سیاست نامه و اندرزهای خواجه نظام الملک جهت قدرت سیاسی و صیانت از آن
خواجه نظام الملک کتاب «سیاست نامه» یا «سیرالملوک» را به درخواست ملکشاه سلجوقی به رشته ی تحریر درآورد و آنچنانکه خود در مقدمه کتاب توضیح می دهد که ملکشاه از وی و برخی افراد دیگر خواست تا:«تا در معنای ملک اندیشه کنید و بنگرید تا چیست که در عهد روزگار ما نیک است و بر درگاه و در دیوان و بارگاه و مجلس ما شرط آن بجای نمی آرند، یا بر ما پوشیده شده است و کدام شغل است که پیش از این، پادشاهان شرائط آن بجای می آورده اند و ما تدارک آن نمی کنیم و نیز هرچه از آئین و رسم ملک و ملوک است و در روزگار گذشته بوده است از ملوک سلجوق، بیندیشید و روشن بنویسید و بر رأی ما عرضه کنید تا در آن تأمل کنیم و بفرمائیم تا پس از این کارهای دینی و دنیاوی بر آئین خویش رود.(1)
خواجه این کتاب را در پنجاه فصل با نثری شیوا گردآورده است. اما به دلیل فقدان اشراف به مسائل تاریخی و برخی تعصبات مذهبی، کتاب وی گاه دارای اغلاط تاریخی و همچنین اهانت های بی پروا به برخی فرق اسلامی است. این کتاب را نخستین بار یک خاورشناس فرانسوی در 1891م. در پاریس به چاپ رساند. سپس در سال 1330هـ.ق در بمبئی چاپ سنگی از آن بعمل آمد و در سال 1310 خورشیدی در تهران منتشر شد. مطالعه ی اجمالی گفتمان حاکم بر کتاب خواجه جهت فهم ادبیات سیاست نامه نویسی در تاریخ ایران و ملاحظه ی رابطه اخلاق و سیاست در این حوزه می تواند مفید و راهگشا باشد.
1. نظریه ی الهی سلطنت در آموزه های خواجه نظام الملک
نظریه ی الهی سلطنت که در ایران باستان دارای ریشه ای قوی بوده و از پایه های مذهبی مهم تحکیم حکومت سلاطین و ملوک ایرانی محسوب می شده است مورد اقبال و توجه خواجه واقع می شود. بطورکلی سیاستنامه نویسی در ایران پس از اسلام مولود آموزه های سیاستنامه نویسی در ایران باستان بوده است و استناد به ادبیات گذشته در دوران اسلامی به وفور در سیاستنامه ها دیده می شود. البته گاه تلاش می شود از آموزه های اسلامی نیز در تأیید گفتمان و رهنمودهای گذشته استفاده گردد.خواجه در ابتدای کتاب خویش نظریه ی الهی سلطنت را با این بیان تقریر می نماید:
«ایزد سبحانه و تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و سیرتهای ستوده آراسته گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان بدو بازبندد و در فساد و آشوب بدو بسته گرداند و امضاء(2) و حشمت او در قلوب و عیون خلایق بگستراند تا مردمان در سایه ی عدل و پناه او روزگار می گذرانند و ایمن می باشند و بقای دولت او همی خواهند.(3)
نظریه الهی سلطنت یکی از قدیمی ترین نظریات دولت در تاریخ اندیشه سیاسی کلاسیک است. ریشه ی این نظریه در ایران، به قبل از اسلام بر می گردد. نکته قابل توجه آن است که خواجه درحالیکه خلافت عباسیان در بغداد پابرجاست، مشروعیت حکومت سلطان و ملک را از ناحیه ی نهاد خلافت نمی داند، بلکه پادشاه را برگزیده و مستظهر از ناحیه ی خداوند، بدون واسطه ی خلیفه معرفی می نماید. خواجه مشروعیت سلطنت را از نظریه مشهور «حق الهی سلطنت» که پادشاهان ایران باستان نیز به آن تمسک می جستند اخذ می نماید. این نظریه مغایر با دیدگاه فقهاء اهل سنت است. زیرا خلیفه از دیدگاه عامه منصوب از ناحیه ی خداوند نیست بلکه توسط مردم یا نمایندگان آنان برگزیده می شود. دیدگاه خواجه که ریشه در اندیشه های ایرانشهری دارد، دیدگاه مردم سالارانه خلافت از دیدگاه عامه را درواقع درحاشیه قرار می دهد.(4)
نظریه الهی سلطنت دارای نتایج مهمی است از جمله: 1- اقناع مردم به پذیرش قدرت سیاسی و جلوگیری از خروج مردم از چنبره ی قدرت سلطان، زیرا استفاده از ابزار دین و اعتقاد در تثبیت قدرت سیاسی بسیار کارآمد است، حتی ماکیاولی که حوزه ی اخلاق و سیاست را در کتاب شهریار تفکیک نموده است به شهریار اندرز می دهد که در صورت قائل نبودن به دین و صفات پسندیده اخلاقی به داشتن صفات مذکور تظاهر نمایند.(5) 2- هرگونه مخالفت با سلطان و پادشاه، مخالفت با نماینده ی مختار خداوند تلقی شده درنتیجه حریم سلطنت پادشاه دارای قداست شده و از خطر تعرض مصون می ماند. ضمناً این تقدس راه را بر نقدر قدرت سد می کند. 3- توجیه یرای سرکوب مخالفان طبق نظریه مذکور تسهیل می گردد زیرا، مخالفت و سرکشی در مقابل ملک مختار و برگزیده ی خداوند امری نکوهیده و مقابله با آن در راستای خواست الهی توجیه می گردد. 4- از ارکان مهم «نظریه ی الهی سلطنت» اصل وراثت منصب پادشاهی است که خواجه کراراً در کتاب سیاست نامه بر آن تأکید می نماید. این اصل از اصول و آئین پادشاهی در ایران باستان بوده است که سلطنت از پدر به فرزند باید منتقل گردد زیرا توانائی های پادشاه از طریق نسب و رابطه ی خونی و صلبی به فرزند منتقل می گردد.
خواجه در پنجاه فصل کتاب سیرالملوک، نصایح و رهنمودهائی را به پادشاه جهت حفظ و تثبیت قدرت القاء می نماید و در مواردی از اصول اخلاقی به ویژه دربرخورد با مخالفان فاصله می گیرد. ذیلاً مواردی از آموزه های خواجه در کتاب مزبور به منظور آشنایی با ادبیات سیاستنامه ها و همچنین توجه به رابطه کم رنگ اخلاق و سیاست در ساحت سیاست عملی تحریر می گردد. البته همانگونه که قبلاً توضیح داده شد برخی آموزه های سیاستنامه ها آموزنده و قابل مداقه است. اما مسأله ی مهم، جهت گیری سیاستنامه ها در حوزه سیاست عملی است.
2. اندر مظالم نشستن پادشاه
خواجه از پادشاه می خواهد که جهت دادگری به مظالم بنشیند. اما نکته قابل توجه اینکه دلیل خواجه در ضرورت این امر طریقی است نه موضوعی، یعنی از باب نتیجه ای که در تثبیت قدرت و جلوگیری از نارضایتی مردم دارد، مد نظر قرار می گیرد. خواجه می گوید:«چاره نباشد پادشاه را از آنکه در هفته دو روز به مظالم بنشیند و داد از بیدادگر بستاند و انصاف بدهد و سخن رعیت بشنود بی واسطه، و چند قصه که مهمتر بود باید که عرضه کند و در هر یک مثالی دهد، چون این خبر در مملکت پراکنده شود که خداوند عالم! متظلمان و دادخواهان پیش می خواند و در هفته دو روز سخن ایشان می شنود و ظالمان را شکسته می دارد، همه ظالمان بشکوهند و دستهای ایشان کوتاه شود و کس نیارد بیداد کردن از بیم عقوبت او».(6)
حضرت علی (ع) در منشور مهم خود به مالک اشتر هنگامی که او را به امارت مصر منصوب نمود، همین پیشنهاد را با اندکی تفاوت ذکر می نمایند که در حوزه ی قدرت سیاسی، سنتی است پسندیده و صواب. با توجه به اینکه درحوزه ی سیاست نامه نویسی، اطلاع پادشاه از وضع دولت و رعیت، از عوامل تحکیم پایه های قدرت محسوب می شود خواجه نظام الملک نیز از باب تأثیر که این روش در حفظ و صیانت از قدرت سیاسی دارد از آن یاد کرده است. خواجه می گوید:
«و چنان خواندم در کتب پیشینیان که بیشتر از ملکان عجم دکان بلند بساختندی و بر پشت اسب بر آنجا بایستادندی تا متظلمان که در صحرا گرد شده بودندی همه را بدیدندی داد هریک را بدادندی. این به سبب آن چنان بوده است که چون پادشاه جائی نشیند که آن جایگاه را درو درگاه و دربند و دهلیز و پرده و پرده دار باشد، صاحب غزضان و ستمکاران آن کس را باز دارند و پیش پادشاه نگذارند».(7)
خواجه یادآور می گردد که امرای عادل و متوجه به امر آخرت در رسیدگی به وضعیت مردم بر خود سخت می گرفتند از جمله از اسمعیل بن احمد امیر سامانیان یاد می کند که او را عادت چنان بودی که آن روز که سرما سخت تر بودی و برف بیشتر آمدی تنها برنشستی،(8) و به میدان آمدی و تا نماز پیشین بر پشت اسب بودی و گفتی باشد که متظلمی بدرگاه آید و حاجتی دارد و او را نفقاتی و مسکنی نبود، و چون به عذر سرما و برف ما را نبیند و به ما رسیدن بر وی دشوار باشد، چون ببیند که ما اینجا ایستاده ایم بیاید و کار خود بگذرد و به سلامت بازگردد، و این همه احتیاط از بهر آن جهان کرده اند.(9)
3. آثار غفلت پادشاه از احوال رعیت و کشور
خواجه یادآور می شود که غفلت پادشاه از احوال رعیت و لشکر و عملکرد کارگزاران باعث سقوط وی در افکار و انظار عمومی می گردد که به هیچ وجه به مصلحت پادشاه و زیبنده ی قدرت وی نیست. وی می گوید:«واجب است پادشاه را از احوال رعیت و لشکر و دور و نزدیک خویش پرسیدن، و اندک و بسیار آنچه رود دانستن، واگرنه چنین کند عیب باشد و بر غفلت و ستمکاری حمل نهند و گویند فسادی و دست درازی که در ممکلت می رود یا پادشاه می داند یا نمی داند، اگر می داند وآن را تدارک و منع نمی کند آن است که همچون ایشان ظالم است و به ظلم رضا داده است و اگر نمی داند پس غافل است و کم دان، و این هردو معنی نه نیک است...»(10)
آموزه خواجه در این بخش ودر ساحت سیاست عملی قابل توجه و اندیشه برانگیز است.
4. تهدید خطر هم نژاد بودن لشکر برای قدرت سیاسی
خواجه نظام الملک اصرار داشت که نیروی نظامی را از نژادها و اقوام گوناگون گردآورد و از ملکشاه می خواهد که چنین سیاستی را دنبال کند. خواجه در ضرورت یک جنس و یک نژاد نبود لشکر چنین استدلال می کند. «چون لشکر همه از یک جنس باشند از آن خطرها خیزد و سخت کوش نباشند و تخلیط کنند. باید که از هر جنس لشکر بود... عادت سلطان محمود چنان بودی که از چند جنس لشکر داشتی چون ترک و خراسانی و عرب و هندی و دیلمی و غوری و در سفر هر شب از هر گروه معلوم کرده بودند که چند مرد بیتاق(11) رفتندی و جایگاه هر گروهی پدیدار بودی و هیچ گروهی از بیم یکدیگر نیارستندی جنبیدن تا رزو، و به نزد یکدیگر پاس داشتندی و اگر روز جنگ بودی هر جنس مصاف کردندی و بنام و ننگ خود بکوشیدندی.(12)امیر عنصرالمعالی قابوس بن وشمگیر نیز در کتاب قابوس نامه که در همین حوزه نگاشته است نیز این مطلب را یادآور می شود و می گوید:
«اما لشکر همه از یک جنس مدار، که هر پادشاهی یک جنس باشد همیشه اسیر لشکر باشد و دائم زبون لشکر خویش باشد... چون از هر جنسی باشند، این جنس را بدان جنس بمالند و آن جنس را بدین جنس مالش دهند تا آن قوم از بیم این قوم و این قوم از بیم آن قوم بی طاعتی نتوانند کردن و فرمان تو بر لشکر روان باشد».(13)
5. ضرورت اندک نمودن فرامین صادره از دربار پادشاهی
خواجه نظام الملک کثرت فرامین صادره از مرکز سلطنت را برای حرمت پادشاه و اهتمام دادن به فرامین وی مضر می داند و نهایتاً این امر را از عوامل تضعیف قدرت سلطان می شمرد و می گوید:«نامه ها از درگاه ها بسیار نویسند و هرچه بسیار شود حرمتش برود، باید که تا مهمی نبود از مجلس عالی چیزی ننویسند و چون نویسند باید که حشمتش چنان بود که کس را زهره ی آن نباشد که آن را از دست بنهد تا فرمان را پیش نبرد و اگر معلوم گردد که کسی در آن فرمان به چشم حقارت نگریسته است و اندر پیش شدن به سمع و طاعت کاهلی کرده است آن کس را مالش بلیغ دهند واگرچه از نزدیکان بود. فرق میان پادشاه و دیگر مقطعان و مردمان فرمان روان(14) است».(15)
6. ضرورت جاسوس گماشتن و آنان را در اصناف و گروههای مختلف قرار دادن
خواجه نظام الملک فایده عمده ی داشتن جاسوس و خُفیه نویس را، اطلاع پادشاه از اوضاع جاری کشور و رفع معضلات و مشکلات مردم قبل از تبدیل شدن به بحران می داند. همچنین قلع و قمع توطئه های پشت پرده برای قدرت سیاسی حاکم در پرتو حضور مخبران تسهیل می گردد. خواجه در فصل سیزدهم سیاست نامه می گوید:«باید که همیشه به همه ی اطراف جاسوسان بروند بر سبیل بازرگانان و سیاحان و صوفیان و دارو فروشان و درویشان، و از هر چه می شنوند خبرمی آرند تا هیچگونه از احوال، خبری پوشیده نماند و اگر چیزی حادث گردد و تازه شود به وقت خویش تدارک کرده آید. چه بسیار وقت بوده است که والیان و مقطعان و گماشتگان و امراء سر مخالفت و عصیان داشته اند و بر پادشاه سگالیده، که جاسوسان دررسیده اند و پادشاه را خبر کرده اند».
... و اگر پادشاه و یا لشکری بیگانه قصد مملکت او کرده اند همچنین او را آگاه کرده اند و او کارخویش بساخته است و دفع آن کرده است.(16)
7. مخالفت خواجه نظام الملک با تعدّد مشاغل کارگزاران حکومتی و همچنین اعطای یک شغل به دو نفر و غفلت از اعطای شغل به کاردانان
خواجه کثرت مشاغل کارگزاران را سبب پریشانی امور و به انجام نرسیدن کارها به نحو مطلوب و اعطای یک شغل به دو نفر را سبب تخریب و تضییع آن کار می داند و می گوید:«پادشاهان بیدار و وزیران هشیار به همه ی روزگار هرگز دو شغل یک مرد را نفرمودندی و یک شغل دو مرد را، تا کارهای ایشان همیشه به نظام و با رونق بودی. از برای آنکه چون دو شغل یک مرد را فرمایند همیشه از دو شغل یکی برخلل باشد... و چون نگاه کنی آن کس که دو شغل دارد همواره کار او بر خلل باشد و او مقصر و ملامت زده و فرماینده متشکلی و رنجور دل. و یا هرگاه که دو مرد را یک شغل فرمایند این بدان و آن بدین افکند و همیشه آن کار ناکرده ماند، بدین معنی است که «خانه بدو کدبانو نارفته بود و از دو کدخدا ویران».(17)
خواجه همچنین معطل و بیکار ماندن کاردانان و افراد بالیاقت را برای قدرت سیاسی مطلوب نمی داند و معتقد است که برای پیشبرد اهداف حکومت و تثبیت قدرت باید از تمام افراد باصلاحیت بهره جست.
8. ضرورت ممانعت پادشاه از قدرت گرفتن زنان و زیردستان
خواجه نظام الملک به دلائلی که برمی شمرد مخالف ورود زنان درحوزه ی قدرت سیاسی و تصمیم گیری سیاسی است و معتقد است که قدرت یافتن آنان می تواند، قدرت سلطان را با خطر و تهدید مواجه سازد. وی در این مورد می گوید:«نباید که زیردستان پادشاه زیردست گردند که از آن خلل های بزرگ تولید کند و پادشاه بی فرّ و شکوه شود، خاصه زنان که اهل سترند و کامل عقل نباشند و غرض از ایشان گوهرنسل است که بر جای بماند، و هرچه از ایشان اصیل تر بهتر و شایسته تر و هرچه مستوره تر و پارساتر ستوده و پسندیده تر. و هرآن گاهی که زنان پادشاه فرمانده گردند همه آن فرمایند که صاحب غرضان شان فرمایند و شنوانند... لابد فرمانهای ایشان اغلب برخلاف راستی باشد و از آنجا فساد تولد کند و حشمت پادشاه را زیان دارد و مردمان در رنج افتند و خلل در دین و ملک درآید و خواسته ی مردمان تلف شود و بزرگان دولت آزرده شوند. و به همه ی روزگارها هر آن وقت که زن پادشاه مسلط شده است جز رسوائی و شر و فتنه و فساد حاصل نیامده است... اول مردی که فرمان زن کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد آدم بود علیه السلام که فرمان حوا کرد و گندم بخورد تا از بهشت بیفتاد و دویست سال می گریست تا خدای تعالی بر وی ببخشود و توبه ی او بپذیرفت»!(18)
خواجه سپس داستانهایی از ضررها و زیان های حاصل از قدرت گرفتن زنان در دربار برخی ملوک و حکام را متذکر می گردد و یا ممانعت هایی که سلاطین به تعبیر وی هوشمند در این راستا داشته اند.
9. به کار گماردن افراد خرد و نادان بر کارهای بزرگ از عوامل تخریب قدرت سیاسی است.
خواجه حدود هزار سال پیش، خردگرائی و عقلانیت سیاسی را در حوزه ی مدیریت اجتماعی به خوبی تبیین می نماید. گفته های خواجه در زمانی مطرح می شود که وظائف دولت ماقبل مدرن، بسیار بسیط و محدود بوده است. اما خواجه باهوشمندی به این امر مهم در کشورداری و تدبیر ملک می پردازد.خواجه نظام الملک معتقد است که افراد لایق و کاردان و باصلاحیت باید امور مملکت را عهده دار شوند چه در غیر این صورت، قدرت سیاسی با خطر جدی مواجه می گردد. وی می گوید:
«بوذرجمهر» را پرسیدند «سبب جه بود که پادشاهی آل ساسان بیران گشت و تو تدبیر آن پادشاه بودی؟ و امروز ترا برای تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست. گفت سبب دو چیز: یکی آل ساسان بر کارهای بزرگ کاردانان خرد و نادان گماشتند و دیگر آنکه دانش را و اهل دانش را دشمن داشتندی. باید که مردان بزرگ و خردمند خریداری کنند و بکار دارند».(19)
10. ضرورت تغییر و تفویض عمال و کارگزاران حکومت و مقطعان
خواجه نظام الملک تعویض عمال حکومتی را در جلوگیری از خطر آنان در تهدید قدرت سیاسی مؤثر می داند و می گوید:«در مهمات مملکت در هر دو سه سال، عمال را و مقطعان را بذل باید کرد تا پای سخت نکنند و حصنی نسازند و دل مشغول ندهند و با رعایا نیکو روند و ولایت آبادان بماند».(20)
خواجه با هوشمندی تلاش می کند تمام راههای تهدید قدرت سیاسی سلطان را به وی گوشزد نموده و سد کند. باتوجه به ارتباطات محدود بلاد در گذشته مشاهده می شود که توصیه های خواجه جهت حفظ قدرت سیاسی بسیار سنجیده بوده است.
11. لزوم پرهیز از شتاب در تصمیم گیری در امور مملکت
خواجه نظام الملک تصمیم گیری در امور مملکت را دارای عواقب و پیامدهای مهم می داند و به پادشاه هشدار می دهد که در تصمیم گیری درنگ و آهستگی نماید. وی اشعار می دارد:«اندر کارها شتاب زدگی نباید کرد و چون خبری شنوند، آهستگی باید فرمود تا حقیقت آن بداند و دروغ از راست پدیدار آید، که شتاب زدگی کار ضعیفان است نه کار قادران... فرمان حق تعالی در قرآن چنان است که اگر کسی چیزی گوید آن را مشنوید تا آن وقت که حقیقت نکنید، که نباید شتاب زدگی کنید و پس از آن دلتنگی برید و از آن پشیمانی خورید و پشیمانی سود ندارد.(21) خواجه می گوید همواره فرصت برای انجام کارهای ناکرده وجود دارد و«کارهای ناکرده را توان کرد ولیکن کرده را در نتوان یافت».
بوذر جمهر گوید:
«شتاب زدگی از سبک ساری باشد و هر که شتاب زده باشد و آهستگی ندارد همواره پشیمان و غمناک باشد و مردم سبکسار در چشم مردمان حقیر باشید».(22)
12. لزوم پاسداری از شریعت و پژوهش کردن در فرائض و سنت ها
خواجه می گوید:«بر پادشاه واجب است در کار دین پژوهش کردن و فرایض و سنت و فرمانهای خدای تعالی به جای آوردن و کار بستن و علمای دین را حرمت داشتن و کفاف ایشان از بیت المال پدید آوردن و زاهدان و پرهیزکاران را گرامی داشتن. واجب چنان کند که در هفته یک بار و یا دو بار علمای دین را پیش خود راه دهد و امرهای حق تعالی از ایشان بشنود و تفسیر قرآن و اخبار رسول صلی الله علیه و سلم استماع کند و حکایات پادشاهان عادل و قصص انبیاء علیه السلام بشنود و در آن حال از اشغال دنیا فارغ گرداند و گوش و هوش بدیشان سپارد... و بس روزگاری برنیاید که بیشتر احکام شریعت و تفسیر قرآن و اخبار رسول علیه السلام او را معلوم گردد و حفظ شود و راهکار دینی و دنیاوی و تدبیر صواب بر او گشاده شود و هیچ بد مذهب و مبتدع، او را از راه نتواند برد و قوی رأی گردد و در عدل و انصاف بیفزاید و هوا و بدعت از مملکت او برخیزد و بر دست او کارهای بزرگ بر آید و عادت شر و فساد و فتنه از روزگار دولت او منقطع گردد».(23)
سخن خواجه بیش از آنکه ناشی از دیانت باشد بر تحلیل سیاسی و مصلحت سیاسی مبتنی است. زیرا خواجه در فصل سی ام کتاب خویش تحت عنوان «اندر ترتیب مجلس شراب و شرائط آن» که از اهم منهیات شرعی است سخن می گوید و راه و رسم آن را بر سلطان مقرر می دارد. دیدگاه خواجه عمدتاً ناشی از این واقعیت مهم در زمان خواجه است که دین نقش عمده ای در تثبیت قدرت حاکم و کارآمدی می تواند ایفا کند. وحدت دین و مُلک که خواجه از آن سخن می گوید و با تفسیری از شریعت اسلامی تطبیق می دهد. در واقع اندیشه ای است ایرانشهری. همچنانکه گفته شد دین در عین حال که در تنظیم روابط صحیح اجتماعی کارآمد است اما برداشت ابزارگونه از آن به عنوان عاملی جهت برخورد با مخالفان مورد استفاده قرار می گیرد. چنانکه خواجه، شیعیان را در همین کتاب اهل بدعت و ضلالت معرفی می کند و از پادشاه می خواهد که شدیداً با آنان برخورد و از نفوذ آنان به دستگاههای دولتی ممانعت بعمل آورد. خواجه می گوید:
« در روزگار محمود و مسعود و طغرل و آلپ ارسلان انارالله برهانهم هیچ گبری و ترسائی و رافضییی را یارای آنان نبودی که به صحرا توانستی آمد یا پیش بزرگی شدی... و اگر کسی در آن روزگار به خدمت ترکی آمدی به کدخدائی یا به شغل دیگر، اگر گفتی حنفی مذهبم یا شافعی مذهب یا از شهری که سنی باشند قبول کرد و اگر گفتی شیعیم و از قم و کاشان و آبه وری ام او را نپذیرفتی و گفتی «برو که ما مارکشیم نه مار پروریم».(24)
سلطان طغرل و آلپ ارسلان هیچ نشنیدند که امیری یا ترکی، رافضیی را به خویشتن راه داده است و اگر یکی از پادشاهان راه دادی با او عتاب کردی و خشم گرفتی.(25)
13. ضرورت اقامه ی عدل و مبارزه با خوارج
خواجه دادگری و عدالت را سبب بقاء ملک می داند و ظلم و ستم را نیز زمینه ساز زوال دولت. خواجه از لوازم دادگری را رسیدگی دائمی بر احوال گماشتگان می داند. دانایان گفته اند که «غفلت دولت را ببرد(26) و اسکندر نیز غفلت امیر و خیانت وزیر را مایه ی تباهی پادشاهی دانسته است».(27) خواجه می گوید:«در همه وقتی پادشاه را از احوال گماشتگان غافل نباید بود و پیوسته از روش و سیرت ایشان برمی باید رسید. چون ناراستی و خیانتی از ایشان پدیدار آید، هیچ ابقاء نباید کرد. او را مغرول کنند و براندازه ی جرم او، او را مالش دهند تا دیگران عبرت گیرند... و هرکه را شغلی بزرگ فرماید باید که در سر یکی را بر او مشرف کند، چنانکه او نداند تا پیوسته کردار و احوال او می نماید».(28)
وی رفتار انوشیروان را در موارد زیادی متذکر و آن را مقتضای عدل می داند. لازم به ذکر است که وجوه مشترکی میان عصر خسرو انوشیروان و زمان خواجه وجود داشته است. هر دو درعصری زندگی می کردند که به تعبیر خواجه، عصر «خروج خوارج» بوده است. خواجه در فصول پایانی سیاست نامه به تعبیر خود از «بددینان و باطنیان و خوارج» سخن می گوید. در سیاست نامه خواجه در فصل چهل وچهارم چگونگی سرکوب مزدکیان توسط انوشیروان را متذکر و آن را برجسته می نماید و درواقع آن واقعه را بعنوان الگو جهت مبارزه و سرکوب باطنیان به ملکشاه معرفی می نماید.(29) خواجه نظام الملک در فصل چهل و سوم کتاب خویش می گوید:
«به همه ی روزگار خارجیان بوده اند، از روزگار آدم (ع) تا اکنون خروج ها کرده اند در هر کشوری که در جهان است بر پادشاهان و بر پیغامبران علیهم السلام. هیچ گروهی شوم تر و نگونسارتر و بدفعل تر از این قوم نیستند که از پس دیوارهای بد این مملکت می سگالند و فساد دین می جویند».(30)
منظور خواجه اسماعیلیان بودند که در قلاع مستحکم به سر می بردند. خواجه در سیاست نامه تعابیر بسیار تندی علیه آنان بکار می برد و می گوید:
«اکنون اگر تغوذ با... این دولت قاهره را آسیبی آسمانی رسد، این سگان از نهفتها (بیغوله ها)(31) بیرون آیند و بر این دولت خروج کنند و دعوی شیعت کنند. قوت و مدد ایشان بیشتر از روافض و خرم دینان باشند و هرچه ممکن گردد از شر و فساد و قتل و بدعت هیچ باقی نگذارند. بقول دعوی مسلمانی کنند ولیکن به معنی فعل کافران دارند. باطن ایشان برخلاف ظاهر باشد و قول به خلاف عمل. دین محمد را علیه السلام هیچ دشمنی بتر از ایشان نیست و ملک خداوند را هیچ خصمی از ایشان شوم تر و بنفرین ترنیست».(32)
خواجه شاه را ابزار اراده خداوند معرفی می نماید و خروج کنندگان بر وی را مستوجب عذاب الیم می داند. حق بودن با شاه بودن مترادف و یکی شمرده می شود و مخالف با وی خلاف مشیت الهی تلقی می گردد که باعث ناامنی اجتماعی است. لذا سرکوب مخالفان به بهانه ی حفظ امنیت و درواقع برای تثبیت قدرت ضروری است. خواجه در فرازهای مختلف از گفتمان خویش در ساحت «سیاست عملی» از بزرگمهر حکیم یاد کرده است و رهنمودهای او را مد نظر قرار داده است. لازم به ذکر است که مجموعه آثار و نصایح گرانسنگ باقیمانده از بزرگمهر، از ضرورت آمیختگی اخلاق و سیاست در آموزه های وی حکایت دارد.(33)
پی نوشت ها :
1. خواجه نظام الملک، سیرالملوک(سیاست نامه) به اهتمام هیوبرت دارک، ص4، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1372.
2. در عبارت فوق به معنای نفوذ است.
3. خواجه نظام الملک، ابوعلی حسن، سیاست نامه، به تصحیح عباس اقبال، ص1، تهران، نشر اساطیر، 1372.
4. محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج2، ص229، تهران نشر مرکز دانشگاهی، 1365.
5. N. Machiavelli(2003) p.62.
6. نظام الملک، سیاست نامه، به تصحیح عباس اقبال، ص9.
7. خواجه نظام الملک، سیرالملوک، به تصحیح هیوبرت دارک، ص18.
8. سوار شدن.
9. سیاست نامه به تصحیح عباس اقبال، ص21.
10. خواجه نظام الملک، سیاست نامه، به تصحیح عباس اقبال، ص5.
11. پاسبان.
12. خواجه نظام الملک، سیاست نامه، فصل بیست و چهارم.
13. عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر، قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، باب چهل و دوم، ص233، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378.
14. فرمان نافذ.
15. خواجه نظام الملک، سیرالملوک، به تصحیح و اهتمام هیوبرت دارک، ص97.
16. همان، فصل سیزدهم، ص101.
17. سیاست نامه به تصحیح عباس اقبال آشتیانی، ص198.
18. سیاست نامه، فصل چهل و دوم، ص242.
19. سیاست نامه، به اهتمام هیوبرت دارک، ص246.
20. سیاست نامه، به تصحیح عباس اقبال، ص47.
21. اشاره به آیه 6سوره ی حجرات است که خداوند می فرماید: «یاایهاالذین آمنوا ان جاء کم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین».
22. سیاست نامه، هیوبرت دارک، فصل سی وهشتم.
23. همو، ص 80-79.
24. خواجه نظام الملک، سیاست نامه، به کوشش دکتر جعفر شعار، ص250، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1348، عبارت پایانی در نسخه ی عباس اقبال با کمی تفاوت آمده است.
25. سیاست نامه، عباس اقبال، ص200.
26. سیاست نامه، ص59.
27. همان، ص60.
28. همان، ص42.
29. طباطبائی، سیدجواد، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران، ص63، تهران، انتشارات کویر، 1377.
30. خواجه نظام الملک، سیاستنامه، هـ.دارک، ص254.
31. سیاست نامه به تصحیح عباس اقبال، ص235.
32. همان، ص255.
33. مسعودی در مروج الذهب، رهنمودهای حکیمانه، اخلاقی و هوشمندانه ی بزرگمهر را یادآور شده است، به ویژه آموزه های دوازده گانه ی وی را که به گفته ی مسعودی، انوشیروان امر به نوشتن آموزه ها و رهنمودهای دوازده گانه ی بزرگمهر با طلا نمود. مسعودی، مروج الذهب، 1/277.