با تمرکز بر دوره صفویه
فقیهان شیعه از سویی مبنای مشروعیت حکومتها را در عصر غیبت نصب عام از جانب امامان معصوم( ع) می دانند و بر این باورند که فقیهان جامع شرایط از سوی امامان معصوم(ع) برای تصدی چنین ولایتی نصب شده اند؛ بنابراین، هر حکومتی که در عصر غیبت تشکیل شود و در رأس آن حکومت فقیه جامع شرایط نباشد، هیچ نوع مشروعیت ندارد و از حاکمان آن به عنوان سلاطین جور یاد می کنند و از سوی دیگر، شرایط سیاسی ـ اجتماعی ایجاب می کرده است که در بسیاری از دوره های تاریخی، شیعیان در جامعه هایی که حکومتش در دست جائر است، زندگی کنند، لذا مسائل مختلف همکاری با جائر، پذیرش هدایای جائر، اطاعت از جائر و. . . در فقه شیعه راه پیدا کرد؛ یکی از این مسائل پذیرش ولایت از سوی سلاطین جور است.
1. مبنای پذیرش ولایت از سلاطین صفوی
از آثار فقهی بر جای مانده از فقیهان عصر آغاز اجتهاد استفاده می شود که این مسئله از آغاز فقه مورد بحث بوده و استوانه های فقه و فقاهت، جواز پذیرش چنین ولایتی را برای فقیه جامع شرایط با اهداف اجرای حدود و تعزیرات، احقاق حقوق و تنفیذ احکام، امری مسلم می پنداشته اند. فقیهان بر این مطلب تصریح کرده اند که گرچه فقیهان این مناصب و ولایتها را در ظاهر از سوی سلاطین جور دریافت می کردند، لیکن در واقع، آنان از سوی امام معصوم(ع)، که فقیهان را نایب عام خودش معرفی کرده است، منصوب هستند و با پذیرش این منصبها در حقیقت، بخشی از حقوق مسلم خود را استیفا کرده اند. (1)در دوره صفویه شاهد شکل گیری الگوی جدیدی در مناسبات میان دین و دولت هستیم. از منابع تاریخی استفاده می شود که فقیهان در عصر صفوی، مسئله ولایت فقیه را آن چنان برای بعضی از سلاطین صفوی جا انداخته بودند که آنان مجبور شدند برای مشروعیت بخشیدن به حکومتهای خود، خویش را به عنوان نایب و کارگزار فقیه معرفی کنند و تاج سلطنت را از دست فقیه جامع شرایط زمان خود دریافت کنند. در روضات الجنات آمده است: شاه طهماسب صفوی خطاب به محقق کرکی چنین گفته بود:
«تو از من به پادشاهی و حکومت سزاوارتر هستی؛ زیرا که نایب امام (ع) هستی و من تنها یکی از کارگزاران تو هستم و اوامر و نواهی تو را اجرا می کنم».(2)
میرزا محمد علی کشمیری می نویسد:
«و چون سلاطین صفویه انار الله براهینهم الجلیه در رعایت شرع انور مبالغه تمام داشته اند و طریقه حقه امامیه آن است که صاحب ملک را امام زمان (عج) می دانند و کسی را نمی رسد که در ملک امام بی اذن او یا اذن نایب او دخل و تصرف نماید؛
پس در این وقت که امام زمان یعنی قائم آل محمد ـ صلوات الله علیه و علیهم- غایب است، مجتهد جامع الشرایط عادل هر که باشد نایب آن حضرت است تا در میان مسلمین حافظ حدود الهی باشد و چون ملکداری و سپه آرایی از فضلا و مجتهدین این زمان صورت نمی گیرد و لهذا هر پادشاهی را مجتهد معظم آن زمان نایب خود کرده، کمر او را بسته، تاج بر سرش گذاشته، بر سریر سلطنت می نشانید و آن پادشاه خود را نایب او تصور می کرد تا تصرف او در ملک و حکومتش بر خلق به نیابت امام بوده، صورت شرعی داشته باشد، لهذا شاه سلیمان صفوی مغفور را آقا حسین خوانساری مبرور به نیابت خود بر سریر سلطنت اجلاس فرمود و بعد از او خاقان مالک رقاب، یعنی سلطان حسین صفوی را مولانا محمد باقر مجلسی و همچنین سلاطین سلف را مجتهدان سلف».(3)
2. محقق کرکی
محقق کرکی یکی از فقیهان برجسته عصر صفوی است که ولایت فقیه را در عرصه عمل عینیت بخشید. وی گرچه در زمان شاه اسماعیل، ابتدا، به منصب شیخ الاسلام اصفهان بسنده کرد، ولی پس از مرگ شاه اسماعیل و روی کار آمدن شاه طهماسب، محقق کرکی نایب عام حضرت مهدی (عج) در همه شئون اقتصادی ـ سیاسی و دینی دولت شیعی جدید، صاحب اختیار مطلق شد تا آنجا که شخص شاه طهماسب نیز نایب او به شمار می آمد. (4)شاه طهماسب دو فرمان به تمام شهرهای قلمرو حکومت خود فرستاد تا از فرمان محقق کرکی اطاعت کنند و بدانند که زمام امور کشور به دست اوست؛ زیرا نایب عام امام است و امور محول به امام زیر نظر او اداره خواهد شد.
در فرمان اول به طور کلی، فرمان به اطاعت از محقق را صادر کرده است و می نویسد:
«چون از مؤدای حقیقت انتمای امام صادق(ع) که انظروا الی من کان منکم قد روی حدیثنا. . . فانی قد جعلته حاکما. . . لایح و واضح است که مخالفت حکم مجتهدین که حافظان شرع سید المرسلین اند، با شرک در یک درجه است، پس هر کس که مخالفت خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، نائب الائمه المعصومین لازال کاسمه علیا عالیا کند و در مقام متابعت نباشد، بی شائبه ملعون و مردود و در این آستان ملائک آشیان مطرود است و به سیاسات عظیمه و تأدیبات بلیغه مؤاخذه خواهد شد». (5)
فرمان دوم شاه طهماسب درباره محقق کرکی کمی مفصل تر است: شاه طهماست در این فرمان ابتدا احیای مراسم شرع سیدالمرسلین و اظهار طریقه ائمه حقه معصومین را از جمله مقدمات ظهور آفتاب، معدلت گستری و دین پروری صاحب الامر(عج) معرفی کرده است و سپس راه وصول به این هدف را متابعت و انقیاد و پیروی علمای دین می داند و در ادامه، در وصف محقق کرکی می نویسد:
«سیما در این زمان کثیر الفیضان که عالی شأنی که به مرتبه ائمه هدی(ع) اختصاص دارد و متعالی رتبت خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، حارث دین امیرالمومنین(ع)، قبله الانقیاد المخلصین، قدوه العلماء الراسخین، حجه الاسلام و المسلمین، هادی الخلائق الی طریق المبین، ناصب اعلام الشرع المتین، متبوع اعاظم الولاه فی الاوان، مقتداء کافه اهل الزمان، مبین الحلال و الحرام، نائب الامام(ع) کاسمه العلیا عالیا، که به قوه قدسیت ایضاح مشکلات قواعد ملت و شرایع حقه کرده، علمای رفیع المکان اقطار و امصار روی عجز به آستانه علویش نهاده به استفاده علوم و انوار مشکاه فیض آثارش سرافرازند».
سپس به سادات عظام، اکابر، اشراف فخام، امرا، وزرا و سایر ارکان دولت فرمان می دهد که در همه کارها از اوامر و نواهی او اطاعت کنند و عزل و نصبهای او را بدون احتیاج به هیچ سند دیگر معتبر بدانند؛
«مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخام و امرا و وزرا و سایر ارکان دولت عالی صفات، مومی الیه را مقتدا و پیشوای خود دانسته، در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تسلیم رسانده، آنچه امر نماید، مأمور و آنچه نهی نماید، منهی بوده، هر کس را از متصدیان امور شرعیه ممالک محروسه و عساکر منصوره عزل نماید، معزول و هر که را نصب نماید، منصوب دانسته و در عزل و نصب مزبورین به سند دیگری محتاج ندانند و هر کس را عزل نماید، مادام که از جانب آن متعالی منقبت منصوب نشود، نصب نکنند».
در ادامه بخشی از فرمان را به ذکر اراضی و املاکی که شاه وقف محقق کرکی کرد، مزین کرد و بخشی را نیز به معاف بودن املاک و اراضی، که تصرف محقق کرکی است، از هرگونه مالیات، عوارض و. . . اختصاص داده است و در بخش دیگر فرمان، به همه اعیان، اشراف، امرا و حکام دستور می دهد که در مسافرتها با محقق کرکی همراهی کنند و توقع رفتن شیخ الاسلام به دیدن ایشان را نداشته باشند؛
«و چون هدایت پناه هو من الیه جهت هدایت خلایق احیاناً از نجف اشرف متوجه بعضی از ممالک محروسه می شوند سیما امامیه و جوائز در ذهاب رایات را کمال تعظیم به تقدیم رسانیده و سرکار هو من الیه و متعلقان او را در غیبت به دستور حضور برقرار دانسته از احوالات و مطالبات مستثنا شناسند و چون در پایه سریر فلک مصیر که مجمع اکابر و اشراف و امراء و حکام و اعیان ممالک محروسه است کائنا من کان ملازمت مقتدی الانام هو من الیه کرده، مشار الیه بدون احدی نرفته و حکام عراق عرب حفظ این قاعده مرعی داشته وظایف ملازمت به تقدیم رسانیده، طمع استقبال و رفتن شیخ الاسلام به دیدن ایشان ننمایند. فکیف که تکلیف حضور مجلس خود نمایند و در جمیع ابواب به نوعی رعایت ادب نمایند که مزیدی بر آن متصور نباشد»(6)
و در پایان فرمان آمده است:
«احکام مذکوره را به همان دستور مقرر دانسته از مضامین حکم جهان مطاع که به تاریخ شهر محرم سنه ست و ثلاثین و تسعمائه صادر شده در جمیع این ابواب به تمامی قیود در نگذرند و از آن عدول نجویند و خلاف کننده را ملعون و مطرود دانسته به مقتضای آیه کریمه اولئک علیهم لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین از مردودان این دودمان شمرند».
از فرمانهای شاه طهماسب به روشنی استفاده می شود که محقق کرکی(ره) آن چنان ولایت فقیه را برای شاه تفهیم کرده بود که شاه را مجبور کرد برای مشروعیت بخشیدن به حکومتش، اداره تمام امور مملکت را به محقق کرکی واگذار کند.
محقق کرکی(ره) نیز از موقعیت به دست آمده کمال استفاده را کرد و با ارسال دستورالعملهایی به حکام و عمال تحت فرمان صفوی، همه آنان را به رعایت عدالت و اجرای دقیق احکام شرع فرمان داد؛ در هر شهر و روستایی نماینده ای تعیین کرد تا با مردم نماز گزارد، شرایع و احکام دین را به ایشان بیاموزد، در بسیاری از شهرهای ایران قبله را، مطابق آنچه که از کتابهای هیئت دانسته بود، تغییر داد و تصحیح کرد. (7)چگونگی، مقدار و مدت زمان جمع آوری خراج و دیگر حقوق شرعی را مشخص کرد.
علاوه بر اینها، تلاش فراوانی به منظور تبلیغ و ترویج شرع، مبارزه با منکرات و مفاسد اجتماعی، اجرای حدود و تعزیرات و احکام اسلامی، بپا داشتن واجبات خصوصاً نماز جمعه، مواظبت بر وضعیت مالی و غیرمالی ائمه جماعات و مؤذنان و دفع شر مفسدان و ستمگران انجام داد.
حسن بیگ روملو در این باره می نویسد:
«بعد از خواجه نصیر الدین محمد طوسی، هیچ کس در اعلام مذهب حق جعفری و ملت ائمه اثنی عشری، زیاده از آن حضرت سعی نمی کرد و در منع و زجر فسقه و فجره و قلع و قمع قوانین مبتدعه و در ازاله فجور و منکرات و اراقه خمور و مسکرات و اجرای حدود و تعزیرات و اقامه فرایض و واجبات و اوقات جمعه و جماعات و احکام و صیام و صلواه و تفحص حال امامان و مؤذنان و اندفاع شرور مفسدان و موذیان و انزجار مرتکبان فجور به حسب المقدور مساعی جمیله به ظهور رسانید و عامه مردم را به تعلیم شرایع احکام ترغیب و تکلیف کرد».(8)
بعضی از نویسندگان معاصر فعالیتهای سیاسی محقق کرکی را در چهار بند خلاصه کرده اند که عبارت اند از:
1. تقویت و تغذیه فکری دولت صفوی: محقق کرکی با منطق قوی و حاضر جوابی ویژه خود، در خنثی سازی تبلیغات مخالفان تشیعه اثنا عشری و جنگ روانی ترکهای عثمانی علیه صفویان نقش بسیار مؤثری داشت؛ چنان که روزی سفیر عثمانی در مجلس شاه طهماسب در حضور شیخ گفت: تاریخ اختراع این طریقه شما (تشیع) به حساب ابجد «مذهب ناحق»می شود؛ مرحوم محقق فوراً پاسخ داد: ما عرب هستیم و کلام ما هم به زبان عربی است؛ پس تاریخ آن «مذهبناحق» می شود و به این ترتیب، سفیر عثمانی را مبهوت کرد؛(9)
2. تعدیل صفویان در برخورد با مخالفان؛
3. تلاش در زمینه احیا و اجرای احکام الهی، که نمونه هایی را قبلاً نقل کردیم، از جمله می توان از تبلیغ و ترویج مذهب، جلوگیری از اعمال گناهکاران فاسد، از بین بردن قوانین موضوعه غیر شرعی، از بین بردن مشروبات، اجرای قوانین مجازات شرعی، برپایی واجباتی نظیر نماز جمعه و. . . دفع شر افراد فاسد و. . . نام برد؛
4. تبیین ابعاد ولایت فقیه و عینیت بخشیدن به آن (10) که در مقاله قبلی، بند دوم آن را توضیح دادیم.
3. دیگر فقیهان عصر صفوی و اعمال ولایت
مسئله نیابت عام فقیهان از سوی امام غایب(عج)، که تا قبل از محقق کرکی، تنها در کتابهای تخصصی فقه و در بین فقیهان مطرح بود، با روی کار آمدن محقق کرکی در عرصه عینیت جامعه گام نهاد و به عنوان یک قدرت سیاسی مشروع پذیرفته شد.حضور ولایت فقیه در جامعه عصر صفوی آن چنان چشمگیر و برجسته است که هر کس از هر زاویه ای که بخواهد تاریخ صفوی را تحلیل کند، ناگزیر از طرح و بررسی آن خواهد بود. حتی محققان و سیاحان غربی، که درباره عصر صفوی کتاب نوشته اند، نتوانسته اند از حضور فعال و سرنوشت ساز فقیهان در عصر صفوی چشم بپوشند. راجر سیوری یکی از محققان غربی درباره حضور فقیهان در صحنه ی سیاست در عصر صفوی می نویسد:
«در دوران شاهان ضعیف و بی کفایت[صفوی]، علما تمایل به تجدید ادعایشان مبنی بر عدم وابستگی به نهاد سیاسی کشور را داشتند. بنابراین جای تعجب نیست که طی سلطنت دو تن از ضعیف ترین پادشاهان صفوی، سلیمان و سلطان حسین، که جمعاً پنجاه و شش سال (از 1077 تا 1135)فرمانروایی کردند، علما را در اوج قدرتشان می بینیم. طی این دوره، مجتهدان استقلال خود را از شاه کاملاً تثبیت کردند و حق ویژه شان را مبنی بر نیابت امام دوازدهم باز پس گرفتند و بدین سان در کشوری شیعه مذهب، تنها منبع بر حق قدرت محسوب می شدند. نباید تصور شود که حتی فرمانروایان قدرتمندی چون عباس اول هم قادر بوده است علما را به کلی مهار کند. مجتهدان از دعوی روزافزون عدم وابستگی به شاه رفته رفته به جایی رسیدند که در واقع شاه را کنترل کردند. به گفته بنانی: به گفته بعضی منابع، گروهی مجتهد بالای سر شاه حکومت مستقیم مذهبی برقرار کرده بودند».(11)
این نظریه، که تنها منبع بر حق قدرت در عصر غیبت، مجتهد جامع شرایط است، با تلاشهای محقق کرکی و دیگر فقیهان این دوره کاملاً جا افتاده بود؛ به نحوی که پادشاهان صفوی برای مشروعیت بخشیدن به حکومتهای خود می بایست قدرت را از دست مجتهدان تحویل بگیرند؛ لذا به هنگام تاجگذاری در یک مراسم تشریفاتی و نمادین، یک مجتهد جامع شرایط قالیچه پادشاه را می انداخت، یا کمر و شمشیر شاه را می بست و او را بر تخت می نشانید و یا شاه را نایب خود قرار داده و به نام او خطبه می خواند و این کارها به معنای اعطای قدرت از سوی مجتهد به شخص شاه تلقی می شد. این گونه تشریفات تقریباً برای تمامی پادشاهان صفوی انجام گرفته است؛ چنان که گذشت، شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب به عنوان کارگزار محقق کرکی فرمان می راندند و تاج و تخت را از دست وی تحویل گرفتند.
در مراسم تاجگذاری شاه اسماعیل دوم، میر سید علی عرب(میر سید علی مجتهد جبل عاملی)و میر رحمت الله پیش نماز جبل عاملی در چهل ستون «قالیچه همایونی» را انداختند.(12)
شاه عباس اول قبل از آنکه در سال996ق به طور رسمی بر تخت بنشیند، در مشهد قدرت را از یک مجتهد جبل عاملی تحویل گرفت. حسینی قمی می نویسد:
«و شاهزاده عباس میرزا در همان ولایت[خراسان] بر تخت سلطنت نشانده، میر سید علی جبل عاملی که از سادات صلحاء و فضلای زمان بود، از مشهد بیرون آمده متوجه عراق بود، به اتفاق بعضی از صلحاء قالیچه سلطنت و پادشاهی آن شاه عالمیان را به دست خود انداخته، شاه بر آنجا نشست. »(13)
درباره تاجگذاری شاه صفی محمد معصوم اصفهانی می نویسد:
«در شب دوشنبه چهارم جمادی الثانی 1038 برخی از علما چون میرزا حبیب الله ولد سید حسین مجتهد جبل عاملی و چند تن دیگر، مشورت کردند و در همان ساعت سعد، کمر و شمشیر شاه اسماعیل را بر میان او بسته در عمارت عالی قاپو تخت و تاج را به وجود با قابلیتش زینت داده، به جای جد عالی مقدارش بر سریر پادشاهی نشانیدند». (14)
سپس می افزاید:
«وجلوس اصلی کمی بعد با ورود ارکان دول انجام شد و خاتم المجتهدین میر محمد باقر داماد به جهت مثنی ساختن امر جلوس، یک بار دیگر آن زیبنده تاج و تخت را در عمارت مذکور به اورنگ سلطنت و مسند دولت تمکن داد». (15)
و نیز به هنگام تاجگذاری شاه صفی دوم (سلیمان) که آقا حسین خوانساری به مقام نیابت امام غایب شناخته شده بود،
«به قاعده امامیه که مجتهد، نایب امام و سلطان نایب مجتهد، مولانا به نیابت خود (سلیمان را) بر تخت نشانید».(16)
در واپسین روزگاران حکومت صفویان نیز علامه محمد باقر مجلسی (فت1111) که در عهد سلیمان و سلطان حسین، شیخ الاسلام اصفهان بود، به عنوان نایب امام غایب، شاه سلطان حسین صفوی(حکومت 1105-1135) را نایب خود قرار داد و به نام وی خطبه خواند. (17)
محمد یوسف واله اصفهانی در کتاب خود تعدادی از علمای بزرگ عصر صفوی را که با دولت همکاری داشتند، چه به صورت همکاری با سلطان عادل یا ستمگر و چه به آن صورت که سلطان نایب فقیه باشد، نام می برد و سمتها و منصبهایی را که داشتند، متذکر می شود، از جمله:
1. جلال الدین محمد دوانی، در جوانی صدرات امیرزاده یوسف بن جهانشاه قراقویونلو را عهده دار بود و بعدها از طرف آقا قویونلوها منصب قضاوت در فارس به او واگذار شد.
2. شیخ علی بن حسین بن عبدالعالی ملقب به «خاتم المجتهدین»که منصبهایش گذشت.
3. میر ابوالولی خلف شاه محمود، فقیهی نامدار بود. ابتدا تولیت آستان مقدس رضوی، سپس با برادرش مشترکاً تولیت موقوفات غازانی، سپس قضاوت ارتش را بر عهده داشت و در انتها به منصب صدارت رسید.
4. میر محمد باقر داماد، فقیه و عارف و فیلسوف معروف و استاد صدرالمتألهین. میرداماد در طول زمان سلطنت شاه عباس، از چهره های محبوب بوده و پس از آن نیز با شاه صفی در ارتباط بوده و خطبه جلوس او را در «مسجد جامع اصفهان»خوانده و همراه وی به زیارت عتبات رفته است. وی در سال 1401 در همان سفری که همراه شاه بود، در میانه راه نجف و کربلا درگذشت. (18)
5. سید عارف میرزا ابراهیم همدانی که مدتی منصب قضاوت همدان را بر عهده داشت، ولی کناره گرفت و بعدها به انواع سیورغالها و ادارات (حقوقها)و انعامات (پاداشها)از طرف شاه صفوی نایل آمد.
6. امیر نعمت الله حلی که شاگرد شیخ علی بن عبدالعالی (محقق کرکی)بود، ولی به اغوای شیخ ابراهیم قطیفی درصدد کسر حرمت و نقض منزلت شیخ بر می آمد. لذا توسط شاه طهماسب به بغداد تبعید شد و دستور دادند که نگذارند او با شیخ قطیفی و سایر دشمنان خاتم المجتهدین رفت و آمد کند.
7. سید حسین کرکی جبل عاملی، نواده دختری شیخ عبدالعالی (محقق) کرکی، ملقب به «خاتم المجتهدین» که مورد دشمنی شیخ ابراهیم قطیفی بود و سالها شیخ الاسلام و متصدی شرعیات دارالارشاد اردبیل بود. به زبان عربی، فارسی و ترکی با فصاحت سخن می گفت و بیشتر اوقات به فیصله قضایای شرعی و دعاوی ملی مصروف می داشت.
8. شیخ علی منشار، فقیه و شاگرد رشید شیخ علی بن عبدالعالی، که از طرف شاه به شیخ الاسلامی و شغل گرامی وکالت حلالیات دارالسلطنه اصفهان منصوب شد و با دینداری و پرهیزکاری به آن می پرداخت.
9. عارف و واعظ شهید عبدالله شوشتری که پس از ملاقات با شاه به مشهد مقدس رضوی (ع) کوچ کرد و در آنجا مشغول هدایت و دستگیری مردم شد تا در حمله عبدالمؤمن خان ازبک به مشهد اسیر شد و به بخارا برده شد و با اینکه تقیه می کرد و خود را شافعی مذهب می نمود، پس از مباحثه و مناظره با علمای حنفی مذهب آنجا، توسط آنها به ضرب قلمتراش و بوکده به شهادت نایل شد و جسد شریفش را در میدان بخارا آتش زدند.
10. خواجه فضل الله محمد ترکه، جامع علوم عقلی و نقلی که مورد توجه شاه طهماسب بود و پس از مرگ او، برخلاف سایر علما، مورد نظر و توجه اسماعیل میرزا و بیشتر اوقات در سلک مجلسیان وی بود و پس از مرگ اسماعیل میرزا هم مدتی متصدی امور شرعی و قضاوت در اصفهان بود تا اینکه به سبب ناسازی ایام و ناهمواری حکام از آن شغل چشم پوشید و به تدریس و خادمی در استان قدس رضوی (ع) مشغول شد.
11. عارف و مجتهد نامی، شیخ حسین بن عبدالصمد، از جبل عامل(لبنان) پدر شیخ بهایی و استاد میرداماد که در سال 963 ق به ایران مهاجرت کرد و به نزد شاه طهماسب اول صفوی رفت و مورد توجه او بود و چون مدتی بود به دلیل اختلاف فقها در مورد حکم نماز جمعه، اقامه آن متروک و مهجور بود و از آنجا که وی به عنوان مجتهد جامع شرایط شناخته شد، به اقامه نماز جمعه و ترویج آن اهتمام کرد و سرانجام، به شیخ الاسلامی و تصدی شرعیات ممالک خراسان عموماً و دارالسلطنه هرات خصوصاً منصوب شد و سالها در هرات مشغول تدریس و ترویج شریعت غرا و نظم و نسق امور مهم مردم مشغول بود تا اینکه به حج بیت الله الحرام و زیارت مشاهد شریف پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (ع) رفت و در بازگشت چندی به بحرین رفت و در همان جا در سال 984 از دنیا رفت(رحمه الله علیه).
12. شیخ بهاء الدین محمد معروف به شیخ بهایی، جامع علوم عقلی و نقلی و علوم غریبه، استاد بزرگ و عظیم الشأن صدرالمتألهین شیرازی که اعجوبه روزگار بود. او پس از ارتحال شیخ علی منشار، به شیخ الاسلامی و وکالت حلالیات و تصدی امور شرعی دارالسلطنه اصفهان منصوب شد و سالها بدان مشغول بود تا به سفر حجاز، عراق عرب، شام، مصر و بیت المقدس رفت و با مصاحبت با علما و عرفا و مشاهیر آن سرزمینها، به کمالات انفسی و آفاتی فراوانی رسید و در بازگشت مورد توجه و عنایت فراوان شاه قرار گرفت و شاه به خانه او رفت و آمد می کرد.
13. شیخ علی مشهور به ابن خاتون از اجله مشایخ آل خاتون جبل عامل، که با اجازه شاه ساکن مشهد مقدس رضوی (ع) شد و به تدریس آن آستان عرش نشان سرافراز شد و سرانجام در حمله عبدالمؤمن خان ازبک، به شهادت رسید(رضوان الله تعالی علیه).
14. شیخ فضل الله که در جامع مشهد مقدس(مسجد گوهر شاد) پیشنماز و مشغول تدریس بود. او نیز در حمله ازبکها به شهادت رسید(رحمه الله الواسعه علیه).
15. شیخ لطف الله از اعاظم فضلا و افاخم فقها بود و موطنش میس جبل عامل بود. شاگرد عبدالله شوشتری بود و در مشهد مقدس به تدریس و خادمی آستان مقدس مشغول بود. پس از فتنه عبدالمؤمن، خان ازبک، به دارالسلطنه قزوین رفت و مشغول تدریس شد و مورد عنایت فراوان شاه طهماسب بود تا اینکه اراده شاه بر تغییر پایتخت قرار گرفت و شروع به عمران و آبادی در آنجا و ساخت مساجد و مدارس و سایر عمارت بلند کرد؛ از آن جمله مسجدی بزرگ و زیبا در میدان نقش جهان (میدان امام خمینی کنونی) بود که شیخ بزرگوار به دستور شاه در جوار آن مسکن گزید و پیشنماز مدرس و متولی و متصدی موقوفات آن مسجد(مسجد شیخ لطف الله) شد و از حاصل اوقاف خاصه آن مبلغی قابل توجه از طرف شاه به عنوان حقوق مستمر آن نحریر دانشمند اختصاص یافت تا اینکه در جوار همان مسجد از دنیا رفت(رحمت خدا بر او باد).
16. شیخ محمد داود استرآبادی از اعاظم علمای زمان شاه طهماسب که مورد توجه و همنشینی او بود و شاه را با جرئت تمام و مخلصانه امر به معروف و نهی از منکر می کرد و شاه هم می پذیرفت. علی رغم احترام فراوان، منصبی نداشت تا از دنیا رفت.
17. شیخ حسن داود، خلف شیخ محمد داود استرآبادی، از دانشوران روزگارش که در دوره فترت عبدالمؤمن، خان ازبک، که بیشتر افاضل و علمای مشهد مقدس به عز شهادت فایز شدند، او به حسن تدبیر به قزوین نزد شاه گریخت و ملازم او شد تا اینکه شاه خراسان را از ازبکها پاک کرد و او را به منصب والای نیابت خدمت سرکشیکی خدام حرم مطهر منصوب کرد.
18. مولانا محمد مشکک رستمداری ساکن مشهد مقدس رضوی(ع) که جواب نامه علمای ماوراءالنهر در فتور عبدالمؤمن خان را در مورد ولایت به استناد آیات و احادیث به شکلی زیبا نوشت و آنها او را هم پس از تسخیر مشهد مقدس با قلمتراش و کارد و بوکده شهید کردند (رحمه الله علیه رحمهً واسعهً ).
19. مصلح الدین لاری از علمای بزرگ زمان.
20. عبدالله یزدی از اعاظم علمای دانشور و از شاگردان خواجه جلال الدین محمود و استادی شیخ بهایی در حکمت، کلام و سایر علوم معقول بود و در سال 981 در عربستان در گذشت.
پینوشتها:
1. المقنعه، ص 812؛ النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 301؛الکافی فی الفقه، ج11، ص54.
2. خوانساری، میر سید محمد باقر روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج4ص 361.
3. الکشمیری المیرزا محمد علی، نجوم السماء فی تراجم العلماء، ص 1309.
4. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج8، ص 209.
5. روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج5، ص 169.
6. افندی الاصفهانی، میرزا عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج3، ص 455.
7. اعیان الشیعه، ج8، ص 209.
8. احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، ص 249.
9. اعیان الشیعه، ص 209.
10. تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی.
11. سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، ص 235.
12. حسینی قمی، قاضی احمد بن شرف الدین حسین، خلاصه التواریخ، ج2، ص 626.
13. همان، ج2، ص 712.
14. اصفهانی، محمد معصوم، خلاصه السیر: تاریخ زندگانی شاه صفی، ص 37-38.
15. همان جا.
16. هدایت، رضا قلی خان، ریاض العارفین، ص 316.
17. همان جا.
18. جعفریان، رسول، صفویه از ظهور تا زوال، ص 254.
/ج