نویسنده: دکتر نصرالله آقاجانی
درباره ی رابطه دین و جامعه، رویکردها و جریان های متفاوت و حتی متضادی در دنیای غرب و جهان اسلام وجود دارد که به اثبات یا نفی این رابطه پرداخته اند. دسته بندی این رویکردها و جریان ها مجال وسیعی را می طلبد که در اینجا به طور اجمال آن را بررسی می کنیم. برخی در ارتباط با دین و جامعه، قائل به رویکرد تباینی هستند و معتقدند که بین دین و جامعه ارتباطی وجود ندارد. لائیک ها و کمونیست ها در این دسته جای می گیرند. البته در کشورهای اسلامی هم همین رویکرد حاکم بوده و اگر گاهی حکومت یا حزبی به این رابطه اذعان داشته، فقط در حد شعار بوده و عملاً قائل به آن نبوده اند. در دنیای غرب، بعد از رنسانس، در بعضی زمینه ها با کنار گذاشتن مسیحیت منحرف گردیده کلیسایی به پیشرفت هایی نائل شدند، لذا به مرور، این باور عمومیت پیدا کرد که برای پیشرفت جامعه در همه ی ابعاد، باید دین را به حاشیه راند و به کنج خانه ها فرستاد. این دیدگاه در بین افراد بسیاری - از جمله در بین برخی از جوانان ما - نیز وجود دارد که تصور می کنند پیشرفت غرب معلول جدایی جامعه از دین و کلیسا بوده است. البته این مطلب از جهتی درست است؛ چه اینکه کلیسا مذاق خاصی در رابطه با علم داشت و غربی ها از جهتی حق داشتند در مقابل این رویکرد ضدعلمی ارباب کلیسا بایستند. به هر روی، تفکیک دین از جامعه و دانش، از غرب به ممالک اسلامی آمد و حتی برخی از مسلمانانی که به دین اسلام اعتقاد راسخی داشتند، در اندیشه معتقد به عدم ارتباط بین دین و جامعه شدند. رویکرد دیگری نیز وجود دارد که قائل به ارتباط است؛ ولی ارتباطی اندک. در واقع دیدگاه این افراد نسبت به دین، دیدگاهی تقلیل گرایانه است. چنین کسانی اصل دین و نگاه آن به جامعه را می پذیرند، ولی در مواردی محدود. خاستگاه این نظریه، همانند دیدگاه پیشین، غرب است؛ اگرچه در اسلام نیز چنین تفکری دارای پیشینه است و زمینه ها و ریشه هایی از آن در تاریخ اسلام وجود دارد. رویکرد تقلیل گرایانه، کارکرد دین را فقط ناظر به آخرت می داند و باور دارد که تمام بایدها و نبایدهای دین در رابطه با آخرت و اخلاق، البته اخلاق فردی، معنا می یابد. طبق این دیدگاه، برخی احکام همچون جهاد، به ابتدای اسلام اختصاص دارد. این رویکرد مناسک و فروعات دین را به گونه ای تفسیر می کند که فاقد هرگونه ارتباط با حوزه اجتماعی باشد و حتی مقولات دینی غیرشخصی را نیز به گونه ای تعبیر می کند که در زمره ی احکام فردی جای گیرد. مثلاً امر به معروف و نهی از نکر را با نماز یکی می داند؛ هرچند در عمل پیامدهای اجتماعی آن دو با یکدیگر متفاوت باشد. در این رویکرد، تمام ادیان نگاهی آخرت محور دارند و بحث آخرت را برای اخلاقی شدن زندگی اجتماعی مطرح می کنند. نتیجه ی این نگاه به دین، تنزل دادن آن به مسائل فردی است و تأکید بر این نکته که براساس دین نمی توان یک نظام، ساختار یا نهاد اجتماعی ایجاد کرد. گاهی طرف داران این نظریه برای خود چنین استدلال می کنند که جامعه امری متغیر است و قوانین، نهادها و ساختارهای آن و نحوه ی حکومت و سیاست را با امر دین که ثابت است، نمی توان اداره کرد. یا باید نهادهای جدید مثل مجلس، قوه مجریه و سیستم قضا را منطبق بر اسلام نمود، که این کار شدنی نیست؛ زیرا اسلام برای این نهادها قانونی را در نظر نگرفته است. یا باید در احکام اسلام تغییراتی را ایجاد کنیم؛ چون سرانجام امر متغیر با غلبه بر امر ثابت، در آن تغییر ایجاد می کند. این نیز پذیرفتنی نیست. تصور عده ای بر این است که این استدلال، استدلال جدیدی است؛ حال آنکه این سخنان از مدت ها قبل در غرب مطرح بوده و چون به تازگی به کشورهای اسلامی راه یافته، گمان می رود حرف جدیدی است. این استدلال و دیگر ادله ی تقلیل گرایان، از پشتوانه ی علمی و محکمی برخوردار نیست؛ چرا که آنان براساس نگاه بیرونی خود به اسلام، آن را تعریف می کنند که این تعریف، غلط و ناقص است. بهترین روش و شیوه برای شناخت کامل و صحیح اسلام، رجوع به خود اسلام است. اسلام، هم احکام ثابت دارد و هم متغیر، هم شامل احکام بسیار عام می شود و هم دارای احکام جزئی است. حق را هم مشخص کرده که چیست و چگونه به افراد داده شود. این ملاک ها ثابت هستند و با تغییر موضوعات، تغییر نمی کنند. ما در اسلام مناطات احکام داریم؛ مثلا شرب خمر حرام است و با تغییر موضوع، مبنا تغییر پیدا نمی کند. به علاوه در بسیاری از موارد، موضوعات تغییر کلی ندارد. البته این مباحث، مباحث دامنه داری است که در حوصله ی این نوشتار نمی گنجد.
پرواضح است که تطورات جدید برآمده از عقل انسان معاصر است. همین عقل، می تواند تغییرات و تحولات جدید را به گونه ای سامان دهی کند که با مبانی دینی نیز سازگاری کامل داشته باشد.
بنابراین با تغییرات موضوعات جامعه، باز هم دین حرفی برای گفتن دارد و می تواند در صحنه ی اجتماع حاضر شود و به ایفای نقش بپردازد. لذا رویکرد تقلیل گرایانه، رویکردی معقول و کامل نیست؛ اما متأسفانه این رویکرد، از همان صدر اسلام بر نظر و عمل مسلمانان سایه افکند. بعد از رحلت رسول گرامی اسلام، این اتفاق نامبارک افتاد و بذر جدایی بین جامعه و دین کاشته شد. وقتی امامت و خلافت را که از شئون دین است، از صحنه ی مدیریت جامعه کنار بگذاریم، رفته رفته کار امت اسلامی به جایی می رسد که کسانی در مصدر امور قرار می گیرند که بدون توجه به دین مردم، مشغول حکومت خود خواهند شد.
اما در نسبت دین و جامعه و کارآمدی آن، اولاً، ما باید جامعه را از منظر خود تعریف کنیم. جامعه مجموعه ای از افراد است که دارای هویت فرهنگی خاص و اهداف مخصوص به خود هستند که براساس این اهداف گرد هم جمع شده اند و برای رسیدن به نیازهای اقتصادی، سیاسی، آموزشی و...، نهادهای مختلفی را تأسیس کرده اند. حال این پرسش مطرح می شود که تعامل این افراد بر چه اساسی و با چه ابزارهایی باشد؟ در جواب می توان گفت که برخی از این ابزارها سخت افزاری و بعضی نرم افزاری است که دین در زمره ی نرم افزارها قرار دارد. به این صورت که نخستین عناصر تعیین کننده هویت هر فرد، باورها و اعتقاداتش است. هویت فرهنگی افراد و گروه ها هنگامی در چارچوب صحیح انسانیت شکل می گیرد که دین را برای تعیین و تعریف این هویت پذیرا باشند. انبیا و ائمه عملگرا بوده اند و انسان ها را با عمل خویش به سمت انجام امور نیک و معروف سوق می داده اند و برای تعیّن بخشی به هویت منبعث از دین، در نظر و علم تلاش می کرده اند. لذا وقتی دین با انسان که مهم ترین رکن جامعه است، نسبت و ارتباط داشت، به ناچار باید به وجود ارتباط بین دین و جامعه، آن هم ارتباطی گسترده، اعتراف کرد.
یکی از مشکلات اصلی دیدگاه های نفی یا رویکرد تقلیل گرایانه، به عدم فهم صحیح از مفهوم انسان برمی گردد. برخی نیز دین را از محتوای قدسی اش تهی می کنند و فقط بر کارکردهای اجتماعی آن متمرکز می شوند. حال آنکه وقتی ما انسان را دارای دو بُعد مادی و الهی فرض کردیم و این دو بعد را از هم جدا نپنداشتیم، دین، خواه ناخواه، با رفتار مردم و جامعه ارتباط و نسبت مستقیم پیدا می کند.
درهم تنیدگی دنیا و آخرت، یا به تعبیر دیگر مادیات و معنویات، به حدی است که حتی دنیایی ترین امور افراد هم می تواند در چارچوب دین بگنجد. توضیح این مطلب اینکه اعمال و افعال انسانی یا ذاتاً دارای یک حکم دینی است یا می توان با جهت دهی دینی، به آن رنگ الهی بخشید. روایات متعددی در این زمینه داریم که می توان حتی به کارهای دنیوی مباح، صبغه ای دینی داد. وقتی به انسان و کارهایش این گونه نگاه کردیم، همه ی ابعاد و وجوه زندگی انسان رنگ و بوی دین می گیرد؛ یعنی در تمام افعال انسان می توان رگه ای از دین را مشاهده کرد. در اینجا است که نیت نقشی اساسی را بازی می کند. بدین شکل که اگر در خدمات اجتماعی و هر کار دیگری، قصد رضای الهی در میان باشد، خود به خود آن کار، دینی و خدایی محسوب خواهد شد.
با توجه به مطالب فوق، برای اثبات کارآیی دین و رابطه ی آن با جامعه، ابتدا باید ابعاد جامعه را بشناسیم و تعریف دقیقی از انسان به دست دهیم. پس از این مرحله، به بررسی رابطه دین و جامعه و کارآیی دین در جامعه بپردازیم.
برای نشان دادن گستره ی دین، توجه به ابواب فقهی ضروری است؛ چه اینکه تعدد ابواب فقهی، نشئت گرفته از تکثر ابعاد زندگی انسانی است؛ مثلاً دایره عنوان عام معاملات بسیار گسترده است؛ یعنی هر نوع معامله ای، دارای حکم فقهی و دستوری دینی است. از این جهت نمی توان موردی را یافت که دین به آن نپرداخته باشد. البته برخی مسائل همچون بیمه وجود دارند که با این نام در دین مطرح نشده اند؛ اما نصوص عام بر این امور جدید هم تطبیق دارد. اسلام با نگاه جامع و کامل خود، هم مصالح فرد را در نظر گرفته و هم، از مصالح جامعه چشم پوشی نکرده است. اسلام علاوه بر اصلاح فرد، درصدد ساختن تعاملات اجتماعی برای رفع نیاز افراد نیز است. برای نیل به این مقصود، کلیاتی را مطرح کرده که نوع ارتباط را بیان می کند؛ مثلاً اینکه معامله براساس عدل باشد و مایه فساد نشود. اموری در اسلام است که از مقوله ی تکلیف هستند نه حق تا با رضایت شخص، منتفی شود. یعنی بسیاری از امور اگر شخص هم به آن رضایت بدهد، ساقط نمی شود؛ چون حق نیست و از مقوله ی تکلیف است. در واقع اسلام، با آن دید وسیع و آینده نگر خود، دریافته است که اگر این امور را به طور کامل به انسان ها واگذار کند، جامعه به فساد کشیده می شود؛ چون توعید و تهدید و تشویق و دلسوزی، می تواند آن احکام را نفی کند. لذا اختیار را به دست انسان نداده است و زمام اختیار را خود به دست گرفته تا جامعه حفظ شود. این مطلب بیانگر توجه جدی اسلام به جامعه است.
آموزه های برجسته اسلام در سیاست، اقتصاد، آموزش و تربیت برای ساختن فرد و حفظ جامعه است و حتی در نحوه مدیریت جامعه و زعامت اجتماع هم دستورهای بسیاری رسیده که همه ی این موارد کارآمدی دین را می رساند و رابطه تباین یا تقلیل گرایانه را نفی می کند. بازشناسی انسان ما را به دین رهنمون می کند و اشکال کار عقیده مندان به رابطه تباین یا تقلیل، عدم شناخت انسان و اجتماع است. وقتی انسان و جامعه و دین را تعریف کردیم، البته تعریفی صحیح و برآمده از واقعیت، مشخص می شود که اسلام با احکام و مناطات خاص و عام برای همه ی عرصه های جامعه برنامه دارد و از هیچ شأنی از شئون انسان و جامعه غفلت نورزیده است.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104
توانایی دین در اداره جامعه با وجود تغییر و تحولات جدید
برای روشن تر شدن این بحث ناگزیر از تعریف «دین» هستیم. هنگامی که می گوییم دین، باید روشن کنیم که منظورمان چیست. گاهی مقصودمان تعریف دین است و گاهی منابع دین؛ مثلاً گاهی می گوییم دین و مقصودمان این است که هرچه در منابع دینی سخن از آن رفته، جزء دین محسوب می شود. امری دینی است که قرآن و سنت به آن اشاره کرده باشد و عقل نیز آن را تأیید کند. بازگشت اجماع هم به سنت است. ذکر این نکته ضروری است که منظور از عقل در اینجا، عقلی است که در ذیل کتاب و سنت قرار دارد و وقتی حکمی را استنباط می کند، ملجأ و مرجع خودش را کتاب و سنت می داند و اگر جایی مستقلاً چیزی را بیان داشت، آن را به کتاب و سنت عرضه می کند تا با نصوص قطعی مخالف نباشد. پس ملاک ما برای دینی بودن یک امر، کتاب و سنت و عقل مؤید به آن دو است. ما بر اساس این سه منبع مهم وارد بحث می شویم و مسائل جدید و مستحدثه و تطورات جدید را تحلیل و درباره ی آنها اظهارنظر می کنیم.پرواضح است که تطورات جدید برآمده از عقل انسان معاصر است. همین عقل، می تواند تغییرات و تحولات جدید را به گونه ای سامان دهی کند که با مبانی دینی نیز سازگاری کامل داشته باشد.
بنابراین با تغییرات موضوعات جامعه، باز هم دین حرفی برای گفتن دارد و می تواند در صحنه ی اجتماع حاضر شود و به ایفای نقش بپردازد. لذا رویکرد تقلیل گرایانه، رویکردی معقول و کامل نیست؛ اما متأسفانه این رویکرد، از همان صدر اسلام بر نظر و عمل مسلمانان سایه افکند. بعد از رحلت رسول گرامی اسلام، این اتفاق نامبارک افتاد و بذر جدایی بین جامعه و دین کاشته شد. وقتی امامت و خلافت را که از شئون دین است، از صحنه ی مدیریت جامعه کنار بگذاریم، رفته رفته کار امت اسلامی به جایی می رسد که کسانی در مصدر امور قرار می گیرند که بدون توجه به دین مردم، مشغول حکومت خود خواهند شد.
تجلی بیشتر دین بر اثر پیشرفت های بشر
شاید تصور شود که هرچه بشر بیشتر پیشرفت کند، دین بیشتر به حاشیه رانده خواهد شد. حال آنکه طبیعتاً هرچه جامعه به پیش برود و عقل ها کامل تر شود، دینی که عقل گرا باشد، بیشتر جلوه می کند و مذاهبی که براساس قیاس و استحسان که امری ذوقی و عرفی است، عمل می کنند، راه به جایی نمی برند. از آنجا که دین یک سری نصوص و ادراکات عقلی دارد، به لحاظ عقل سلیم، استحسانات، رد می شود؛ چون عقل حجتی درونی است که همراه و همکار دین است.اما در نسبت دین و جامعه و کارآمدی آن، اولاً، ما باید جامعه را از منظر خود تعریف کنیم. جامعه مجموعه ای از افراد است که دارای هویت فرهنگی خاص و اهداف مخصوص به خود هستند که براساس این اهداف گرد هم جمع شده اند و برای رسیدن به نیازهای اقتصادی، سیاسی، آموزشی و...، نهادهای مختلفی را تأسیس کرده اند. حال این پرسش مطرح می شود که تعامل این افراد بر چه اساسی و با چه ابزارهایی باشد؟ در جواب می توان گفت که برخی از این ابزارها سخت افزاری و بعضی نرم افزاری است که دین در زمره ی نرم افزارها قرار دارد. به این صورت که نخستین عناصر تعیین کننده هویت هر فرد، باورها و اعتقاداتش است. هویت فرهنگی افراد و گروه ها هنگامی در چارچوب صحیح انسانیت شکل می گیرد که دین را برای تعیین و تعریف این هویت پذیرا باشند. انبیا و ائمه عملگرا بوده اند و انسان ها را با عمل خویش به سمت انجام امور نیک و معروف سوق می داده اند و برای تعیّن بخشی به هویت منبعث از دین، در نظر و علم تلاش می کرده اند. لذا وقتی دین با انسان که مهم ترین رکن جامعه است، نسبت و ارتباط داشت، به ناچار باید به وجود ارتباط بین دین و جامعه، آن هم ارتباطی گسترده، اعتراف کرد.
یکی از مشکلات اصلی دیدگاه های نفی یا رویکرد تقلیل گرایانه، به عدم فهم صحیح از مفهوم انسان برمی گردد. برخی نیز دین را از محتوای قدسی اش تهی می کنند و فقط بر کارکردهای اجتماعی آن متمرکز می شوند. حال آنکه وقتی ما انسان را دارای دو بُعد مادی و الهی فرض کردیم و این دو بعد را از هم جدا نپنداشتیم، دین، خواه ناخواه، با رفتار مردم و جامعه ارتباط و نسبت مستقیم پیدا می کند.
درهم تنیدگی دنیا و آخرت، یا به تعبیر دیگر مادیات و معنویات، به حدی است که حتی دنیایی ترین امور افراد هم می تواند در چارچوب دین بگنجد. توضیح این مطلب اینکه اعمال و افعال انسانی یا ذاتاً دارای یک حکم دینی است یا می توان با جهت دهی دینی، به آن رنگ الهی بخشید. روایات متعددی در این زمینه داریم که می توان حتی به کارهای دنیوی مباح، صبغه ای دینی داد. وقتی به انسان و کارهایش این گونه نگاه کردیم، همه ی ابعاد و وجوه زندگی انسان رنگ و بوی دین می گیرد؛ یعنی در تمام افعال انسان می توان رگه ای از دین را مشاهده کرد. در اینجا است که نیت نقشی اساسی را بازی می کند. بدین شکل که اگر در خدمات اجتماعی و هر کار دیگری، قصد رضای الهی در میان باشد، خود به خود آن کار، دینی و خدایی محسوب خواهد شد.
با توجه به مطالب فوق، برای اثبات کارآیی دین و رابطه ی آن با جامعه، ابتدا باید ابعاد جامعه را بشناسیم و تعریف دقیقی از انسان به دست دهیم. پس از این مرحله، به بررسی رابطه دین و جامعه و کارآیی دین در جامعه بپردازیم.
برای نشان دادن گستره ی دین، توجه به ابواب فقهی ضروری است؛ چه اینکه تعدد ابواب فقهی، نشئت گرفته از تکثر ابعاد زندگی انسانی است؛ مثلاً دایره عنوان عام معاملات بسیار گسترده است؛ یعنی هر نوع معامله ای، دارای حکم فقهی و دستوری دینی است. از این جهت نمی توان موردی را یافت که دین به آن نپرداخته باشد. البته برخی مسائل همچون بیمه وجود دارند که با این نام در دین مطرح نشده اند؛ اما نصوص عام بر این امور جدید هم تطبیق دارد. اسلام با نگاه جامع و کامل خود، هم مصالح فرد را در نظر گرفته و هم، از مصالح جامعه چشم پوشی نکرده است. اسلام علاوه بر اصلاح فرد، درصدد ساختن تعاملات اجتماعی برای رفع نیاز افراد نیز است. برای نیل به این مقصود، کلیاتی را مطرح کرده که نوع ارتباط را بیان می کند؛ مثلاً اینکه معامله براساس عدل باشد و مایه فساد نشود. اموری در اسلام است که از مقوله ی تکلیف هستند نه حق تا با رضایت شخص، منتفی شود. یعنی بسیاری از امور اگر شخص هم به آن رضایت بدهد، ساقط نمی شود؛ چون حق نیست و از مقوله ی تکلیف است. در واقع اسلام، با آن دید وسیع و آینده نگر خود، دریافته است که اگر این امور را به طور کامل به انسان ها واگذار کند، جامعه به فساد کشیده می شود؛ چون توعید و تهدید و تشویق و دلسوزی، می تواند آن احکام را نفی کند. لذا اختیار را به دست انسان نداده است و زمام اختیار را خود به دست گرفته تا جامعه حفظ شود. این مطلب بیانگر توجه جدی اسلام به جامعه است.
آموزه های برجسته اسلام در سیاست، اقتصاد، آموزش و تربیت برای ساختن فرد و حفظ جامعه است و حتی در نحوه مدیریت جامعه و زعامت اجتماع هم دستورهای بسیاری رسیده که همه ی این موارد کارآمدی دین را می رساند و رابطه تباین یا تقلیل گرایانه را نفی می کند. بازشناسی انسان ما را به دین رهنمون می کند و اشکال کار عقیده مندان به رابطه تباین یا تقلیل، عدم شناخت انسان و اجتماع است. وقتی انسان و جامعه و دین را تعریف کردیم، البته تعریفی صحیح و برآمده از واقعیت، مشخص می شود که اسلام با احکام و مناطات خاص و عام برای همه ی عرصه های جامعه برنامه دارد و از هیچ شأنی از شئون انسان و جامعه غفلت نورزیده است.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104