اندیشه های سیاسی-اجتماعی فارابی (2)

با توجه به اندیشه یونانی، ارسطو مبتنی بر الگوی اجتماعی خود، جامعه آتن، طبقات جامعه را تقسیم بندی می کند، ضرورتاً به طبقه «بردگان» نیز تأکید می ورزد.
پنجشنبه، 26 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه های سیاسی-اجتماعی فارابی (2)
 اندیشه های سیاسی-اجتماعی فارابی(2)

نویسنده: دکتر سیّدمحمّد ثقفی




 

4. آیا فارابی اعتقاد به طبقات و بردگی دارد؟

با توجه به اندیشه یونانی، ارسطو مبتنی بر الگوی اجتماعی خود، جامعه آتن، طبقات جامعه را تقسیم بندی می کند، ضرورتاً به طبقه «بردگان» نیز تأکید می ورزد.
امّا فارابی با تأثر از تعالیم اسلامی، بردگی را محکوم کرده و آن را از خصایص و ویژگی های جامعه تغلبیه (استبدایی) که نوعی از جامعه های جاهله است به حساب می آورد. او در رساله «سیاست مدینه» می گوید: «مردم از مدینه تغلب (استبداد و استثمار) در راه تحقق بخشیدن به چیرگی ها و غلبت ها به یکدیگر معاونت می نمایند و ستمگری و غلبه یافتن در آن ها معمول می شود.
مثلاً پاره ای از آنان ممکن است خواستار چیرگی بر خون مردم باشند. پاره ای دیگر خواستار غلبه بر مال مردم باشند و بخواهند اموال دیگران را صاحب شوند و بالاخره پاره ای دیگر تسلّط بر نفوس دیگران را خواستار باشند تا آن ها را برده خود سازند.(1)
فارابی این نوع جامعه را جامعه استبدادی، نژادپرستی و استثمارطلبی می داند و آن را از بدترین نوع جامعه های جاهلی می شمارد.
خصلت ها و ویژگی های جامعه تغلبی تنها در غلبه بر دیگران و استثمار آن ها خلاصه نمی شود، بلکه خصلت ها و عوارض روانی و اخلاقی چنین جامعه ای خطرناک تر از عوارض اجتماعی آن می باشد.
خشونت، بیرحمی، سنگدلی، ستمگری، خلاصه «منش و گرگ صفتی از خصلت های روانی چنین جامعه هایی است».
فارابی می گوید: بر این گونه افراد، حالاتی عارض می شود مانند سنگ دلی، ستمگری خشمناکی و آزمندی در جهت خوردنی ها و پوشیدنی ها و زیاده روی در زناشویی و ازدواج و بالاخره چیره شدن بر همه خیرات عالم از راه قهر و غلبه و نقاد و خوارکردن افرادی که صاحب این امورند. و اینان معتقدند که باید بر همه چیز و همه کس غالب آمد.(2)

طرح مدینه فاضله یا آرمان شهر

طرح مدینه فاضله با آرمان شهر در اندیشه متفکران، همواره برای اصلاح امور اجتماعی و تغییر جامعه صورت گرفته است که گهگاهی از آن به جامعه اتوپیا به معنی خوبستان تا ناکجاآباد به تعبیر سهروردی بیان شده است، هر دانشمندی با تأثر از اندیشه های خویش، یک جامعه آرمانی را مطرح ساخته است.
اگر این اندیشه در جامعه شرقی: سابقه درازیی دارد و از آرمان شهرهای متعددی سخن رفته است. در ناکجاآباد سهروردی تا اوتوپیای افلاطون.(3)
در اندیشه غربی نیز کم و بیش همین اندیشه، تنها از نوع دیگری، مطرح می باشد. آرمان شهر تامس مور تا کمون آخر مارکسیسم نمونه هائی از این قبیلند. تامس مور در طرح آرمان شهر خود از جامعه ای مطلوب سخن می گوید. در آن جامعه شیوه زندگانی آن نه تنها خوش ترین بنیاد را بر این جامعه متمدن می گذارد، بلکه جامعه ای است که تا بشر برقرار است پایدار خواهد ماند.
این جامعه که در جزیره ای قرار دارد که پایه گذارش در اصل آن را از یک قاه جداکرده نظام و سامانی یکسره عقلی به قاعده حساب شده دارد و به همین دلیل شرور و فسادهای خوراک، پوشاک و زناشویی و اقتصاد و جنگاوری و دیگر امورشان را شرح می دهد.(4)
در اندیشه فارابی نیز با تأثیر از اندیشه یونانی افلاطون، اجتماع اسلامی آن، چنین جامعه ای مطرح است.
در این جامعه، اعضای آن به دنبال «سعادت» و «خیر مطلق» هستند و هر آن چیزی که آدمی را به خوشبختی سودمند برساند، آن سعادت است. منتهی این خوشبختی در امور عادی و لذّات جسمانی خلاصه نمی شود، بلکه باید ریشه آن را در «حیات عقلانی» و «بارور ساختن» اندیشه و عمل از طریق اتصال به مبدأ فعّال (عقل فعّال) جستجو کرد.
آن گاه که آدمی مبادی و معارف اولیه را که از ناحیه عقل فعّال (فیض) الهی، بدو اعطاء شده است به کار بندد و به درستی بشناسد و به واسطه قوّه اراده شیفته آن گردد و در آنچه باید عمل کند و اندیشه نماید، در این وقت آنچه از آدمی آید همه خیر است. بنابراین «خیر ارادی» تنها از این جهت میسر می آید.(5)
و چون همه فطرت ها سالم و پاکند، می توانند از این فیض ربوبی برخوردار شوند، جامعه با فضیلتی را به وجود آورند.
علاوه بر داشتن فطرت پاک، هر فردی را فطرتی ویژه خود باشد به جز فطرت ویژه آن دیگر و از همین رو است که دیده می شود فردی آمادگی پذیرش معارف و معقولاتی دیگر است و به وسیله آن به سوی معرفت به علم یا علوم دیگری کشش پیدا می کند و بدان نائل می آید.(6)
در نتیجه تعاون و جامعه، آن وقت تکمیل می شود که هر کسی با داشتن استعداد خاص علم و صنعت در ارتقاء معنوی جامعه و یافتن حیات عقلانی بکوشد و درستی و راستی در جامعه حاکم شود.
هر انسانی که به این مرتبت از کمال برسد، او انسان کامل است و در عالی ترین درجه سعادت می باشد.

راه حصول سعادت

راه وصول به سعادت تنها از طریق برطرف کردن شرور و بدی ها، حاصل نمی شود، بلکه باید به جای آن ها، خوبی ها و خیرات جایگزین گردد، کار سیاستمدار مدینه که رئیس، پادشاه آن است، این است که نظام مدینه را بدان سان نماید که همه اعضای جامعه با نظام خاصّی به همدیگر پیوسته باشند و آن سازگاری و تعاون میان آن ها برقرار شود که همه برای نابودی بدی ها و شرور و به کارگیری خوبی ها و ... بسیج شوند و واقعاً تعاون بر نیکی و تقوی پدید آید.
(تعاونوا علی البرّ و التقوی)
و این زمینه به جز از راه قدرت سیاسی و حاکمیت انسان صالح میسر نیست که جامعه را رهنمون سعادت و خوشبختی حقیقی باشد.

ویژگی های رهبر جامعه ایده آل

فارابی برای چنین شخصیت ممتازی، شرایط و اوصاف چندی را مهم می شمارد و آن را لازمه داشتن جامعه سالم و مدینه فاضله به حساب می آورد.
چنین انسانی که رئیس اوّل مدینه فاضله بود بالطبع دارای دوازده خصلت بوده که تنها از آنِ او می باشد.
تام الاعضاء سالم باشد و همه نیروهای تن او به درستی کار کند.
در ادراک و فهم و تیزهوشی، خوش فهم و واضح بین باشد.
دارای حافظه ای قوی و هوش سرشار شود که به زودی فراموش نکند.
خوش فکر و هوشمند شود و به اندک توجهی مطلوب واقعی را دریابد.
خوش بیان باشد به طوری که زبانش به طور تمام و کامل بر اظهار اندیشه های درونی وی یاری نماید.
دوستدار تعلیم و آموزش شود، زحمت و تلاشی را که در این راه متحمل شود، او را رنج ندهد.
بر خوردن، نوشیدن و ازدواج کردن طمع نورزد و از لهو و لعب دوری کند.
دوستدار راستی و راستگویان و دشمن دروغ و دروغگویان شود.
دارای نفس و شخصیتی بزرگ و دوستدار کرامت و بزرگواری باشد و از همه امور ناپسند و پست خود را بالاتر و برتر بداند.
پول و زرق و برق دنیا به نزد او خوار و بی مقدار شود.
دوستدار دادگری و دادگران، دشمن ستمکاری و ستمکاران باشد و مردم را بر عدالت و انصاف برانگیزد و کسی را که بر او ستم رفته است، بنوازد و پاداش دهد.
هرگاه به دادگری و عدل خوانده شود، دادگر بود و نه لجوج و از ستمگری و ظلم کردن امتناع ورزد.
بر هر کاری که آن را لازم می داند، با اراده و محکم باشد و در انجام آن با جرئت و جسارت و بدون ترس و ضعف نفس اقدام کند.(7)

حکومت شورایی حکیمان

فارابی، به خوبی خود توجه دارد که اجتماع چنین شرایطی، هرگز در یک فرد جمع نمی شود و لذا پیشنهاد می کند که اگر چنین شرایطی در دو یا چند نفر باشد، آن ها می توانند به صورت گروهی و شورایی حکومت را تشکیل دهند و حکمت و دانش و تربیت اعضای جامعه را به عهده بگیرند. اگر باز هم اجتماع چنین جمعیتی میسر نشد، تنها عده ای از فرزانگان که هر کدام از آن ها یکی از فضائل انسانی را دارا باشد می توانند به صورت دسته جمعی و هیئتی زمام حکومت را به دست بگیرند و حکومت فرزانگان را پیاده نمایند و آنجا که حکیمان حاکم شوند جامعه ایده آل و حکومت آرمانی تحقق خواهد یافت.(8) و به تعبیر قرآن کریم، عبادالرحمن، امامت مستضعفان، را به دست خواهند گرفت.

چند نکته مهم

می توان گفت: فارابی در طرح مدینه فاضله خود، چند فرضیه الگو را مطرح می سازد:

1. حکومت انسان کامل

اینکه مدینه فاضله در رأس خود و هرم قدرت، از حاکمیت یک فرد کامل و متعالی که از فیض الهی نیز برخوردار است بهره مند باشد. اما این فرض، حتی در اندیشه شخص فارابی، تنها یک فرض بیش نبوده و در جهان خارج و واقعیت هرگز وجود خارجی پیدا نمی کند و تحقق واقعی ندارد. و البته اجماع همه این خصلت ها (13 گانه) در یک انسان بسی دشوار بود و از همین جهت است که اشخاصی که بر این سجایا سرشته شده باشند یافت نمی شوند، مگر یکی پس از دیگری، و وجود این گونه انسان ها در میان مردم دنیا بسیار کم و نادر بوده.(9)

2. حکومت شورایی صالحان (اریستوکراسی اخلاقی-فلسفی)

فرض دوم این است که در صورت فقدان فرد و یا افراد متعدد، اگر مجموع این شرایط در مجموع فضلاء و شخصیت های صالح، جمع آید که هر کدام دارای یک یا چند شرط از اوصاف مذکور باشد، آن ها به طور دسته جمعی و شورایی، حکومت فاضلان و شایستگان را تشکیل می دهند.
مجموع این شرایط در جمعی از مردم متفرق و پراکنده وجود داشته باشند. حکمت در یک فرد از آن ها دوم در دومی ... در صورتی که همه آن ها سازگار و هماهنگ بودند، همه رؤساء افاضل آن مدینه اند.(10)
با فرض دوم، می توان گفت که فارابی، واقع گرا ... بوده است.
و می توان نمونه این گونه «هیئت دولت» «شورایی افاضل» را در جامعه های انقلابی آرمان گرا و ... پیدا کرد و دقیقاً شرایط اخوان الصفا در قرن چهارم، اخوان المسلمین در قرن بیستم، و دیگر نهضت های اسلامی و ملی در جهان اسلام، همین بوده است که گاهی نمونه های چنین، شوراهای حکومتی را در دولت ملی دکتر مصدق، دولت انقلابی الجزایر، دولت موقت انقلاب ایران، دولت ملی هند و بعد از استقلال آن، ده ها نظایر آن ها را می توان پیدا کرد و شاهد آورد و به جرئت می توان گفت که فارابی، گرچه در طرح مدینه فاضله آرمانی، شهر اوتوپیایی را مطرح ساخته، از واقع نگری و حقیقت خواهی نیز غافل نمانده است.

3. چرا آرمان گرایی به جای واقع نگری؟

در اینجا این سؤال مطرح است که چرا، چگونه در اندیشه متفکران اسلامی، آرمانگرایی و احیاناً اندیشه مدینه فاضله به جای واقع نگری، و تحلیل واقعیت اجتماعی و اصلاح آن، مطرح بوده است و به جای اینکه واقعیت را تحلیل کرده و اصلاح آن را در تبیین واقعیت ها مطرح نمایند به فرض دورنمای جامعه آرمانی پناه آورده اند؟ و به جرئت می توان گفت اندیشه کلامی در اسلام بخصوص در تشیع همین مسئله بوده است و حکومت انسان کامل و معصوم را تنها حکومت واقعی تلقی کرده و دیگران را غاصب دانسته است و به جای حکومت مؤمنان، صالحان در عصر غیبت، هنوز هم، در طرح اندیشه حکومت معصوم که در پس پرده غیبت است، روزشماری کرده و در نوید «انتظار فرج» نشسته اند.
حتّی در مشروطه شخصیت متفکری همانند آیت اله میرزای نائینی در عرصه سیاست دینی، مشروطه را از بابت دفع افسد به فاسد تلقی کرده و آن را پذیرفته است.
در تحلیل این مطلب، می توان چند فرض را باور کرد:
1. اینکه اندیشه دینی و فلسفی به جای نگاه به واقع (fact) همواره به دنبال حقیقت است و نه واقعیت که مورد نظر علم (science) می باشد.
به تعبیر دیگر: جهان بینی دینی در جستجوی پرسش نیست، بلکه در پی «حقیقت» است. تلاش آن متوجه این است که از واقعیت های روزمره فرا رود به این امید که «حقایق بزرگ تری» را کشف کند. با این همه علاقه آن، چندان متوجه عمل بر پایه حقایق بزرگ تر نیست، بلکه متوجه پذیرش و بارور ساختن اعتقاد به آنها است.
از این جهت همواره بینش دینی-فلسفی به دنبال آنست که جهان برتر و مافوق از جهان موجود بسازد و همواره در پی یافتن انسان کامل و جامعه کامل است. بدین جهت می خواهد انسان هایی با تربیت دینی و فضیلت اخلاقی و جامعه ای برین بسازد و به وجود آورد و به تعبیر قرآن کریم، امامت پرهیزگاران را در پهنه گسترده زمین، حاکم نماید.
(واجعلنا للمتقین اماماً-فرقان 68)
دقیقاً چنین جامعه آرمانی در اندیشه جامعه شناسان علمی همانند دورکیم و مارکس نیز مطرح می باشد، آنجا که آن ها هم از حاکمیت اخلاق علمی و وجدان بشری سخن می گویند.(11) یا آگوست کنت از ایجاد دنیای انسانیت سخن گفته است.
و این چیزی است که از عهده علم (science) که تنها تبیین واقعیت ها را به عهده دارد و از طرح اصلاح آنها عاجز است ساخته نیست.
علاوه بر اینکه دیروز در عرصه علم و فلسفه و حتی در علوم انسانی، غایت گرایی و هدفداری، مسئله ای مهم بوده است که می خواستند در عرصه اندیشه و نظر به دنبال غایت هدف رهیابی داشته باشند. برخلاف بینش علمی و مکتب اثباتی (پوزیتیویسم) که از مطرح ساختن چنین فکری امتناع دارد.
اگر این مسئله یعنی تز واقعیت بدون در نظر گرفتن غایت و هدف، در عرصه علوم زیستی و طبیعی، گاهی مثبت بوده است، هرگز در عرصه علوم انسانی-اجتماعی، کارایی ندارد و عقیم است.
آیا مگر می توان برای روانشاسی و اقتصاد و جامعه شناسی که عمدتاً اصلاح اوضاع انسانی و اجتماعی را در نظر دارند غایت و هدف را نادیده گرفت.
راستی اوضاع نابودی فقر و ناداری، گسترش امکانات به طور مساوی برای همگان و ایجاد رفاه و ضرورت زندگی برای همه یا نبود تبعیض نژادی و لغو بردگی و امتیازات طبقاتی به جز از طریق غایت گرایی و هدفداری از راه دیگر ممکن است؟
در این عرصه، هرگز علم (science) کارایی ندارد، تنها بینش دینی و فلسفی است که با آرمانگرایی و هدفداری، چنین برنامه هایی را مطرح می سازد.
اما چگونه اندیشه تشیع، حکومت عادله را تنها در پرتو حکومت معصوم انسان کامل می بیند و چنین حقی را برای مؤمنان و شایستگان روا نمی دارد، یک سؤال عمیق و اساسی است که تأمل بیشتری می طلبد!
به نظر ما، این تفکر، از تأثیر افکار جریان اخبارگری، ناشی می شود و جریان اخبارگری، هرگونه فهم و تفهم متون دینی، قرآن، حقوق اجتماعی و تأسیس حکومت و اجرای حدود را تنها در انحصار امامان معصوم می داند. از این لحاظ جرئت اندیشه، فهمیدن و در نتیجه حق حکومت کردن از آحاد مسلمان(شیعی) را سلب می کند و به یک نوع جمود و قشری گری و اخلاقیات ذهنی همانند مسیحیت کاتولیک، اکتفا می نماید.
2. از طرف دیگر، در جهان تشیع، چون بهاء دان به قرآن و فهم و تفسیر آن، خیلی ناچیز و کم بهاء تلقی شده است، لذا تأمل در آیات قرآنی، به ویژه اجتماعیات آن، کمتر تأثیر خود را در جامعه شیعی بروز داده است.
ظهور دولت های شیعی در تاریخ، اگر از دولت آل بویه زیدی، صرف نظر نماییم. یا غالیان، نصیری، مشعتنیان اهواز بوده اند و یا صفویه صوفی و-شیعی که بالاخره خود را نائب الامام تلقی کرده اند، امّا ما در آیات قرآن، تأمل عمیق داشته باشیم.
آنچه در قرآن درباره انسان و رسالت آن و عوامل تغییر سرنوشت اجتماعی، ملاحظه نماییم ناگزیر باید به تأسیس حکومت اسلامی به وسیله مسلمانان مؤمن قائل شویم که از عهده رسالت انسانی-خدایی خود سرافرازانه بیرون می آیند.
زیرا اولاً:
1. انسان مقام «خلیفه الهی» در زمین را دارد و این امانت خدایی به وسیله اراده انسان در روی زمین تحقق می یابد و این انسان است که زیر بار چنین امانتی رفته است نه طبیعت و نه دیگر جانداران.
2. تغییر اجتماع، اصلاح آن، تنها در روند تغییر انسان تحقق می یابد (ان الله لا یغیرُ ما بقومٍ حتّی یغیروا ما بانفسهم-روم 29)
3. خداوند پیشوایی و امامت بندگان شایسته و پرهیزگاران و شایستگان را تضمین کرده و وعده می دهد و آیا این ها جز مسلمانان پاکدل متعهد و زمان آگاه اند که جامعه اسلامی را تحقق می بخشند؟
طبیعی است که چنین رسالتی هرگز به عهده گروه ویژه و صنف خاصی مانند روحانیان عالمان دینی، گذاشته نشده است. بلکه جامعه و امت است که متعهدان و شایستگان آن، انجام چنین رسالتی را برعهده گرفته اند.
نتیجه منطقی چنین فهم و استدلالی حق حاکمیت مسلمان دین شناس و زمان آگاه را مدلل می سازد و دقیقاً این منطق راستین اسلام است که آیات قرآنی به آن اشارت دارد.
البته این حق و امانتداری انسان از خداوند، وجود معصوم و انسان کاملی را که واسطه فیض حق و تکمیل کننده رحمت الهی است و قاعده لطف آن را ایفاء می کند هرگز نفی نمی کند، بلکه در راستای آن و تبیین کننده اهداف خط امامت و هدایت انسان است.(12)

دیگر جامعه های انسانی

فارابی در برابر جامعه فاضله، جامعه های دیگری را که با مدینه فاضله تضاد دارند، مطرح می کند و به یک نوع، تیپولوژی اجتماعی دست می یازد.
طبیعی است که نقطه مقابل جامعه فاضله، مدینه جاهله خواهد بود.
او بر حسب اندیشه ها و روش های جامعه ضد مدینه فاضله آن ها را به این ترتیب می شمارد.
مدینه جاهله، مدینه فاسقه، مدینه ضاله، گروه های خودرو و خودسر و نوابت در مدینه فاضله.
مردم در این جامعه، زندگی اجتماعی دارند امّا نه اینکه اجتماع آن ها جامعه بافضیلت باشد بلکه اهداف و روش های آن ها بیشتر غیرانسانی-شهرت طلبی و لذت جویی است.
در پایین ترین مرتبه این مدینه ها، قهراً زندگی آدم نماهایی است که به هیچ نوع اصول مدنی پایبند نیستند مانند کولی ها، یاغیان، دزدان، بیابان گردان که این ها بیشتر شبیه حیوانات هستند تا انسان.

تیپ های مدینه جاهلی

فارابی با تیزبینی ویژه ای جامعه جاهلی را که فاقد اهداف و آرمان های والایی هستند به چند دسته تقسیم می کند:
1. اجتماعات ضروریه
2. جامعه بدّاله
3. مدینه خسیسه
4. مدینه کرامت
5. مدینه تغلبیه-استبدادی
6. مدینه الاحرار مدینه هری «بی قید و لاابالیگری»
اینکه به طور خلاصه به هر یک از ویژگی های جامعه های جاهلی اشاره می شود.

1-ویژگی های مدینه ضروریه

در جامعه ضروریه مردم تنها در به دست آوردن ضروریات زندگی را برطرف می سازد وجود دارند و گاهی تنها یک صفت همانند کشاورزی و دامداری وجود دارد که لقمه حیات و معیشت را تأمین می کند.
در این نوع جامعه، بهترین و برترین کس، آن شخص است که بتواند با بهترین نوع، نیازهای ضروری آن ها را از راه کسب ها و حرفه های آنان فراهم نماید.
البته این مردمان، بندگان ساده خداوند ولی ذهن و اندیشه و اخلاق آنها تربیت نیافته و از دریافت فرهنگ های انسانی و الهی محروم مانده اند. آن ها عوام کالانعامند که تنها در زندگی شکم و عوارض دیگر نیاز مادی را در نظر دارند.(13)

2- مدینه یداله یا ثروت اندوزان و سرمایه داران

در این نوع جامعه هدف و تلاش مردم آن کوشش در راه به دست آوردن مال و ثروت، انباشتن ثروت و تکثیر آن است. احتکار ثروت، نقدینگی و بخل ورزی، تکبر و خودبزرگ بینی از خصلت های ذاتی چنین جامعه ای است.
برترین مردم از این جامعه آن کسی است که هم خود توانگر باشد و هم در رسیدن دیگران به ثروت، راه های آن را فراهم نماید، بی آنکه ثروت را در کارهای خیر و تولید و خدمت به دیگران استفاده کرده و راه اندازد و به اصطلاح قرآن اصحاب تکاثر و ثروت اندوزند. طبیعی است که خصلت سرمایه داری که خالی کردن جیب دیگران و استثمار مردم است از ویژگی های بارز چنین جامعه ای است.

3- جامعه خسّت و دون صفتی

یکی دیگر از جامعه های جاهلی، مدینه خست و دون پروری است. تیپ اجتماعی مردمان این جامعه همواره بهره جویی از لذات جسمی یا خیالی است و تعاون و همیاری تنها در این موارد صورت می گیرد. مثلاً قماربازان مجالس هوسرانی، فراهم کردن خوراک و خوردنی و نوشیدنی-میخوارگی، زن بارگی و بالاخره انواع سکس، شهوت رانی در آنجا فراهم می شود.
به اعتقاد مردم این جامعه، سعادت و کمال انسانی تنها در رسیدن به لذات حیوانی و خوشگذرانی است.
طبیعی است که اخلاق و روان شناسی چنین جامعه ای، فساد، بوالهوسی و سکس و اپیکوریسم است و مانند حیوان که آخرین هدفش، سیری شکم و دفع فضولات است.
به تعبیر زیبای امام علی: مبدأ و نهایت حرکت چنین آدم نماهایی میان عفلگاه و مستراح می باشد.

4. مدینه کرامت و شهرت طلبان

هدف و مرام مردم مدینه کرامت و شهرت طلبان آنست که همواره تلاش می کنند که مشهور و پسندیده و ممدوح دیگران شوند.(بی آنکه خودشان شایستگی و لیاقت آن را داشته باشند) دلشان می خواهد که دیگران، رفتار و کردار آنان را مورد تمجید قرار دهند و از آنان تعریف و تمجید نمایند.
خداوندِ فخامت و شهرت گرند، هر آنکس که او را تمجید کند و او را مکرم بدارد او را دوست دارد و به همان مقدار در احترام و کرامت او کوشا می شود:
بالاخره ایشان خواهان القاب و عناوین اند و همیشه می خواهند که با جلالت مآبی و شوکه الملکی یاد شوند. معیار در نزد مردم این مدینه ها برحسب فضیلت و شایستگی نیست، بلکه بر معیار توانگری و امکانات اجتماعی است و هر کسی که مقدمات چنین شهرت و اسباب لذت و لهو و لعب را فراهم کند شأن و شوکت او به نزد مردم فزون تر می باشد.
تعبیر قرآن کریم در مورد چنین اشخاص جامعه هایی، این است که: (و یُحبّون اَن یُحمدوا بما لَمَ یُفعلوا) اینان دوست دارند که بی آنکه کاری خدماتی انجام دهند، همواره مورد احترام و مدح قرار بگیرند و معروف و مشهور باشند.
یکی از مواردی که اصحاب کرامت می خواهند مورد تکریم و تعظیم قرار بگیرند این است که صاحب دودمان و خاندان باشند که صاحبان ثروت و لذت اند و یا اینکه اجداد آن ها، مشهور به چیره دستی، علیه بر خصم و ملت ها بوده اند.(14)
این ها اگر به کسی خدمت کنند همواره دلشان می خواهد که آن دیگری نیز مقابله به مثل کنند که دقیقاً همانند داد و ستد و معاملات بازاری عمل شود.

5. مدینه تغلبیه یا استبدادی

مردم مدینه تغلب و «زورگویی» در راه تحقق بخشیدن به اهداف خود تلاش می کنند که همواره پیروز شوند، غلبه کنند و اگر تعاونی مطرح است تنها در زمینه پیروزی و غلبه و استبداد است. اینان از پیروزی و غلبه بر دیگران لذت می برند و بر پیروزی دیگران مخالفت می کنند. قطعاً اگر کسی از دیگران، پیروز شود، همواره در رنج دائم بوده و ناراحت می باشند. فارابی در سیاست مدینه افاضه می کند که «اهداف این گروه در غلبه بر دیگران، متفاوت است. بعضی کمتر علاقمند به قهر و غلبه اند و بعضی بیشتر باز در نوع غلبه و پیروزی با همدیگر تفاوت دارند. بعضی دوست دارند که بر خون مردم غلبه نمایند، برخی بر مال، دیگری بر نفس مردم که آن ها را برده خویش سازند. بالاخره قهر و غلبه بر همنوع و ذلت و خواری دیگران، لذت بخش ترین چیزی است که به آن ها آرامش می دهد. بعضی اگر احیاناً بر دیگران تسلط یافتند آنان را نابود می سازند (چنان که خصلت همه مستبدان چنین است:
رئیس و پیشوای چنین جامعه هایی، آن کسی است که بهتر بتواند دیگران را برده ساخته و مقهور نماید. صفات اخلاقی و روانی چنین جامعه هایی شقاوت و ستمگری، غضب و بهره برداری از همه لذت ها، خوردن، نوشیدن و ازدواج است که همه اش در راه قهر و غلبه باشد.

6- مدینه جماعیه یا آزادی مطلق

اصحاب این جامعه را می توان، لیبرالیسم مطلق، دانست که معتقدند تنها هدف انسان، آزادی مطلق و بهره برداری بی حساب از لذت ها است و هیچ چیزی نباید آدمی را از به کار گرفتن لذت ها و اعمال غرایز، باز دارد.
فارابی، تیپ این مردمان را «مدینه الاحرار» نامیده است. آنان اعتقاد دارند که «هریک از افراد مدینه، خود را آزاد می داند که هرچه بخواهد انجام دهد. همه مردم برابرند. هیچ کسی حق تسلط بر آدمی را ندارد. خوشی ها و بی بند و باری ها از امور مختلف، همه کس می تواند استفاده می کند. در این گونه جامعه ها همه جور آدمی، فرقه و گروه پدید می آید. هم مردم شریف و هم پست و خسیس. در این نوع جامعه ها، آن که رئیس به حساب می آید شخصی است که خواست هوس و اراده مردم را تأمین کند و وسایل عیش و نوش و بولهوسی و بی بند و باری را فراهم سازد. حکومت و دولت باید کاملاً تابع اشراف و عیاشان باشد. هرگز در چنین جامعه ای رئیس واقع بین خدمت گذاری نمی تواند حکومت کند.
در این گونه جامعه ها توالد و تناسل به انواع مختلف و فرزندان گوناگون وجود دارد (باصطلاح فرزندان شهرداری، بیشترین تولید اجتماعی به حساب می آیند).
به اصطلاح شهری پرآشوب و هرج و مرج طلبی است. البته ممکن است با گذشت روزگار، مردانی حکیم و فاضل و شعرایی بزرگ در این گونه مدینه ها به وجود آید و شهری شود جامع اضداد و مجتمع متضادها!(15)
این ها مجموعه جامعه ها و تیپ های جامعه جاهلی بود.
امّا دیگر جوامع انسانی:

جامعه فاسقه

مردم این جامعه همه آنچه را که مدینه فاضله از سعادت و خدا و عقل فعّال را شناخته اند می شناسند، ولی اعمالشان چون اعمال مدینه جاهله است، می گویند، باور دارند ولی عمل نمی کنند.

جامعه متبدله

آراء و افعال مردم این مدینه چون مردم مدینه فاضله است ولی در آن تصرف کرده اند و بدین سبب در آراء و افعالشان فساد راه یافته است.

مدینه ضاله

مردم این مدینه درباره خدا «عقل فعّال» آراء فاسد ابراز می دارند و رئیس آن مدعی است که به او وحی می شود، بدین طریق وی مردم را به اقوال و افعال خود فریفته است.

نوابت

این جامعه ها، به طور استقلال، متضاد با مدینه فاضله نیستند و وجود استقلالی ندارند. بلکه به مثابه علف های هرزه اند. نوابت در مدینه به مثابه تلخه است در مزرعه گندم و یا خارهایی است که در میان کشتزارها می رویند و یا سایر علف هایی که به درختان و مزارع زیان می رسانند.
سپس از میان مردم آنان که طبیعت بهیمی دارند شهرنشین نیستند و اصلاً اجتماعات شهری ندارند. بلکه برخی چون بهایم اهلی هستند و برخی چون بهایم وحشی و برخی چون درندگان از این دو که برخی در بیابان ها پراکنده اند و برخی چون دسته های حیوانات وحشی در بیابان ها زندگی می کنند و برخی ساکن شهرها باشند و برخی جز گوشت خام نخورند برخی چرا کنند و برخی چون سباع درندگی کنند.
این گونه مردم در اطراف زمین مسکونی مثلاً در اقصای شمال یا اقصای جنوب یافت می شوند. باید با اینان به شیوه بهایم رفتار کرد. از آن میان، آن ها که اعلا باشند به بردگی در می آیند.

ویژگی های اهل مدینه فاضله

فارابی به تشریح آراء مردم جاهله بیشتر از آراء مردم فاضله اهمیت می دهد و تفصیل می دهد. او در میان مدینه فاضله، به تفصیل درباره موجودات و نظام آن ها، جسم آن و نظام آن، بحث می کند و می خواهد مردم مدینه فاضله و نظام و تربیت مراتب آن، همانند نظام آسمانی و جهانی باشد. نیز هنگامی که جنبه های منفی قضیه را بیان می کند و غیر مستقیم به بیان جنبه های مثبت آن نیز می پردازد.
امّا گاه گاه به ذکر پاره ای از صفاتی که مردم مدینه فاضله باید داشته باشند، اشاره می کند. این صفات مبتنی بر سه چیز است: علم، عمل و نظام، فضیلت.
و این سه بر دو اصل استوارند: استعدادهای هر عضوی از اعضای جمعیت و نیازهای آن ها.
امّا علم، چنان که در «آراءِ اهل مدینه فاضله» می گوید:
عبارت از علم به مبدأ اول و صفات او، علم به آفرینش، علم به نفس «علم النفس» (خودشناسی) و نظام اجتماعی، این علم بر دو قسم است، علم فلسفی که از فلاسفه و حکماءِ خواسته شود و علم تمثیلی تصویری که از عامه مردم.
مدینه فاضله به مدینه آسمانی، آنجا که سعادت جاوید است و مردم بر حسب مراتب و درجات کمال و محاسن افعال زندگی می کنند منتهی می شود.

آراءِ اهل مدینه های جاهله و ضالّه

فارابی در این باب به تفضیل سخن می گوید! یعنی آرایی که همه رنگ جهالت و ضلالت دارند. از این قبیل است اعتقاد به آنکه: زمین میدان تنازع بقاء است و هر یک از موجودات برای بقای خود می خواهد دیگری را نابود کند. وجود از آنِ کسی است که غلبه می کند و سعادت از آن کسی است که پیروز می شود. بهره ضعیف، نابودی یا بردگی است. در این مدینه ها، هرج و مرج حکمفرما است و هیچ مراتبی و نظامی نیست، چنان نیست که یکی به خاطر اهلیّت و صلاحیتش بر دیگری ترجیح داده شود. هر کس در تلاش است که همه مزایای حیات را به خود اختصاص دهد و برای جلب این مزایا بر دیگران غلبه جوید و آن که برای وصول به مقاصد خود پیروزمندتر، سعادتمندتر است.
پس پایه و اساس اجتماع مبتنی بر وجود قاهر و مقهور است. فارابی این نوع روابط اجتماعی را «بیماری سبعی و درندگی» نامیده است و گروهی از ایشان معتقدند که قوام اجتماع به ارتباط و دوستی است. اما در اینکه این ارتباط چگونه تحقق یابد، اختلاف دارند. برخی گویند به این است که افراد از یک پدر و مادر باشند. آنگاه این خویشاوندان همخون به دفاع از خود بپردازند. برخی گویند: به دامادی است، بدین طریق که مردی از این خاندان با زنی از خاندان دیگر ازدواج کند و زنی از آن خاندان، با مردی از این خاندان.
برخی گویند به انتساب و پیوستن به یک رئیس است که بر دیگران غلبه یافته باشند.
برخی گویند: به تشابه خلق و خو و طبیعت و اشتراک در زبان و برخی گویند: به اشتراک در منزل و مسکن است که تحت اشتراک در مسکن است و سپس اشتراک در کوچه.
آنگاه اشتراک در دین. و سپس اشتراک در شهر و اشتراک در ناحیه ای که شهر در آن واقع است. این بود پاره ای از آراء مردم مدینه جاهله و ضالّه. عدالت در نظر آنان همان چیزی است که طبع هر کس می خواهد، یعنی قهر و غلبه و گردن نهادن مغلوب به اوامر غالب و اینکه مغلوب کارهایی انجام دهد که در آن نفع غالب بیشتر ملحوظ شده باشد.
مردم مدینه جاهله، عدل را چنین تعبیر می نمایند، پس قوام عدل قدرت و غلبه است که هر کس هرچه بتواند برای خود تحصیل کند. پس ناتوان را جز تسلیم چاره ای نیست و باید به قناعت و بردگی گردن نهند.

فارابی فیلسوفی واقع گرا یا مثال گرا؟

با ملاحظه مباحث گذشته، این سؤال مطرح می شود که آیا فارابی فیلسوفی واقع گرا است یا آرمانی و مثال گرا.
آنچه مسلم است فارابی بیشتر عقاید اجتماعی خود را از افلاطون گرفته است ولی مانند افلاطون، همه انواع حکومت را بیان نکرده و طریق اختیار رئیس و تربیت اهل مدینه را ناگفته گذاشته است، بلکه همه آن ها را به عهده رئیس مدینه می داند. آنچه به نظر می رسد فارابی در منابع معرفتی خود، علاوه بر عقاید افلاطون، از آموزش های اسلامی به ویژه در فرض مدینه های ضد مدینه فاضله بهره برده است. مثلاً آنجا که از مدینه کرامت و شهرت طلبان سخن می گوید: آیه (وَ یحبّونَ ان یحمدوا بِما لَم یفعلوا) دوست دارند در برابر کارهایی که انجام نداده اند، تمجید شوند.
یا در مورد اهل مدینه بداله، از آموزش های اسلامی در مورد ثروت اندوزان استفاده می کند. که «تکاثر» و پول را محور شخصیت می دانند و قطعاً در اخلاق و آراء مردم جامعه «تغلبیه» همان «ملاءِ» و «مترفین» را در نظر دارد و بالاخره در مورد آراء مدینه جاهله اِن هم الّا کالانعام بل هم اضل سبیلاً مدّنظر قرار گرفته است.
آنچه تصویر اندیشه فارابی را شکل می دهد، تلفیق و تطبیق اندیشه اسلامی با فلسفه یونانی است.
فارابی معتقد است که فیلسوف، رئیس، مَلِک و قانون گذار و امام، همه به یک معنی است. هر لفظی از این الفاظ در نزد کسانی که به زبان ما، سخن می گویند، بر مدلول الفاظ دیگر به عینه تطبیق می کند.(16)
شرط رسیدن به این مقام آن است که آدمی به درجه عقل مستفاد رسیده باشد و عقل او به عقل فعّال پیوسته باشد. و هرچه از جانب خداوند به عقل فعّال اضافه شود. عقل فعّال به توسط عقل مستفاد آن را به «عقل بالفعل» و سپس به ذهن «متخیّله» او افاضه کند. پس از آن جهت که به عقل و ذهن او افاضه می شود، حکیم و فیلسوف است و خردمند کامل و از آن جهت که به قوه خیالی و تصویری او افاضه می شود. پیامبر منذر است که می تواند در همان وقت از همه جزئیات خبر دهد.(17)
در نظر فارابی، پیامبر و حکیم کسانی هستند که صلاحیت ریاست مدینه فاضله را دارند. هر دوی آن ها بر اثر اتصال به عقل فعّال که مصدر شرایع و قوانین ضروری نظام جمعیت اند، (وحی) بدان نائل آمده اند. فرق آن دو در این است که پیامبر از راه نیروی تصویری (متخیله) و قوای درونی، این اتصال را حاصل کرده است و حکیم از طریق بحث و جدل.
و بدین طریق فارابی میان دین و فلسفه و وحی، نظر وفق می دهد، منبع افاضه را یکی می داند، همان عقل فعّال و حقیقت نیز یکی است: چیزی که افاضه می شود. تنها اختلاف در راه وصول است و جز این هیچ گونه اختلافی نیست.

پی نوشت ها :

1. فارابی، سیاست مدینه، ترجمه دکتر سیدجعفر سجادی، انجمن فلسفه ایران، 1358، صفحه 180.
2. همان منبع، صفحه 182.
3. به کتاب ارزنده آرمان شهر در اندیشه ایرانی، آقای حجت اصیل انتشارات امیرکبیر، 1367 مراجعه شود.
4. مقدمه داریوش آشوری بر «اوتوپیای» تامس مور، چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، 1373، صفحه 21.
5. فارابی، سیاست مدینه، صفحه 146.
6. همان، صفحه 148.
7. فارابی، آراء اهل مدینه فاضله، صفحات 272-274.
8. فارابی، آراء اهل مدینه فاضله، صفحه 277.
9. فارابی، آراء اهل مدینه فاضله، صفحه 274.
10. همان منبع، صفحه 275.
11. جامعه شناسی آموزش و پرورش، صفحه 168.
12. البته چنین استنباطی را از کتاب ارزشمند سنت های اجتماعی در قرآن از شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر استفاده کرده ام.
13. سیاست مدینه، صفحه 170، و آراء مدینه فاضله، صفحه 280، ترجمه سجادی.
14. فارابی، سیاست مدینه، صفحه 175.
15. فارابی، السیاسه المدینه، بیروت: طبع عربی کاتولیکی، 1964، صفحه 100-90.
16. فی الفلسفه الاسلامیه، ص 18-به نقل از تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، صفحه 445.
17. آراء اهل مدینه فاضله، صفحه 85-87.

منبع: ثقفی، سید محمد، (1390) نظریه های جامعه شناختی عالمان مسلمان، تهران: جامعه شناسان.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما