به وجود آوردن زیبایی ها
آیاتی متعدد در قرآن مجید وجود دارد که به وجود آوردن زیبایی ها و تحصیل آن ها را مطلوب و برخی از آیات مباح (جایز) بودن زیبایی ها را تذکر می دهد. از آن جمله:و هو الذی سخر البحر لتأکلوا منه لحمًا طریًا و تسخرجوا منه حلیة تلبسونها (45)
«و او خدایی است که شما را بر دریا مسلط نموده، تا گوشت تازه از آن بخورید و وسایل زینت را که می پوشید از آن بیرون بیاورید.»
مدلول مستقیم آیه، جایز بودن تهیه ی زینت است، ولی این نکته قابل توجه است که خداوند متعال در آیه ی مورد استشهاد مسلط ساختن انسان را به دریا به خود نسبت داده است، در نتیجه، مشروعیت دو نوع بهره برداری از دریا که به عنوان مثال در آیه آمده است (استفاده از گوشت و استخراج مواد زینت) مخصوصاً با نظر به لام در کلمه ی «لتاکلوا» که لام غرض است، مستند به خدا می باشد و از این جمله، لطف و احسان خداوندی بر بندگانش استفاده می شود. مانند آیه ی:
1 و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیرٍ ممن خلقنا تفضیلاً(46)
«ما به طور قطع، فرزندان آدم را اکرام نمودیم و خشکی و دریا را برای حرکت و جنبش آنان آماده ساختیم و از مواد پاکیزه برای آنان روزی دادیم و آنان را به عده ی فراوانی از مخلوقات خود برتری دادیم.»
2 یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفانٍ کالجواب و قدورٍ راسیاتٍ اعملوا آل داود شکرًا و قلیلٌ من عبادی الشکور (47)
«اجنه برای حضرت سلیمان (علیه السلام) آن چه را که از محراب ها و تمثال ها و کاسه هایی مانند حوض ها و دیگ هایی بزرگ و ثابت می خواست، می ساختند. ای آل داود برای سپاسگزاری عمل کنید و بندگان شکرگزار من اندکند.»
حضرت سلیمان (علیه السلام) یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که خداوند امتیازات مادی و غیر مادی فراوانی را در اختیارش گذاشته بود. مقصود از «محاریب» بنا بر تفسیر طبرسی: «جایگاه های عبادت بوده است و گفته شده است که قصرها و مساجدی بوده است که مردم در آن ها عبادت می کردند.»(48)
ابن عباس می گوید: «اجنه برای حضرت سلیمان، صورت های پیامبران و پارسیان را در مساجد تصویر می نمودند، تا مردم به آن ها تماشا کنند و به عبادت خداوندی تشویق شوند.» (49) در همین مأخذ می گوید: «ممکن است بگوییم ممنوعیت تصویر جانداران در برخی از دوران جایز بوده است، چنان که حضرت عیسی (علیه السلام) با دستور خداوندی به صورت پرنده به پرواز در می آمد.» ولی روایاتی از اهل بیت عصمت آمده است که آن تماثیل که برای حضرت سلیمان ساخته می شد، صورت جانداران نبوده، بلکه نقاشی درختان و امثال آن ها بوده است.
این مسأله به طور مشروح در مباحث هنری باید مطرح شود. به هر حال، از این آیه ی شریفه، این مطلب آشکار می شود که به وجود آوردن زیبایی ها برای انبساط روحی از نظر دین الهی مانعی ندارد.
3 أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدًا رابیًا و مما یوقدون علیه فی النار ابیغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال (50)
«خداوند از آسمان آبی فرستاد و در سیل گاه ها به قدر خود به جریان افتاد. در این جریان، سیل، کف های برآمده ای را بر روی خود حمل کرد و از آن فلزاتی که در آتش برای زینت آلات یا کالا ذوب می کنید، مانند همان سیل کف سر بر می آورد، خداوند مثل حق و باطل را چنین می آورد. اما کف ناپایدار از بین می رود و اما آن چه که به حال مردم سودمند است، در روی زمین پایدار می ماند. خداوند مثل ها را چنین می زند.»
در این آیه نیز موضوع زینت به صورت خبری مطرح شده است و اگر زینت و به وجود آوردن زیبایی ها ممنوع بود، خداوند متعال در این آیه ی شریفه در مجرای مثال سازنده مطرح نمی فرمود و به اصطلاح اصولی، در این آیه تقریری برای جواز تزیین که هدف از آن، زیبایی است، دیده می شود.
4 وَ اذکُرُوا إذ جَعَلَکُم خُلَفَاءَ مِن بَعدِ عَادٍ وَ بَوَّأکُم فی الأَرضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قصورًا و تَنحِتُونَ الجِبَالَ بُیُوتًا فَاذکُرُوا آلاءَ الله وَ لاَ تََعثَوا فِی الأرضِ مُفسِدِینَ (51)
«و به یاد بیاورید که خداوند شما را پس از عاد جانشینانی قرار داد و شما را در زمین جایگیر ساخت، و شما در زمین های هموار قصرها می سازید و از کوه ها خانه ها برای خود می تراشید. پس به یاد بیاورید نعمت های خداوندی را و در روی زمین فساد به راه نیندازید.»
در آیه ی مذکور، هم اشاره به قصرها شده است و هم به خانه ها، و مسلماً قصر دارای امتیاز کمّی و کیفی است که در خانه های معمولی وجود ندارد. همان بیانی که در آیه ی 14، سوره ی نحل گفتیم که از آیه، تقریری برای جواز به وجود آوردن زینت آلات احساس می شود، در همین سوره ی اعراف، آیه ی 74 نیز احساس می شود؛ به اضافه ی این که خداوند متعال پس از حکایت فعالیّت های شهر سازی آنان، آن ها را به عنوان نعمت های خداوندی معرفی فرموده و به یاد آوردن آن نعمت های الهی را دستور می دهد.
این چهار آیه و بعضی دیگر از آیاتی که دارای همین مضامین می باشند، مطلوبیّت زیباییِ هنری را بیان می دارد که در مباحث مربوط به هنر از دیدگاه اسلام مطرح می شوند.
نتیجه ی کلی تفسیر آیات مربوط به زیبایی
آیات فراوانی که تاکنون درباره ی زیبایی از دیدگاه اسلام مطرح شده است، به خوبی اثبات می کند که زیبایی و توجه به آن ها و به وجود آوردن زیبایی ها نه تنها از دیدگاه اسلام جایز است، بلکه با نظر به نیاز روحی که بشر به زیبایی های محسوس عینی دارد، محبوب و مطلوب است. از طرف دیگر، می دانیم که نیازهای مادی و معنوی بشر در زیبایی های محسوس عینی خلاصه نمی شود، یعنی چنین نیست که انسان ها همه ی حقایق و واقعیّات را قربانی زیبایی محسوس عینی کنند، مخصوصاً با نظر به این جریان متداول که انسان های سودجو و قدرت پرست و خودخواه، از نمایش های زیبایی و آراستن ظاهر و صورت، چه حقایق و اصول و ارزش ها را در راه اهداف خود نابود می سازند. به همین جهت، اسلام برای مردم، هشدار جدی می دهد که به یاد داشته باشید و به طور جدی متوجه باشید که هر زیبایی و آرایش که تفکرات و هدف گیری های بشری در به وجود آمدن یا ارائه ی آن دخالت بورزد، نمایانگر حقیقت نیست و چنین نیست که هر زیبایی فقط در تحریک ذوق و شهود زیبایی که موجب لذت است، خلاصه شود. این یک جریان استثنایی حتی یک جریان اقلیّتِ غیر قابل توجه نیست که «جسم را می آرایند تا جان را بیازارند»، «چهره را می آرایند تا دل را بیالایند».در منابع اسلامی این هشدار جدی با بیانات گوناگون آمده است. یعنی:
زیبایی نباید پرده ای برای پوشاندن واقعیّات و توجیه پلیدی ها بوده باشد. ما انسان ها به حد کافی عواملی را برای قرار گرفتن غیر مستقیم با واقعیّات دارا می باشیم، و همه ی کوشش ما باید صرف این مسأله شود که با حقایق و واقعیّات به طور صریح و مستقیم ارتباط برقرار کنیم. هیچ یک از عوامل پوشاننده ی حقیقت و واقعیّت مانند زیبایی و آرایش ظاهری که عامل اصلی حیات معقول ما (حقیقت و واقعیّت) را می پوشاند، نیست. زیرا زیبایی و آرایش ظاهری به جهت جاذبه ای که دارد، می تواند با استخدام ذوق و شهود و احساس زیبایی ما، حقیقت و واقعیّت و اندیشه و تعقل درباره ی آن دو را از دست ما بگیرد:
1 وَ مِنَ النَّاس مَن یُعجِبُکَ قَولُهُ فِی الحَیَاةَ الدُّنیا و یُشهِدُ اللهَ عَلَی مَا فِی قَلبِهِ وَ هُوَ ألَدُّ الخِصَامِ (52)
«و بعضی از مردم هستند که گفتار آنان در زندگانی دنیوی تو را به شگفتی وا می دارد و خدا را به آن چه که در دلش است شاهد می گیرد، در حالی که در خصومت با تو سخت می کوشد.»
2 ذلِکَ بأنَّهُم آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبعَ علی قُلُوبِهِم فَهُم لاَ یَفقَهُون * و إذا رأیتَهُم تُعجِبُکَ أجسَامُهُم و إن یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم کأنَّهُم خُشُبٌ مسنَّدةٌ...(53)
«این بدان جهت است که منافقین، نخست ایمان آوردند و سپس کفر ورزیدند و خداوند بر دل های آنان مُهر زد و از کار انداخت و آنان نمی فهمند. و هنگامی که آنان را ببینی اجسام آنان تو را به شگفتی وا می دارد و اگر سخنی بگویند، به سخن آنان گوش می دهی، گویی چوب های خشک و بی مغز هستند (سایه های بی روح می باشند.)»
3 و لأمةٌ مومنةٌ خیر من مشرکةٍ و لو أعجبتکم (54)
«و یک کنیز با ایمان بهتر است از یک زن مشرک، اگر چه زیباییِ او شما را به شگفتی وادار کند.»
استخدام زیبایی ها برای پوشاندن واقعیّات و حقایق و ادعای تکامل!!
فراوانی در راه پوشاندن واقعیّات و حقایق، با زیبایی ها و آرایش های فریبنده مستهلک شده و نابود شده است. به راستی، آیا این ضعف و زبونی را برای بشر بپذیریم که قدرت ارتباط با حقایق و واقعیّات را نداشته و طول زندگانی فردی و اجتماعیِ او با ظواهر زیبا و فریبنده می گذرد و گویی بدتر از ناتوانی مقابله با حقایق و واقعیّات، خصومت خاصی با آن ها داشته و این محقر تر از خفاش برای ابراز این که آفتاب را می بیند، خفاش را تحقیر و یا درباره ی آن حیوان محروم از نور خورشید دلسوزی می نماید؟! در صورتی که خفاش به جهت ساختمان عضوی که دارد از نور خورشید محروم است، و لی این مدعیِ تکامل، پرده ی تاریکی به روی آفتاب حقایق و واقعیّات می کشد و آن را می پوشاند و می گوید حقیقت همین است که من به شما نشان می دهم! و بنگرید! درست بنگرید چه حقیقتی زیبا!! در آیات مذکور، سه نوع زیبایی که می تواند مردم سطح نگر را بفریبد، تذکر داده شده است:نوع یکم سخنان زیبا که روپوشی به درون پلید می باشد.
خطر بزگ سخنان زیبا چه در قابل شعر و چه در قالب نثر در این است که رابطه ی الفاظ با مفاهیم و مقاصد گوینده هرگز رابطه ی علیت طبیعی ضروری نمی باشد. توضیح این که؛ دلالت کلمه ی «دوست من» به مفهوم و معنای خود قرار دادی است و بهترین دلیل آن تنوع زبان ها در دنیا است، یعنی مفهوم و معنای «دوست من» بیش از یک چیز نیست و آن عبارت است از کسی که با من رابطه ی دوستی دارد. در صورتی که برای ابراز همین یک مفهوم و معنی، هزاران کلمه را به عنوان لغت خاص هر یک از اقوام می توان به کار برد. هم چنین، جمله ی «نویسنده ی خوبی است» از کلمات و هیأتی خاص ترکیب یافته است که مفهوم آن ها را می توان با هزاران کلمه ی دیگر به عنوان لغت خاص هر یک از اقوام ابراز نمود. پس جمله ی «دوست من نویسنده ی خوبی است» دارای مفاهیمی است که نشان دادن آن جمله، مفاهیم خود را بر مبنای قرارداد استوار ساخته است و چون رابطه ی بین لفظ و معنی قراردادی است، امکان به کار بردن لفظ در یک معنای دیگر حتی ضد معنای اصلی همواره وجود دارد. این امکان است که ضرورت تطابق سخنی را با مقصود گوینده کاملاً نفی می کند و اثبات می کند که گوینده می تواند خلاف واقعیّت و حقیقت را ابراز نماید و ممکن است این ابراز به قدری زیبا و آراسته و ماهرانه باشد که شنونده را به کلی از حقیقت و واقعیّت دور و محروم بسازد. به نظر می رسد، این بیماری کشنده را که مولوی در دو بیت زیر بیان می کند، همه ی انسان های آگاه می دانند، و این که آن بیماری را بروز نمی دهند، مانند آن مریض مبتلا به بیماری مهلک است که از بردن نام آن زجر می کشد:راه هموار است و زیرش دام ها
قحطیِ معنا میان نام ها
لفظ ها و نام ها چون دام هاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
این جاست که باید کمی توقف کرده و از مطلق بافان زیبا شناسی بپرسیم: آقایان چه می گویید؟ مقصود خود را مقداری صریح تر به ما بیان کنید. آیا شما می گویید: زیبایی، زیباست به طور مطلق، و مردم باید به طور مطلق به زیبایی جلب شوند و هر کسی در هر موردی و با هر هدف گیری که بخواهد، زیبا بگوید، سخن او را به طور مطلق باید ارمغان مفید تلقی کرد؟! جلوی زیبا گویان را نگیرید و زبان نغز گویان را نبندید؟! مصلحت حیات بشری، حقیقت، واقعیّت، این گونه مفاهیم را بسپارید به دست اخلاقیون که آن ها هم بی کار ننشینند تا حوصله شان سر برود. و گاهی برای شنیدن مفاهیمی که یکنواختی زندگی و تکرار بی معنای سخنان متداول را از بین ببرد، سراغ اخلاقیون را خواهیم گرفت، هم چنان که برای تغییر وضع روانی از نمودهای خسته کننده ی زندگی، سراغ مواد مخدر را می گیریم!!
ما قبول داریم که شنیدن این جمله که «اگر ما انسان ها با عشق مطلق به زیبایی، حقیقت را نادیده بگیریم یا نفصی در حقیقت وارد کنیم، بدون این که بفهمیم معشوق مطلق خود را که زیبایی است، با دست خود کشته ایم، زیرا نادیده گرفتن حقیقت یا وارد ساختن نقصی در آن، موجب مختل ساختن درک صحیحی درباره ی هستی بوده باشد خیلی گران است، خنده آور است»، موجب مسخره به گوینده ی آن است، ولی چه باید کرد، حقیقت همین است. مگر شنیدن این جمله که «هشتاد سال زندگی تقلیدی و وسیله ای برای اجرای فرمان غرایز حیوانی و قدرت قدرت پرستان به کلی پوچ است»، خیلی گران نیست؟ مگر شنیدن این حقیقت که هر عمل، عکس العملی به دنبال خود دارد،
این جهان کوه است و فعل ماندا
سوی ما آید نداها را صدا
برای مردم اسیر لحظه های زودگذر زمان که هر رابطه ی جزیی با طبیعت محسوس و رویدادهای گذران آن، موجودیت آنان را قطعه قطعه نموده و با خود می برد، خنده آور نیست؟ مگر چنین نیست که مردم ناآگاه و نابخرد با شندن این حقیقت که «اگر تو هدفی، دیگران نیز هدفند و اگر دیگران وسیله اند، تو نیز وسیله ای» گوینده را به تمسخر می گیرند؟ و آیا نمی گویند که «تو بهتر می فهمی یا ماکیاولی»؟ بیچاره گوینده هم که با قرار گرفتن در تحت تأثیر جریان ماکیاولیِ قدرت پرستان در طول تاریخ زبانش گرفته است، نمی تواند بگوید: آقایان تا کنون چه نتیجه ای از این مبارزه با قانون صحیح هدف و وسیله در طول تاریخ، جز انباشتن جسدهای بی جان انسان ها به بلندی کوه ها برده اید؟ آیا از این مبارزه چه نتیجه ای جز تحقیر و اهانت به شرف و حیثیت انسانی گرفته اید؟ یک نمونه از تکامل انسانی را که با مبارزه ی مزبور به دست آورده اید، به ما هم ارائه بدهید. شما هر اندازه که این تحلیل ها و استدلال ها را دقیق تر و عمیق تر و با صدق و خلوص بیش تر بیان کنید، به استهزا و تمسخر آنان خواهید افزود. بگذارید این حقیقت را هم که «نادیده گرفتن حقیقت به جهت عشق مطلق به زیبایی به نابودی همان زیبایی می انجامد»، به مسخره بگیرند.
به هر حال، اگر کسی با نظر به نتایج دغل بازی و فریبکاری ها که از نمایش زیبایی و آراستن الفاظ برای اجرای مقاصد شوم و نیت های پلید، در طول تاریخ نصیب بشریت نموده است، چنین ادعا کند که اکثر ضررهای جانی و مالی و ارزش هایی انسانی که سرتاسر تاریخ حیات مردم را به کاریکاتور ناخوانا مبدل ساخته و یک لحظه این کره ی خاکی را بدون ناله و شیون نگذاشته است، مربوط به فریبکاری به وسیله ی الفاظ زیبا بوده است، ادعایی مطابق واقع ابراز نموده است. با این حال، باز بگذارید دفاع کنندگان از زیبایی به طور مطلق، آتش به خرمن واقعیّات و حقایق بزنند و بگویند: زیبایی آن پدیده ی مطلوب است که هیچ ارتباطی به ارزش های اخلاقی و مذهبی ندارد!!
نوع دوم آرایش جسمانی ظاهری با حیات خشکیده
آن چه که منطق همه جانبه ی اصول انسانی ایجاب می کند، این است که محتوای سالم و باشکوه وجود انسانی، با ظاهری زیبا توأم بوده باشد، و چنان که نمود ظاهری انسان ها نیز زشت و کراهت بار نباشد، حتی بایستی این حقیقت را بپذیریم که محبوبیت زیبایی ظاهری و جسمانی با محبوبیت زیبایی باطنیِ انسان ها یکی نیست، زیرا زیبایی باطنیِ انسان ها که عبارت است از تعقل و اندیشه ی صحیح و وجدان حساس و پاک و عشق به حقیقت و تنفر از باطل، امری است ضروری و واجب، در صورتی که زیبایی ظاهر جسمانی امری است شایسته، مشروط به این که سرپوشی به کثافت ها و پلیدی های درونی نباشد که در آن موقع موجودیت چنین انسانی مانند زهری کشنده در شیشه ی بسیار زیبا است. مردم همه ی جوامع و همه ی دوران هرگز از ظاهر جسمانی نازیبا، آن صدمه و ضرر را ندیده اند که از انسانی با درون پلید و زشت با صورت و ظاهری زیبا و آراسته دیده اند.این زیبانمایانِ زشت سیرت، همان چوب های خشکند که از چشمه سار حیات حقیقی بریده و در خم رنگرزی فرو رفته و در آمده که بفرمایید: «که منم طاووس علّیّین شده»!!
درست است که ما یقین نداریم که مقصود مولوی از تشبیه زیبایی ظاهری با بریده شدن از سرچشمه ی حیات به چوب خشک در ابیات زیر، بیان مضمون آیه ی زیر بوده است:
و إذا رأیتهم تعجبک اجسامهم و إن یقولوا تسمع لقولهم کأنهم خشب مسندةٌ...(55)
«و اگر آن تبهکاران را ببینی، اجسام آنان تو را به شگفتی وا می دارد و اگر سخنی بگویند، گوش به گفتار آنان فرا می دهی، گویی آنان چوب های خشک و بیجانند.»
هم چنین، ابیات زیر کاملاً منطبق با آیه مذکور می باشد. باغبانی وارد باغ شد و درختی را دید که خشکیده است. باغبان ارّه را به دست گرفت که آن درخت را ببرّد و از پای در آورد. این ابیات در گذشته هم مطرح شده است:
هر کجا بینم درخت تلخ و خشک
می بِبُرّم تا رهد از پشک مشک
خشک گوید باغبان را کای فتی
مرمرا چه می بری سر بی خطا
باغبان گوید خَمُش ای زشت خو
بس نباشد خشکی تو جرم تو
خشک گوید راستم من کژ نی اَم
تو چرا بی جرم می برّی پی اَم
باغبان گوید اگر مسعودئی
کاشکی کژ بودی و تر بودئی
جاذب آب حیاتی گشته ای
اندر آب زندگی آغشته ای
تخم تو بد بوده است و اصل تو
با درخت خوش نبوده وصل تو
این یک بدبینیِ افراطی درباره ی حیات انسان ها نیست که بگوییم: قانع شدن و خرسند بودن مردم به زیبایی ظاهری و جسمانی، یکی از قوی ترین عوامل بازدارنده ی آنان از تقویت عقل و وجدان و اندیشه و ایمان به حقایق بوده است. امروز هم مانند دوران گذشته، نگاه های مردم به ظواهر یکدیگر بدون آگاهی از درون آنان، نقش تفسیر حیات آنان را به عهده گرفته است. اگر شما فقط روی خندان داشته باشید، لباس هایتان زیبا، زلف شانه زده و معطر و راه رفتنی خرامان خرامان و الفاظی زیبا، می توانید در جدول انسان ها، ردیف تکامل یافته ترین ها را اشغال کنید!! اما صدق و صفا و عدالت و آینده بینی و بذل امتیازات خدادادیِ چند روزه که در اختیار شما قرار گرفته است، به انسان های نیازمند، کوشش برای افزایش آگاهی و معرفت، پذیرش حق اگر چه تلخ باشد، احترام ذات خود و دیگر انسان ها، تکاپو برای شرکت در هدف کلیِ هستی و وصول به هدف اعلای حیات، نه تنها زیبا نیستند، بلکه خیالاتی هستند که نباید در مغز راه داد!!!
نوع سوم زیبایی صوری در به کار انداختن گردونه ی تناسل
هیچ انسان معتدلی تردید در این ندارد که اگر زیبایی صورت و جمال معنی در هر دو صنف مرد و زن جمع می شد، هم در مقدمه ی عمل تناسل و توالد و هم در همه ی لحظات رویاروییِ این دو صنف با یکدیگر، از لذت محسوس و لذت معقول برخوردار می شدند. ولی نه خلقت جسمانیِ همه ی انسان ها با آن الگوی زیبایی که ما برای خود پذیرفته ایم، از زیبایی برخوردار است و نه ارزش های اصول و دستورات مذهبی و اخلاقی عالی، درون همه ی انسان ها را از جمال معنی برخوردار ساخته است. به این معنی که مذهب و اخلاق، تواناییِ به وجود آوردن جبریِ جمال معنی را ندارند، زیرا تبعیت آدمی از تمایلات و هوس های حیوانی و پیچیدن به دور خود طبیعی است که آن دو عامل نیرومند را خنثی می سازد. آن چه برای مردان و زنان رشد یافته شایسته است، جمال معنی در این دو صنف است و اشتراک زن و مرد در رشد عقلانی و وجدانی مخصوصاً در رشد معنوی روحانی که تقوا و تخلّق به اخلاق الله است مقدس ترین عامل وحدت و هماهنگیِ دو صنف است. آیه ی قرآن این اشتراک مقدس را چنین متذکر می شود:و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن و لامةٌ مومنةٌ خیرٌ من مشرکةٍ و لو أعجبتکم...(56)
«با زن های مشرکه ازدواج نکنید تا ایمان بیاورند و یک کنیز با ایمان بهتر از زن مشرکه است، اگر چه شما را به شگفتی وادارد. و با مردان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان بیاورند و یک برده ی با ایمان بهتر است از یک مرد مشرک، اگر چه شما را به شگفتی وادارد.»
اما چه اندک هستند این گونه انسان های رشد یافته که در زندگانی زناشویی از هر دو لذت محسوس و معقول برخوردار شوند. به هر حال، آیه ی مذکور صریحاً دلالت بر این حقیقت دارد که در پدیده ی حیاتیِِ زناشویی، جمال معنی مقدم بر زیبایی صوری است. نه این که زیبایی صوری مطلوب نیست، بلکه چنان که در مباحث گذشته دیدیم، زیبایی صوری به طور طبیعی مطلوب و از دیدگاه اسلام نیز محبوب است. اما اگر آدمی در انتخاب صنف مقابل خود برای به وجود آوردن رابطه ی زناشویی میان زیبایی صوری و جمال معنوی مخیّر باشد، جمال معنوی مطلوب تر است. این مسأله هم جای تردید نیست که ترجیح زیبایی صوری در مقدمه ی به کار انداختن گردونه ی تناسل بدون عوارض دیگر، محبوب و مطلوب است. در این پدیده ی حیاتی باید دقت شود که زیبایی صوری برای زن مانند قدرت برای مرد است که اگر از تربیت انسانی اسلام برخوردار نباشد، مانند کارد برّانی است که به دست کودک داده باشند. زن زیبا صورت و دور از اخلاق با آن کارد برّان، هم اعضای خود را خواهد برید و هم اعضای دیگران را، چنان که قدرت در دست یک مرد خالی از اخلاق عالی انسانی، آتشی است که اول مغز خود قدرتمند را و سپس دیگران را می سوزاند و خاکستر می سازد. درست است که تاریخ اقوام و ملل، سلاّخ و جلاد زن به خود ندیده است، ولی کشته شدگان و تباه شدگان به وسیله ی سلاح زیبایی صوریِ زن ها و مردها اندک نبوده است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:
زَخارِفُ الدُّنیا تُفسِدُ العُقُولَ الضَّعیفَةَ
«آرایش های دنیا، عقول ناتوان را فاسد می کند.»
زیرا عقول ناتوان، قدرت تشخیص پوست و مغز، ظاهر و باطن، صورت و معنی، حقیقت و نمود، وسیله و هدف را نداشته، از هر موضع گیری، همه ی واقعیّات را با نوعی مطلق که برای خود ساخته و پرداخته است می نگرد. قوانین و اصول برای یک «حیات معقول» به ذهنش خطور هم نمی کند، تا چه رسد به این که آن ها را ملاک حقیقت قرار داده، زندگی قابل تفسیر و توجیهی داشته باشد. در یکی از آیات قرآنی چنین آمده است:
وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إلی ما مَتَّعنَا به أزوَاجًا مِنهُم زهرَةَ الحَیاةِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فِیهِ وَ رِزقُ رَبَّکَ خیرُ وَ أبقَی (57)
«و چشمانت را دراز مکن به سوی نعمت هایی از آنان که به عنوان شکوفه ی حیات دنیوی آنان را از آن زن ها بهره مند ساختیم تا در معرض آزمایش شان قرار بدهیم، و رزق پروردگار تو بهتر و پایدار است.»
از این آیه چنین استفاده می شود که زیبایی صوری، یکی از وسایل آزمایش اولاد آدم است و به خوبی می تواند انسان را در مبارزه ی امواج تمایلات و آرمان های معقول مذهی و اخلاقی در تلاطم قرار بدهد که اگر شخصیّت را تقویت نموده و تمایلات زودگذر را مهار کند و نگذارد آرمان های معقول مختل شوند، گامی بزرگ در مسیر رشد برداشته است، و اگر شخصیّت را در برابر تمایلات ببازد و آرمان های معقول را به باد آن تمایلات بسپارد، رو به سقوط رفته و قطعاً به یک حیوان ناآگاه و بی اختیار مبدل خواهد شد. این که زیبایی ها به طور عموم به اضافه ی تلطیف روح و جبران خشونت های طبیعت و قوانین جاریه در آن، وسایل آزمایش نیز می باشند، از موارد متعددی در قرآن استفاده می شود، مانند:
إنَّا جَعَلنَا مَا عَلَی الارضِ زِینَةً لَهَا لِنَبلُوَهُم أیُّهم أحسَنُ عَمَلاً (58)
«ما آن چه را که در روی زمین است برای زمین [و زمین شناسان] زینت قرار دادیم تا آنان را در مجرای آزمایش قرار بدهیم، تا چه کسی از آنان دارای عمل نیکوتر بوده باشد.»
وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بالغداةِ و العَشِیِّ یُریدُونَ وَجهَهُ وَ لاَ تَعدُ عَینَاکَ عَنهَُم تُریدُ زینةَ الحَیاةِ الدُنیا (59)
«نفس خود را در زندگی با کسانی که پروردگار خود را صبحگاه و شامگاه می خوانند و فقط عنایت ربانیِ خدا را در نظر دارند به شکیبایی وادار کن و چشمانت را از آنان منصرف مساز برای اراده ی زیور و زینت حیات دنیوی.»
این آیه ی شریفه هم به صراحت کامل از قربانی کردن حیات انسان هایی که در این دنیا می خواهند با «حیات معقول الهی» زندگی کنند، به آرایش ها و زینت ها و زیورهای چشمگیر جلوگیری می کند و گوشزد می کند که این آرایش ها و پیرایش ها نباید سدّ راه حیات اصلیِ روح آدمیان باشد. آن فرد و جامعه ای که از حیات قابل تفسیر و توجیه معقول ناتوان است، هرگز نخواهد توانست از قانون اصلیِ حیات برخوردار شود، و در نتیجه حتی از تفسیر زیبایی ها و برخورداری از آن ها نیز ناتوان خواهد بود. ما در بخش اول این مباحث که اصالت پدیده ی زیبایی را در زندگی انسان ها اثبات کرده ایم، ضمناً ارزش آن را در برابر زیباییِ خود حیات و آرمان های معقول آن نیز توضیح داده ایم که عالی ترین ارزش زیبایی ها درآن است و در عین حال که سطوح ابتداییِ روح ما را می نوازد، می تواند وسیله ی بسیار خوبی برای تحریک ما به مشاهده ی کمال در پشت نمودهای شفاف زیبایی و عامل تحریک به سوی آن باشد.
با توجه به این اصل است که سطح فهم و درک بشری به جایی خواهد رسید که حیات انسان ها را قربانیِ زینت و زیور صوری حیات دنیوی نخواهد ساخت. در بعضی از آیات دیگر، خداوند گرایش به حقایق پایداررا در برابر زینت و زیور دنیا توصیه می فرماید:
المَالُ و البَنُون زینةُ الحیاةِ الدُّنیا و البَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٍ عِندَ رَبَّکَ ثوابًا وَ خَیرٌ أمَلاً(60)
«مال و فرزندان زینت زندگیِ دنیوی هستند و آن اعمال و نتایج اعمال صالح [که از انسان های رشد یافته] خواهد ماند، در نزد پروردگارت هم از نظر پاداش و هم از نظر آرزوی خواستنی، بهتر از آن زینت ها است.»
خلاصه ی مطالبی که درباره ی زیبایی از دیدگاه اسلام مطرح کردیم، این است که زیبایی در همه ی انواع خود از دیدگاه اسلام محبوب و مطلوب است، ولی این پدیده ی محبوب و مطلوب نباید حقایق و واقعیّات متن «حیات معقول» را مختل بسازد، زیرا نباید «حیات معقول» قربانی پدیده ی لذت محضِ ناشی از برقرار کردن رابطه با زیبایی ها باشد. علاوه برآن، اصل تصعید در زیبا یابی که در اسلام مطرح است، عبارت از تقویت مغز برای دریافت جمال خداوندی است. انسان با هر یک از این تصعید و اعتلاهای مغزی و روحی، گام از لذایذ محسوس و سطحی بالاتر گذاشته و موفق به دریافت لذایذ معقول تر می شود، تا آن گاه که زیباییِ روح خویشتن را که دارای فروغی از جمال الهی است، در می یابد و در آن موقع می فهمد که:
چه عروسی است در جان که جهان زعکس رویش
چو دو دست نو عروسان تر و پر نگار بادا
پی نوشت ها :
(1) الوافی، فیض کاشانی، جزء11، ص93؛ نقل از ابوبصیر... از امیرالمؤمنین (علیه السلام).
(2) مفاتیح الجنان (دعای حضرت فاطمه علیهاالسلام)، محدث قمی، انتشارات علمیه ی اسلامیه، ص71.
(3) همان (دعای حضرت فاطمه علیهاالسلام)،(دعایی در نماز امام موسی بن جعفر علیه السلام)، ص 76.
(4) همان (دعای مشلول )، همان (دعای مجیر)، همان (دعای نیمه ی رجب)، همان (دعای شب عید فطر).
(5) همان (دعای حضرت فاطمه علیهاالسلام).
(6) همان (دعای حضرت فاطمه علیهاالسلام).
(7) همان (مناجات سوم از مناجات خمس عشر).
(8) همان (مناجات پنجم).
(9) همان (مناجات نهم).
(10) مفاتیح الجنان، محدث قمی.
(11) همان مأخذ.
(12) سوره ی ق، آیه ی 16.
(13) سوره ی واقعه، آیه ی 85.
(14) سوره ی حدید، آیه ی 4.
(15) نهج البلاغه، خطبه ی 179.
(16) سوره حشر، آیه25.
(17) سوره ی آل عمران، آیه ی 31.
(18) مفاتیح الجنان (مناجات سوم از مناجات خمس عشر)، اما سجاد (علیه السلام).
(19) مفاتیح الجنان (دعای کمیل)، امیر المؤمنین (علیه السلام).
(20) سفینه البحار، ج2،ماده عشق.
(21) همان، ج2، ماده عشق ، نقل از اصول کافی.
(22) مفاتیح الجنان (مناجات هشتم از مناجات خمس عشر).
(23) سوره ی ملک، آیه ی 4.
(24) سوره ی اعراف، آیه ی 185.
(25) کلیات دیوان نظامی گنجوی، مقدمه خسرو و شیرین.
(26) همان مدخذ، مقدمه ی شرفنامه.
(27) همان مأخذ، مقدمه ی لیلی و مجنون.
(28) سوره ی اعراف، آیه ی 31.
(29) سوره ی صافات، آیه ی 6.
(30) سوره ی تین، آیه ی 4.
(31) سوره ی غافر آیه ی 64؛ سوره ی تغابن ،آیه ی 3.
(32) سوره ی نحل، آیه ی 6.
(33) سوره ی حج، آیه ی 5.
(34) سوره ی نمل، آیه ی 60.
(35) سوره ی حج، آیه ی 63.
(36) سوره ی حجر، آیه ی 85.
(37) سوره ی معارج، آیه ی 5.
(38) سوره ی مزمل، آیه ی 10.
(39) سوره ی حجرات، آیه ی 7.
(40) سوره ی بقره، آیات 137و 138.
(41) سوره ی مائده، آیه ی 8.
(42) زندگی من، تروتسکی، ترجمه ی هوشنگ وزیری، ص 599.
تروتسکی مطلب پرودون را تصدیق کرده می گوید: «این سخنان با وجود طعم یک طمطراق کلیسایی سخنانی دلنشینند، من آن را امضا ء می کنم».
(43) نهج البلاغه، رسائل (نامه ها) امیر المؤمنین، شماره 47.
(44) سوره ی حجرات، آیه ی 7.
(45) سوره ی نحل، آیه ی 14.
(46) سوره ی اسراء، آیه ی 70.
(47) سوره ی سبا، آیه ی 13.
(48) مجمع البیان، طبرسی، ج 8، ص 382.
(49) همان مأخذ، ص383.
(50) سوره ی رعد، آیه ی 17.
(51) سوره ی اعراف، آیه ی 74.
(52) سوره ی بقره، آیه ی 204.
(53) سوره ی منافقون، آیات 3و4.
(54) سوره ی بقره، آیه ی 221.
(55) سوره ی منافقون، آیه ی 4.
(56) سوره ی بقره، آیه ی 221.
(57) سوره ی طه، آیه ی 131.
(58) سوره ی کهف، آیه ی 7.
(59) سوره ی کهف، آیه ی 28.
(60) سوره ی کهف، آیه ی 46.