درآمد
اگر در غرب ایده ی سکولاریسم پدید آمد، یک رشته عوامل و بسترهای مناسب، آن را پدید آورد و طبعاً زادگاه این عوامل و تأثیرگذاری آنها مربوط به جهان غرب مسیحی و آیین کلیسا است و هیچ یک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینی و علمی اسلامی وجود نداشته و اکنون نیز وجود ندارد . طبعاً با فقدان چنین بستری، چنین فرزند نامشروعی در شرق اسلامی چشم به جهان نخواهد گشود . جای تأسف است که گروهی، این نتیجه ی نادرست را از بستر خود جدا کرده آن را بر بستر اسلام تحمیل کنند... .برخی از نظریه پردازان این گروه، تلاش کرده که از گوشه و کنار آموزه های فقهی، دلایل به اصطلاح فقهی برای عرفی شدن فقه اقامه کنند، اما این دلایل آن قدر سست و بی پایه است که بیش از آن که عرفی شدن فقه را اثبات کند، دلیل بر ناآگاهی او از فقه و مبانی آن است!
***
1. در عصر حاضر که پژوهشهای دینی از رواج بیشتری در شرق و غرب برخوردار گشته، دو گروه پیشتاز از این میدان می باشند:
الف . گروهی با آشنایی با مفاهیم عالی دین و با عقیده ی راسخ به حقانیت آن، به پژوهش پرداخته و دیدگاه خود را در چشم اندازهای مختلف آن، تبیین می نمایند . انگیزه ی این گروه، فهم گزاره های دینی است، بی آنکه بخواهند از پیش فرضهایی بهره بگیرند و واقعیت دین را در قالب های نارسای غربی و یا شرقی بریزند.
کسی مدّعی نیست که این گروه، معصوم و پیراسته از خطا می باشند، چه بسا ممکن است همین گروه در تشریح گزاره های دینی دچار اشتباه شوند، ولی در فضیلت آنها کافی است که قاصد تسخیر قله ی فهم شریعت الهی هستند، هر چند ممکن است در نیمه راه از صعود به آن بازمانند.
ب. گروهی که هرگز ایمان قلبی به دین ندارند اما از تظاهر به بی ایمانی خودداری می کنند، ولی برای نفی دین از مفاهیم دینی بهره می گیرند و با تحریف حقایق، دین را از محتوا خالی نموه و در نتیجه «ماتریالیسم» دیرینه را در قالب ماتریالیسم جدید، تبلیغ می کنند، و سرانجام می کوشند «مادیگری» را در قالب «سکولاریسم» عرضه کنند، زیرا در شرق اسلامی، از «ماتریالیسم» استقبال جدی نمی شود، در حالی که «سکولاریسم» تا حدی برای روشنفکران ناآگاه جاذبه دارد، زیرا ماتریالیسم، الحاد پرور و نافی دین است، و به ماده، اصالت بخشیده و فراماده را منکر می شود، و این اندیشه در مذاق شرقی و حتی غربی طعم تلخی دارد در حالی که «سکولاریسم» اصل دین و ماوراء ماده را در آغاز منکر نمی شود، تنها دایره ی دین را در ارتباط با خدا خلاصه می کند، و ماوراء را به دست خود مردم می سپارد، هرچند سرانجام به «مادیگری » محض می رسد.
2. گروهی با تلاش های زیاد می خواهند ثابت کنند که اسلام نیز مانند مسیحیت غربی (نه مسیحیت واقعی) فقط در امور مربوط به «لاهوت»، سخن گفته و مسائل مربوط به «ناسوت»، را به خود مردم واگذار کرده است و از این جهت باید در تنظیم قوانین، در پرتو چراغ «عقل جمعی» قانون وضع کرد. اینان مدعی هستند که خواسته ی اسلام نیز چنین است . این گروه در واقع به خاطر شرم از جامعه و واقعیات محسوس، معتقدند که اسلام در مورد نظام های اجتماعی و سیاسی سخن گفته ولی به خاطر پیچیدگی نظام اجتماعی و سیاسی در عصر حاضر، باید با آنها وداع کرده و از عقل جمعی بهره گرفت .
3. راه صحیح پدید آوردن یک نظام سیاسی این است که نظریه پردازان قبلاً مبنای فکری آن را با اصول مسلم علمی پی ریزی کنند، آنگاه به نشر و تبلیغ و تطبیق آن نظام بپردازند، ولی اکنون در عصر ما که سیاست بازی همه چیز را تحت تأثیر قرار داده، رجال سیاسی، نظریه پرداران را به استخدام خود درآورده، و از آنها می خواهد که برای نظام سیاسی مورد نظر خود، مبنای فلسفی تنظیم کنند، و برای رو بنا که در اندیشه ی سیاستمداران هست، زیربنایی دست و پا نمایند .
در گذشته یادآور شدیم که نظریه عرفی شدن فقه یا دین یه دو نوع تفسیر شده است . تفسیر یا معنای نخست آن با تمام تفصیلاتش در گذشته مطرح شد، و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و روشن شد که این تفسیر با ماهیت شرایع آسمانی بالأخص آیین خاتم کوچکترین سازگاری ندارد . و نظریه پرداز بدون آگاهی از واقعیت دین چنین تفسیر ناروایی را بر آن تحمیل کرده است .
اکنون وقت آن است که معنای دوم عرفی شدن دین را که همان «سکولاریسم» و تفکیک دین از سیاست یا نادیده گرفتن دین در مدیریت جامعه است مورد بررسی قرار دهیم:
این دو تفسیر هرچند به ظاهر دارای دو کاربرد متفاوت می باشند ولی نتیجه هر دو یکسان و آن قطع ریشه دین در ساختار جامعه است .
نخست به بررسی سیر تاریخی اندیشه سکولاریسم می پردازیم و یادآور می شویم که عرفی شدن دین یکی از مراحل سیر این اندیشه غربی می باشد . توضیح این که سکولاریسم برای خود مراحلی داشته و در هر مرحله ای طرفدارانی:
1.تفکیک کشیشان از یکدیگر: در این معنا کشیشانی که به کارهای دنیوی می پرداختند معروف به سکولار، در مقابل کشیشانی که به کارهای دینی محض می پرداختند غیر سکولار نامیده می شدند.
2. تفکیک دین و سیاست: یکی دیگر از معانی «سکولاریسم» جدایی دین از سیاست است یعنی حاکمیت و تدبیر اداره سیاسی و اجتماعی مردم، باید جدای از نهاد دین صورت گیرد.
3. تفوق دولت بر کلیسا: در این معنای سکولاریسم، دولت حتی به کلیسا، فرمان می دهد، و کلیسا را تحت حاکمیت خود درمی آورد.
4. دگرگونی در معنای دین: در این تفسیر سکولاریسم، باورهای دینی به صورت غیر عقلانی معرفی می شود و آن را به صورت یک احساس ذوق و سلیقه شخصی تفسیر می نماید .
5. طرد دین و آموزه های ماورای طبیعی: در این معنای سکولاریسم، آموزه های ماورای ماده کنار گذاشته می شود تا بشر به آموزه های طبیعی یا عقلانی رو آورد.
وجه اشتراکی که می توان برای این معانی یا کاربردهای مختلف اندیشید این است که دین و یا فقه از عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی کنار زده می شود، و هر نوع حکومت و مدیریت و آموزش بر اساس «حذف دین» صورت می پذیرد. حتی کاربرد اخیر آن نوعی ماتریالیسم جدیدی است که در آستانه انکار خدا و ماورای طبیعت قرار می گیرد، اما از آنجا که ماتریالیسم در جوامع با استقبال خوبی روبرو نمی باشد، آن را به شکل و قالب دیگری درآورده و نام سکولاریسم را بر آن گذاشته اند، و الا اگر معنای سکولاریسم را تحلیل کنیم جز الحاد و نفی دین و ماورای طبیعت چیز دیگری نیست و در حقیقت به ماده اصالت بخشیدن و به فراموشی سپردن ماورای ماده است .
جای شگفت اینجاست که چنین حقیقتی را به نام دین وآموزه های دینی معرفی کنیم و با یک سلسله برداشت های غیر واقع بینانه از ساختار سیاسی و اجتماعی اسلام، آن را از اسلام بدانیم. چنانکه در آینده به چنین برداشت هایی اشاره خواهیم نمود.
مفهوم دوم عرفی شدن (1)
در میان کاربردهای مختلف سکولاریسم، نظریه پردازان عرفی شدن دین، معنا و کاربرد دوم را برگزیده، چنین می گویند:
«مفهوم دوم عرفی شدن عبارت است از افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی، از نهاد دین و به عبارت دیگر، عرفی شدن به این معناست که نهاد دین که در اعصار گذشته دارای کارکردهای گوناگونی بوده (آموزش و قضاوت و تدوین امور شهر و...) به علت پیچیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی و تخصصی شدن نقش ها همچون سایر نهادها متمرکز شده و وظایف خود را واگذار می کند».(2)
اگر بخواهیم این نظریه را به بیان ساده تر بیان کنیم باید بگوییم: دین در گذشته در تمام ابعاد زندگی بشر حاکم بود و برنامه ساختار زندگی بشر را دین تنظیم می کرد و تمام مدیریت ها زیر نظر آن انجام وظیفه می کردند. این نوع ساخت سیاسی در اعصار گذشته که زندگی، بسیط و ساده بود، بسیار مفید بود. اما اکنون که زندگی بشر پیچیده شده و علم و دانش مراحل تکامل یافته ای را در اختیار بشر نهاده است، باید حکومت دین در ساختار زندگی بشر جز در موارد محدودی پایان پذیرد و زمام ساختار سیاسی و مدیریت در اختیار خود انسان قرار گیرد، و دین در رابطه شخصی انسان با خدا محدود شود و این حقیقتی است که طرفداران این نظریه آن را به صورت نظریه دوم عرفی شدن مطرح می کنند.
یادآوری نکاتی چند
پیش از آن که نظریه اسلام را در باب سکولاریسم یادآور شویم و یا به تحلیل برخی از برداشت های غیر صحیح از نظام سیاسی و اجتماعی اسلام بپردازیم، توجه فرهیختگان را به نکاتی جلب می کنیم:1. طرفداران سکولاریسم تصور می کنند دین مزاحم سعادت و خوشبختی جامعه است و باید به تدریج زمینه حضور و سلطه آن را از جامعه محو کرد. و لذا اندیشه «سکولاریستی» را گام به گام پیش برده و سرانجام به مرز الحاد و مادیگرایی رسیده اند . در حالی که این گروه باید در آموزه های دینی بیندیشند، اگر واقعاً آنها را از جانب خدا می دانند همه را بپذیرند و اما اگر از دیدگاه دیگری به آن می نگرند باید آموزه های دینی را به دو بخش تقسیم کرده و آنچه را که از لحاظ خرد و عقل جمعی، پسندیدند، در تمام عرصه ها حاکم سازند نه این که به یکبارگی بر تمامی آموزه های دینی خط بطلان بکشند.
بسیار جفاکاری است که انسان همه آموزه های دین را یکدست کنار زند و این حاکی از آن است که این گروه واقع گرا نبوده و دین را مزاحم تلقی می کنند و تلاش می نمایند ریشه آن را بزنند و در این مرحله به تدریج پیش می روند تا با محکومیت از سوی جامعه مواجه نشوند.
2. طرفداران این نظریه به عقل جمعی اهمیت به سزایی می دهند . بهترین عقول جمعی، در سازمان ملل گرد آمده و قریب دویست کشور، عاقل ترین و اندیشمندترین افراد خود را به این مرکز گسیل داشته تا معرف موقعیت کشور باشند.
این عقول جمعی در سال 2003 فرمان امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر را به عنوان الگو و منشور سیاسی خود برگزیدند، زیرا فهمیدند که نویسنده این فرمان از دیدگاهی فراتر از دیدگاه بشر برخوردار بوده و جز سعادت بشر، خواستار چیز دیگری نبوده است . بسیار جفا و به دور از عاطفه انسانی است که خود را از این تعالیم محروم سازیم و به اصطلاح «آنچه خود داریم از بیگانه تمنا کنیم».
3. حکومت دینی به معنای حکومت کلیسا و روحانیون بر مردم نیست که همه مدیریت ها در اختیار عالمان دین قرار گیرد و غیر این صنف تنها نظاره گر مدیریت ها باشند.
بلکه معنای حکومت دینی این است که برنامه زندگی در تمام ابعاد از جانب خدا به وسیله آموزگاران الهی که انبیاء و اولیاء باشند به مردم ابلاغ شده و علمای دین به تشریح و تبیین آن پرداخته و در اختیار همگان قرار داده اند، آنگاه خود مردم به تناسب شرایط حاکم بر آنها، در پرتو این تعالیم دینی، مدیریتی جامع پدید آورند و نظام اجتماعی را ساماندهی کنند و ولایت فقیه در این مورد نظاره گر حکومت برخاسته از دل مردم است که مبادا از برنامه های الهی گام فراتر نهند.
در این نظریه، حاکم و مدیر، خود جامعه است و میزان گزینش، ایمان و تقوا و کارآمدی و آگاهی است و در این قسمت تفاوتی بین رجال دین و غیره نیست ولی همگان مکلفند در پرتو قوانین الهی حرکت کنند.
مسلماً این نوع حکومت، جز مردم سالاری دینی چیز دیگر نیست و با حکومت کشیشان صد در صد تفاوت ماهوی دارد . این خودباختگان همه چیز را از غرب گرفته حتی در تفسیر حکومت دینی الگو را حکومت کشیشان قرار می دهند.
4. قوانین اسلام، که به وسیله قرآن و سنت تبیین شده، گوهری و صدفی دارد . گوهر قوانین تا روز رستاخیز ثابت و پایدار است زیرا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و تا انسان انسان است این قوانین با زندگی او هماهنگ بوده و سعادت آفرین می باشد . برای نمونه از دعوت به اقامه قسط و عدل، برنامه های زناشویی و تشکیل خانواده، و کسب و کار، دفاع از محرومان و مظلومان، جهاد در راه خدا برای برداشتن موانع تا پیام خدا به گوش مردم برسد، مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و دهها مسائل دیگر، که گوهر دین را تشکیل می دهد، و مطابق آفرینش انسان است می توان نام برد. و لذا دین را چنین تعریف می کند:
(فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاس عَلَیهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)(3)
«رو به آیین راست خدا آر، آیینی که همانگ با آفرینش انسان است و او را با فطرت دینی آفریده و به خاطر هماهنگی با آفرینش انسان، برای آن دگرگونی نیست و این است آیین استوار وپایدار، هر چند بیشتر مردم از آن آگاه نیستند».
ولی لباس و به تعبیر دیگر صدف دین، تابع شرایط زمان و مکان است و پیچیدگی یا تکامل روابط انسانی، کوچکترین لطمه ای بر گوهر دین وارد نمی کند و اگر عنصر زمان و مکان در استنباط احکام مؤثر است مربوط به این بخش از احکام الهی می باشد نه بخش نخست.
به عنوان نمونه:
1.اسلام پیوسته عزت و عظمت و استقلال مسلمین را خواهان است و این اصل در هیچ زمان تغییر پذیر نیست چنانکه می فرماید: (وَ للَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ)(4) «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است».ولی حفظ این اصل، قالب ها و شکل های مختلفی دارد، گاهی به صورت برقراری روابط با دولت های کافر صورت می پذیرد و گاهی با گسستن روابط . و به تعبیر دیگر گاهی به صورت صلح و مسالمت صورت می پذیرد و احیاناً به صورت جهاد و دفاع .
2. اسلام پیوسته خواهان سعادت انسان در سایه تعلیم و تربیت است ولی ابزار تعلیم و تربیت، مقدس نیست . نه قلم نی مقدس است و نه وسایل پیشرفته ای نظیر کامپیوتر، اساس آن را این آیه تشکیل می دهد: (یَرْفَع اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات)(5): «خداوند کسانی را که ایمان آورده اند، و کسانی را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمی می بخشد»، حالا وسیله تحصیل علم چه باشد در اینجا اسلام نظر خاصی ندارد.
3. این گروه، از عامل اجتهاد و تلاش فقیه برای پیاده کردن احکام بر طبق لباس ها و صدف های زمان غافلند و تصور می کنند که اسلام یک سلسله احکام ثابت و غیر متغیر دارد که مسلماً در جامعه متغیر کارآمد نخواهد بود، ولی هرگز ثابت را از متغیر، پیوسته را از موقت، گوهر را از صدف جدا نمی سازند، محققان اسلامی در بحث های خاتمیت در این زمینه به صورت گسترده سخن گفته اند.(6)
عوامل و زمینه های بروز سکولاریسم در غرب
هر پدیده اجتماعی برخاسته از عامل یا عواملی است که به پیدایش آن منتهی می شود. پدیده سکولاریسم از این ضابطه مستثنا نیست و باید با عوامل پدید آورنده آن آشنا شویم و ما، در میان عوامل متعدد، به برخی از عوامل مهم آن اشاره می کنیم:
1. آموزه های کتاب مقدس
کتاب مقدس در طول زمان تحریف شده است و آنچه نقل می شود مربوط به انجیل کنونی است نه انجیل واقعی که حضرت مسیح از جانب خدا آورده است. یکی از آموزه های کتاب مقدس جدایی حاکمیت خدا از حاکمیت دنیوی است . طبق آنچه در انجیل کنونی آمده، حضرت مسیح در پاسخ به سؤال پلاطیس مبنی بر این که آیا تو پادشاه یهود هستی فرمود:«پادشاهی من از این جهان نیست اگر پادشاهی من از این جهان می بود خدام من جنگ می کردند تا به یهود تسلیم نشوند حال اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.(7)
در مورد دیگر می گوید:
اما عیسی چون دانست که می خواهند بیایند او را به زور پادشاه سازند باز تنها به کوه آمد.(8)
و همچنین در مورد دیگر می گوید:
مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا .(9)
این جمله ها که حاکی از بی اعتنایی عیسی به امور دنیوی است، خود زمینه ساز اندیشه جدایی دین از حکومت، یا دین از دنیا گردید . بالأخص آنگاه که عوامل دیگر به آن ضمیمه گشت .
2. تفسیر متفکران و قدیسان مسیحی
یکی دیگر از عوامل زمینه ساز پیدایش سکولاریسم در غرب، آموزه های مفسران و قدیسان مسیحی است، مثلا آگوستین قدیس (354-430) رأی حواریین را چنین گزاش می کند «حواری مسیح به پیروان مسیح اندرز داد که برای سلامت شاهان و فرماندهان مقتدر دعا کنند»(10)و باز در تعبیری نظریه دو شهر خدا و شهر دنیا را مطرح کرد که برای هر یک پادشاهی جداگانه در نظر گرفت .(11)
3. فقدان نظام سیاسی و اجتماعی در اناجیل
عامل سوم برای اندیشه جدایی دین و سیاست در غرب مسیحی، فقدان یک نظام اجتماعی و سیاسی گسترده در انجیل است . اناجیل کنونی نوعی زندگی نامه حضرت مسیح است تا آنجا که دار زدن و زنده شدن او را در پایان انجیل آورده اند. در این کتاب فقط نصایح و اندرزهایی به چشم می خورد در حالی که درباره نظام سیاسی و اجتماعی سخنی ندارد . در این صورت چگونه می تواند نظام سیاسی و اجتماعی را در درون دین قرار دهد و اگر هم روزی کلیسا بر جهان حکومت می کرد بر اساس پایه دین نبود.لوینان لطفی چنین می گوید:
مسیح هیچ وقت برای اجتماعات قانون های موقتی که مشتمل بر پاره ای اوامر و نواهی باشد تدوین و تنظیم نفرمود. (12)
میلر، مورخ معاصر در این باره می گوید:
خداوند مسیح، شریعتی چون شریعت موسی که در هر امر جزئی نیز تکلیفی از برای ما معین کند برقرار نفرموده و قوانینی از برای تقسیم ارث و عقوبت مجریان یا امور دیگر سیاسی که به مقتضیات هر دوره تغییر پذیر است، وضع ننموده است .(13)
4. فساد در دستگاه کلیسا
عامل چهارمی که در زمینه سازی ظهور سکولاریسم نقش مهمی داشت فساد در دستگاه کلیسا بود، یکی از مظاهر آن فروش آمرزش نامه و حراج بهشت از سوی کشیشان بود و معنای آن این بود که کسانی که خود را در برابر خدا گنهکار می اندیشیدند با خریدن آمرزش نامه، از گناه پاک می گشتند. این سنت کلیسا خشم دانشمندان را برانگیخت و به قول ویل دورانت عامل نارضایتی و شکایتی که سرانجام چون جرقه ای آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت فروش آمرزش نامه بود.(14) اگر مارتین لوتر بر ضد کلیسا قیام کرد یکی از علل آن، خشم او از فروش این آمرزش نامه بود. او می گوید: چرا ما آلمانی ها باید اجازه بدهیم که دسترنج ما از راه دزدی و یغما به کیسه پاپ فرو ریزد، ما دزدان را به دار می کشیم و راهزنان را گردن می زنیم . حالا چگونه است که این هرزه روحی را به حال خود واگذارده ایم. (15)گسترش فساد در دستگاه پاپ سبب شد که گروهی دست به اصلاحاتی بزنند که در رأس آنها مارتین لوتر بود. این گروه جنبش خود را جنبش اصلاح دینی و پروتستانیسم نامیدند . یکی از نتایج جنبش اصلاح دینی، خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا، و حذف دین از صحنه اجتماع بود به طوری که «لوتر» در آموزه های خود چنین می گوید:
انجیل در امور دنیوی دخالت نمی کند و با تسبیح نمی توان بر جهان حکومت کرد.
لوتر همچنین می گفت: «مؤمنین خود کشیش خویشند».
این عقیده بدان معناست که هر فرد قادر به درک مبانی و معارف و احکام دینی است و جامعه بی نیاز از کلیسا و روحانیت و دین شناسان است .
این جنبش در واقع موجب جدایی دین از سیاست شد.(16)
5. مخالفت با علم و دانش
مخالفت کلیسا با علم و دانش سابقه بس طولانی دارد . آنان هر نوع علم و فنی را که رنگ غیر دینی و غیر ارسطویی داشت ممنوع اعلام کرده و دارنده آن را ملحد می دانستند، و برای جلوگیری از رسوخ این فکر تشکیلاتی به نام «انگیزیسیون » پدید آورده بودند که برای خود داستان های مفصلی دارد و کسانی که بخواهند از برخورد شقاوتمندانه کلیسا با ارباب علم و دانش آگاه شوند می توانند به تاریخ تمدن «ویل دورانت» مراجعه کرده و بخش انگیزیسیون آن را مطالعه نمایند.(17) و محاکمه گالیله و توبه نامه او را از سخن راندن درباره حرکت زمین چهره سیاه کلیسا را در مقاومت با علم و دانش به خوبی نشان می دهد.این نوع برخوردها خشم و نفرت مردم را از رهبران دینی برانگیخته و سبب می شد که علم و دانش و امور اجتماعی و سیاسی از دست آنها باز پس گرفته شده، و فعالیت کلیسا به بخش کوچکی منحصر گردد.
6. علم گرایی بیش از حد
بازتاب برخورد ناپسند صاحبان کلیسا با دانشمندان سبب شد که اکثریت جامعه به علم و روش علمی گرایش پیدا کنند. و میزان بازشناسی حقیقت از اوهام، تجربه و آزمایش معرفی گردد. و هر چیزی که با این معیار سازگاری و یا قابلیت ارزیابی این معیار را نداشت از دایره شناخت بشری خارج گردد. و از آنجا که برخی از آموزه های کتاب مقدس با این روش افراطی در تضاد بود این مطلب سبب شد که یک نوع روگردانی از دستگاه کلیسا و مبانی عقیدتی آن پدید آید و احیاناً این نوع روش افراطی به ماتریالیسم و مادیگرایی انجامید که خود بستر مناسبی بر جدایی دین از مدیریت اجتماعی و سیاسی گردید .اینها یک رشته عوامل و بسترهای مناسبی بود که ایده «سکولاریسم» را پدید آورد و زادگاه این عوامل و تأثیرگذاری آنها مربوط به جهان غرب و آیین کلیسا است و هیچ یک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینی و علمی اسلامی وجود نداشته، و اکنون نیز ندارد . طبعاً با فقدان چنین بستر، چنین فرزند نامشروعی در شرق اسلامی چشم به جهان نخواهد گشود.
ولی جای تأسف است که گروهی این نتیجه ناپسند را از بستر خود جدا کرده و می خواهند آن را بر اسلام تحمیل کنند. و با برداشت های غیر صحیح از یک رشته تعالیم دینی ایده «جدایی دین از سیاست» از روز نخست، یا به صورت تدریجی را، بر اسلام تحمیل می نمایند آنان تصور می کنند، که سیاست دینی، نباید ابزار مردمی در دست داشته باشد، و اگر در نقطه ای مشاهده می کنند که اسلام بر آرای مردم تکیه کرده فوراً آن را نشانه «سکولاریزم» معرفی می کنند.
اینک ما، در این جا برخی اصول مدیریت اسلامی را یادآور می شویم تا روشنگر اشتباهات برخی از برداشت های نادرست از برنامه های اسلام باشد.
پینوشتها:
1. معنای نخست عرفی شدن دین در صفحه 251 مطرح گردید.
2. مجله کیان، شماره 24، ص 19.
3. روم /30.
4. منافقون /8.
5. مجادله /11.
6. به کتاب خاتمیت از دیدگاه قرآن و حدیث و عقل مراجعه بفرمایید .
7. یوحنا، باب 19 : 36.
8. متی، باب 22، 122-18.
9. یوحنا، باب 6 :15.
10. آگوستین، شهر خدا، فصل 19، بند 26.
11. آگوستین، شهر خدا، فصل 19، بند 26.
12. لوینان لطفی، مذهب و متجد دین، ص 13.
13. میلر، تاریخ کلیسای قدیم، ص 29.
14. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ص 25.
15. همان، ج 6، ص 422.
16. فاطمه رجبی، لیبرالیسم، ص 42.
17. تاریخ تمدن، ویل دورانت.
/ج