی استفاده می کنیم یا نه، بلکه صحبت این است که چه ساز و کارهایی، در چه مرحله ایی، با چه شدتی استفاده می شوند و این استفاده تا چه حد از تنوع برخوردار است. فرد روان نژند و مبتلا به اختلال شخصیتی از ساز و کارهای دفاعی ایتدایی تری در مقایسه با فرد سالم استفاده کرده و این مکانیسمها در آنها از تنوع و انعطاف کمی برخوردارند. در اینجا به تعدادی از مهمترین مکانیسمهای دفاعی اشاره می کنیم:
فرافکنی (Projection): نسبت دادن افکار، احساسات و ایده های خود به دنیای خارج. در این حالت فرد آنچه را که درواقع از خود وی منشاء گرفته به دیگری نسبت می دهد. به طور مثال مردی که در محیط کار به عللی دچار مشکل شده و با روحیه ایی نامناسب وارد خانه می شود به همسرش که به طور کلی فرد ساکتی است می گوید: امشب چرا اوقاتت تلخ است.
جداسازی (Isolation): به طور معمول هر ایده و تفکری با یک احساس مثبت یا منفی نیز مرتبط است. در این ساز و کار دفاعی احساس از تفکر جدا شده و به ناخودآگاه فرستاده شده و در آگاهی ما با یک تفکر خالی از احساس روبرو هستیم. به طور مثال یک جراح ناچار است به مفاهیم مرگ و خونریزی رویکردی بدون احساس داشته باشد. افراد وسواسی از این ساز و کار به کرات استفاده می کنند.
جابجا سازی (Displacement): برگرفتن بار احساسی و عاطفی از یک موضوع خاص و متوجه کردن آن به موضوعی دیگر به این دلیل که بروز احساس نسبت به موضوع اصلی به دلایلی با محدودیت و ممنوعیت روبرو است. در ترسهای بیمارگونه (فوبیا) از این مکانیسم استفاده می شود.
واکنش سازی (Reaction Formation): سرکوب کردن یک ایده یا احساس در ناخودآگاه و ظهور ایده و احساس مخالف آن در خود آگاه. در افراد وسواسی که با اهمیت دادن زیاده از حد به پاکی و نظافت روبرو هستیم در حقیقت واکنشی نسبت احساس آلودگی درونی است. حافظ نیز می فرماید:
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
ابطال سازی (Undoing): عملی که در جهت خنثی کردن یک فکر مزاحم انجام می شود. در تاریخ آمده است که پیلاتس حاکم روم هنگامی که موفق نشد جمعیت را از به صلیب کشیدن حضرت مسیح منصرف کند دستور داد ظرف بزرگی از آب آوردند و دستهای خود را در آن شسته و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا آگاه باش که من از این گناه مبرا هستم. عمل افراد وسواسی از این دیدگاه قابل توجیه است.
واپس روی (Regression): بازگشت به مراحل قبلی تکاملی در برخورد با یک موقعیت استرس زا. در این حال فرد از روشهایی استفاده می کند که زمانی متناسب و سودمند بوده اند اما با موقعیت کنونی وی تناسبی ندارند. به طور مثال می توان از ظهور دوباره شب ادراری در کودکی شش ساله به دنبال تولد خواهر یا برادر کوچکش یاد کرد.
انکار (Denial): نپذیرفتن یک واقعیت به هنگامی که این واقعیت از بار هیجانی زیادتر از طاقت و تحمل فرد برخوردار باشد. مثلاً در واکنش به خبر فوت عزیزان ما برای چند ساعت تا چند روز اول از این ساز و کار استفاده می کنیم اما اگر به طول بینجامد حالتی بیمارگونه به خود می گیرد.
عقلانی کردن (Intellectualizatin): تجزیه و تحلیل مسائل با روشی خشک و به ظاهر منطقی و به دور از احساس و هیجان.
والایش (Sublimation): جهت دادن انرژی غرایز به سمتی که تخلیه آن از نظر اجتماعی قابل قبول و حتی پسندیده باشد. از نظر روانکاوان تمامی تمدن انسانی و مظاهر آن بر اساس والایش غرایز جنسی و پرخاشگری بنا شده است. به طور مثال در رقابتهای ورزشی ما با نوعی والایش غریزه پرخاشگری روبرو هستیم.
همانند سازی (Identification): همذات پنداری و شریک شدن با یک موقعیت، فرد یا سازمان و بدل کردن هویت آن به جزیی از هویت خود.
انشقاق (Splitting): جدا کردن و تفکیک اجزاء مثبت و منفی یک موضوع یا پدیده و عدم توانایی در مشاهده آن به شکل یک کل به هم پیوسته.
تجزیه (Dissociation): به وجود آمدن گسست در اجزاء به هم پیوسته هویت، حافظه و آگاهی و درک فرد از هویت جسمی خود. به طور مثال در فراموشی روانزاد که فرد بدون دلیل جسمی دچار اختلال در حافظه می شود و یا در هیستریا (اختلال تبدیلی) که با از بین رفتن عملکرد قسمتی از بدن روبرو هستیم این ساز و کار دفاعی دست اندر کار است.
انتقال (Rransference): تکرار گذشته در حال. به این معنی که بیمار در جریان روانکاوی تجارب گذشته خود نسبت به افراد مهم زندگی را در ارتباط با درمانگر به طور مجدد تجربه می کند و احساسات گذشته برای او زنده می شود. این فرصتی برای درمانگر فراهم می نماید که از طریق آن به هسته مسایل و مشکلات بیمار راه یابد.
ضد انتقال (Countertransference): همانند بیمار، درمانگر نیز گذشته ایی دارد که در رابطه با بیمار و در پاسخ به واکنش انتقالی وی به طور مجدد زنده می شود. درمانگر باید از احساسات انتقالی خود باخبر بوده و با تجزیه و تحلیل آنها اجازه ندهد که در روند درمان مداخله نمایند.
غریزه (Instinct): یک قابلیت ذاتی برای واکنش دادن در مقابل مجموعه ایی از محرکها به صورت ثابت و کلیشه ایی و به شکلی پیچیده تر از آنچه در بازتابهای ساده می بینیم اما مانند بازتاب ساده، غریزه نیز از یک محرک، نوعی برانگیختگی در سیستم عصبی و پاسخ حرکتی متعاقب آن تشکیل شده است.
سایق (Drive): در انسان به جای غریزه از این واژه معمولاً استفاده می شود. تفاوت آن با غریزه در این است که پاسخ حرکتی می تواند اجتناب پذیر باشد و تنها محرک و برانگیختگی وجود دارند و بر فعالیت حرکتی که باید به دنبال این برانگیختگی رخ دهد بوسیله اگو نظارت می شود.
لیبیدو (Libido): انرژی روانی مرتبط با سایق ها. به صورتی اختصاصی تر که امروزه کمتر کاربرد دارد می توان چنین گفت که لیبیدو و انرژی مرتبط با سائق جنسی است و برای نامیدن انرژی مرتبط با سائق پرخاشگری از واژه Destrudo استفاده شده است. در مورد مقادیری از لیبیدو که به یک ابژه خاص متصل شده و بر روی آن سرمایه گذاری می شود اصطلاح Cathexis به کار می رود و بر گرفتن این سرمایه از ابژه و گسستن از آن به نام Decathexis خوانده می شود. لیبیدو در طول تکامل روانی جنسی فرد جریان سیالی دارد و از یک ابژه به ابژه دیگر گذر می کند. آنچه در یک مرحله اهمیت داشت در مراحل بعدی به کناری گذاشته شده و ابژه های جدیدی برای سرمایه گذاری انتخاب می شوند.
نهاد (Id): تجلی روانی سائق ها که در جهت ارضای آنها به اگو فشار وارد می کند.
اگو (Ego): کارگزار سیستم روانی و تجلی عملکردهایی که در رابطه با ارتباط فرد با محیط هستند.
سوپر اگو (Superego): جنبه های اخلاقی و ایده آلی سیستم روانی. سوپر اگو به بایدها و نبایدها اشاره می کند.
از نظر روانکاوی سنتی سایق ها از همان بدو تولد وجود دارند. اما در مورد رابطه با محیط و داشتن معیارهای اخلاقی چنین نیست. تمایز اگو از ماههای 8-6 آغاز شده و تا 3-2 سالگی به طول می انجامد. تمایز سوپراگو از سنین 6-5 سالگی شروع شده و در 11-10 سالگی به صورت تثبیت شده در می آید.
رابطه اگو با واقعیت در درجه اول در خدمت نهاد است و در مواردی که تعارضی آشکار میان تمایلات نهاد و واقعیت موجود باشد در کنار نهاد قرار می گیرد اما در طول رشد فرد آرام آرام بر نهاد تسلط یافته و گاه از در مخالفت با آن در می آید. در سرکوبی یک مخالفت و تعارض دائمی میان اگو و نهاد وجود دارد. از یک سو مفاهیم سرکوب شده مقداری از انرژی سائق ها را به خود اختصاص می دهند (Cathexis) و برای ارضاء فشار وارد می کنند و از سویی دیگر اگو بوسیله مصرف مداوم قسمتی از انرژی روانی در مخالفت با آن عمل کرده و تمایل به سرکوبی آن دارد (Countercathexis).
منبع: روانکاوی در گذر زمان
فرافکنی (Projection): نسبت دادن افکار، احساسات و ایده های خود به دنیای خارج. در این حالت فرد آنچه را که درواقع از خود وی منشاء گرفته به دیگری نسبت می دهد. به طور مثال مردی که در محیط کار به عللی دچار مشکل شده و با روحیه ایی نامناسب وارد خانه می شود به همسرش که به طور کلی فرد ساکتی است می گوید: امشب چرا اوقاتت تلخ است.
جداسازی (Isolation): به طور معمول هر ایده و تفکری با یک احساس مثبت یا منفی نیز مرتبط است. در این ساز و کار دفاعی احساس از تفکر جدا شده و به ناخودآگاه فرستاده شده و در آگاهی ما با یک تفکر خالی از احساس روبرو هستیم. به طور مثال یک جراح ناچار است به مفاهیم مرگ و خونریزی رویکردی بدون احساس داشته باشد. افراد وسواسی از این ساز و کار به کرات استفاده می کنند.
جابجا سازی (Displacement): برگرفتن بار احساسی و عاطفی از یک موضوع خاص و متوجه کردن آن به موضوعی دیگر به این دلیل که بروز احساس نسبت به موضوع اصلی به دلایلی با محدودیت و ممنوعیت روبرو است. در ترسهای بیمارگونه (فوبیا) از این مکانیسم استفاده می شود.
واکنش سازی (Reaction Formation): سرکوب کردن یک ایده یا احساس در ناخودآگاه و ظهور ایده و احساس مخالف آن در خود آگاه. در افراد وسواسی که با اهمیت دادن زیاده از حد به پاکی و نظافت روبرو هستیم در حقیقت واکنشی نسبت احساس آلودگی درونی است. حافظ نیز می فرماید:
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
ابطال سازی (Undoing): عملی که در جهت خنثی کردن یک فکر مزاحم انجام می شود. در تاریخ آمده است که پیلاتس حاکم روم هنگامی که موفق نشد جمعیت را از به صلیب کشیدن حضرت مسیح منصرف کند دستور داد ظرف بزرگی از آب آوردند و دستهای خود را در آن شسته و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا آگاه باش که من از این گناه مبرا هستم. عمل افراد وسواسی از این دیدگاه قابل توجیه است.
واپس روی (Regression): بازگشت به مراحل قبلی تکاملی در برخورد با یک موقعیت استرس زا. در این حال فرد از روشهایی استفاده می کند که زمانی متناسب و سودمند بوده اند اما با موقعیت کنونی وی تناسبی ندارند. به طور مثال می توان از ظهور دوباره شب ادراری در کودکی شش ساله به دنبال تولد خواهر یا برادر کوچکش یاد کرد.
انکار (Denial): نپذیرفتن یک واقعیت به هنگامی که این واقعیت از بار هیجانی زیادتر از طاقت و تحمل فرد برخوردار باشد. مثلاً در واکنش به خبر فوت عزیزان ما برای چند ساعت تا چند روز اول از این ساز و کار استفاده می کنیم اما اگر به طول بینجامد حالتی بیمارگونه به خود می گیرد.
عقلانی کردن (Intellectualizatin): تجزیه و تحلیل مسائل با روشی خشک و به ظاهر منطقی و به دور از احساس و هیجان.
والایش (Sublimation): جهت دادن انرژی غرایز به سمتی که تخلیه آن از نظر اجتماعی قابل قبول و حتی پسندیده باشد. از نظر روانکاوان تمامی تمدن انسانی و مظاهر آن بر اساس والایش غرایز جنسی و پرخاشگری بنا شده است. به طور مثال در رقابتهای ورزشی ما با نوعی والایش غریزه پرخاشگری روبرو هستیم.
همانند سازی (Identification): همذات پنداری و شریک شدن با یک موقعیت، فرد یا سازمان و بدل کردن هویت آن به جزیی از هویت خود.
انشقاق (Splitting): جدا کردن و تفکیک اجزاء مثبت و منفی یک موضوع یا پدیده و عدم توانایی در مشاهده آن به شکل یک کل به هم پیوسته.
تجزیه (Dissociation): به وجود آمدن گسست در اجزاء به هم پیوسته هویت، حافظه و آگاهی و درک فرد از هویت جسمی خود. به طور مثال در فراموشی روانزاد که فرد بدون دلیل جسمی دچار اختلال در حافظه می شود و یا در هیستریا (اختلال تبدیلی) که با از بین رفتن عملکرد قسمتی از بدن روبرو هستیم این ساز و کار دفاعی دست اندر کار است.
انتقال (Rransference): تکرار گذشته در حال. به این معنی که بیمار در جریان روانکاوی تجارب گذشته خود نسبت به افراد مهم زندگی را در ارتباط با درمانگر به طور مجدد تجربه می کند و احساسات گذشته برای او زنده می شود. این فرصتی برای درمانگر فراهم می نماید که از طریق آن به هسته مسایل و مشکلات بیمار راه یابد.
ضد انتقال (Countertransference): همانند بیمار، درمانگر نیز گذشته ایی دارد که در رابطه با بیمار و در پاسخ به واکنش انتقالی وی به طور مجدد زنده می شود. درمانگر باید از احساسات انتقالی خود باخبر بوده و با تجزیه و تحلیل آنها اجازه ندهد که در روند درمان مداخله نمایند.
غریزه (Instinct): یک قابلیت ذاتی برای واکنش دادن در مقابل مجموعه ایی از محرکها به صورت ثابت و کلیشه ایی و به شکلی پیچیده تر از آنچه در بازتابهای ساده می بینیم اما مانند بازتاب ساده، غریزه نیز از یک محرک، نوعی برانگیختگی در سیستم عصبی و پاسخ حرکتی متعاقب آن تشکیل شده است.
سایق (Drive): در انسان به جای غریزه از این واژه معمولاً استفاده می شود. تفاوت آن با غریزه در این است که پاسخ حرکتی می تواند اجتناب پذیر باشد و تنها محرک و برانگیختگی وجود دارند و بر فعالیت حرکتی که باید به دنبال این برانگیختگی رخ دهد بوسیله اگو نظارت می شود.
لیبیدو (Libido): انرژی روانی مرتبط با سایق ها. به صورتی اختصاصی تر که امروزه کمتر کاربرد دارد می توان چنین گفت که لیبیدو و انرژی مرتبط با سائق جنسی است و برای نامیدن انرژی مرتبط با سائق پرخاشگری از واژه Destrudo استفاده شده است. در مورد مقادیری از لیبیدو که به یک ابژه خاص متصل شده و بر روی آن سرمایه گذاری می شود اصطلاح Cathexis به کار می رود و بر گرفتن این سرمایه از ابژه و گسستن از آن به نام Decathexis خوانده می شود. لیبیدو در طول تکامل روانی جنسی فرد جریان سیالی دارد و از یک ابژه به ابژه دیگر گذر می کند. آنچه در یک مرحله اهمیت داشت در مراحل بعدی به کناری گذاشته شده و ابژه های جدیدی برای سرمایه گذاری انتخاب می شوند.
نهاد (Id): تجلی روانی سائق ها که در جهت ارضای آنها به اگو فشار وارد می کند.
اگو (Ego): کارگزار سیستم روانی و تجلی عملکردهایی که در رابطه با ارتباط فرد با محیط هستند.
سوپر اگو (Superego): جنبه های اخلاقی و ایده آلی سیستم روانی. سوپر اگو به بایدها و نبایدها اشاره می کند.
از نظر روانکاوی سنتی سایق ها از همان بدو تولد وجود دارند. اما در مورد رابطه با محیط و داشتن معیارهای اخلاقی چنین نیست. تمایز اگو از ماههای 8-6 آغاز شده و تا 3-2 سالگی به طول می انجامد. تمایز سوپراگو از سنین 6-5 سالگی شروع شده و در 11-10 سالگی به صورت تثبیت شده در می آید.
رابطه اگو با واقعیت در درجه اول در خدمت نهاد است و در مواردی که تعارضی آشکار میان تمایلات نهاد و واقعیت موجود باشد در کنار نهاد قرار می گیرد اما در طول رشد فرد آرام آرام بر نهاد تسلط یافته و گاه از در مخالفت با آن در می آید. در سرکوبی یک مخالفت و تعارض دائمی میان اگو و نهاد وجود دارد. از یک سو مفاهیم سرکوب شده مقداری از انرژی سائق ها را به خود اختصاص می دهند (Cathexis) و برای ارضاء فشار وارد می کنند و از سویی دیگر اگو بوسیله مصرف مداوم قسمتی از انرژی روانی در مخالفت با آن عمل کرده و تمایل به سرکوبی آن دارد (Countercathexis).
منبع: روانکاوی در گذر زمان