محاکمه ی انقلاب

تالار دادگاه شهر واتیکان در رُم، از جمیعت پر است. کاردینالها، اسقفها، دانشجویان علوم دینی و فلاسفه، به صورت فشرده، ردیف نیمکتهای دادگاه را پر کرده اند و نیمدایره هایی تشکیل داده اند. ریاست دادگاه را پاپ...
چهارشنبه، 25 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محاکمه ی انقلاب
محاکمه ی انقلاب

نویسنده: مایکل وایت
مترجم: محمد رضا افضلی


 

چرا کلیسا با گالیله مخالفت کرد؟

محاکمه

تالار دادگاه شهر واتیکان در رُم، از جمیعت پر است. کاردینالها، اسقفها، دانشجویان علوم دینی و فلاسفه، به صورت فشرده، ردیف نیمکتهای دادگاه را پر کرده اند و نیمدایره هایی تشکیل داده اند. ریاست دادگاه را پاپ اوربان هشتم، پیشوای کلیسای کاتولیک رومی به عهده دارد. ماه آوریل سال 1633 است و پیرمردی شصت و نه ساله را محاکمه می کنند. او در جایگاه متهم ایستاده است، با قامتی افراشته و رفتاری موقرانه، بدون اینکه تحقیرهایی که بر او روا داشته اند، اثری در او داشته باشد. لباسی خوش دوخت، اما کمی نامرتب، به تن دارد. موهایش سفید و سیمایش خسته و تکیده است.
پیرمرد را، با وجود بیماری شدید، به رُم احضار کرده اند. او از فلورانس آمده و سرتاسر کشور طاعون زده ی ایتالیا را پیموده است، زیرا با ادعای خود خشم پیشوایان کلیسا را برانگیخته است. او ادعا می کند که زمین مرکز عالم نیست. او گالیلو گالیله است، بزرگترین دانشمند و ریاضیدان عصر خود.
در وسط تالار وسیع دادگاه، پاپ اوربان نشسته است. پاپ با کشورهای دیگر پیمانهای سیاسی محکمی بسته است تا از پیشرفت مذهب پروتستان جلوگیری کند. او احساس می کند که کار گالیله به کلیسای کاتولیک صدمه می زند. در طول برگزاری محاکمه، بیشتر اوقات سرش را پایین می گیرد تا با تمرکز بیشتری به دادخواستی که بر علیه گالیله قرائت می شود، گوش فرا دهد. اما گاه نگاهی اخم آلود به ریاضیدان می اندازد. اوربان خشمگین است و قصد دارد گالیله را گوشمالی دهد.
محاکمه ی انقلاب
 گالیله در آوریل سال 1633، در شصت و نه سالگی، محاکمه شد. در این تصویر او را می بینید که در جایگاه، متهم، در گوشه ی دادگاه، ایستاده است (سمت چپ، بالا).
از نظر پاپ، گالیله یکی از بدترین بدعتهای ممکن را نهاده است و تعلیمات او اقتدار کلیسا را به شدت تهدید می کند.
در سمت چپ پاپ، نزدیکترین خدمتگزاران او نشسته اند؛ کاردینالهایی که رهبری دستگاه مخوف تفتیش عقاید، پلیس مخفی کلیسا، را به عهده دارند. این مردان می توانستند گالیله را، به سبب آنچه گفته بود یا انجام داده بود، شکنجه و اعدام کنند. آنها می توانستند شخصاً بر عملیات کشیدن پیرمرد به چهارمیخ، یا فرو بردن سیخهای فلزی گداخته به زیر ناخنهای او نظارت کنند. سی و سه سال قبل، در سال 1600، دادگاه تفتیش عقاید حکم داده بود که جوردانو برونو را به جرم خروج از دین به چوبه ی مرگ ببندند و بسوزانند. در آن سالها، این مردان عده ی بیشماری را شکنجه و اعدام کرده بودند.

مجرم

وقتی گالیله به خطرناکترین مرحله ی محاکمه ی خود می رسد، نسبت به هر یک از مرتدان دیگری که به چنگ دستگاه تفتیش عقاید افتاده و محاکمه و اعدام شده بودند، مزیت مهمی دارد. او توانسته است دوستان متعددی در میان مقامات بالا پیدا کند و بتواند روی کمک بسیاری از کسانی که در کنار پاپ نشسته اند، حساب کند.
بسیاری از مردان قدرتمند دستگاه تفتیش عقاید با افکار گالیله موافق نیستند، اما ذهن پیچیده ی این دانشمندان بزرگ را درک می کنند. با وجود تصویری که آنها ناگزیرند از گالیله برای عموم به نایش بگذارند، چاره ای جز نجات جان او نیز ندارند.
در طول هفته های عذاب آور و اضطراب انگیز برگزاری دادگاه، گالیله در جایگاه متهم می ایستد، دستگاه تفتیش عقاید با سؤالهای متعدد از او بازجویی می کند. همه ی ظواهر نشان می دهد که اصلاً به این مرد دانشمند رحم نخواهند کرد و بخشایشی در کار نخواهد بود.
اما در خلوت، دوستان گالیله به صورت نامحسوس جرایم او را کم اهمیت جلوه می دهند تا اوضاع را آرام کنند و پیشوای کلیسای کاتولیک را وادار کنند که جان مرد دانشمند را نجات دهد.
هر روز در دادگاه، گالیله بر بیگناهی خود پای می فشارد و در تلاش برای مصالحه، عقاید خود را تعدیل می کند.
در روز آخر محاکمه، گالیله را برای آخرین بار به جایگاه متهم می آورند. وقتی پاپ وارد دادگاه می شود و در جای خود می نشیند، دادگاه در سکوت فرو می رود. نماینده ی دستگاه تفتیش عقاید با گامهای بلند به جلو دادگاه می آید و سندی را می گشاید که سرنوشت گالیله در آن رقم خورده است.
او اعلام می کند که گالیله مجرم است و می بایست بقیه ی عمر خود را در زندان بگذراند.

«گفتگو»

محاکمه ی گالیله در سال 1633 نقطه ی اوج رشته ای از رویدادها بود که تقریباً 100 سال قبل آغاز شده بود. این رویدادها با انتشار کتابی به نام گردش کرات آسمانی، نوشته ی نیکولاوس کوپرنیک، اخترشناس لهستانی، آغاز شد. کوپرنیک در کتاب خود مدعی شد که زمین سیاره ای است که به سادگی دور خورشید می گردد. این نظر با نظریه ی مورد قبول در آن زمان، مبنی بر اینکه زمین مرکز عالم است، تضاد داشت و کلیسای کاتولیک آن را بدعت در دین تلقی کرد.
در سال 1633، در قلب اروپای متمدن، گالیلو گالیله - معتبرترین دانشمند عصر خود - در محضر دادگاه تفتیش عقاید به محاکمه کشیده شده بود. او متهم به جرم ترسناک ارتداد و خروج از دین بود زیرا از عقایدی که کوپرنیک در کتاب خود مطرح کرده بود، دفاع می کرد.
9 سال قبل از آن، پاپ اوربان هشتم از گالیله خواسته بود کتابی بنویسد و در آن بحث در مورد ماهیت عالم را بشکافد و نظر دو طرف را شرح دهد. در واقع نیت پاپ این بود که گالیله دیدگاههای مختلف را شرح دهد، اما سرانجام نظر کلیسا را تأیید و نظر کوپرنیک را رد کند. حاصل کار گالیله کتابی با عنوان گفتگو در باب دو نظام اصلی جهان بود.
مشکل از آنجا ناشی شد که گالیله همان کاری را که از او خواسته بودند، انجام نداد. نظریه های پذیرفته شده در مورد عالم بر این ایده استوار بودند که زمین مرکز عالم است. اما گالیله در کتاب خود این نظر را کاملاً مردود شمرد و جانب کوپرنیک را گرفت. او اعلام کرد که مرکز جهان خورشید است، نه زمین.
وقتی مشاوران اوربان نسخه ای از کتاب گفتگو را مطالعه کردند، بلافاصله نتیجه گیری گالیله را دریافتند و او را به رُم فرا خواندند. پزشکان معالج گالیله اعتراض کردند و گفتند که این سفر زندگی او را به خطر خواهد انداخت. پاپ در جواب اعلام کرد که اگر گالیله به میل خود به رُم سفر نکند، او را به زنجیر خواهند کشید و به رُم خواهند برد.

کلیسا

دو نیروی قدرتمند، مطالعات مردم اروپا در قرن هفدهم را هدایت می کردند؛ اولی کلیسای کاتولیک رومی به رهبری پاپ و دومی فلسفه ی عهد باستان که افکار ارسطو، فیلسوف یونانی، بر آن غالب بود؛ افکاری که قدمت آنها به دو هزار سال می رسید. کلیسا نفوذی چشمگیر در زندگی اغلب اروپایی ها داشت و این گفته بیش از همه، در مورد ایتالیایی ها صادق بود که از صمیم قلب به مذهب کاتولیک اعتقاد داشتند. در دوران کودکی گالیله، از هر دوازده نفری که در شهر رُم زندگی می کردند، یک نفر کشیش یا راهبه بود.
کلیسای کاتولیک با تحریم کامل هر نوع آموزشی که کمترین اختلافی با تعالیم کتاب مقدس داشته باشد، کنترل مردم را در دست گرفته بود.
کلیسا برای تقویت این کنترل، دستگاه تفتیش عقاید را به راه انداخته بود. این دستگاه را گروهی از اولیای کلیسا تشکیل می دادند که برای نظارت بر انتشارات و اظهارات علنی عمومی سازمان یافته بودند. آنها هر کتابی را که با تعالیم سنتی کلیسا توافق کامل نداشت سانسور می کردند و هر کس را که در انتشار دیدگاههای کفرآمیز پافشاری می کرد، شکنجه می دادند و به دادگاه می کشاندند.
کلیسا، فرقه ی یسوعی را نیز ایجاد کرد؛ اعضای این فرقه روی مسائل علمی کار می کردند و حقیقت را به روایت خود به دیگران می آموختند. فلسفه و علم یسوعیان همان بود که ارسطو تعلیم داده بود. هر کشفی که محققان یسوعی انجام می دادند می بایست با دیدگاه پذیرفته شده ی ارسطو کاملاً تطبیق داشته باشد. اگر نتیجه ی آزمایشی با تعالیم یونانی سازگار نبود، حتماً غلط بود. اگر نظر ارسطو اشتباه بود، این معنای ضمنی را داشت که انجیل نیز غلط است.
ارسطو در سال 384 قبل از میلاد در جنوب یونان زاده شد. او متفکری بزرگ بود و دو هزار سال پیش از پیدایش علم جدید، نظریه هایی در مورد طرز کار عالم پی ریزی کرد. او در مورد علوم پایه نظراتی داشت که بعضی از آنها به صورت شگفت آوری دقیق بودند، اما در بعضی موارد نیز کاملاً در اشتباه بود.
در میان بسیاری از پندارهای نادرست ارسطو، یکی هم این نظر بود که ماه، همانند سایر اجرام سماوی، ویژگی خاصی ندارد و شکل آن مطلقاً کامل است. او به جای اینکه بگوید قوانین فیزیکی در همه جای عالم یکسان عمل می کنند، اعتقاد داشت که مجموعه ای از قوانین فیزیکی بر زمین حاکم اند و مجموعه ای متفاوت در کره ی سماوی (فلک اعظم) - نامی که او به هر چیز خارج از زمین داده بود - صدق می کنند. او اعتقاد داشت که دنباله دارها در جَوّ زمین ایجاد می شوند و ربطی به کره ی سماوی ندارد.
این تصویر دیدگاه کوپرنیک را در مورد منظومه ی شمسی، هرگاه خورشید مرکز آن باشد، نشان می دهد. این سیستم را سیستم خورشید مرکزی می نامند.
مهمتر از همه اینکه بزرگترین خطا در اندیشه ی ارسطو، تصور او در مورد وضعیت زمین در فضا بود. او اعتقاد داشت که زمین مرکز عالم است. در فلسفه ی ارسطو، زمین نمی چرخید و حرکت دیگری هم انجام نمی داد؛ بلکه خورشید، ماه و همه ی سیاره های شناخته شده، دور زمین گردش می کردند.
چون نظریه های ارسطو انسان را در مرکز کائنات قرار می داد، الگویی بسیار مطلوب برای کلیسا بود. به هر حال «انسان اشرف مخلوقات بود» و چون در مورد این نکته تردیدی وجود نداشت، بنابراین، جایگاه مناسب زمین هم مرکز کائنات بود.

تضاد

اوضاع از این قرار بودکه، در سال 1543، کوپرنیک نظریه ی انقلابی خود را مطرح کرد و گفت که زمین، به همراه سیاره های دیگر، دور خورشید می گردد.
کوپرنیک را تحقیر کردند، نه به این سبب که باطل بودن نظریه ی انقلابی او با آزمایش اثبات می شد، بلکه به این دلیل که آنچه او می گفت با اندیشه های ارسطو و تعالیم کتاب مقدس مغایرت داشت.
پیش از تولد گالیله وضعیت جهان اندیشه و تفکر به این صورت بود. فیلسوفانی که ذهن خود را با عقاید ارسطو انباشته و از اصول علمی ناب غافل مانده بودند و عالمان الهی که همه چیز را با کلام انجیل می سنجیدند، بر جهان تفکر سلطه داشتند. اگر به سبب کارهای گالیله نبود، که با این تعالیم مورد قبول همگان به جدال برخاست، شاید پیشرفت علم صدها سال به تأخیر می افتاد.
منبع: گالیلو گالیله

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط