نویسنده: ویلیام بیکسبی
مترجم: بهرام معلمی
مترجم: بهرام معلمی
آزمایشهای اولیه گالیله درباره سقوط آزاد اجسام نادرستی نظریات ارسطو را اثبات کرده بود، ولی یافته های نجومی بعدی وی را نوعی تشکیک درکتاب مقدس تلقی کردند. اصحاب خشمگین کلیسای کاتولیک به تناقضی اشاره می کردند که ظاهرا بین عقیده گالیله مبنی بر حرکت زمین به دور خورشید و ماجرای یوشع در کتاب مقدس وجود داشت- آنجا که یوشع به خورشید امر کرده بود که در میانه آسمان ساکن بماند جزم گرایان سرسختانه اصرار می ورزیدند که اگر خورشید در مرکز عالم ثابت باشد- آنچنان که کوپرنیکوس و گالیله پافشاری می کردند- در این صورت یوشع چگونه می توانست خورشید را در حال حرکت مشاهده کرده باشد؟ تفسیر آنها از کتاب مقدس کاملا تحت اللفظی و انعطاف ناپذیر بود.
در پیزا و فلورانس، این شایعه پخش شد که گالیله بدعت گذاری است که حقیقت توراتی را انکار کرده است. لحن نیشداری که وی در پاسخ به مخالفانش به کار برد به جذب یاران جدیدی برای وی کمک نکرد، در عوض بر تعداد دشمنانش افزوده شد. چندی نگذشت که مقامات دانشگاه پیزا دستور دادند که هیچ یک از نظریه ها یا کشفهای گالیله را نه ذکر کنند و نه تعلیم دهند- نسبت به این امر هم گالیله یک بار دیگر با لحنی تحقیرآمیز واکنش نشان داد. وی اعلام کرد که نادانی دشمنانش همواره بهترین استاد او بوده است، چرا که بی خردی آنان وی را ناگزیر کرده است که برای نشان دادن صحت کشفیاتش به آزمایشهای زیادی دست بزند.
گالیله برای کسب حق دانشمند در آموزش یافته های خویش و دفاع از آنها، پیکار را آغاز کرد. بدینسان، با آنکه تشخیص داده بود مخالفانش نهانی برضد او قیام کرده اند، از پنهان کردن کشفیات یا تعدیل نظریاتش خودداری می کرد. وی پافشاری می کرد که نادرست بودن تصور ارسطو از آسمانها را به اثبات رسانده است و، مزید بر این، از بابت تغییر و تعدیل نظریه های منسوخ و یا تجدید نظر کردن در آنها هیچگونه پریشانی وجدان احساس نمی کند. می گفت، طبیعت، «برای آنکه به ما کمک کند تا کارهای بزرگش را درک کنیم، بیش از دو هزار سال مشاهده، و «دید»ی بیست مرتبه تیزتر و قوی تر از آنچه ارسطو داشت، در اختیارمان نهاده است. » این توضیح، علی رغم منطق آن، دشمنانش را قانع نمی کرد، و گالیله هم بر این امر واقف بود. وی همواره می دانست که کارش انتقاد، و حتی سرزنشهایی را برخواهد انگیخت. گالیله پس از یک کشف مهم، طی نامه ای خطاب به دوستش، اظهار اطمینان کرد که ارسطوییان فورا «دست به تلاش عظیمی می زنند تا نظریه مبنی بر تغییر ناپذیری آسمانها را حفظ کنند. »
البته گالیله نمی دانست که این «تلاش عظیم» چه باید باشد. در اوایل سال 1613، پس از اینکه یکی از دوستانش، راهبی بندِیتو کاستلی(1) نام، شامی درحضور اعضای دربار توسکان صرف کرده بود، نشانه ای از آن «تلاش عظیم» را دریافت. گفت و گوهایی که هنگام صرف غذا در آن شامگاه جریان داشت پیرامون کشف قمرهای مشتری به وسیله گالیله دور می زد. یکی از مهمانان که، از استادان سرشناس فیزیک بود، به امیر بانوی توسکان، کریستینا(2)، می گفت که هر چند ممکن است کشفهای گالیله صحت داشته باشند، اما نتیجه گیری وی مبنی بر اینکه زمین به دور خورشید می گردد مغایر با مضامین توراتی است.
کاستلی، که برحسب اتفاقی اظهارنظر این دانشمند را شنید، استفاده از اعتقاد به کتاب مقدس را برای نفی یک نظریه علمی مغایر با قواعد رفتار منصفانه و شئونات دانشگاهی می دانست. این راهب خود را ملزم به دفاع از گالیله دید و از قرار معلوم تاثیر عمیقی بر امیر بانو، که از گسترده شدن شکاف میان علم و دین به هراس افتاده بود، برجای گذاشت.
پس از صرف شام، کاستلی بی درنگ نامه ای به گالیله نوشت و وی را از بحثهای آن شب آگاه کرد. آنها هر دو می دانستند که اگر استادان دانشگاه درصدد برآیند کلیسا را متقاعد کنند که اعتقادات گالیله بدعت آمیز است، زندگی وی بر باد خواهد رفت.
تا این واقع، گالیله اجازه نداده بود که ایمان مذهبی و مطالعات علمیش با یکدیگر تداخل کنند. گالیله کاتولیک مومنی بود، اما می توانست این دو حوزه را در زندگیش از هم مجزا نگاه دارد، از نظر او برداشتن هر گامی در جهت خروج از تاریکی جهل و ورود به روشنایی حقیقت موجب اعتقاد مستحکم تری به صنع و اقتدار خداوند می شد. اما بعد از هشدار کاستلی، گالیله پی برد که بیان آشکار دیدگاههایش در مورد رابطه علم و دین ضرورت یافته است. وی در سیزدهم دسامبر 1613، به کاستلی می نویسد:
کاستلی اجازه داد این نامه انتشار یابد. وقتی مضمون آن آشکار شد، مشاجرات به نحو چشمگیری کاهش پیدا کرد. کوته زمانی نگذشت که حتی شک و شبهه امیربانو کریستینا هم برطرف شد. اما، درسایه آرامشی که به ظاهر برقرار شده بود، بذرهای مخالفت در عمق کلیسا خاک حاصلخیزی برای نمو می یافتند. و در هیچ جایی موج مخالفتها به شدت و دامنه فلورانس نبود.
در دسامبر 1614، نخستین حمله علنی از جانب کلیسا شروع شد. پدر توماس کاچینی (3) از منبر کلیسای دومینیکی سانتا ماریانوولا(4) ، در فلورانس، موعظه ای ایراد کرد که طی آن ریاضیات را مغایر با کتاب مقدس و مضر به حال حکومت اعلام کرد. و آنگاه، این راهب خشمگین، برای موثر کردن حمله زهرآگین خود، این قطعه از کتاب مقدس را با شور و هیجان برخواند:
آن گاه یوشع در روزی که خداوند آموریان را پیش بنی اسرائیل تسلیم کرد، به خداوند در حضور بنی اسرائیل تکلم کرده گفت ای آفتاب برجَبَعون بایست و تو ای ماه بر وادی اَیَّلون. پس آفتاب ایستاد و ماه توقف نمود تا قوم از دشمنان خود انتقام گرفتند...
مفاد موعظه کاچینی، که نکوهش غیرمستقیم گالیله بود، به سرعت در سرتاسر فلورانس انتشار یافت. بسیاری از مردم تکان خوردند، و دوستان گالیله بیشتر دچار هراس و نگرانی شدند. به نظر می آمد که اعتقادات گالیله براستی با محتوای کتاب مقدس در تناقض است. گالیله می گفت که چنین نیست، و آنگاه استدلالش را چنین بیان می کرد:
... تصور نمی کنم لازم باشد که معتقد باشیم همان خدایی که به ما حس و قوه بیان و هوشمندی ارزانی داشته، ما را از استفاده از آنها محروم کرده است تا به ما تعلیم دهد که در عوض چنین چیزهایی که به یاریشان می توانیم خودمان حقایق را، بخصوص در مورد علومی که در کتاب مقدس کوچکتری ذکری از آنها به میان نیامده بشناسیم..
بسیاری از مقامات زیرک و هوشمند کلیسا جانب گالیله را گرفتند، و یکی از مقامات عالی رتبه فرقه دومینیکی، پدر مارافی(5) ، در مورد پرخاشهای کاچینی، از گالیله صمیمانه پوزش خواست. اما کاری که نباید بشود، شده بود، و در فلورانس غوغایی برخاست. اما، در رم سختگیرترین کشیشان و روحانیون نسبت به موضوع بی علاقه به نظر می رسیدند و هنوز هم آثار گالیله را با علاقه مطالعه می کردند. در واقع، عده ای از آنها معتقد بودند که نوشته های وی را باید به عنوان حقایق مُسلّم تلقی کرد.
آنگاه، پدر کاچینی آخرین تیری را که در ترکش داشت رها کرد. وی به رم رفت و درخواست کرد که دادگاه تفتیش عقاید درخفا وی را به حضور پذیرد. وی به هیئت قضات اطمینان داد که گالیله قدیسین، معجزات، و حتی ذات خداوندی را به ریشخند می گیرد. وی اعلام کرد که گالیله نه تنها با مرتدان و بدعتگذاران مظنون ارتباط دارد بلکه با پروتستان های آلمانی نیز مرتبط است. این یک تهمت آشکار علیه کپلر هم بود. کاچینی در آمیختن کنایه با استهزا مهارت داشت، و در محاکم تفتیش عقاید قضات همواره برای شنیدن سخنانش گوش شنوا داشتند. وقتی کاچینی شهادت بر بی دینی و خداستیزی گالیله را به پایان برد، قضات دادگاه تفتیش عقاید برانگیخته شدند. در آن هنگام از پخش شایعه دیگری در میان اهالی فلورانس، به این مضمون که تحقیق مخفیانه ای در مورد گالیله آغاز شده است، مدت زیادی نمی گذشت.
واکنش این امر در فلورانس چنان شدید بود که گالیله تصمیم گرفت برای توضیح موضع و خطوط کلی عقایدش به مقامات عالی رتبه کلیسا، راه رم را در پیش گیرد. سرشت وی چنین نبود که در برابر فشارهایی که متوجهش بود تن به تسلیم دهد یا سازش کند. در ژوئیه 1615، شش ماه قبل از اینکه عازم رم شود، نامه توضیح گرانه خود را که برای کاستلی نوشته بود با شرح و تفصیل بیشتری به صورت یک یادداشت رسمی برای امیربانو کریستینا فرستاد.
در این نوشته، وی موضع خود را به عنوان دانشمند و به عنوان یک کاتولیک واقعی تشریح کرده بود و بر این موضوع تاکید می ورزید که منظور روح القدس آن بوده است که کتاب مقدس چگونگی راه یافتن به بهشت را به آدمیان بیاموزد، نه چگونگی حرکت افلاک را. وی امیدوار بود که در رم چنین استدلالی مددکارش باشد.
کاردینال روبرتو بلارمینو(6)، یکی از اسقفهای اعظم رم، که از اعضای دادگاه تفتیش
عقاید بود، در گزیده زیر از نامه ای که به راهبی کرملی به نام پائولو آنتونیو فوسکارینی(7) نوشته است، نظر کلیسا را در موضوع چگونگی حرکت آسمانها چنین خلاصه می کند.
... این سخنان که «خورشید نیز برمی خیزد، و خورشید فرو می رود، و به جایگاهش که از آنجا برآمده بود می شتابد» همان است که سلیمان نوشته است، سلیمانی که نه فقط به کمک الهامات ربانی سخن می گفت، بلکه خردمندی برتر ازهمه افراد دیگر بود و با عقل و معرفتی که خداوند به وی ارزانی داشته بود به همه علوم انسانی و به تمامی چیزهای مخلوق، واقف بود.
در متن این بیانیه تاکید بلارمینو قویا متوجه این موضوع است که هر کسی که به نظریه های کوپرنیکوس اعتقاد داشته باشد در خرد سلیمان و بنابراین دراصالت کتاب مقدس چون و چرا کرده است. و گالیله آشکارا در زمره این گونه افراد قرار می گرفت.
وقتی کاچینی گالیله را به باد تهمت و انتقاد گرفته بود کاردینال بلارمینو حضور داشت، ولی گزارش ارزشیابی او از استدلال گالیله به دادگاه تفتیش عقاید ارسال نشده بود. بلارمینو می دانست که این دانشمند عملا تحت بازجویی است، اما در آن زمان وی برای صدور حکم علیه او فشاری وارد نمی آورد. وی نسبت به آمدن گالیله به رم و پاسخگویی به خرده گیران و منتقدانش نیز نظر خوشی نداشت. به احتمال قوی او می دانست که دادگاه تفتیش عقاید هنوز مدرک محکمی ضدگالیله در اختیار ندارد. همچنین او قاعدتا پی برده بود که گالیله، علی رغم بیماریهای متعدد، آدمی پرتحرک و متقاعد کننده است که حضورش در رم ممکن است به کسب امتیازهای مهمّی در برابر مخالفت کلیسا منجر شود.
امّا گالیله در دسامبر سال 1615 به رم رفت، و چندی نگذشت که به نظر می رسید تلاش هایش در راه کسب رضایت روحانیون با موفقیت همراه شده است. حتی از کاچینی، یعنی راهبی که از وی سخت بدگویی کرده بود، خواسته بودند که عذرخواهی کند. فصاحت و زبان آوری گالیله برایش هواداران زیادی گرد آورد. یکی از گواهان مباحثه پرتوان و موثرش، در نامه ای به کاردینال د/استه(8) در فلورانس چنین می نوشت:
عالیجناب خرسند می شدند اگر می شنیدند که گالیله چگونه اغلب اوقات در میان پانزده یا بیست نفر، که جملگی خصمانه به وی حمله می کنند، گاهی در این زمینه و گاهی در آن زمینه، در دفاع از خود داد سخن می دهد. و در این شیوه مباحثه چنان مجهز است که به ریش همه آنها می خندد...
مطمئناً گالیله در مقابله با حملات لفظی بخوبی مجهز بود، اما در برابر فشارهایی که همان موقع از هر سوی بر او وارد می آمد، به هیچ وجه مجهز نبود. سرانجام، به حضور عالیجناب بلارمینو پذیرفته شد. کاردینال در کمال شگفتی گالیله به وی گفت که معلوم شده است نظریه کوپرنیکوس «اشتباه» است. از این رو، بلارمینو توصیه کرد که، گالیله این فکر را فراموش کند که خورشید در مرکز جهان واقع است و زمین و سایر سیارات آن را دور می زنند.
این ملاقات ظاهراً در فوریه 1616 اتفاق افتاد، هر چند تنها سابقه ثبت شده رسمی درباره آن یادداشتی است در بایگانی دادگاه تفتیش عقاید. در این یادداشت، که بدون امضا و فاقد مهر دفتردار رسمی است، می خوانیم که وقتی کاردینال به سخنان خود پایان داد، بازرس کل دادگاه تفتیش عقاید گامی به پیش نهاد، و به گالیله «امر و توصیه کرد که به نام حضرت پاپ اعظم و کل جامعه قضات و علمای رسمی آستان مقدس کلیسای کاتولیک عقیده پیش گفته را بکلی کنار بگذارد... و دیگر به هیچ طریقی، اعم از کتبی یا شفاهی، نه این عقیده را باور دارد، نه آن را بیاموزد، و نه از آن دفاع کند؛ در غیر این صورت آستان مقدس علیه او اعلام جرم خواهد کرد. گالیله مذکور به این حکم تسلیم شد و به اطاعت از آن متعهد گشت. »
این حکم بازرس کل دادگاه تفتیش عقاید مایه حیرت پایان ناپذیر مورخان شده است.
کارهای بعدی گالیله این فکر را به وجود می آورد که وی وخامت اوضاع و احوال و شرایط خود را درنیافته بود. هرگز در خیال او نمی گنجید که اگر روزی و « به نحوی از انحا» گرایشهای کوپرنیکوسی اش را آشکار سازد، فورا در معرض بازداشت و توقیف
توضیح تصویر: در (تصویر راست) تک چهره بندتیوکاستلی، راهبی با ذهن علمی، را مشاهده می کنید که ادله گالیله را به دادگاه توسکان ارائه کرد. در سال 1629 کاستلی به سمت ریاضیدان مخصوص پاپ اوربانوس هشتم (تصویرچپ) برگزیده شد؛ این پاپ شخصیت دو پهلویی داشت، و حمایت اولیه اش از گالیله بعدا به خصومت تبدیل شد.
قرار خواهد گرفت. با همه اینها، وی قصر بلارمینو را در حالی ترک کرد که سخت تکان خورده بود و تا حدودی هم افسرده به نظر می رسید. وی در پیکار برای متقاعد کردن کلیسایش به این اصل که حقیقت- حتی حقیقت علمی- را نباید مخالفت با اعتقاد به خداوند پنداشت، شکست خورده بود.
در این موقع دیگر مسائل وی نه نظری بلکه عملی بودند. رم از شایعاتی آکنده بود که بنابر آنها گالیله عاقبت به زیر کشیده شده و مجبورش کرده بودند از عقیده خود دست بردارد. گالیله، با شنیدن این شایعات از کاردینال بلارمینو درخواست کرد بیانیه ای منتشر کند و طی آن جریان آن ملاقات را شرح دهد. کاردینال با رغبت به این درخواست پاسخ گفت. وی گواهی داد که گالیله را به ترک عقیده یا توبه کردن از عقاید نادرست مجبور نکرده اند بلکه وی را اندرز داده اند که نظریه کوپرنیکوسی مغایر با مضمون کتاب مقدس است و از این رو نباید آن را باور داشت یا از آن دفاع کرد. ظاهرا بلارمینو از مداخله بازرس کل دادگاه تفتیش عقاید بی خبر بوده یا شاید هم وانمود می کرده که از این موضوع بی خبر است.
توضیح تصویر: وقتی گالیله در سال 1615 به رم سفر کرد، پاولوس پنجم (تصویر راست) پاپ بود. در عهد وی نظریه کوپرنیکوس از جانب دادگاه تفتیش عقاید بدعت گذارانه و عین ارتداد اعلام شد. این تک چهره ی نسبتاً مهربان (تصویر چپ) از کاردینال روبرتو بلارمینو، بازجوی سختگیر تفتیش عقاید به وسیله یک نقاش گمنام ترسیم شده است.
گالیله، مسلح به گواهی کاردینال، یکبار دیگر به سرکوب دشمنانش امیدوار شد، و برای مدتی هم به نظر می رسید که این کار انجام شده است. وی چهار ماه دیگر هم در رم ماند، و پیش از عزیمت به حضور پاپ پاولوس پنجم پذیرفته شد. این پاپ، و بسیاری از رجال بلند مرتبه کلیسا، هیچگونه خصومتی نسبت به وی ابراز نکردند. علت هم آن بود که بسیاری از آنان نه کتابهای وی را به طور کامل خوانده بودند و نه در باب نتیجه گیریهای منطقی و انقلابی او اندیشیده بودند. گالیله، علی رغم ابراز پوزش از جانب کلیسا، باز هم از آزار و اذیت آنها بیمناک بود. او این نگرانی را در شرفیابی به حضور پاولوس پنجم ابراز کرد و به وی اطمینان داده شد که پاپ و جامعه روحانیت کلیسای کاتولیک به شایعاتی که علیه وی پخش می شود، اعتنا نخواهند کرد.
در هر حال، ظاهراً به نظر می رسید که گالیله یکبار دیگر به پیروزی دست یافته است، علی رغم نکوهشهای ابراز شده از سوی دادگاه تفتیش عقاید، کلیسا ظاهرا وی را بخشیده بود- و به او اجازه داده بودند که تا وقتی ضدمعتقدات جاری سخنی نگفته است به راه خود ادامه دهد. گرچه ممکن است این ماجرا نوعی سرکوب آزادی به نظر رسد، اما مایه تسلای گالیله بود. این مجوز راهی را برای گریز از آزار و اذیتهای مداوم پیش پایش می نهاد و به وی انگیزه ای بخشید تا بازگشت به دیار خویش را تدارک ببیند. یکی از شخصیتهای کلیسایی به امیر بزرگ توسکان نوشت که گالیله با «بهترین وجهه و اعتبار ممکن رم را ترک می کند و هیچکس شایعات دشمنان وی را باور نکرده است. با همه اینها یکی دیگر از گواهان فعالیتهای گالیله در رم، یعنی سفیر توسکان، چندان نظرخوشی نسبت به آتیه گالیله نداشت. او نیز نامه ای برای امیر بزرگ نوشته بود که ضمن آن می گفت: «به نظر می رسد که گالیله در جدال با کشیشان و مبارزه با شخصیتهایی که حمله به آنان به شکست مهاجم منجر می شود، سرسخت و انعطاف ناپذیر است. هر لحظه ممکن است در فلورانس از خطر آگاه و متوحش شدند. وزیر خارجه امیراعظم، به امید اینکه گالیله در بازگشت خود شتاب کند، به وی نوشت:
به اندازه کافی از راهب جماعت آزار دیده اید و باید در این موقع بدانید که رنگ و بوی آنها چگونه است. والا حضرت امیر بزرگ بیمناک است که اقامت طولانی ترتان در رم شما را با مشکلات تازه ای درگیر کند و بنابراین خوشحال خواهد بود اگر... شما فتنه خفته را بیدار نکنید و هر چه زودتر به اینجا برگردید. در اینجا شایعاتی پخش شده است که ما دوست نداریم، و راهبان بسیار قدرتمندند..
گالیله در طیّ مدّت اقامتش در رم، انرژی خود را صرفاً متوجه جرو بحث و مجادله نکرده بود. ذهن جستجو گرش با شمار فزاینده ای از مسائل علمی درگیر شده بود. وی به ندرت آرام می گرفت. همواره حل یک مسئله به مسئله ای دیگر که در انتظار حل شدن بود، منجر می شد. اندیشه هایی از ذهن کنجکاوش می گذشت که وی ناگزیر بود برای آنها توضیحاتی ارائه دهد. او درباره جزر و مد مطلبی نوشت، و وسایلی را برای تعیین کردن طول جغرافیایی ابداع کرد. اما بیماری به سراغش آمد- وی هیچ گاه از تندرستی کامل برخوردار نبود- و سرانجام از پای درآمد. طی یک سال بعد از بازگشتش از فلورانس، زمین گیر بود. با این احوال همچنان به کار نوشتن، و مکاتبه ادامه می داد. اما وی در خانه ییلاقی بلوسگاردو (9) در نزدیکی فلورانس در انزوای واقعی می زیست، و در آنجا، به مدت هشت سال، سکوتی تقریباً ناشکستنی را حفظ کرد.
پل پاپ پاولوس پنجم در سال 1621 درگذشت. پاپ بعدی، گرگوریوس پانزدهم، فقط دو سال زیست. آنگاه از خوشوقتی گالیله، یکی از دوستان و طرفدارانش، یعنی کاردینال مافئوباربرینی(10) ، به مقام پاپی برگزیده شد، و نام اوربانوس هشتم را اختیار کرد. در این هنگام گالیله مصمم شد به رم برگردد. وی در نظر داشت برای لغو حکم سال 1616 مبنی بر ممنوعیت از تبلیغ علنی برای نظریه کوپرنیکوس اقدام نماید.
گالیله، در برنامه ریزی برای بازگشت به آوردگاه قبلیش، به توصیه دوست دیرینش جیووان فرانچسکو ساگردو، که سرانجام در کتاب گفتگو از نام او استفاده کرد، بی اعتنا ماند. ساگردو، در حالی که وی را ترغیب می کرد به آنچه تاکنون به دست آورده قناعت کند، نوشت: «بدون دردسر در بسترت بیارام و به فلسفه بپرداز، و ستارگان را به حال خود بگذار. بگذار ابلهان ابله باشند، بگذار نادانان در همان جهلشان به خود ببالند. چرا به خاطر پیروزی بر حماقت آنها تو باید به استقبال عذاب بروی؟ »
گالیله، که مانند قبل همچنان انسانی مجادله گر بود، احساس می کرد که ناگزیر به پیکار است. در سال 1624، وی عازم رم شد تا با پاپ صحبت کند. پاپ با بیم و هراس پی برد که به عنوان کاردینال باربرینی قادر بوده است به طور خصوصی درباره گالیله و تلاشهای علمی وی نظر موافق داشته باشد، اما در مقام پاپ اوربانوس هشتم باید روش متفاوتی را در پیش گیرد. اوربانوس هشتم، دوست قدیمی خود را با روی گشاده پذیرفت، مقدمش را گرامی داشت، وی را از صمیمانه ترین احترامات خود مطمئن ساخت، و حتی برای آن دانشمند فاضل مقرری تعیین کرد. اما از الغای اخطار قبلی سخنی به میان نیاورد. در عوض پیشنهاد کرد که گالیله مهارتهای ادیبانه خود را در خدمت اولیای امور قرار دهد و تمام دلایل موافق و مخالف مربوط به نظریه های علمی جدید را نیز برشمارد. یکی از قید و شرطها آن بود که گالیله باید رساله خود را با این مطلب به پایان برد که این مسئله حل نشده است، که خداوند آن را با وسایلی فراتر از ملاحظات انسانی حل کرده است، و این که گالیله نباید قدرت مطلقه الاهی را در قالب نظریه های خویش مخدوش سازد. پاپ حتی این نتیجه گیری را برای رساله پیشنهادی گالیله دیکته کرد، اما گالیله زیر بار این طرح نرفت.
گالیله سالها در رویای ارائه نظریه کوپرنیکوس به دنیا به سر برده بود، ارائه ی چنان متقاعد کننده که، هیچکس نتواند حقیقت آن را انکار کند. کلیسایی که وی به آن وفادار مانده بود و از نظر معنوی هم برایش سودمند بود، او را توبیخ کرده بود. اما او نمی توانست از جستجوی راهی که هم عشقش به حقیقت علمی را ارضا کند، هم موید علاقه اش به کلیسا باشد چشمپوشی کند.
سرانجام، راهی پیدا شد. درخلال سالهای نیمه - عُزلتش در فلورانس درباره کتابی با عنوان عیارسنج (11) کار کرده بود. در این کتاب به ماهیت ستارگان دنباله دار می پرداخت اما در واقع به حملاتی پاسخ می داد که بر کشفیات فیزیکی وی وارد آمده بود. دیدگاههایش در این کتاب نادرست بود، زیرا وی اعتقاد داشت که ستارگان دنباله دار، مانند رنگین کمان از ویژگیهای جَوّ زمین است که نور خورشید را باز می تاباند. اما، اهمیت عیارسنج، تا آنجا که به آینده بلافصل گالیله ربط پیدا می کرد، نه در محتوای علمی آن که در نثر ماهرانه اش بود. زیرا این کتاب موفق شد بدون نقص کردن تعالیم کلیسا حملات دشمنان وی را خنثی کند؛ و با آنکه این کتاب مخالفتهایی را برانگیخته بود، شخص پاپ، که نسبت به کشفیات علمی گالیله چندان علاقه ای نشان نمی داد آن را تحسین کرد.
روش گالیله، که موفق ترین شیوه از آب درآمد، این بود که نظریه های خودش را صرفاً به عنوان اندیشه هایی معقول ارائه می کرد بدون آنکه در مورد درستی آنها پافشاری به خرج دهد. و چون ماهرانه از کنار مسئله حساس کوپرنیکوس رد شده بود، نتوانستند وی را متهم کنند که به حمایت از نظریه هایی برخاسته است که با اعتقادات و احکام کلیسا متناقض است.
عیارسنج در اکتبر 1623 در رم چاپ شد، و توفیق آن یکی از دلایلی بو که گالیله را به سفر مخاطره آمیز به رم و توسل به پاپ جدید ترغیب کرد. توفیق این کتاب همچنین انگیزه ای برای آنکه گالیله به طرحی برگردد که از دیرباز، از زمان بازگشت از رم، در ذهن خود پرورده بود: طرح نوشتن کتاب گفت و گویی درباره نظام عمده عالم بود. وقتی این کار را شروع کرد شصت ساله بود، و به مدت پنج سال علی رغم بیماری مداوم، قوی ترین استدلالها و ماهرانه ترین روش نگارش را در این کتاب به کار گرفت. این همان کتابی است که در آن با سه شخصیت آشنا می شویم: سالویاتی( قهرمان فیزیک گالیله ای) ، سیمپلیچو ( جزم اندیش ارسطو مسلک) ، و ساگردو، شخصیت بی طرفی که هدف صحبت هر دوی آنهاست.
گالیله یک بار دیگر با آرزوهای بزرگ رهسپار رم شد. کاستلی، ریکاردی، و پاپ اوربانوس هر کدام وی را به گرمی پذیرا شدند. دستنویسش را خواندند، و پس از اندک تغییراتی که در آن دادند با تصویب کلی مامور سانسور، به وی برگرداندند. گالیله پیشگفتار و پسگفتاری هم بر این کتاب نوشته بود که منظور از تحریر آنها پیشدستی بر تمامی انتقادهای احتمالی و نتیجه گیریهای دیکته شده از جانب پاپ بود. اما در این هنگام ریکاردو به تدریج متوجه می شد که این متن آن طور که تصور می کرد چندان هم خالی از غرض نیست و وی با اجازه انتشار آن نوعی شریک جرم محسوب می شد.
اجازه داده شد که با در دست داشتن متن کتاب به فلورانس بازگردد، اما متصدی سانسور مقدمه و نتیجه گیری کتاب را نزد خود نگاه داشت، تا بدینسان از انتشار کتاب جلوگیری شود. با وارد آمدن اندکی فشار از جانب گالیله، و به یاری سفیر توسکان در رم، به گالیله اجازه داده شد که متن را به مسئولان کلیسایی سانسور در فلورانس تسلیم کند و در آنجا پروانه انتشار آن را دریافت دارد. گالیله، با اعمال نفوذ بیشتر از جانب سفیر توسکان، موفق شد پیشگفتار و نتیجه گیری را از رم پس بگیرد. از این رو سرانجام، با گذشت بیش از یک سال تاخیر، این کتاب در فوریه سال 1632 منتشر شد.
با انتشار این کتاب در سرتاسر اروپا، توفانی واقعی از تحسین و ستایش متوجه دانشمند سالخورده شد. از تمام مراکز مهم آموزشی- از جانب شاهان و نیز دانشمندان، و ازجانب افراد عادی که کتاب را خوانده و برای نخستین بار حقیقت را در متن علم جدید گالیله مشاهده کرده بودند- پیامهای تهنیت به سوی وی سرازیر شد. اما این تحسین و ستایش یکپارچه نبود. یکی از خشمگین ترین دشمنان گالیله، پدر کریستوفرشانیر(12) ، منجم یسوعی اهل اینگولشتات(13) آلمان، با لحنی خصومت آمیز به یک دوست متنفذ نوشت: « در این گفت و گوها، مولف تمامی تحقیقات ریاضی مرا مسکوت نهاده است... من دارم برای دفاع از خودم و از حقیقت مهیا می شوم» . اما آمادگیهای وی، برای مدتی، پنهان نگاه داشته شد.
در رم پدر روحانی ریکاردی گفت و گو را خواند و نتوانست مانع نگرانی فزاینده خود گردد. به قرار مسموع وی گفته بود: «یسوعیان با سرسختی به تعقیب و آزار این مرد خواهند پرداخت. »
پیشگویی پدر ریکاردی درست بود. متن گفت و گو با آنکه بحثی بی طرفانه و منصفانه به نظر می رسید، استدلالهای گریز ناپذیری را نیز به نفع نظام کوپرنیکوسی مطرح می ساخت و بدینسان ضربه مرگباری بر پیکر نظریه سنتی وارد می آورد. پدر شانیر و همکارانش موفق شدند فریب خوردن مسئولان سانسور را به آنها اثبات کنند. ماموران سانسور متقاعد شده بودند که با صدور مجوز انتشار برای کتاب گفت و گو ندانسته این امکان را فراهم آورده اند که لطمه جبران ناپذیری بر نظریات رسمی کلیسایی و مراجع پشتیبان آن وارد آید.
کوتاه زمانی پس از انتشار این کتاب، برای توقف چاپ آن فرمانهایی از رُم صادر شد و در حکم دیگری، به چاپ کننده کتاب دستور دادند تمامی نسخه های باقی مانده در انبار را به واتیکان ارسال کند. چاپ کننده در پاسخ نوشت که نمی تواند این فرمان را اطاعت کند، چرا که تمام موجودی انبارش به فروش رسیده است.
دوستان گالیله از پاپ اوربانوس درخواست کردند که پادرمیانی کند، اما بلافاصله به آنها اطلاع داده شد که پاپ از دانشمند خشمگین است. اوربانوس متقاعد شده بود که سیمپلیچوی کتاب گفت و گو، که از هواداران ارسطوست، کاریکاتور خود اوست. وی در حالت خشم گالیله را به عنوان مردی توصیف کرد که «از دست انداختن من پروایی ندارد. » دوستان گالیله تردید نداشتند که خشم پاپ در پی روزنه ای برای انفجار می گردد.
در بیست و سوم سپتامبر سال 1632، از رم پیامی به اقامتگاه بازپرس دادگاه تفتیش عقاید در شعبه فلورانس رسید. در این پیام به وی دستور داده شده بود که «گالیله را به نام هیئت روحانیون کلیسای کاتولیک مطلع کند که باید هر چه زودتر، ظرف ماه اکتبر، در رم، برابر نماینده اعظم هیئت حضور یابد...»
گالیله با به یاد آوردن سرنوشت محتوم تمامی کسان دیگری که در چنگ دادگاه تفتیش عقاید گرفتار آمده بودند، تا آنجا که ممکن بود در رفتن به رم تاخیر کرد. پزشکان بالا بودن سن و بیماری او را تصدیق کردند. دوستان و بعضی از مقامات رسمی بیهوده تلاش کردند دستور کلیسای رم را لغو کنند. گالیله، با ناامیدی، به کاردینال فرانسیسکو باربرینی، که برادر زاده اوربانوس بود، نوشت:
اما تمام اعتراضات با شکست مواجه شد. در بیستم ژانویه 1633، دانشمند بیمار با تنی خسته و فرسوده بر آن شد که با دادگاه تفتیش عقاید روبه رو شود. وقتی به رم رسید، چند ماه انتظار کشید تا درخواست حضورش در پیشگاه دادگاه پذیرفته شود. در خلال این مدت گهگاه بازداشت می شد و از وی بازجویی می کردند، اما با وی بدرفتاری نمی شد. مطمئنا پایه و اساسی برای تنبیه یا شکنجه وی وجود نداشت. علی رغم اعتقاد راسخ یسوعی ها و روحانیون دیگر نسبت به بدعت گونه بودن عقاید گالیله، برهانی که این ادعا را ثابت کند آماده نبود.
کتاب گفت و گو از جانب مامور ارشد سانسور تایید به دریافت کرده بود. تمام تصحیحات خواسته شده در آن به عمل آمده بود. مُهر تاییدی به این کتاب اختصاص یافته بود که برای انتشار هر کتابی در سرزمین کاتولیک ها معتبر بود. یدینسان به نظر می رسید شالوده ای وجود ندارد که اتهامات عنوان شده علیه وی بر آنها متکی باشد. اما روزی یکنفر که در بایگانیهای دادگاه تفتیش عقاید جستجو می کرد یادداشت بی امضای کذایی را یافت یادداشتی که بی عدالتی سال 1616 را عنوان می کرد، و در آن آمده بود که گالیله موافقت کرده است به هیچ وجه [نظریه کوپرنیکوسی] را « به صورت گفتاری یا نوشتاری، عنوان نکند، نیاموزد، و از آن دفاع نکند...»
گالیله مطمئن بود که عبارت « به صورت گفتاری یا نوشتاری» در هشدار اولیه کاردینال بلارمینو یا در یادداشت توضیحی بعدی اسقف اعظم مطرح نشده بود. وی همچنین اطمینان داشت که هر چند وی موافقت کرده بود که این نظریه بحث انگیز را عنوان نکند یا به دفاع از آن برنخیزد- که وی با بزرگواری در گفت و گو این تعهدات را رعایت کرده بود- از وی نخواسته بودند که از آموزش آن هم خودداری ورزد.
آیا اینها از حافظه وی زدوده شده بود؟ آیا این یادداشت نوعی خطاکاری یا یک سندجعلی بود؟ گالیله هرگز به واقعیت امر پی نبرد، زیرا با این تعهدات به عنوان مدرک، حالا دیگر دادگاه تفتیش عقاید وسایلی در اختیار داشت که می توانست ضربه نهایی را بر او فرود آورد. در بیست و یکم ژوئن سال 1633، گالیله به جرم بی توجهی به همین حکم سال 1616، محکوم شد. در روز بعد وی در مقابل بازجویانش زانو زد و با صدایی سکته دار از روی توبه نامه ای که پیشاپیش آماده شده بود به آهستگی خواند:
من، گالیله... در برابر شما، برجسته ترین و معززترین کاردینال ها و بازجویان عالی مقام تفتیش عقاید منحرف و بدعت آمیز در سرتاسر قلمرو مسیحیت زانو می زنم و، در حالی که انجیل مقدس در برابر چشمانم قرار دارد و دستانم آن را لمس می کنند، سوگند یاد می کنم که من همواره به هر آنچه کلیسای مقدس مسیحیت کاتولیک رومی صیانت می کند، تعلیم می دهد و باور دارد، اعتقاد داشته و دارم و به یاری خداوند در آینده نیز اعتقاد خواهم داشت. اما نظر به این که پس از صدور حکم منصفانه دیوان قدسی کلیسای کاتولیک در مورد اینجانب مبنی بر این که باید از عقیده کاذب سکون خورشید در مرکز عالم و حرکت زمین به دور آن دست بردارم، و نباید این نظریه نادرست را، به هیچ صورتی اعم از کتبی یا شفاهی، صادق بدانم، از آن دفاع کنم، یا آن را تعلیم دهم...
صدای یکنواخت و خسته گالیله، در حالی که به گناهان منتسب به خود اعتراف می کرد به گوش می رسید و دادگاه تفتیش عقاید به موجب همین اعترافات بود که گالیله را رسماً محکوم کرد. پس از اتمام مراسم این توبه علنی و رسمی- که منظور اصلی و راستین محاکمه بود- آن طور که خیلیها تصور می کنند، گالیله را زندانی نکردند. به وی اجازه داده شد به فلورانس بازگردد و در آنجا در خانه خود تحت نظر بماند. آمد و رفتهایش محدود شد، و پیوسته تحت نظر بود. دشمنان پدر علم نوین سرانجام توانسته بودند او را تحقیر کنند، اما نه کاملاً مطیع و فرمانبردار.
حالا قسمت اعظم اوقاتش را زمین گیر و بستری بود، حمله های آسم و تنگی نفس و فتقهای دردناک وی را از پای انداخته بود، اما با همه اینها وی هم با این حملات بیماری به مقابله برمی خاست. در سال 1638، کتاب گفتارها را تکمیل کرد، و این اثری بود که راه را برای کسانی که بعداً علم مکانیک را تکامل بخشیدند گشود. این رساله نه تنها به نظریه های مربوط به حرکت در سقوط آزاد اجسام می پرداخت، بلکه در باب امواج نوری، احتراق، و ارتعاش آلاتی که صداهای موسیقیایی تولید می کردند، بحث می کرد. این کتاب در هلندِ پروتستان مذهب چاپ شد، که از حوزه قضایی کلیسای رم خارج بود. گفتارها به دوک دونوای(14) تقدیم شد؛ وی نجیب زاده ای فرانسوی بود که، ازدیدگاه گالیله، فضیلت اصلیش دوری از مناقشه های ایتالیا بود که آنهمه گالیله را آزرده بود.
مدت کوتاهی پس از تکمیل گفتارها، هر دو چشم گالیله بر اثر عارضه التهاب نابینا شد. اکنون تقریبا عاجز و درمانده بود، و دختر و دوستانش از وی مراقبت می کردند؛ حتی امیر بزرگ نیز به عیادتش آمد. اما روحیه و نیروی عقلانیش تضعیف نشده بود، و از این رو تقریبا تا آخرین روزهای حیاتش، از طریق تقریر افکار و نظریه های خود برای دو تن از شاگردان وفادارش، می توانست به کارش ادامه دهد. سرانجام نوعی تب ملایم وی را از پای درآورد. در سال 1642، در سن تقریبا هفتاد و هشت سالگی، درگذشت. هنوز هم کلیسای رم در قضاوتش نسبت به وی تخفیفی نداده بود، و پیکرش را در گوری ناشناس به خاک سپردند.
هوادارانش بر مرگ وی ماتم گرفتند، مطمئن از اینکه سالها فعالیت و مبارزه نیز با
زندگی او به پایان رسیده است و، پس از او، تعالیم ارسطویی و بطلمیوسی و اعتقاد به آنها همچنان گذشته ها ادامه خواهد یافت. آنان نمی توانستند پیش بینی کنند که در همان سالِ مرگ گالیله در ایتالیا، آیزک نیوتن در انگلستان زاده شود. گالیله چگونگی حرکت اشیا را کشف کرده بود، و نیوتن علت این حرکت را کشف کرد و با این کشف نظریه های گالیله را به سطحی ارتقاء داد که عاقبت پذیرش عام یافتند.
به رسمیت شناخته شدن تدریجی کشفیات نیوتن درواقع به منزله بر پا ساختن یادمان جاودانه ای به افتخار تحقیق و اکتشاف علمی - و همچنین به افتخار سلف بزرگش، گالیله بود.
پی نوشت ها :
1- Benedetto castelli.
2- Christina.
3- Thomas caccini.
4- Santa Maria Novella.
5- Maraffi.
6-Robert Cardinal Bellarmine.
7- Paolo Antonio Foscarini.
8- Cardinal d Este.
9- Bellosguardo.
10- Maffeo Cardinal Barberini.
11- The Assayer.
12- Christopher Scheiner.
13- Ingolstadt.
14- Duke of Noailles.