نویسنده: سید روح الله موسوی زاده
درون و کارکردهای آن
یک. درون
از دیدگاه اشو، توجه به درون یکی از مهم ترین نیازهای زندگی بشر است و والاترین تلاش هر انسانی فرو رفتن او به درون است و هرگاه انسان از نیاز «توجه به درون» بی بهره بماند، دچار خطایی بزرگ شده است.به اعماق وجودت بیشتر توجه کن. هر لحظه فرصتی یافتی، چشمنت را به هم گذار و همه چیز را از یاد ببر. درونت را غرق توجه، مراقبه و عشق کن. خیلی زود شکوفایی گل ها را خواهی دید. (1)
از عبارت مذکور معلوم می شود که خواستگاه مراقبه و عشق، درون است و تمام تلاش عاشق و مراقبه کننده باید معطوف به درون گردد؛ چرا که درون مرکز اصلی و شاکله هر انسانی می باشد؛ نه شخصیت ظاهری.
در واقع مرکز درونی هر یک از افراد باید دوباره کشف شود. ماهیت درونی که هدیه ای الهی است، همان عصاره و مرکز درونی افراد است. شخصیت انسان که توسط جامعه، اطرافیان و خود شکل گرفته، تنها لایه ای سطحی است: (2)
در حقیقت تمام تلاش مراقبه کشف احساس درونی است چرا که احساس درونی سرچشمه ی تمام چیزهاست. (3)
اشو معتقد است که عصاره واقعی زندگی، درون است. تمام آنچه لازم است سفری به درون خود در سکوت است؛ سفری به درون وجود در سکوت و لحظه ای که هسته اصلی تمام هستی یافت می شود؛ (4) حتی مذهب نیز چیزی جز کشف درون نیست. (5)
روشن ضمیری از نظر اشو به معنای نور شدن درون انسان است؛ لذا در بحث مرید و مرشد معتقد است که مرشد حقیقی درون مرید را با نگاه می بیند (6) و هوشمند واقعی کسی است که آگاهی درونی اش رشد پیدا کرده است؛ نه اینکه اهل تفکر و تعقل باشد. (7)
دو. کارکردهای درون
توجه به درون نتایج بسیار مهمی از نظر اشو در پی دارد، از جمله:انسان با توجه به درون، هر لحظه به رازهای جدیدی پی می برد و تمام وجودش پر از زیبایی و شادی می شود؛ زیرا کشف درون آغاز زندگی است. آنگاه هر لحظه کشفی جدید است. هر لحظه جشن و سروری نو به ارمغان می آورد، رازی جدید از پرده بیرون می افتد، شوقی نو جوانه می زند و شور و شیدایی تازه در دل شروع به شکفتن می کند که تا به حال هرگز وجودش احساس نشده است؛ حساسیتی تازه، بدیع و شگرف نسبت به زیبایی و خوبی. (8)
با رفتن به درون می شود هستی را مشاهده نمود. (9) درون معیار مهمی برای تشخیص عشق است. در واقع انسان عاری از عشق هیچ گاه شکوهمندی درونش را نخواهد فهمید و در نتیجه عشق، احساس نظم و هماهنگی در درون انسان پدید می آید.
اگر موسیقی درون تو به جریان درآمد، پای عشق در کار است. ناگهان احساس هارمونی و هماهنگی عمیقی به تو دست می دهد. دیگر همچون اصوات ناموزون نیستی؛ بلکه نوای خوش اصوات موزون در تو جریان پیدا می کند. هرج و مرج و آشوب از میان می رود و جای خود را به نظمی همچون نظم کیهانی می دهد. (10) مراقبه نیز همچون عشق در درون همه وجود دارد، فقط کافی است کشف شود؛ (11) چرا که مراقبه رفتن به درون و سفری بی پایان به درون است. (12)
تجربه
اگر مقوله درون را از منظر اشو پیگیری کنیم به مبحث تجربه خواهیم رسید. او بی تردید اصول و مبانی خود را بر اصل تجربه پایه گذاری کرده است و تجربه همان چیزی است که اشو تنها خواهان آن است. (13) وی معتقد است که پیامش فلسفه و آیین ندارد و فقط تجربه دارد.پیام من نه در واژه هایی که به کار می گیرم، که در سکوتی نهفته است که آن واژه ها از آنجا بر می خیزند. پیام من نه کلامی است، نه فلسفی، یک آمیزش، یک پیوند ژرف دل ها، یک وصال، یک دیدار، یک تجربه خلسه آور... . (14)
حتی بسیاری از مطالب که بیان شدنی برای دیگران نیست (به ویژه مسائل ناب عرفانی) فقط از طریق تجربه آشکار می شود و این تجربه برای وصال به آن مسائل عرفانی، کاری کاملاً ضروری است. (15)
اشو هنگام راهنمایی شاگردانش در زمان تجربه یوگا نیز بر تجربه تأکید بسیاری می کند و معتقد است که فقط باید تجربه کرد و هیچ نگران نتیجه ی کار نبود. (16) تجربه در مقابل علم و دانش هم برتری آشکاری دارد و آنچه ملاک است تجربه است؛ نه علم و دانش. (17)
خلاصه اینکه از نظر اشو، زندگی تنها تجربه کردن است؛ چرا که زندگی نیاز به فکر کردن ندارد. زندگی تنها تجربه کردن است. تجربه یعنی زندگی اتفاق افتاده است. تجربه کردن، یعنی زندگی دارد اتفاق می افتد. تجربه به فکر تبدیل شده است؛ زیرا تجربه امری است که اتفاق افتاده است. تجربه کردن، بی فکر و بی مبالات است. بی کلام، خاموش، تهی. (18)
یک. چیستی تجربه
توضیح و تبیین تجربه با الفاظ، کاری پوچ و بیهوده است؛ زیرا تمام آنچه می توان تجربه کرد (شاید گفتنی نباشد و تمام آنچه که گفتنی است) شاید آزمودنی نباشد؛ (19) اما به سبب تقریب به ذهن، برخی از تأکیدهای اشو پرده از ابهامات تجربه بر می دارد.حقیقت خود یک تجربه است؛ نه واژه ها و حقیقت یک واقعیت است و در نتیجه میان تجربه و حقیقت یکسانی وجود دارد. (20)
تجربه آن وسیله ای است که باعث شناخت ارزش همه چیز می شود و هر چیزی که قابل تجربه تر باشد، ارزشمندتر است. (21)
تجربه تنها پاسخی است که می تواند به پرسش های اصلی زندگی جوابگو باشد؛ برخلاف فلسفه که هیچ گاه به این پرسش ها پاسخ نمی دهد و قابل حل کردن معمای زندگی نیست. (22)
اشو برای اینکه تجربه با باور و نگاه یکی گرفته نشود، تأکید فراوانی بر این تمایز دارد.
دو. متعلقات تجربه
در نگاه اشو، همه چیز را باید تجربه کرد. در واقع هیچ امر مهمی نیست؛ مگر اینکه با تجربه قابل فهم و درک می شود. متعلقات تجربه از نظر اشو چنین است:1. عشق: عشق تجربه ای است از واقعیت. عشق یک شادمانی، یک تجربه است و در نتیجه جهت دریافت عشق و پا به وادی عشق نهادن باید عشق را تجربه کنی تا تجربه کردن عشق دریافت گردد. (23)
2. مراقبه: با تجربه می توان درک عمیقی از مراقبه پیدا کرد و از میان انواع و اقسام فراوان مراقبه، آن مراقبه ای را که در انسان تأثیر بهتری دارد، گزینش نمود. در واقع هم اصل مراقبه و همو انواع آن باید تجربه شوند. (24)
3. خدا: دانستن خدا نیز تنها از طریق تجربه میسر است؛ نه از راه منطق و استدلال. در واقع خدا قابل اثبات نیست؛ بلکه قابل تجربه است. اشو استدلال راجع به خدا را نابخردانه می داند و می گوید:
بوده اند عارفان مسیحی ای که کوشیده اند خداوند را اثبات کنند. چه کارنابخردانه ای؟ اگر حتی خدا بتواند اثبات شود، باز هم چیزهایی اثبات نشده باقی می ماند و آنچه که اثبات نشده، سرچشمه خواهد بود. کسی که الوهیت را تجربه کرده است، در اثبات آن کوشش نخواهد کرد. (25)
4. مرگ: توسط تجربه، ترس از مرگ از بین می رود؛ چرا که می شود مرگ را تجربه کرد و آن را با تجربه فهمید و دیگر هیچ هراس و دلهره ای از آن وجود نخواهد داشت؛ (26) البته همان طور که خواهد آمد، مرگ از نظر اشو همان تناسخ است که ارمغانی جز انکار معاد ندارد و ترس از مرگ ارتباطی با مرگ از دیدگاه ادیان الهی ندارد.
5. آرامش: بدن انسان دارای لایه های فیزیکی و غیرفیزیکی است. این لایه های فیزیکی با تجربه، کم کم به لایه های عمیق تر و ظریف تر وجود خود وارد و آرامش در این لایه ها تجربه می شود. (27)
تجربه درون، تجربه کتاب مقدس، تجربه سکوت، تجربه دین، تجربه هستی و مهم تر از همه تجربه سکس و آمیزش جنسی از دیگر مواردی است که اشو در متعلقات تجربه بر آن پافشار دارد.
تحلیل درون و تجربه
اشو بر اساس اصل درون و تجربه، بیرون را نفی و هر چیزی را نیز که رنگ بیرونی دارد به شدت رد می کند.1. نفی علم و تکنولوژی: علم و تکنولوژی از جمله امور بیرونی است. اشو معتقد است که اصولاً نگاه به اطراف و احوال باید به صورت غیرعلمی باشد و علم آموزی باید فعالیتی غیراصلی باشد؛ نه اصلی. (28) وی در جایی دیگر خود را «مربی بی دانشی» نام می دهد و ندانستن را صمیمی ترین راه معرفی می کند.
اگر می خواهی اینجا با من باشی، این فکر را دور بینداز. تو در اینجا با موجودی متضاد روبرو هستی، شخصی که می کوشد چیزی اسرارآمیز را به تو برساند؛ بی دانشی را. کسی که آماده است تا تجربه سرور و شگفتی و وجد خودش را به درون تو بریزد، بیشتر شبیه شراب است تا دانش. کسی که می کوشد تو را مست کند و تو را به مستی متحول سازد... . آیا برای رسیدن به واقعیت، عقل و برهان تنها راه است؟ راه های دیگری هم هست، راه هایی بسیار صمیمی تر؛ ندانستن صمیمی ترین است. (29) حال اگر کسی به صورت علمی به جهان نگاه کند، جهان را آن چنان که هست نمی یابد؛ چرا که علم عینی است و کارکرد اساسی آن عریان سازی، حرکت به سوی پدیده ها، بدون هیچ ایده ای از چیستی اشیا است و بدون اندیشه ای که در ذهن باشد تا بتوانیم آن چیزی را که واقعاً هست، ببینیم. (30)
در نظر اشو انسان متمدن همیشه در حال دیوانگی است و زمین اکنون یک دیوانه خانه ی بزرگ است و این خاصیت تمدن و تکنولوژی است (31) و علم چیزی جز تهدید و ترس نیست.
آموزش و پرورش نیز بزرگ ترین جرم علیه کودکی انسان است؛ چرا که کودک که به دنیا می آید، بدون غل و غش است. این صفا و سادگی محکوم به زوال است؛ زیرا در این دنیای آلوده، محافظت از پاکی کودک بسیار مشکل است. جهان امروز بسیار نیرنگ باز و فریب کار است. تأسیس مدارس و دانشگاه ها به همین دلیل است؛ زیرا آنها راه فریب کاری را نشان می دهند و پاکی را از کودک می گیرد. (32)
حتی مخالفت اشو با علم چنان گسترده است که معتقد است هر کجا علم رشد کرده، مذهب ناپدید شده است؛ زیرا هرگاه ذهن در روش های علمی و تکنولوژی آموزش ببیند، مذهب به سادگی می میرد. در زمین ذهن علمی، زهری هست که به دانه ی دین اجازه شکوفایی نمی دهد (33) و همان گونه که شعر و احساس ربطی به ریاضی ندارد، دین و علم نیز این گونه است. (34)
ناگفته نماند که اشو با همه مخالفت هایی که در مورد علم و تکنولوژی دارد، در برخی موارد به شدت از تکنولوژی و علم حمایت می کند و این تناقص بهترین دلیل برای رد نظرات او راجع به نفی علم و تکنولوژی است.
تأیید اشو بر تکنولوژی نیز بسیار قابل توجه است؛ چرا که تکنولوژی تنها وسیله ی ای است که انسان می تواند دنیای بیرونی را متحول سازد و به وسیله آن تعادل زیست محیطی را به وجود آورد که از تعادل طبیعی بهتر باشد. وی آینده را روشن و بسیار امیدوار کننده می داند؛ چرا که در حال استفاده هرچه بیشتر از تکنولوژی و سرمایه داری است. (35)
از جمله افرادی که از تیررس مخالفت اشو در امان نمانده اند، گاندی است. (36)
در رأس دلایل مخالفت او با گاندی، مخالفت گاندی با علم و تکنولوژی است، لذا وی مورد تنفر اشو است، (37) تا جایی که تفکر گاندی را پست می شمارد و معتقد است دنیا با گاندی زشت و فقیر می شود. (38)
سرزمین و مردم هند نیز از آماج حملات اشو در امان نمانده اند. او در جای جای سخنان خویش به هندی ها می تازد و عمده سبب آن را دوری مردم هند از تکنولوژی به پیشرفت می داند و هند را زشت ترین و برده ترین نظام در دنیا می شمارد؛ به خلاف بریتانیا که سخت عاشق آن است؛ چرا که آن را فوق العاده پیشرفته می داند. (39)
این تفکر متناقض در کلام اشو بسیار روشن است، تا آنجا که وی خود را روحانی اهل دنیا (زوربای هندی) بر می شمرد و به شدت از ثروت حمایت می کند و برای پول و ثروت احترام قائل است و معتقد است فقر بزرگ ترین بیماری انسان است و ثروت که ره آورد تکنولوژی است، امری روحانی است؛ لذا تلاش خود را بر این می داند که مردم را از فقر به ثروت بکشاند! (40)
2. نفی شریعت: نفی شریعت از ثمرات اصالت تجربه و توجه به درون از منظر اشو است. وی معتقد است که:
شریعت همچون بی جانی است که انسان در شریعت بیچاره می ماند. (41) در واقع شریعت می تواند زنده باشد یا مرده. آنگاه که بودا و محمد (علیه السلام) زنده بودند، شریعت آنها زنده بود، اما وقتی از دنیا رفتند، از شریعت آنها یک بدن دروغین ماند.
شریعت نوعی عوام گرایی، آداب و رسوم و مذهب رسمی است و چنین مذهبی هیچ تأثیری ندارد.
شریعت بعد بیرونی دین است و یک مذهب مرده است که هیچ گونه طراوتی ندارد. تمام ایسم ها از شریعت بر می خیزد. شریعت همچون موش است که عمق و درون ندارد. (42)
نفی شریعت اشو، فقه و فقها را هم به استهزا می کشاند:
فقها دیگران را فریب می دهند ولی خودشان را چطور گول می زنند. آنچه آنان دانش و خرد نام نهاده اند، شبیه آن داستانی است که بودا تعریف می کرد: مردی دهاتی هر روز گاوها و گوساله های دیگر روستاییان را می شمرد و دقیقاً می دانست چه تعداد گاو و گوساله در ده است؛ اما این اطلاعات هرگز قطره ای ثمر برای او تأمین نکرد. (43)
تمام تفکر اشو نسبت به شریعت در این خلاصه می شود که شریعت ساخته بشر است. او نیایش هایی را که گروه ها و فرقه های مذهبی دارند، به شدت رد می کند و می گوید انسان تنها هنگامی سرسپرده واقعی و تسلیم خداوند می شود که به هیچ فرقه ای وابسته نباشد. (44)
معابد، مساجد و مراکز عبادات نیز که جزیی از شریعت ها شمرده می شوند، به شدت مورد نقد و انکار وی قرار می گیرد و می گوید: به هیچ معبدی نیازی ندارد؛ چرا که هر کجا باشد، معبد آن، همان جاست. (45)
دینی که به کلیسا و کنیسه ختم می شود، دینی مرده است؛ دینی که از کلمات و احکام مرده نمی تواند فراتر رود و هیچ ارزشی ندارد. (46)
اشو پا را فراتر از شریعت می گذارد و هرگونه قانونی را به استهزا می گیرد و معتقد است که قانون طلایی این است که هیچ قانون طلایی وجود ندارد:
آه که زندگی تا کجا گسترده و بیکران، شگفت انگیز و اسرار آمیز است.
نه، تن به قالب تنگ یک قانون یا مثال نمی سپارد.
تمام مثال ها قاصرند، بس حقیرند.
نه نمی توانند زندگی و توانش های زنده آن را دارا باشند.
بنابراین دانستن قانون طلایی بسیار پراهمیت است.
قانون طلایی این است که هیچ قانون طلایی وجود ندارد. (47)
اشو از روح عصیان، سرکشی و عدم وابستگی به هیچ نظم و قانونی به شدت حمایت می کند. برای نمونه معتقد است: در دانشگاه ها، بی نظمی و پای کوبی باید رواج پیدا کند تا دانشگاه محیطی لذت بخش و با نشاط تبدیل شود. (48)
عرفانی که اشو مطرح می کند، عرفان بدون شریعت و به اصطلاح عرفان شریعت گریز است و در مقابل آن عرفان شریعت گرا وجود دارد که از دیدگاه اسلام، عرفان حقیقی است.
3. شریعت در عرفان اسلامی: از دیدگاه اسلام، سیر و سلوک عرفانی راهی مستقل در کنار راه شرع نیست؛ بلکه بخش دقیق تر و لطیف تر همان است. اگر اصطلاح شریعت را به احکام ظاهری اختصاص دهیم، باید گفت طریقت و شریعت قابل تحقق است. برای نمونه، شریعت احکام ظاهری نماز را تعیین می کند و طریقت عهده دار راه های تمرکز حواس و حضور قلب در آن و شروط کمال عبادات است. شریعت به انجام عبادات، به انگیزه مصونیت از عذاب الهی و رسیدن به نعمت های بهشتی تأکید دارد؛ ولی عرفان به خالص کردن نیت از هر چه غیر خدا است، تأکید می روزد. (49)
در جای جای قرآن کریم، مطابقت با شریعت و به عبارت دیگر مخالفت نکردن با شریعت مطرح می شود و اطاعت از خدا و رسول و دنباله روی نکردن از غیر آن دو همواره مورد تأکید آیات متعدد است. (50)
4. پیروی از هوی و هوس یا خدا و رسول خدا: پیروی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرط دوستی خدا و صداقت در این ادعا دانسته شده است. بدیهی است که تبعیت از پیامبر با حرکت در چهارچوب شریعت، آن هم در همه ابعاد و مخالفت نکردن با دستورات و احکام شرع محقق می شود. این تبعیت چنان مهم است که خدای متعال در موارد متعددی شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار می دهد و بر این امر تأکید می ورزد (51) و قرآن کریم تأکید می کند که خروج از اطاعت خدا و رسول و پیروی از هوا و هوس و سلیقه های شخصی، نتیجه ای جز گمراهی و زیان ندارد و تنها راه سعادت، پیروی از خدا و رسول و حرکت در چهارچوب شریعت است. (52)
در کلام گهربار امام صادق (علیه السلام) نیز عرفان حقیقی، عرفان شریعت محور ذکر شده است: خداوند تبارک و تعالی شریعت های نوح (علیه السلام) و ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عطا کرده است. (53)
امام علی (علیه السلام) فرمود:
شرایع دینی الهی یکی است و راه های راست و هموار، هر که این راه ها را در پیش گرفت به مقصد رسید و بهره مند شد و هر که از پیمودن آن خودداری کرد، گمراه کرد و پشیمان شد. (54)
در ادعیه ائمه (علیهم السلام) نیز پیامبر اسلام و امامان معصوم چنین توصیف می شوند:
آنان همچون کشتی روان در اقیانوس های بی پایان هستند که هر کسی سوار آن شود، در امان است و هر کسی آن را وا نهد، غرق می گردد. هر که از آن پیش افتد، از دیدن خارج شده و هر که از آنها عقب افتد، نابود است و همراه و ملازم ایشان به حق واصل می شود. (55)
در سراسر زیارت جامعه کبیره که از معتبرترین زیارات است، عارف حقیقی کسی معرفی می شود که از ائمه اطهار (علیهم السلام) پیروی می کند و ملازم آنان است و از احکام شرع اطاعت می کند. (56) عارفان حقیقی نیز عرفان را همراه با شریعت ذکر می کنند و بر شریعت تأکید دارند. عارف معروف محی الدین ابن عربی که پدر عرفان نظری و شیخ اکبر نامیده شده است، در خصوص شریعت گرایی در سلوک عرفان می گوید:
هر که از شریعت فاصله گیرد (شریعت گریز باشد) اگر تا آسمان هم برسد، به چیزی از حقیقت نمی رسد.
همچنین در ضرورت سلوک مبتنی بر شریعت در همه مراحل و منازل سلوکی می گوید:
شریعت جاده ای روشن و رهگذر نیک بختان و راه خوشبختی است. هر که از این مسیر رفت، نجات یافت و هر که رهایش کرد، نابود شد. (57)
علامه طباطبایی در باب عرفان اسلامی شریعت گرا معتقد است:
شریعت اسلام همه آنچه را که سالک در رسیدن به مقام توحید تام و فنای کامل نیاز دارد، بیان کرده است و آداب و اسرار و علل و حکم آنها را روشن ساخته است. عبودیت بر پایه معرفت و محبت یا عرفان و عشق حقیقی و بر مدار و محور شریعت حقه محمدی است که سالک را به سرمنزل مقصود می رساند و غایت آمال عارفان را شامل حال وی می کند.
شریعت دارای لایه های ظاهری و باطنی است که سالک الی الله به تدریج در میان معرفت و معنویتش به آنها راه می یابد و راه و سیره آفاقی و انفسی را به روی سالک می گشاید تا گام به گام به لقاء رب واصل گردد. (58)
تمام سخنان عرفان حقیقی اسلام در این خلاصه می شود که طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت حاصل نمی شود و این برخلاف دیدگاه اشو است که معتقد است شریعت مانع رسیدن به حقیقت است.
از نظر عارفان حقیقی، ظاهر دین طریق باطن است و بلکه ظاهر جدایی ناپذیر از باطن می باشد؛ بنابراین اگر کسی با سبک انگاری اعمال ظاهری شرع و تبعیت از تکالیف الهی، به باطن دست نیافت، باید بداند که به طور شایسته و بایسته وظایف ظاهری خود را انجام نداده است و هر کسی بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد، از نورانیت الهی بهره ای نبرده است. (59)
پینوشتها:
1- اشو، مراقبه، شور سرمستی، ص 37.
2- همو، اولین و آخرین رهایی، ص 130.
3- همو، شهامت، ص 126.
4- همو، عشق، رقص زندگی، ص 176.
5- همو، بشنو از این خموش، ص 18.
6- همو، آه، این...، ص 81.
7- همان، ص 36.
8- همو، بلوغ، ص 14.
9- همان، ص 182.
10- همو، عشق، رقص زندگی، ص 49.
11- همو، اولین و آخرین رهایی، ص 61.
12- همو، مراقبه هنر وجد و سرور، ص 161.
13-همو، آفتاب در سایه، ص 3.
14- همو، الماس های اشو، ص 10.
15- همو، تعلیمات تانترا، ص 77.
16- همو، یک فنجان چای، ص 12.
17- همو، مزه ای از ملکوت، ص 96.
18- همو، یک فنجان چای، ص 59.
19- همو، آفتاب در سایه، ص 98.
20- همو، یک فنجان چای، ص 116؛ همو، راز، ص32.
21- همو، بشنو از این خموش، ص 10.
22- همو، یک فنجان چای، ص 163.
23- همو، الماس های اشو، ص 111؛ همو، گل های جاودانگی، ص 179؛ همو، عشق، رقص زندگی، ص 164.
24- همو، اولین و آخرین رهایی، ص 32 و 54.
25- همو، مراقبه هنر وجد و سرور، ص 37؛ آه، این...، ص 155؛ همو، شکوه آزادی، ص 92 و 95؛ همو، اولین و آخرین رهایی، ص 22.
26- همو، بشنو از این خموش، ص 142؛ همو، اولین و آخرین رهایی، ص 158.
27- همان، ص 40.
28- همو، شهامت، ص 35.
29- همو، آه، این...، ص 108-107.
30- همو، شکوه آزادی، ص 303.
31- همو، تمثیل های عرفانی، ص 9.
32- همو، شکوه آزادی، ص 235و268؛ همو، اینک برکه ای کهن، ص 118.
33- همو، راز، ص 40.
34- همو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ص 189.
35- همو، راز، ص 150.
36- همو، آه، این...، ص 179؛ همو، و آن گاه نبودم، ص 13؛ همو، شکوه آزادی، ص 23؛ همو، خلاقیت، ص 155.
37- همو، اینک برکه ای کهن، ص 353.
38- همو، راز، ص 152.
39- همو، اینک برکه ای کهن، ص 351؛ همو، راز، ص253؛ همو، گل های جاودانگی، ص 25.
40- همو، خلاقیت، ص 105؛ همو، راز، ص 193؛ همو، گل های جاودانگی، ص147؛ همو، آینده طلایی، ص 105.
41- همو، آواز سکوت، ص 80.
42- همان، ص 79.
43- همو، راز بزرگ، ص 49.
44- همان، ص 157.
45- همو، الماس های اشو، ص 61.
46- همو، یک فنجان چای، ص 34.
47- همو، آفتاب در سایه، ص 244.
48- همو، خلاقیت، ص 151.
49- مصباح یزدی، در جستوی عرفان اسلامی، ص 26.
50- اعراف (7): 30؛ آل عمران (3): انعام (6): 155.
51-انعام (6): 106؛ بقره (2): 145؛ مائده (5): 48؛ انعام (6) 116.
52- قصص (28): 5؛ انعام (6): 53؛ نور (24): 54؛ اعراف (7): 157.
53- روزگر، شهود و شریعت، ص 18.
54- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 12.
55- قمی، کلیات مفاتیح الجنان، اعمال ماه شعبان، صلوات شعبانیه.
56- همان، زیارت جامعه کبیره.
57- رودگر، شهود و شریعت، ص 19.
58- طباطبایی، طریق و عرفان، ص 186-185.
59- جوادی آملی، بنیان مرصوص، ج3، ص 149.
منبع:موسوی زاده، سید روح الله؛ (1391)، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اُشو، قم: دفتر نشر معارف، چاپ یکم بهار 1391.
/ج