حکیم شرقی

شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی بن حبش بن میرک ابوالفتح سهروردی، در سال 549 هجری قمری، در قریه ی سهرورد، از توابع زنجان، تولد یافت. و پس از 38 سال قمری (سی و شش سال شمسی) عمر پُربار، در سال 587 ق.
چهارشنبه، 1 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکیم شرقی
حکیم شرقی

نویسنده: دکتر فتحعلی اکبری




 

شرح حال و آثار بنیانگذار فلسفه ی اشراق

(1-1) شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی بن حبش بن میرک ابوالفتح سهروردی، در سال 549 هجری قمری، در قریه ی سهرورد، از توابع زنجان، تولد یافت. و پس از 38 سال قمری (سی و شش سال شمسی) عمر پُربار، در سال 587 ق. در شهر حلب، واقع در سوریه کنونی، به فرمان صلاح الدین ایوبی کشته شد. (1)
سهروردی در کودکی دانش ها و معارف زمانه ی خویش را آموخت. و در آنها تبحر یافت. او خود، در مقدمه ی حکمه الاشراق، گوید: «برخی از آثار خود را در ایام کودکی مرتب ساختم». (2) او کتاب الواح عمادی، هیأکل النور و اکثر رساله هایش را در نوجوانی نوشته است.
او در حدود سال 570 ق. (3) در مراغه در مجلس درس مجدالدین جیلی مؤلف رساله اللامع فی الشکل الرابع (4) همراه با امام فخر رازی حضور یافت. و در همان زمان کتاب التنقیحات فی اصول الفقه را نوشت.
(1-2) سهروردی، پس از سه یا چهار سال آموزش در محضر جیلی، در حدود سال 574 ق. به اصفهان نزد ظهیرالدین فارسی رفت و در آنجا، کتابهای منطقی ابن سهلان ساوی را مورد تأمل قرار داد. (5) و به قول شهرزوری «از کتابهای سهروردی برمی آید که او در کتاب بصائر ساوی فکر بسیار کرده است». (6) اما سهروردی چندان تحت تأثیر ساوی و آثار او نبوده است. و فلسفه ی او، قبل از آشنایی با آثار ساوی، نظام نهایی خود را یافته بود. مثلاً درباره ی مقولات می گوید:
و لما حصرنا المقولات المشهوره فی کتاب التلویحات فی خمسه، وجدنا بعد ذلک فی موضع لصاحب البصائر حَصرَها فی اربعه...» (7) (وقتی که مقولات مشهور را در کتاب تلویحات در پنج مقوله منحصر ساختیم، پس از آن، در جایی دیدیم که صاحب بصائر [عمر بن سهلان ساوی] آنها را در چهار مقوله منحصر ساخته است).
سهروردی در عبارت مذکور، با تعبیر «بعد ذلک» به عدم تأثیر ساوی در نظریات منطقی و فلسفی خود، اشاره کرده است. زیرا بارزترین مسأله ای که نظریات آن دو، در آن، به هم نزدیک است، همان مسأله تعداد مقولات است که به تصریح خود سهروردی آگاهی از سخن ساوی در این مسأله، بعد از شکل گیری نظریه اش، بوده است.
شیخ اشراق، در اصفهان بیش از پیش، مجذوب حکمت مشرقی ابن سینا (8) گردید. چه آنکه یک قرن و نیم پیش از او، ابن سینا چهارده سال آخر عمر خویش را در اصفهان گذرانیده بود و گرایش باطنی او همچنان در اصفهان زنده بود. و سهروردی با تکیه بر گرایش باطنی و گنوسی او، رساله الطیر او را به فارسی برگردانید و قصه الغربه الغربیه را نوشت که طبق تحقیق فتح الله مجتبایی رساله ی غربت غربیه اقتباسی است از داستان مراورید که از آثار گنوسی است و به بردیصان نسبت داده شده است. این داستان در یکی از انجیل های غیر رسمی به نام انجیل توماس مطرح شده است که متعلق به قرن اول میلادی است. (9)
سهروردی، در اصفهان، هرچه بیشتر و عمیق تر به گرایش باطنی ابن سینا نزدیک شد و به قول کارلو آلفونسو نالینو:
«فرض اینکه حکمت مشرقی ابن سینا همان حکمت اشراق است، قابل توجیه است (10)
اما خود سهروردی می گوید
پیشگاه خلسات معتبر در عالم هورقلیا... و صور و اموری که اصحاب مشاهدات می بینند، دو عالمی هستند که مشائیان از آن دو غفلت کردند...». (11)
او مدعی است که من حکمت نوری شریف حکمای ایران را در کتاب حکمه الاشراق احیاء کردم و در این احیاء کسی بر من سبقت نگرفته است. (12) تأسیس یا احیاء فلسفه ی اشراق به وسیله ی سهروردی موضوع پر اهمیتی است که در آینده بدان خواهیم پرداخت.
(1-3) سهروردی پس از اقامت دو یا سه ساله در اصفهان، در حدود سال 576 یا 577 ق. و در هر حال، پیش از 579 ق. (13) به شهر ماردین، واقع در ترکیه ی کنونی رفت و در زمره ی دوستان فخرالدین مادرینی شارح قصیده ی عینیه ابن سینا، درآمد و ماردینی به فضل سهروردی اعتراف کرد و کشته شدن او را پیش بینی نمود. (14)
ماردینی (فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عبدالسلام متوفای 594 ق.) که در زمان قتل سهروردی در حلب حاضر بوده است، در طب شاگرد ابن تلمیذ بغدادی (همنام و رقیب ابوالبرکات بغدادی) و در فلسفه شاگردِ حکیمی همدانی (15) و خود از معدود فیلسوفان مشایی عصر خویش و آخرین استاد سهروردی بوده است.
(1-4) از قرائن و گزارشهای تاریخی برمی آید که جریان فلسفه گروی، در برابر فلسفه ستیزی امثال امام محمد غزالی، به برکت کسانی چون آن حکیم همدانی، استاد فلسفه ی ماردینی و خود ماردینی و شیخ اشراق سهروردی یک جریان زنده و فعال و مستمر بوده است. حتی بازرترین ویژگی سهروردی همانا تصویب اعتقاد حکما، در برابر تکفیر آنان از سوی امثال غزالی است.
(1-5) سهروردی تا سال 578 ق. در ماردین به دوستی و مراوده اش با ماردینی ادامه داد. او در سال 579 ق. وارد حلب شد. (16) و در همین سال، در سن سی سالگی، تألیف مشارع را به پایان رسانید. (17)
اثر اصلی او، حکمه الاشراق، در حلب در سال 582 ق، به پایان رسیده است. (18)
(1-6) چهار اثر بسیار با اهمیت او (تلویحات، مقاومات، مشارع و حکمه الاشراق) که از سوی خود سهروردی به یکدیگر ارجاع داده شده است (19)، اصلی ترین آثار روشمند نظری سهروردی در تدوین نظام فلسفی حکمت اشراق است.
این چهار اثر - که در مدتی کمتر از ده سال (573-582 ق) تألیف شده - تا پایان زندگی سهروردی حک و اصلاح شده است.
خود سهروردی در مقدمه حکمه الاشراق گوید:
پیش از حکمه الاشراق و در اثنای تدوین آن، به هنگام ممانعت موانع از تدوین آن، به تألیف کتابهایی به روش مشائیان پرداختم. و قواعد آنان را در آنها ملخص نمودم. از جمله ی آنها کتاب مختصری است موسوم به التلویحات اللوحیه و العرشیه که مشتمل بر قواعد بسیار است و با اینکه حجم کوچکی دارد، آن قواعد را در آن، به طور خلاصه، آوردم. و کتاب لمحات به تلویحات نزدیک (20) است.
و [در اثناء تألیف حکمه الاشراق و پیش از آن] کتابهایی دیگر، غیر از تلویحات و لمحات تصنیف کردم. از جمله ی آنها آثاری است که در ایام کودکی مرتب ساختم. اما این کتاب حکمه الاشراق سیاقی دیگر و طریقی نزدیکتر به حق از این طریق [مشائیان] است. (21)
سهروردی درباره ی این چهار اثر خویش، در آغاز «المشارع و المطارحات» می گوید:
«کسی که در علوم بحثی، به برکت کتاب المشارع مهارت نیافته به کتاب من موسوم به حکمه الاشراق راهی نخواهد یافت. این کتاب مشارع بایستی پیش از کتاب حکمه الاشراق و پس از تحقیق مختصر موسوم به «تلویحات» خوانده شود. (22)
او در این سخن خویش ترتیب قرائت آثار خویش را چنین پیش می نهد: اول تلویحات دوم المشارع و سوم حکمه الاشراق. و چون سهروردی در آغاز کتاب مقاومات می گوید: «این مختصر [مقاومات] به منزله ی لواحق تلویحات است (23) پس، مقاومات بایستی بعد از تلویحات، و قبل از مشارع و حکمه الاشراق خوانده شود.
(1-7) ترتیب پیشنهادی سهروردی برای خواندن این چهار اثر او، نشان دهنده ی ماهیت حکمت اشراق و نظام فلسفی اوست که در آن، بحث و ذوق به هم می پیوندند و تار و پود فلسفه اشراق را پدید می آورند.
به عبارت دیگر، سهروردی برای خواندن این چهار اثر او، نشان دهنده ی ماهیت حکمت اشراق و نظام فلسفی اوست که در آن، بحث و ذوق به هم می پیوندند و تار و پود فلسفه اشراق را پدید می آورند.
به عبارت دیگر، سهروردی با ارائه ی ترتیب قرائت چهار اثر مهم خویش، با دقت و صراحت اعلام می کند که هر یک از بحث و ذوق در نظام فلسفی او امری بیگانه با دیگری نیست، بلکه بحث و ذوق جزء یکدیگرند.
سهروردی حتی در سراسر کتابهای تلویحات و مقاومات و مشارع در راه تأسیس نظام فلسفی خود گام بر می دارد، اما سعی می کند به کلی از مبانی مشائیان فاصله نگیرد. او در مشارع می گوید:
«فان غرضی فی هذا الکتاب المباحثه بحیث لاتبعد عن مأخذ المشایین کل البعد، علی ان هذا الکتاب اذا فُتّش لا یخلو من قره العین و کنوز اخفیت تحت ستر رقیق. فان لم یجدها البلید فما لنا ذنب. و اما المشتغل المباحث فیلتقط منه المحکمات و یظفر منه بمالم یطمع منه و ما اطمعناه فیه. و اجود ما یعتمده فیه الباحث قبل البحث عن حکمه الاشراق الطریقه التی ذکرناها فی التلویحات - مما جری بینی و بین الحکیم امام الباحثین ارسطاطالیس فی مقام جابرص حین تکلّم معه شَبَحُهُ - و هو ان یبحث الانسان اولا فی علمه بذاته ثم یرتقی الی ما هو اعلی». (24)
(هدف ما در این کتاب همانا مباحثه به گونه ای است که از اصول مشاییان بسیار دور نشود. علامه بر اینکه این کتاب اگر بررسی شود از نور چشمان و گنج هایی خالی نخواهد بود که زیر پوشش نازکی نهان گشته اند. اگر کودنی آنها را نیابد، ما گناهی نکرده ایم. و اما آنکه [به این کتاب] سرگرم شده و جستجو می کند، باید محکمات را از آن پیدا نماید و چیزی از آن به دست آورد که نه خود انتظار آن داشته و نه ما وعده ی آن را در آن داده ایم. بهترین چیزی که جوینده در این کتاب، پیش از جستجوی حکمه الاشراق، بایستی به آن تکیه کند همانا طریقه ای است که در تلویحات ذکری از آن را به میان آورده ایم- یعنی آن چیزی که بین من و بین حکیم، امام اهل بحث، ارسطو، در مقام جابرص، رخ داد، آن زمان که شبح ارسطو با من به سخن گفتن پرداخت - و آن طریقه این است که انسان نخست درباره ی «خودآگاهی خویش» بحث کند، سپس به چیزی که بالاتر است فرارود.)
پس، آغاز فلسفه ی اشراق: تلویحات و مقاومات، سپس مشارع و «بیان نهایی آن کتاب حکمه الاشراق است» (25). تأکید سهروردی در این آثار خود بر آن است که اگر سالک دارای قوه ی بحثی نباشد ناقص است، همچنین هرگاه باحث آیاتی از ملکوت را مشاهده نکند ناقص است. (26)
«توأم بودن بحث و مشاهده» در این آثار چهارگانه سهروردی چونان بارزترین وجه حکمت اشراق (نظام فلسفی) او، مورد تأکید مکرر اوست، همراه با تأکید بر «تعاریف غیر مشایی» «استعاره ی نور» «نظریه ی علم حضوری» و «نظریه ی اشراقی فیض.»
چهار اثر مذکور سهروردی از یکدیگر جدایی ناپذیرند؛ و نظام فلسفی او در این چهار اثر پی ریزی شده است. چنانکه کُربن فرانسوی این چهار اثر را - که در مجموعه ی اول و دوم مصنفات سهروردی به چاپ رسانیده است - متناسب با برنامه ی تدوین صریح باورهای اصلی مؤلف شمرده است. (27)
(1-8) پس از چهار اثر اصلی (تلویحات، مقاومات، مشارع و حکمه الاشراق) پنج رساله ی کوتاه (هیأکل النور، الواح عمادی، فی اعتقاد الحکما، پرتو نامه، و بستان القلوب) مشتمل بر فشرده ای از محتوای چهار اثر اصلی سهروردی است که در زیر به محتوای هیأکل النور اشاره می شود.
هیأکل النور رساله ای است مختصر و دارای محتوای فلسفی و عمیقاً اشراقی و شامل 7 هیکل. در هیکل اول آن، ترکب جسم از اجزاء لایتجّزی ابطال شده است که تفصیل این ابطال در حکمه الاشراق (28) و در بخش طبیعیات سایر آثار چهارگانه اصلی سهروردی آمده است. چنانکه خلاصه ی آن در الواح عمادی (29) و پرتونامه (30) دیده می شود. در سایر هیکل های آن نیز به نحوی فشرده مطالب آثار چهارگانه ی اصلی سهروردی آمده است: هکل دوم شامل نکاتی است که، از باب نمونه، در حکمه الاشراق (31) و مشارع (32) آمده است. بحث علت و معلول که در هیکل سوم آمده، در سایر آثار او از جمله در مشارع نیز دیده می شود. (33) هیکل چهارم که درباره ی توحید اشراقی (توحید نوری نه توحید عددی) است، به تفصیل در مواردی در حکمه الاشراق و در سایر آثار اصلی سهروردی آمده است. (34) پس هیکل چهارم و نیز هیکل پنجم، فشرده ی محتوای برخی بحث های آثار اصلی اوست، از جمله بحث «قدیم زمانی و جاودانگی جهان (35)» و نیز بحث درباره ی اینکه «علم خداوند به جزئیات به نحو کلی است». و اما بحث درباره ی معاد روحانی و اینکه «انسان پس از مرگ به جهان نور می پیوندد» در هیکل ششم آمده است. محتوای هیکل 6 و 7 در حکمه الاشراق نیز دیده می شود. (36)
با توجه به محتوای هیکل های 4، 5 و 6 در می یابیم که سهروردی در حدود نیم قرن پس از غزالی، بدون آنکه نامی از او ببرد، کتاب تهافت الفلاسفه ی او را مردود شمرده است. چه آنکه غزالی در این کتاب، حداقل در سه مسأله فلاسفه را تکفیر کرده است: «قدیم بودن همه جواهر (جهان)»، «روحانی بودن معاد» و «کلی بودن علم خداوند به جزییات حادث». او این سه مسأله را در مسائل یکم، سیزدهم و هفدهم کتاب تهافت الفلاسفه خود، مورد بحث قرار داده و آراء فلاسفه را در این سه مسأله مایه ی کفر فلاسفه دانسته است. سهروردی در آثار خود، از جمله هیأکل النور، عقاید حکما را اثبات کرده و با همه ی فلسفه ستیزان، مخصوصاً بارزترین آنان، یعنی غزالی، بدون آنکه نامی از او ببرد به مقابله پرداخته است.
سهروردی همواره «در بحث ها تصریح می کرد به عقاید حکما و تصویب آنها و تزئیف آراء مخالف حکما و در آن باب مناظره می کرد و الزام می داد [در بحث ها پیروز می شد و خصم را مُلزم به پذیرش عقاید حکما می ساخت] و اسکات ایشان می گردانید در مجالس» (37)
شاید این جمله ای که از شهرزوری نقل کردیم (تصریح به عقاید حکما و تصویب آنها و ابطال آراء مخالف حکما) شرح حال سهروردی در عمر کوتاه او باشد. او در آثار مکتوب خویش نیز - چنان که از باب نمونه، در بررسی رساله ی هیاکل النور دیدیم - به تصویب همان آرایی می پردازد که غزالی و سایر فلسفه ستیزان، آن آراء را دلایل کفر فلاسفه دانسته اند.
(1-9) اگر «دسته اول» از آثار سهروردی را چهار کتاب: تلویحات، مقاومات، مشارع و حکمه الاشراق بدانیم و پنج رساله ی هیاکل النور، الواح عمادی، فی اعتقاد الحکما و بستان القلوب و پرتونامه را «دسته ی دوم»‌ تلقی کنیم، بایستی نزدیک به دوازده اثر او را که داستانهای تمثیلی فارسی و عربی است «دسته ی سوم» آثار او به شمار آوریم.
پس «دسته ی سوم» از آثار او عبارتند از داستانهایی که «سفر نفس در مراتب هستی برای نیل به اشراق» محتوای آنها را شکل می بخشد. اکثر این آثار دسته سوم به زبان فارسی و از شاهکارهای ادب فارسی است که برخی از آنها عبارتند از: عقل سرخ، صفیر سیمرغ، آواز پر جبرییل، لغت موران، فی حاله الطفولیه، روزی با جماعت صوفیان، الغربه الغربیه، فی المعراج، الابراج، مونس العشاق، رساله الطیر و حی بن یقظان.
بقیه ی آثار سهروردی را در «دسته ی چهارم» قرار می دهیم که درباره ی موضوع واحد نیستند. اینها یا شروح و تفاسیر گذشته اند، یا درباره ی قرآن و احادیث نبوی اند و یا واردات و تقدیسات و نیز برخی تحریرهای خاص هستند. برخی از این دسته ی چهارم عبارتند از: تفسیر چند سوره ی قرآن و احادیث پیامبر (ص) که هنوز منتشر نشده است؛ شرح فارسی اشارات ابن سینا که این نیز تاکنون منتشر نشده؛ المبدأ و المعاد به فارسی؛ کلمه التصوف [با عنوان مقامات الصوفیه نیز منتشر شده است] المبارقات الالهیه؛ طوارق الانوار؛ کتاب الصبر؛ التنقیحات فی الاصول؛ النغمات الالهیه السماویه، لوامع الانوار؛ رساله ی یزدان شناخت؛ غایه المبتدی؛ الرشحات؛ دعوات الکواکب؛ مکاتبات الی الملوک و المشایخ؛ کتابهایی در علم سیمیا [منسوب به او] مکاتبات فی الحکمه؛ تسبیحات العقول و النفوس و العناصر؛ ادعیه؛ السراج الوهاج؛ اطهر اساس الواردات الالهیه؛ اشعار عربی و فارسی. (38)
(1-10) بر چهار اثر سهروردی شرح ها و تعلیقه هایی نوشته و منتشر شده است:
1. شرح حکمه الاشراق از شهرزوری، تهران، 1372.
2. شرح حکمه الاشراق از قطب شیرازی، تهران، 1313. و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.
3. انواریه، ترجمه و شرح حکمه الاشراق، هروی، چاپ دوم، تهران، 1363.
4. تعلیقات حکمه الاشراق از صدرای شیرازی، در حواشی شرح قطب شیرازی.
5. شرح آواز پر جبرئیل، عبدالرحمن بدوی، شخصیات قلقه فی الاسلام، قاهره، 1346 م.، صص. 141-155.
6. شرح آواز پر جبرئیل، معارف، فروردین - تیر 1363؛ و از شارحی ناشناس، مقدمه و تصحیح اسدپور، اطلاعات حکمت و معرفت، سال دوم، ش. 6، شهریور 1386، صص. 48-57.
7. شرح مونس العشاق، الابحاث الفلسفیه ج. 2، 33-1932.
8. شرح مونس العشاق، انتشارات مجله دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی، تهران 1350.
9. شرح مونس العشاق، معارف، فروردین 1366، صص. 149-1، 164.
10. شرح الغربه الغربیه، مجموعه ی دوم مصنفات شیخ اشراق، تهران 1331.
11. شرح هیاکل النور،‌ از جلال الدین دوانی، ‌در ثلاث رسائل، مشهد 1411.
از آثار خود سهروردی نزدیک به یک چهارم آنها هنوز منتشر نشده است. و از آثار شارحان آثار او نزدیک به سه چهارم آنها هنوز منتشر نشده است. درباره ی «کتابشناسی توصیفی شیخ اشراق سهروردی» آقای دکتر محسن کدیور، کار ستایش انگیزی صورت داده است (39)، اما او ذیل حواشی و شروح منتشر نشده ی حکمه الاشراق، به استنادِ «کربن در سرزمین اسلام ایرانی، ج 4، ص. 335» (40) از ودود بن محمد تبریزی نام می برد که حاشیه ای بر حکمه الاشراق نوشته است (41)، که احتمالاً نامی است مجعول و نام صحیح او «محمود نیریزی» است. (42)
او علاوه بر حاشیه ای بر حکمه الاشراق، شرحی بر الواح عمادی سهروردی به نام «مصباح الارواح فی کشف حقایق الالواح نوشته است. ظاهراً بدخوانی نسخه ی خطی همین مصباح الارواح یا گزارش نادرست فهرست نگاران تُرک، باعث شده است که ریتر در فلیولوژیکا، ص. 271، شماره ی 4، نام او را ودود تبریزی ضبط کند و هانری کربن از این بدخوانی یا این گزارش نادرست پیروی کرده است. (43)

پی نوشت ها :
 

1. عمادالدین اصفهانی، که همزمان با سهروردی در نیمه ی دوم سده 6 هجری می زیسته، نخستین کسی است که درباره ی شرح حال سهروردی، در کتاب البستان الجامع لجمیع تواریخ اهل الزمان، به کوشش کلود کاهن، صص 150-151، گزارشهایی را به دست داده است. پس از عمادالدین اصفهانی، در سده ی 6 و 7 هجری، یاقوت حموی، ابن شداد، شمس تبریزی، ابن قفطی، این ابی اصیبعه، ابن خلکان، قزوینی و شهرزوری، شرح حال سهروردی را گزارش نموده اند. و در سده ی 7 و 8، ابوالفداء، ابن الوردی، ذهبی، صلاح الدین صفدی، جمال الدین اسنوی،‌یافعی، ابن کثیر، و در سده 8 و 9، ملک الاشرف غسانی، احمد دلجی، فصیح خوافی، ابن حجر، ابن تغری بردی و جامی، تاریخ حیات سهروردی را گزارش نموده اند. و در سده دهم هجری، صدرای شیرازی، تنها در اسفار 253 بار از سهروردی نام برده و در المبدأ و المعاد، ص. 191، بسط مباحث را به کتابهای سهروردی ارجاع داده است، مخصوصاً حکمه الاشراق را «نور چشم اصحاب معارف» شمرده است.
2. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2، حکمه الاشراق، ص. 10.
3. ابن فوطی، معجم الآداب و معجم الالقاب، ج. 4، ص. 555.
4. مجموعه ی فلسفی مراغه، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1380، صص. 345-364.
5. ساوی در البصایر النصیریه، ویراسته ی محمد عبده، دو نکته را محتمل دانست: یکی اینکه مقولات «کمتر از ده» اند، دوم اینکه اینها اجناس عالیه» نیستند. سهروردی در مقاومات انحصار مقولات را پنج دانسته است - مجموعه مصنفات ج. 1، ص. 146. و در ص. 278 گفته است: من مقولات را در پنج منحصر ساختم، بعد از آن دیدم ساوی در چهار منحصر کرده است. و در ص. 284، مقولات را بسیار کم فایده می شمارد. و در صص. 167 و 252، بر ساوی خرده می گیرد.
6. شهرزوری، نزهه الارواح، ترجمه ی تبریزی، ص. 458.
7. سهروردی مجموعه مصنفات، ج. 1، ص. 278. ابن سینا هم پیش از ساوی و سهروردی، گفته بود «... اما ما پافشاری نداریم که قانون مشهور را نگاه داشته اجناس را فقط ده بشماریم و هر یک از آنها را جنس حقیقی بدانیم که چیزی از آنها بیرون نباشد» - ابن سینا، فن سماع طبیعی از کتاب شفا، ترجمه ی محمدعلی فروغی، تهران، امیرکبیر، 1360، ص. 122.
8. که طرح مقدماتی آن را در رساله های عرفانی سه گانه او (= حی بن یقطان، رساله الطیر، سلامان و ابسال) و مقدمه ی منطق المشرقیین و نمط های آخر اشارات باز می یابیم - محمد کریمی زنجانی، سهروردی، حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی به غزالی، ص. 26.
9. فتح الله مجتبایی، سهروردی و ایران باستان، پژوهشنامه ی متین، سال 4، ش. 14، تهران، بهار 1381، ص. 167.
10. نالینو، محاوله المسلمین ایجاد فلسفه شرقیه، در التراث الیونانی فی الحضاره الاسلامیه، ترجمه ی عبدالرحمن بدوی، طبع 3، دارالنهضه العربیه، قاهره، 1965، ص 274.
11. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، ص 496-494.
12. سهروردی، کلمه التصوف، سه رساله از شیخ اشراق، به کوشش دکتر حبیبی، تهران 1356، ص. 117، نیز بنگرید به سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، ص. 505.
13. ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، به کوشش مولر، ج. 2، صص. 167-168.
14. همان.
15. محمد کریمی زنجانی، سهروردی، حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی به غزالی، ص 26.
16. همان؛ یاقوت، ارشاد الاریب فی معرفه الادیب (معجم الادباء) به کوشش مارگولیوث، قاهره، 1355 ق. ج. 19، صص. 314-320.
17. سهروردی، مجموعه ی اول مصنفات سهروردی، ص 505. شهرزوری، نزهه الارواح، به کوشش خورشید احمد، حیدرآباد دکن، 1976، ج. 2، ص. 124.
18. سهروردی، مجموعه ی دوم مصنفات، ص. 258.
19. ر.ک: مقدمه ی حکمه الاشراق، ص. 10، و مجموعه مصنفات شیخ اشراق ج. 1، صص. 59، 124، 128، 146، 156، 168، 183، 188، 192، 194، 233، 267، 278، 340، 343، 361، 401، 483، 484، 488، 505.
20. سهروردی، پس از ذکری از تلویحات و اینکه آن با همه ی کوچکی حجمش مشتمل بر قواعد فراوان است... می گوید: «و دونه اللملحات» (لمحات نزدیک به تلویحات است). اما عده ای، از جمله استاد دکتر حسین ضیایی در کتاب «معرفت و اشراق در اندیشه ی سهروردی (ترجمه ی سیما نوربخش، نشر فرزان روز، تهران، 1384، ص. 18، «دونه» را به «نازلتر» ترجمه کرده اند.
21. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج 2، صص. 10 و 299.
22. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، ص. 194.
23. همان، ص. 124.
24. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، صص. 483-484.
25. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، صص. 194، 361، 401 و 505.
26. همان، ص. 361.
27. همان، ص. XVI.
28. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2، صص. 88-89.
29. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2، ص. 115.
30. همان، ص. 8.
31. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2، صص. 111-112 و 201-203.
32. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، صص. 496 و دنباله.
33. همان، ص. 376.
34. همان، ص. 464، آخرین وصیت سهروردی در آخر مشارع «توحید و اشراق» است.
35. همان، ص. 185 و 261.
36. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2، صص. 216-257.
37. شهرزوری، نزهه الارواح، ترجمه ی مقصودعلی تبریزی، ص. 460.
38. ر. ک: شهرزوری، نزهه الارواح، ج. 2، صص. 128-129؛ کدیور، دفتر عقل صص. 287-325.
39. محسن کدیور، دفتر عقل، صص. 287-325.
40. کربن، فلسفه ی ایرانی، فلسفه ی تطبیقی، ترجمه ی سید جواد طباطبایی، ص. 94.
41. کدیور، دفتر عقل، ص. 323.
42. جمال الدین محمود نیریزی، رساله در قدم و حدوث اجسام، معرفی و تصحیح رضا پورجوادی، معارف، سال 19، ش. 3، تهران، آذر - اسفند 1381، مقدمه ی مصحح، صص. 88-98، محمد کریمی زنجانی، سهروردی، حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی به غزالی، تهران 1382، ص 147.
43. همان منابع.

منبع: اکبری، فتحعلی، (1387)، درآمدی بر فلسفه ی اشراق «درسنامه»، آبادان، نشر پرسش، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط