شبهه ی عدم کاربرد ولایت به معنای حکومت دینی

برخی در راستای نفی حکومت دینی، پنداشته اند که اصطلاح ولی و ولایت در متون دینی هیچ گاه به معنای حکومت، زمامداری و رهبریت سیاسی نیامده است بلکه این کار برد ابتکار متأخران است. (1)
دوشنبه، 16 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبهه ی عدم کاربرد ولایت به معنای حکومت دینی
شبهه ی عدم کاربرد ولایت به معنای حکومت دینی

 

نویسنده: رحیم لطیفی




 
برخی در راستای نفی حکومت دینی، پنداشته اند که اصطلاح ولی و ولایت در متون دینی هیچ گاه به معنای حکومت، زمامداری و رهبریت سیاسی نیامده است بلکه این کار برد ابتکار متأخران است. (1)
برای ابطال ریشه ی این پندار مناسب است واژه و اصطلاح و کاربردهای ولایت در قرآن و روایات و سخنان خلفای صدر اسلام به صورت کوتاه بازخوانی شود تا روشن شود که مهم ترین معنا و کاربرد ولی و ولایت حکومت و زمامداری است.

واژه شناسی ولایت

از حیث معنای لغوی و اصطلاحی کمتر واژه ای همانند ولایت دارای گستره معنایی است چون اوج معنایی آن ویژه حق تعالی است و مراتب نازله آن شامل حال همه مومنان است و مرتبه ی عالی تر آن مربوط نبی و امام می شود.
کلمات ولاء، ولایت، ولیّ، والی، مولی و أولی از ریشه ( و - ل- ی) است؛ «ولی» در متون لغوی به معنای، قرب و نزدیکی، پیوستگی باران بهاری که پس از باران معروف به «وسمی» می آید و موجب سرسبزی می شود، حاصل شدن دوم بعد از اول بدون واسطه و فاصله، آمده است « تباعد بعد ولی» ( پس از نزدیک شدن دور شد) «جلس مما یلینی» ( نزدیکم نشست) « الدارولیه ای قریبه، داره ولیی داری» ( منزلش نزدیک منزلم است) از کاربردها و معانی لغوی این واژه است. (2)
جوهری می گوید: هر کس کار دیگری را بر عهده گیرد، ولیّ او است. (3)
ولی و مولا به معنای دوست نیز به همان معنای قرب و نزدیکی برمی گردد چون محب و محبوب همواره قرب و نزدیکی مادی یا معنوی دارند، چنان که ابن فارس می گوید: والباب کله راجع الی القرب. (4)
طریحی نیز می گوید: إن اولی الناس بابراهیم (5) یعنی، احقهم به و أقربهم منه. (6)
نتیجه - از سخن اهل فن دو نکته نتیجه می شود یکی این که معنای قرب و نزدیکی معنای جوهری ولایت و ولی است و دیگر اینکه این قرب و نزدیکی تنها شامل نزدیکی فیزیکی، مادی و مکانی نمی شود بلکه مطلق و عام است و شامل قرابت های معنوی نیز می شود. (7)
حال که معنای ولی روشن شد، باید دید که معنای ولایت که برگرفته از ولی است چه می باشد.
ولایت به کسر و او مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما به فتح واو مصدر «ولی» ضد «عدوّ» و به معنای محب و دوست است. (8) لسان العرب از ابن اثیر نقل می کند که؛ ولایت به کسر واو، مشعر به تدبیر و قدرت و فعل است و مادمی که هر سه در ولایت جمع نباشند اسم والی بر او اطلاق نمی شود. (9)
زمخشری می گوید: والولایه ایضا النصره و بالکسر: الاماره... یقال هما بمعنی الدوله و فی النهایه هی بالفتح المحبه و بالکسر التولیه و السطان. (10)
شرتونی می گوید: ولایت به معنی خطّه و امارت و حکومت داشتن است. (11)
نتیجه - قرابت، محبت، امارت و سلطنت، معانی لغوی ولایت است که همه این موارد به معنی اصطلاحی بسیار نزدیک است، از همین روی علامه طباطبایی ضمن حفظ معنای قرب در لغت ولایت، امارت و تصرف را نیز از دل آن استنباط می کند؛ فالمحصل من معنی الولایه فی موارد استعمالها هو نحو من القرب، یوجب نوعا من حل التصرف و مالکیه التدبیر (12) و می افزاید که نخست «ولایت» به قرب و نزدیکی های زمانی و مکانی می رفته و سپس به گونه های قرب و نزدیکی معنوی، استعمال شده است و لازمه قرب و ولایت بین دو موجود این است که ولی نسبت به متولی خود صاحب شئون و تصرفاتی است که دیگران ندارند، مانند ولی میت و ولی صغیر، خداوند ولی مؤمنان است یعنی امور دنیایی و اخروی عباد خود را تدبیر و سرپرستی می کند. (13)

کاربرد ولایت در قرآن، روایات و متون تاریخی

الف - در قرآن

ولی و ولایت در قرآن و روایات نیز به همان معنی لغوی و اصطلاحی استعمال شده است «عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یرثنی؛(14) و أیما امرأه نکحت بغیر اذن و لیها فهو باطل... »(15) معانی قرابت و صاحب اختیاری و جواز تصرف به خوبی از این دو مورد قابل حصول است ولایت به معنای نصرت و یاری نیز در قرآن به کار رفته است و از آنجا که در قرآن ولی به معنی مالکیت تصرف و سرپرستی با معانی نصرت در کنار هم استعمال شده است معلوم می شود که نصرت و یاری تنها معنای ولی و ولایت نیست. بلکه تدبیر و سرپرستی هم از معانی ولی و ولایت است «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِکُمْ وَ کَفَى بِاللَّهِ وَلِیّاً وَ کَفَى بِاللَّهِ نَصِیراً. (16)
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا (17 ) أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ (18) إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا (19) در این کاربردها معنای تدبیر و سرپرستی واگذاری امور مشهود است و محبت و دوستی هم که از معانی ولایت است به گونه بار معنایی تدبیر و سرپرستی را دارد چون ولایت و دوستی بی اثر و بی خاصیت فایده ندارد؛ هُنَالِکَ الْوَلاَیَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ (20)
تصریح به حاکمیت و سرپرستی دارد
می توان گفت نصرت و یاری رسانی ازتبعات ولایت است چون تا ولی قدرت و جواز تصرف نداشته باشد یاری رسانی بی موضوع است.

ب - در روایات

امام علی (ع) به صراحت اصطلاح ولایت را در مورد و معنای حاکم و حکومت بکار برده است: و متی کنتم یا معاویه ساسه الرعیه و ولاه امر الله (21) حضرت پس از بیعت مردم به ایشان وقتی با ا عتراض طلحه و زبیر و توقع نابجای آنان روبرو شد فرمود: « والله ما کنت لی فی الخلافه رغبه ولا فی ولایه اربه (22) در جای دیگر فرمود: لاتصلح الرعیه الا بصلح الولایه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه(23) امام صادق (ع) فرمود: نحن ولاه امرالله و خزنه علم الله. (24)

ج - در تاریخ

از نظر مشهور دانشمندان اهل سنت و حتی از نظر خلیفه ی اول و دوم و سوم، جانشین پیامبر(ص) تنها در امور حکومتی و سیاسی عهده دار منصب پیامبر (ص) است و از طرفی اصطلاح ولایت از زبان خلفا و برخی دانشمندان اهل سنت صادر شده است که با توجه به شأن خلیفه نزد آنان جای هیچ تردیدی نمی ماند که ولایت به معنای امارت و زمامداری و حکومت سیاسی بکار می رفته است.
ابوبکر، خلیفه اول، درجایگاه خلافت درباره تصدی مقام خلافت می گوید: ولّیتکم ولستُ بخیرکم؛ یعنی ولایت بر شما پیدا کردم در حالی که بهترین شما نبودم. (25)
مأمون عباسی در پاسخ به شکایت نامه بنی هاشم، لفظ ولایت را در معنی حکومت و زمامداری بکار می برد؛ و اما ما ذکرتم مما مسکم من الجفاء « فی ولایتی» فلعمری ما کان ذلک الاّ منکم. (26)
غزالی لفظ ولایت را در مفهوم حکومت و زمامداری بکار می برد. (27)
طبری و ابن اثیر آنگاه که می خواهند، وقایع مربوطه به دوره حکومت حاکمان سیاسی را بازگو کنند، واژه ولایت را بر عصر حکومت حاکمان بکار می برند، مانند «ولایه عبدالله بن عامر» یا «ولایه زیاد» یا «ولایه مروان بن محمد» یا... (28 )
ابن قتیبه نیز از واژه ولایت برای معرفی حکومت بهره گرفته است: ولایه عمر بن الخطاب، ولایه الولید، ولایه الحجاج؛ ولایه یزید بن عبدالملک؛ ولایه هشام بن عبدالملک و... (29)
ابن تیمیه در تبیین دیدگاه خود از فلسفه حکومت دینی، لفظ الولایه و الولایات را به معنی حکومت و حکومت ها گرفته است؛ آن و ان کانت الی جه فی الولایه الی الهانه أشد... وهکذا فی سائر الولایات... فالمقصود الواجب بالولایات اصلاح دین الحق الذی متی فاتهم خسروا... فهذه من اهم امور الولایات و لهذا قال علی بن ابی طالب رضی الله عنه لابد اللناس من اماره بره کانت او فاجره. (29)
... مراجعه به متون اصیل عربی و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان مصداق های شمرده شده ولایت، شایع ترین کاربرد آن، امارت و فرمان روایی است به طوری که می توان گفت، واژه «ولایت» به طور طبیعی، به «امارت و زمامداری» منصرف است مگر آن که قرینه ای در میان باشد. (30)
این جا به چند نمونه اشاره می شود:
الولی من کان متحققاً بتدبیر کم و القیام بامورکم و تجب طاعته علیکم. (31)
الولایه هی التصرف فی الخلق بالحق علی ما هو مأمورون به من حیث الباطن و الالهام دون الوحی... (32)
از بررسی و تعیین معنی و مفهوم ولی و ولایت، مفهوم ومعنای «مولی » که مصدر میمی «ولی» است نیز روشن می شود؛ ولی دارای معانی گوناگونی است که بارزترین آنها، سرپرستی و تصرف در امور است. (33)
ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و آن الکافرون لامولی لهم، (34) سخن رسول اکرم (ص) در معرفی امام علی (ع) به عنوان مولاه به همین معنی است «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».

نتیجه نهایی

تا این جا که بر اساس شواهد لغت، اصطلاح، قرآن و روایات و سخنان خلفای صدر اسلام معلوم گشت که، سرپرستی، حکومت و رهبری معنوی و دنیایی در مفهوم و ماهیت ولایت خوابیده است و منابع کهن و جدید به این مهم پرداخته اند و این پندار کسانی را که می گویند: « متأسفانه هیچ یک از اندیشمندان که متصدی طرح مسأله ولایت فقیه شده اند تاکنون به تحلیل و بازجویی در شرح العباره معانی حکومت و ولایت و مقایسه آنها با یکدیگر نپرداخته اند... » ردّ می کند و این گونه اظهارات ناشی از بی خبری یا تغافل است. (35)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص 203 و 178.
2. ازهری، تهذیب اللغه، 15/ 326 - 321؛ ابن فارس، مقاییسس اللغه، 6/ 141؛ ابن منظور، لسان العرب، 15/ 411- 312؛ زبیدی، تاج العروس، 20/ 310.
3. جوهری، صحاح اللغه، ج 6، ص 2528.
4. راغب اصفهانی، المفردات، 533؛ ابن فارس، مقاییس اللغه 6/ 141؛ طباطبایی، المیزان، 6/ 11/ 12. مثلاً راغب می گوید: ولی الولاء والتوالی ان یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما، ما لیس منهما و یستعار ذلک للقرب من حیث المکان و من حیث النسبه و من حیث الدین و من حیث الصداقه و النصره و الاعتقاد. همان.
5. ابن فارس، مقاییسس اللغه، 6/ 141؛ طریحی، مجمع البحرین، 1/ 462.
6. آل عمران/ 68.
7. طریحی، مجمع البحرین، 1/ 462.
8. ابن منظور، لسان العرب، 15/ 410، فیروز آبادی، القاموس المحیط، 1209؛ زبیدی، تاج العروس، 20/ 310.
9. ابن منظور، لسان العرب، 15/ 409 - 407.
10. زمخشری، اساس البلاغه، 509: ولایت به معنای یاری نیز است و اگر با کسره واو باشد به معنای «امارت» می باشد. . . و گفته شده که هر دو به معنای دولت اند، نیز در کتاب النهایه [ابن اثیر] آمده که ولایت با فتحه به معنای محبت و با کسره به معنای سرپرستی و سلطنت است.
11. شرتونی، اقرب الموارد، ج 2، ص 1487.
12. طباطبایی، المیزان، 6/ 10: از موارد کاربرد واژه ولایت بدست می آید که؛ ولایت یک گونه نزدیکی (ولی و متولی) است که موجب یک نوع تصرف و مالکیت در تدبیر می شود.
13. طباطبایی، المیزان، 6/ 10 - 9.
14. مریم/ 5 و 6: از لطف خود فرزندی عنایت فرما که وارث من باشد؛
15. شریف مرتضی، الانتصار، 285: هر زنی که بدون اجازه ولیّ خود نکاح کند، نکاحش باطل است.
16. عنکبوت / 45.
17. بقره/ 257.
18. بقره/ 282.
19. مائده/ 55.
20. کهف/ 44.
21. نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 89: ای معاویه از کی تدبیرگر مردم و حاکم بر سرنوشت امت بوده ای؟!
22. نهج البلاغه، خطبه 205، بند 3: سوگند به خدا من نه در خلافت رغبتی داشتم و نه در ولایت حاجتی.
23. نهج البلاغه، خطبه 216، بند 6: رعیت و مردم اصلاح و درست نمی شوند مگر به اصلاح و درست شدن حکومت و حاکمان درست نمی شوند مگر به پایداری مردم. ولایت در همه این بیانات به معنای حکومت است.
24. کلینی، اصول کافی، 1 / 273، حدیث 1.
25. علامه مجلسی، بحار الانوار، 49/ 280.
26. علامه مجلسی، بحار الانوار، 49/ 211: این که نگاشته اید: در ولایت و زمان حکومت من، بر شما جفا شده است، باعث آن خود شما بوده اید.
27. غزالی، احیاء علوم الدین، 1/ 29.
28. ر. ک: طبری، تاریخ طبری، 4/ 103 و 164؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 6/ 355؛ 3/ 89 و 184 و 242 و... .
29. ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، 1/ 38؛ 2/ 7 و 39 و 141 و 142.
30. ابن تیمیه، السیاسه الشرعیه، ج 1، ص 29 و ص 37 و ص 86.
31. جعفر پیشه، چالش های فکری نظریه ولایت، 26.
32. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، 2/ 10.
33. آملی، مقدمات بر کتاب نص النصوص، 168.
34. فراهیدی، کتاب العین، ج 8، ص 365؛ ابن فارس، مقاییسس اللغه، ج 6، ص 141.
35. محمد / 11؛ ر. ک: طباطبایی، تفسیر المیزان، 6/ 43؛ سیوطی، الدر المنثور، 2/ 298؛ آلوسی، روح المعانی، 6/ 193.
36. ر. ک: حائری یزدی، حکمت و حکومت، 178.

منبع: لطیفی، رحیم، (1389)، مهدویت، حکومت دینی و دموکراسی، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) مرکز تخصصی مهدویت، چاپ دوم (1390).



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.